«هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همه صحنهها از آن بهره جستهايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهايم، ما در جنگ ، پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم… ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم، ما در جنگ ريشههاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم… ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال ميتوان مبارزه كرد ، … جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت، از همه اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت.» (منشور روحانيت – اسفند 67)
شايد نبش قبرهايي اين چنين، آن هم در دوره اي كه همه بر طبل گفتگو يا مخاصمه مي كوبند و در صدد حفظ جايگاه فعلي در نظام بين الملل هستند، كاري عبث و خنده دار باشد. شايد حتي در برخورد با برخي از نيروهاي ارزشي نيز صدور انقلاب و طرح مسئله آن كاري بي فايده جلوه كند چرا كه «مگرچيزي از انقلاب براي صادر كردن باقي مانده است؟!». اين مقاله در صدد آن است كه با نگاهي دوباره به اين آرمان فراموش شده و برقراري نسبت آن با جنگ به ضرورت احياي دوباره آن تاكيد نمايد.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گره خوردن آن با مفاهيمي چون “استكبارستيزي” و حمايت از “پابرهنگان” عالم، اميد تازه اي در دل جنبش هاي اسلامي و آزدي خواه دنيا به و جود آورد. پيدايش يا تحرك دوباره بسياري از حركت هاي اسلامي پس از وقوع انقلاب از جمله حزب الله، جنبش توحيد اسلامي لبنان، جهاد اسلامي، حماس، حزب الدعوه و سازمان پيكار اسلامي عراق، سازمان الجهاد و جناح اليسار اسلامي در مصر، جبهه اسلامي در بحرين، در ابعاد فكري- ايدئولوژيك يا سياسي- روان شناختي را ، مي توان از تاثيرات اوليه انقلاب دانست. پس حداقل تا مقطع چند ماهه پس از پيروزي خواسته يا نخواسته انقلاب اسلامي ايران به صدور انديشه “ظلم ستيزي” و “استكبار زدايي” پرداخته است بدون دخالت هيچ نهاد يا حكومت يا انديشه و استراتژي خاص از سوي انقلابيون ايران.
اما بعد از استقرار حكومت در ايران و رسمي شدن آن و پاگرفتن دستگاه ديپلماسي كشور در ارتباط با ديگر كشورها دو تفكر عمده درباره صدور انقلاب پديد آمد. قبل از اشاره به اين مسئله بايد تذكر داد كه تاكيدات مكرر حضرت امام در چند ماهه پس از پيروزي و وارد كردن ادبيات «صدور انقلاب» در جبهه انقلاب از مهمترين دلايل موضع گيري هاي نيروهاي داخل نظام بود:
صدور انقلاب يك كار نظامي
جنبه نظامي كه با حمايت عملي از نهضتها و جنبش هاي مبارز در كشورهاي مختلف – به طور علني يا غيرعلني- وارد فاز درگيري مسلحانه مي شود. شايد يكي از دلايلي را كه مي توان براي به فراموشي سپرده شدن صدور انقلاب بر شمرد همين نگاه بوده است.
گری سیک که عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا در دوره ریاست جمهوری جرالد فورد، جیمی کارتر و رونالد ریگان بود و کتاب “همه سقوط می کنند: رویارویی تراژیک آمریکا و ایران” را نیز در سال 1985 نوشت؛ در این باره مي گويد که سیاست صدور انقلاب توسط ایران پس از جنگ عراق و ایران از دستور کار استراتژیک «حاکمان تهران» خارج شد. به نظر گری سیک هزینه های فراوان صادرات انقلاب، علت اصلی این چرخش بود.
سيک می گويد: “من فکر می کنم ایده صدور انقلاب هم از منظر عملی بودن اولیه و هم نتیجه عملی ای که بدست داد، یک شکست کامل بود و هم از این منظر که برای ایران شهرت بسیار بدی بوجود آورد و آن را خطرناک و غیر قابل اعتماد جلوه داد. هیچ کشوری در هیچ زمینه ای حاضر به همکاری با جمهوری اسلامی نبود. ده تا پانزده سال طول کشید که جمهوری اسلامی در نگاهش به ایده صدور انقلاب تجدید نظر کند.”
اين تصور و برداشت از صدور انقلاب يك مصادره به مطلوب است براي به فراموشي كشاندن ايده اي كه امام آن را مطرح مي كرد. گرچه اين تصور در اذهان نيروهاي انقلابي مبناي عمل در دوره بعد از جنگ نيز شد. اما بايد گفت شرايطي مانند آنچه در ابتداي انقلاب اتفاق افتاد، نقش فعال ايران را در اين زمينه مي طلبيده كه شرايط امروزه چنين نيست. تبليغات وسيع غرب خصوصا آمريكا در ابتداي انقلاب كه ايران را تهديدي براي كشورهاي منطقه معرفي مي كرد و اعتمادي كه سران اين كشورها به دولتمردان آمريكايي داشتند، فضا را براي تشكيل يك اتحاد منطقه اي بسيار تاريك مي ساخت. لذا حمايت تند و رسمي جمهوري اسلامي از نهضتهاي جهادي، مناسبترين گزينه پيش روي سياستمردان انقلاب اسلامي بود. به طور مثال سازمان انقلابي توده هاي جمهوري اسلامي ايران (ساتجا) به رهبري محمد منتظري در هنگامه دولت مهندس بازرگان كه بخشي از عمليات اين سازمان در جهت صدور انقلاب و ارسال دلارهاي نفتي ايران به ليبي و لبنان بود. يا گروه ديگر سازمان جنبش هاي آزاديبخش جهان اسلام بود كه توسط مهدي هاشمي رهبري مي شد، از سوي حكومت حمايت ميشدند.
البته اين موضع در اول انقلاب مخالفاني نيز داشت. « دولت موقت با استناد به رويه ها و مقررات پذيرفته شده بين المللي تكيه بر صدور انقلاب و حمايت از نهضتهاي آزادي بخش را مغاير اصل عدم مداخله در امور داخلي ساير كشورها مي دانست و معتقد بود به جاي تكيه بر صدور انقلاب بهتر است جامعه اي نمونه و الگو بسازيم تا ديگران آن را سرمشق قرار دهند و از آن تقليد كنند. دكتر يزدي وزير خارجه دولت موقت به صراحت اعلام كرد كه: «ما قصد صادر كردن انقلاب خود را نداريم.» و اين گفته مغاير نظر صريح رهبر انقلاب بود كه اعلام مي كردند، «انقلابمان را به تمام دنيا صادر مي كنيم.» در اين مورد معارضه شديدي ميان شهيد محمد منتظري كه در اين زمينه فعالانه وارد ميدان شده و اولين كنگره نهضتهاي آزاديبخش را در ايران تشكيل داده بود ـ و دولت موقت به وجود آمد.»
شايد حالا بتوان دوباره به عبارات حضرت امام بازگشت. وقتي كه مي فرمايد: «ما انقلابمان را در جنگ صادر كرديم»، يك برداشت از آن نيز مي تواند اين باشد كه آقايان! سياست ما بعد از جنگ ديگر نمي تواند “حمايت نظام” از گروه هاي جهادي باشد. چون اولا با گذشت زمان و افشاي سياست هاي واقعي آمريكا، اعتماد سران كشورهاي منطقه به دولتمردان ايالات متحده كاهش يافته و از طرفي با آشكار شدن حقانيت ايران در جنگ هشت ساله، بي اعتمادي هاي سابق رو به افول گذاشت. پس ديگر سياستهايي مانند آموزش چريكهاي فلسطيني در اوائل انقلاب در سپاه و… لازم نمي باشد.
در حقيقت جنگ تحميلي كه در تاريخ انقلاب ها طولاني ترين جنگ بر ضدّ يك انقلاب محسوب مي شود، به دليل اين كه جامعه جهاني تحولات آن را دنبال مي كند، بستر مناسب و كاملي براي صدور انقلاب است و در اين مورد با پايان جنگ مي توان گفت، انقلاب اسلامي نسبت به ساير انقلابهاي جهان در قرن بيستم، شناخته شده ترين آنهاست كه در پايداري و دفاع قدرتمندانه موفق مي شود صداي خود را به همه جاي جهان منعكس كند. اگر يك نيروي ضد غربي از مصر و تونس و شمال آفريقا گرفته تا خاورميانه و بخشهاي عمده اي از شبه قاره و جنوب شرقي آسيا از اصول انقلاب اسلامي پيروي مي كند، مىتواند درجه تحقق اصول صدور انقلاب را تعيين كند. امروز اين صدور الگوي انقلاب در ابعاد فرهنگي در شرف تكوين است و به قول پرفسور اوي باترا در كتاب «بحران بزرگ دهه 90» بزرگترين رمز سستي و سقوط فرهنگ ماترياليستي غرب درمقابله با فرهنگهاي اصيل جهان سومي است كه ماجراي سلمان رشدي و فتواي تاريخي امام آغازگر اين حركت اصيل فرهنگي است و چالش با غرب در قالبهاي جديدي بايد شكل بگيرد كه در بخش “نگاه فرهنگي به صدور انقلاب” به آن اشاره مي كنيم. اما بايد دقت كرد؛ گرچه ما بر “اولويت نداشتن” اين نگاه به صدور انقلاب در دوره حاضر اشاره كرديم، اما نبايد مانند ديگران باب اين مطلب را ببنديم.
صدور انقلاب يك استراتژي فرهنگي:
اما نگاه ديگري كه در اوايل انقلاب – بنا به اقتضاي شور انقلابي موجود- طرفداران كمتري داشت، نگاه فرهنگي به صدور انقلاب بود، گرچه از بيانات حضرت امام در اين باره بيشتر تفسير فرهنگي برداشت مي شد. در اين نگاه صدور تفكر انقلاب اسلامي عملي مي شد و فرهنگ مقابله با ظلم و عربده كشي و مبارزه براي استقلال خواهي و عزت مداري ترويج مي گرديد. در اين مرحله با تبيين پيام حقيقي نهضت ايران و پايه هاي شكل گيري حكومت اسلامي و اصول سياست خارجي و داخلي آن، فكر تشكيل جبهه واحد اسلامي و مبارزه هماهنگ براي رهايي از سلطه دولتهاي متخاصم بايد فراگير مي شد.
به عنوان مثال فعاليتهاي انجمنهاي اسلامي در جذب جنبش هاي دانشجويي جهان اسلام ( مراجعه كنيد به مصاحبه سيد عباس نبوي در همين شماره) يا به طور مصداقي يكي از اصلي ترين سلاح ها در جهت صدور انقلاب اسلامي، توسط همان گروههاي نظامي كه به آنها اشاره كرديم، افكار دكتر شريعتي بود . به ويژه دو كتاب او كه به دهها زبان جهان ترجمه و به طور رايگان در دسترس همه قرار مي گرفت. كتاب «شهادت» و كتاب «پس از شهادت» كه نقش بسيار مهمي در ترويج و تشويق مرگ مقدس و شهادت طلبي شيعي اسلامي داشت.
وضعيت فعلي
اما تقريبا بعد از سال 62 و توجه بيشتر نظام به داخل براي اداره جنگ، كم كم نگاه هاي جهاني-آرماني انقلاب هم در بعد نظامي و هم فرهنگي كاسته شد. اما با توجه به بحثي كه درباره جنگ ارائه شد، جنگ خود به عنوان مصداق اتم اهتمام به صدور انقلاب، اين آرمان را هم چنان زنده نگاه مي داشت. اما با پايان يافتن هشت سال دفاع مقدس انتظار مي رفت كه دستگاه ديپلماسي و فرهنگي كشور يا جنبش دانشجويي حداقل به حفظ دستاوردهاي آن در زمينه صدور انقلاب و يا رجعت به آن با ديدگاه فرهنگي، بپردازد. اما علاوه بر نگاه امام بعد از جنگ، سه ديدگاه عمده نيز وجود داشته و دارد كه شايد چندان با نگاه امام منطبق نبوده و نيست.
در ديدگاه اول، دولت مي بايست سياست خود را در جهت توسعه داخلي و ارتقاء سطح كيفي دانش و تكنولوژي در قالب نظام عرف بين الملل قرار دهد و از حساسيتهاي جهاني پرهيز كند و يا اينكه نظام در دنيا هيچ رسالت جهاني ندارد. در اين ديدگاه صدور انقلاب ديگر معنايي نداشته و از آنجايي كه با مؤلفههايي چون ظلم ستيزي و عدالتخواهي ايدئولوژيك اسلامي در تضاد است طبعا نسبتي با ديدگاه امام ندارد.
در ديدگاه دوم استفاده از توان تسليحاتي-اطلاعاتي مهمترين راه صدور انقلاب تلقي شده و باقي ماندن در مرزهاي ملي نوعي توطئه استعماري شمرده مي شود. در اين ديدگاه بهبود اوضاع تنها در صورت به خطر انداختن منافع دول استعماري، مشروع قلمداد مي شود. با توجه به مسائلي كه درباره جنگ و علل نامطلوب بودن اتخاذ چنين ديدگاهي در شرايط فعلي ارائه شد و از آنجا كه اين ديدگاه بوي سلطه گري مي دهد و در آن رشد توده هاي مردم بي اهميت شمرده مي شود، بنابراين نمي تواند ديدگاه مطابق نظر امام باشد. شايد بتوان اين ديدگاه را در بخشي از جبهه حزب اللهي ها يافت. كينه هاي انقلابي اي كه خيلي خوش ندارند فرو خورده شوند!
در ديدگاه سوم با نوعي مصلحت انديشي فرصت طلبانه، صدور انقلاب وسيله اي براي چانه زني در سطح منازعات بين المللي تلقي شده و خود فاقد ارزش آرماني و استراتژيك است. در اين ديدگاه كه آميزه اي از دو ديدگاه قبلي است در داخل به نوعي از صدور ارزشهاي انقلاب دم مي زند و در سطح جهاني بر تفاهم بين المللي تصريح دارد. اين ديدگاه نيز از آنجا كه نوعي فرصت طلبي در قاموس خود دارد، مطابق با نظر امام نيست. شايد بتوان گفت امروزه اين ديدگاه طرفدار بيشتري داشته و متاسفانه شاهد تاثيرپذيري دستگاه ديپلماسي از اين ديدگاه انفعالي نيز مي باشيم. برخي اصولگرايان در دوره انتخابات نهم هم دم از چنين شعاري مي زدند.
امام چه مي گفت؟
اما به طور اجمال ديدگاه مورد قبول حضرت امام را شرح خواهيم داد. آنچه را كه ايشان به عنوان موفقيتهاي جنگ نام مي برد همه صبغه فرهنگي دارند:
آشكار شدن تزويرجهانخواران، شكستن ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب، مبارزه عليه ابرقدرتها، استمرار روح اسلام انقلابي، پشتيباني از مستضعفين و… بنابراين ما چه بخواهيم يا نخواهيم انقلاب در فرآيند جنگ توانسته است تمام اين مفاهيم را به دنيا صادر كند. اما به مقطع بعد از جنگ را كه ما در آن بايد به حفظ و گسترش اين دستاورد و ظرفيت به وجود آمده مي پرداختيم و نپرداختيم- به علل بي توجهي به اين مسئله اشاره خواهد شد-.
در اين ديدگاه اصل صدور انقلاب يكي از اصول اساسي سياست خارجي جمهوري اسلامي است كه حضرت امام آن را تا سطح اهداف غيرقابل تسامح نهضت ديني ارتقاء داده است. اصلا امام صدور انقلاب را از ملزومات و تبعات ماهيت حكومت ديني عنوان كرده و استمرار و دوام آن را مورد تاكيد قرار مي دهند: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مىكنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لااله الا الله و محمد رسول الله (ص) بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم.» در بينش امام هدف از صدور انقلاب افراشتن “پرچم توحيد” و “رهايي مستضعفين از چنگال استعمارگر” است.(صحيفه امام- ج15 و ج16)
امام صدور انقلاب را صدور فرهنگ و ارزشهاي اسلامي از جمله “معنويت” مي داند: « ما كه مي گوييم مي خواهيم انقلابمان را صادر كنيم… همين معنويتي را كه پيدا شده است در ايران، همين مسائلي كه در ايران پيدا شده، ما مي خواهيم اين را صادر كنيم… ما مي خواهيم اين انقلابمان را، انقلاب فرهنگي مان را به همه ممالك صادر كنيم.»(صحيفه امام، ج12)
از ديدگاه امام “تبليغات” مهمترين ركن صدور انقلاب است:« وظيفه خطير مبلغان در برداشتن حجاب از چهره اسلام مي باشد. تقويت و توسعه تبليغات در خارج از كشور از اهم امور است.» صحيفه نور-ج16)
آنچه از گفتار امام در زمينه قالبهاي صدور برمي آيد حاكي از اهميت توسعه شبكه هاي راديويي و تلويزيوني، وظيفه سفرا در تبليغ اسلام با عمل و اخلاق فردي و اجتماعي، گسترش ديدارهاي غير رسمي و مردمي مسئولان در كشورهاي خارجي و… مي باشد.
پس درخواهيم يافت كه امام حلقه بازيگران اين عرصه را بسيار گسترده تعريف كرده است. اولا مخاطبان صدور انقلاب، مردم مستضعف و محروم جهان اند. ثانيا علاوه بر دستگاه ديپلماسي كشور كه براي حفظ منافع كشور نيز بايد موضعي فعال در قبال جريانهاي اسلامي و مبارز داشته باشد، دستگاههاي فرهنگي اعم از صدا و سيما، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، وزارت فرهنگ و ارشاد و جنبش دانشجويي نيز وظيفه اي خطير و جدي تر از وزارت خارجه دارند.
تا وقتي كه اين نگاه فرصت طلبانه و نه استراتژيك به بحث صدور انقلاب وجود داشته باشد، هم چنان بايد شاهد فدا شدن «اصول» به نام «مصلحتها» و «منافع ملي» موهوم باشيم. گرچه در بررسي اجمالي از نوع سياستهاي متخذه توسط نظام در چند سال گذشته در بحث هسته اي و يا حمايت از جريانات اسلامي جهان، منافع ملي ادعايي دستگاه ديپلماسي نيز به دست نيامده است.
اما در سطح حكومتي نمونه هاي موفقي صورت گرفته كه نشان از پتانسيل بالاي اين بخش در ادامه دادن و حفظ دستاوردهاي انقلاب بعد از جنگ در دنيا را دارد. شبكه ماهواره اي “العالم” و يا شبكه تلويزيوني “سحر” –فارغ از كيفيت برنامه ها- نشان دادند بستر وسيع و كارآمدي براي نيل به اهداف فوق مهياست، كه قصور نهادهاي فرهنگي در اين شانزده ساله مانع از استفاده از اين ظرفيت نظام شده است.
شايد يكي از علل قصور – علاوه بر عوامل فوق- در اين بازه زماني عمل نكردن به اين رهنمود باشد: «مسؤولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت (ع) است… مسايل اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسؤولين را از وظيفهاي كه بر عهده دارند، منصرف كند، خطر بزرگ و خيانتسهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد؛ ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند.»
كارآمدي نسبي نظام در داخل و در عرصه بين المللي و پشتوانه قوي مردمي آن، مي تواند تضمين كننده قدرتمندي براي طرح دوباره اين آرمان در عرصه جهاني باشد. رهبري در ديدار اخير با تشكل هاي دانشجويي فرمودند: « الان ايران قدرت منطقه اي شده است، امروز ما در دل ملتهاي اسلامي جا داريم. هويت عظيم بين المللي جمعي زنده ي خسته نشو و متكي به ايمان ما، امروز مي تواند پايه هاي غلط دستگاههاي شيطاني را به چالش بكشد. امروز دنيا با محوريت جمهوري اسلامي مي تواند جلوي جهان غرب بايستد. ما بايد «ايستادن اميدوارانه» را صادر كنيم…»
شايد فرصت ديگري دست ندهد كه ما آرمانهاي فراموش شده را كه مي توانند ضامن حيات و تداوم انقلاب اسلامي باشند دوباره احيا كنيم. بيش از دولتمردان و حاكمان، اين جنبش دانشجويي است كه بايد گفتمان صدور انقلاب را در سطح دنيا دوباره مطرح كرده و از ظرفيتهاي فروخفته جنبشهاي دانشجويي جهان اسلام براي گسترش انديشه عدالتخواه و استكبارستيز انقلاب بهره بگيرد.
Sorry. No data so far.