مدتی میگذشت که طلبهی سیرجانی به پا خاسته و با حرکتهایی هرچند ساده، تنهای به بدنهی فساد موجود در کشور زده بود و خبرهای او جسته، گریخته به ما میرسید، در ابتدا برای روشن شدن حرکات او و هدفش از این کارها تحقیقاتی انجام دادیم و مطالعاتی داشتیم که حاصلی از آن را طی یک مطلب در نشریهی پاتک که در پنج دانشگاه بزرگ شیراز و نیز نماز جمعه پخش میشود انعکاس دادیم و تصمیم گرفتیم تا در شمارهی بعد مصاحبهای با ایشان داشته باشیم که این تصمیم مقدمهای شد برای تصمیم گیری حرکتی بزرگتر و آن دیدار جمعی از عدالت خواهان شیرازی با ایشان بود.
در ابتدا بیانیهای از طرف پنج بسیج دانشجویی شیراز به صورت مشترک صادر شد و در رسانهها انعکاس یافت و بعد از آن با پخش برشورهای تبلیغاتی معرفی طلبهی سیرجانی و بیانیهی بسیج دانشجویی در نماز جمعهی شیراز و برخی هیئات مذهبی کار را ادامه دادیم.
با جمع شدن دوستان در تاریخ چهارشنبه ۱۳ بهمن ماه روبروی بسیج دانشجویی استان حرکت خود را به سوی محل تحصن اقای جهانشاهی در حرم عبدالعظیم حسنی آغاز کردیم و با اقامهی نماز صبح در حرم حضرت معصومه و زیارت جمکران مسیر خود را به سمت حرم عبدالعظیم ادامه دادیم و ساعتی قبل از نماز ظهر پنج شنبه ۱۴ بهمن خودرا به حرم مقدس عبدالعظیم حسنی رساندیم.
قریب به ۵۰۰ متر مانده به حرم از اتوبوس پیاده شدیم و با پخش برشورهای سفرمان در جمعیت و بازار پا به حرم گذاشتیم، صحنهی زیبای بارش برف و حضور جوانانی همراه با پرچم و سر بند زیر این برفها که برشور تبلیغاتی سفر خود را پخش میکردند چشم همگان را به تعجب وا میداشت.
بعد از اقامهی نماز به محل تحصن حجت السلام جهان شاهی رسیدیم و با استقبال اقای جهان شاهی و جمع همراه ایشان از ما (جمعی که برخی از انها نیز از ایشان کم نداشتند فقط اقای جهانشاهی السابقون آنها بود، یک جانباز ترکمن که در ترکمن صحرا به پا خواسته بود و چند جوان تهرانی که به یاران جهان شاهی تبدیل شده بودند) به علت کوچکی خیمهی اقای جهان شاهی و همراهشان به حسینیهای رفتیم که متعلق به سردبیر نشریهی یالثارات الحسین اقای محتشمی بود مردی گمنام اما با اخلاص، جانبازی که نیمی از بدنش از کار افتاده بود.
با استقرار جمع در حسینیه و شروع صحبت با جانباز ترکمن و اقای جاهنشاهی صاحب حسینیه نیز به ما پیوست و سخن گفت، از چگونگی راه افتادن نشریهی یالثارات الحسین و سختیهای راهش و بعد از ان نیز طلبهی سیرجانی سوالاتی از ما کرد و ما نیز از او، که دیگر زمان ناهار شده بود.
بعد از ناهار و استراحت دوستان برای زیارت و نماز مغرب عشا به حرم رفتند (جمعی از دوستان هم با وجود خستگی زیاد استراحت را بر خود حرام کردند و در خیمهی اقای جاهنشاهی به گفتگو با این مرد خستگی ناپذیر مشغول شدند) و بعد از نماز دوباره با حضور دانشجویان در خیمه و پس از آن در حسینیه گفتگوها با طلبهی سیرجانی ادامه یافت و آن چیزی که برای ما تعجب آور بود اینکه بیشتر از ما اقای جهانشایی تشنهی سخن گفتن ما و خبر دار شدن از اوضاع شیراز بود مثل اینکه نشریهی راه بدرستی اشاره کرده بود (مضمون) طلبه سیرجانی تحصن نکرده است بلکه پایگاهی برای رفت آمد عدالت خواهان کشور به وجود آورده است…
ساعاتی گذشت و حال نوبت به وحید جلیلی رسیده بود که با حضور در جمع ما، عدالت خواهان را سر خط کند، خط دهی کند (او که از آمدنش ناامید شده بودیم چون تلفنی نتوانسته بودیم چیزی به او بگوییم فقط اسم اسی به او خبر داده بودیم که میخواهیم چنین کاری کنیم و از شما دعوت میکنیم برای ما سخنرانی کنید ولی خود در سفر به ما تماس گرفت و گفت که میآیم و موجب خوشحالیمان شد).
شروع سخنان جلیلی با موضوع راهکارهای عدالت خواهی در دانشگاه و سایر قشرهای فرهنگی بود که با اتمام آن دوستان تازه فهمیده بودند چقدر سوال دارند… که گفتگوها تا اخرهای شب ادامه داشت (و ما به قول خودمان بعد از نشست تابستانهی جنبش دوباره در خماری رفتیم و باید میرفتیم تا برنامه ریزیهای جدیدی کنیم).
دیگر اردو به آخرهای خود رسیده بود و با استراحت یکی دو ساعتهی دوستان مسیر برگشت را پی گرفتیم و به شیراز آمدیم تا با روح و جانی تازه و نیز فهمی نو و عمیق شروع به کار کنیم.
Sorry. No data so far.