تریبون مستضعفین – مجتبی دانشطلب – سیاست اصلاح طلبان آنگاه که قدرت نسبی در اختیار داشتند و برای تصاحب دامنه بیشتری از آن تلاش میکردند «فشار از پائین و چانه زنی از بالا» بود. اما پس از شکستهای مکرر انتخاباتی و بعد از اینکه بزرگترین صف آراییشان برای بازگشت به قدرت شکست خورد، جنبشی ساختارشکن با شعارها و سیاستهای ضد نظام از میان آنها سربرآورد که آشکارا در مسیر خروج از نظام حرکت کرده است. این جنبش با متحد کردن همه گروههای مخالف نظام همان راهکار دوگانه را به شکلی دیگر به اجرا درآورده است.
با فرسایشی شدن داستان انتخابات و بعد از اینکه تحریک کنندگان اصلی مطمئن شدند با عملکرد گذشتهشان بیرون از حاکمیت باقی میمانند و دیگر از راههای قانونی قدرتی به دست نخواهند آورد، و در کنف حفاظت نیروهای پلیسی به دلایل مصلحت اندیشانه از برخورد قضایی با آنها احتراز میشود، سیاست سابق را با یک گردش تاکتیکی به سیاست «خشونت در خیابان و مظلومیت نمایی در بیان» تبدیل کردند. حرکت این جنبش تنها وقتی، به تعبیر خودشان، زنده تلقی شده که با همین راهکار «از رسانه به خیابان و از خیابان به رسانه» حرکت کرده است.
عوامل تحریک کننده ابتدا در رسانهها با ادعاهایی دروغین (و عمیقا ریاکارانه) برای حرکات خیابانی فراخوان میکنند و در بیانیهها، نوشتهها، مصاحبهها و تحلیلها با روحیهای امیدوارانه شعارهایی تند و خواستههایی مبهم را در الگوی زیاده خواهی بیساختار و هویتشان مطرح میکنند، اما پس از اینکه اتفاقاتی خیابانی را رقم زدند و خشونتی اتفاق افتاد آن را به عنوان بهانه (پیراهن خونین عثمان) به دست میگیرند و آنچه از کنش و واکنش اتفاق افتاده (هر دو را) به گردن حاکمیت میاندازند.
کارنامه این جریان در یکی دو ساله پس از انتخابات تحقق عملی سیاست «اصلاحات خون میخواهد» سعید حجاریان یا همان راهکار کهنه «شهید سازی» است که توسط گروههای چپ در تنشهای پس از انقلاب استفاده شده است. میل فراوان به تکثیر کشتهها و ترفند ساده لوحانه «هفتاد و دو تن سازی» که بسیار کودکانه و ناشیانه انجام شد واقعیت این روش و شهوت خون ریزی و خون خواهی مخالفان را برای تحت فشار قرار دادن کلیت نظام، به خصوص در رسانههای خارجی، نشان میدهد.
علیرغم ژستهای رقیق اخلاقی، سران فتنه و تحریک کنندگان اصلی از خشونتهای رخ داده متأسف نیستند، بلکه از به دست آوردن بهانههایی سرخ رنگ که فرصت سخن گفتن و مطالبه به آنها میدهد عملا خوشحال به نظر میرسند. بنابراین به جای «بازنگری» در روش سابق و پرهیز از دامن زدن به خشونتهای خیابانی میل به رادیکالیسم و تشویق خشونت در آستانه موعدهای خیابانی افزایش پیدا میکند، آنها با گفتار و کردارشان دائما خطوط قرمز را نشانه میروند و هر نوع اقدام علیه حاکمیت را تحریک میکنند.
رسانههای مخالف متحدا همین رویکرد تبلیغی را اتخاذ میکنند، فضای مجازی به شدت احساسی و آلوده به «هماوردخواهی» میشود، حتی وبلاگ نویسهای (ظاهرا) صلح طلب و طرفدار حقوق بشر نیز بنای عربده کشی میگذارند و با تمام نیرو به خط و نشان کشیدن، تبلیغ خواست براندازی، و تشویق و تلاش برای اقدام پایانی! مشغول میشوند. آنها به راحتی شعارهای ساختارشکنانه و توصیفات توهین آمیز را استفاده میکنند و تمام ظرفیت ذهنیشان را به کار میبندند تا فضا را رادیکالتر و حساستر نمایش بدهند.
پس از هر شکست خیابانی و مشخص شدن نتایج منفی، «مظلومیت نمایی» جای تحریک و تشویق را میگیرد. در بازگشت به رسانه، علاوه بر بیانیهها، که آشکارترین نشانههای توهم و واژگون نمایی هستند، موضع تحریک و هماوردخواهی به مظلومیت نمایی و ضجه مویههای ترحم برانگیز تبدیل میشود. آنها آنقدر بر این باور تلقینی اصرار میکنند تا خودشان نیز باورشان میآید که جنبشی اعتراضی (و نه انقلابی) هستند، اما حق داشتهاند با شعارهای ساختار شکنانه دست به اقداماتی غیرقانونی بزنند، و هدف براندازی نیز هدف قانونی و مشروعی است!
در این روند فرسایشی آنها تلاش میکنند در فواصل لازم «بهانه سازی» کنند و پس از هر اتفاق خودشان و دیگران را در ورطه «تحریک احساسی» قرار بدهند. اقدام از روی احساسات باید پایدار بماند تا هیجانها کهنه نشود و کنش سیاسی به سطح واقع گرایانه و معقولی صعود نکند. استمرار این «تحریک احساسی» برای جنبشهای ساختارشکن و خارج از قانون و ضابطه نقش حیاتی دارد. نوع چنین جریاناتی به دامن زدن به رادیکالیسم و برقرار ماندن خشونت در خیابان نیاز مبرم دارند. آنها با حضور در خیابان میتوانند به حداکثر حمایت از طرف گروههای طبیعتا ساختارشکن (مانند اراذل و اوباش) و نیز فشار و حمایت رسانهها و سیاستمدارن خارجی امیدوار باشند.
کنشهای رادیکال یا خشونت طلبانه با واکنشهایی از همین جنس روبرو میشود. مخالفین در رسانه و خیابان به فعالترین وجه ممکن به نظام حمله میکنند اما از حکومت انتظار انفعال مطلق دارند و هر نوع اقدام علیه خودشان را محکوم میکنند. علیرغم اقدامات قانونی نیروهای پلیسی و انتظامی، و خشونتهای خودسرانه و مجهول، برخوردهای قضایی نیز که به تدریج اتفاق میافتند وسیله مظلومیت نمایی بیشتر در بیان آنها میشود. تکرار و انباشت این مظلومیت نمایی برای مواعد بعدی خیابانی عنصری ضروری است.
در حرکات خیابانی غیر از شعارهای تند و تخریب اموال عمومی با هر کس که نشانهای از حمایت از نظام را داشته باشد به وحشیانهترین صورت ممکن برخورد میشود. معدود نشانههای منتشر شده تداعی گر نوعی «کهریزک خیابانی» است که به طور کلی محکومیت اشتباهات گذشته را زیر سوال میبرد. با اینحال مخالفین در مطالبات پساخیابانیشان به گونهای رفتار میکنند که گویی خواستههایی را از یک نظام مشروع و قانونی مطالبه میکنند، و نه نظامی که با افتخار برای براندازی آن اقدام کردهاند. دو الگوی حرکت آنها در خیابان و در رسانه کاملا متناقض است.
فرسایشی شدن حرکت از رسانه به خیابان و از خیابان به رسانه به دلیل دست نیافتن به نتایج ملموس، و ابتلا به الگوی رفتاری متناقض (هماوردخواهی، مظلومیت نمایی) به تدریج باعث بروز سرخوردگی در روحیه مخالفان میشود. نشانههای افسردگی علنا ظاهر نمیشوند و در حالی که اعتراف به اشتباه نوعی خدمت به نظام! شمرده میشود تلاش برای بازنگری کمتر اتفاق میافتد. با اینحال سرخوردگی و افسردگی و آشفتگی فکری خود را در لابه لای خطوط و سیر کلی خبرها و مسیر مطالبات نشان میدهد. به تجربه مشهود شده است که جنبش خیابانی ـ رسانهای نمیتواند خود را در چنین دور باطلی ترمیم کند.
چرا اتتقاد حاجی بابایی رابر داشتید نشانه ی ضعف است که توان مقابله را ندارید براستی حرف حق تلخ است اگه دین ندارید ازاد مرد باشید