جمعه 25 مارس 11 | 23:00

فیلم‌نامه: «سر سفره هفت سین»

رضا احسان پور

قرآن را می‌بندد، آن را می‌بوسد و بر پیشانی می‌گذارد. حین این کار چشمش به لکه سقف می‌افتد و در حالی که چشمش به سقف خشک می‌شود و دستش در حال قرار دادن قرآن سر جای خودش است در دلش می‌گوید: هرجور شده امسال باید پشت بام را ایزوگام کنم…


تریبون مستضعفین -رضا احسان پور

روز – داخلی – سر سفره هفت سین، موقع تحویل سال

همه افراد خانواده کنار سفره سال هفت سین نشسته اند و منتظر تحویل سال هستند. دوربین ابتدا سفره هفت سین و بعد یکی یکی چهره ی خندان افراد خانواده را نشان می دهد. به ترتیب، نوه کوچک خانواده، داماد خانواده، دختر خانواده، پسر خانواده، پدر و وقتی که روی چهره مادر می آید دوربین متوقف می شود. صدای مادر خانواده زیر زمینه تصویر است و جملات زیر را در ذهن خود می گوید:

– نکند نوه ام دستش را بکند توی تنگ و ماهی قرمز سفره را توی مشتش خفه کند؟!

دوربین چهره نوه خانواده را از پشت تنگ ماهی نشان می دهد و صدای خنده نوه خانواده اکو می شود.

– نکند پای یک نفر بخورد به ظرف سرکه سر سفره و سرکه ها بریزد روی فرش ابریشمی وسط هال، یا بخورد به آینه عقدم و آینه بشکند؟!

دوربین از لابه لای اجزا سفره حرکت می کند و از روی زمین پاهای نوه خانواده که در حال دویدن دور سفره است را نشان می دهد. مجدداً چهره مادر را نشان می دهد که لبخند بر لب دارد ولی در درون دارد حرص میخورد. آفتاب چشمانش را اذیت می کند، دستش را جلو صورتش می گیرد و در دل می گوید:

– سال دارد تحویل می شود و پرده های هال را که چند روز پیش شستم، هنوز نصب نکرده ام.

همانطور که دستش جلوی صورتش است کم کم بوی بدی را با دماغش احساس می کند؛ لب‌هایش را به بالا جمع می کند و جلوی سوراخ بینی اش می آورد، پدر خانواده را با حالت لبخند و عصبانیت نگاه می کند و با صدای گرفته در دلش خطاب به او می گوید می گوید:

– صد بار بهش گفتم الان وقت کود دادن به باغچه نیست؛ بوی گند همه ی حیاط را برداشته!

دوربین با همزمان با جمله آخری که مادرخانواده خطاب به پدر در دلش می گوید از روی مادر حرکت می کند و روی پدر ثابت می ماند. چهره پدر خندان است و دارد با چشمایش تک تک افراد خانواده را برانداز می کندو دوربین همزمان با چشم های او چهره تک تک افراد خانواده که با حالتی خندان و طلبکارانه او را نگاه می کنند نشان می دهد. صدای پدر خانواده در زمینه می آید:

– کاش بتوانم افراد خانواده را از فکر مسافرت نوروزی منصرف کنم تا بشود این چند روز تعطیلی را استراحت کرد.

پدر خانواده قرآن را برمیدارد و چند عدد پول نو و تا نخورده از جیبش در می آورد ولای قرآن می گذارد و در دلش می گوید:

– یعنی امسال چقدر حقوق ها را افزایش می دهند؟

قرآن را می بندد، آن را می بوسد و بر پیشانی می گذارد. حین این کار چشمش به لکه سقف می افتد و در حالی که چشمش به سقف خشک می شود و دستش در حال قرار دادن قرآن سر جای خودش است در دلش می گوید:

– هرجور شده امسال باید پشت بام را ایزوگام کنم.

دوربین از روی پدر به روی آینه سفره می رود که و پدر را از توی اینه نشان می دهد. دوربین کمی حرکت می کند و تصویر در دستشویی خانه را از توی آینه نشان می دهد و صدای پدر در زمینه پخش می شود:

– لامپ دستشویی چرا سوخت؟ هفته پیش عوضش کردم!

دوربین از روی در دستشویی که در آینه مشخص است کمی حرکت می کند و تصویر پسر خانواده را که در حال خاراندن سرش است را نشان می دهد و او تمام جملات را یک نفس و و بدون توقف، پشت سر هم می گوید:

– لعنت به این شانس! همیشه قبل از سال تحویل آب قطع می شود. همه ی شامپوها چسبید کف سرم. حوصله سفره هفت سین و این قرتی بازی ها را ندارم. آخر یک ثانیه این طرف و آن طرف چه فرقی می کند؟ جوراب سالم و تمیز ندارم؛ کفش هایم را هم واکس نزدم. این استادهای ما هم یک چیزیشان می شود! آخر کی ۱۵ فروردین میان ترم می گذارد؟ عید هم به دهنمان زهر شد. هرچی به آرایشگر گفتم موهایم را کم کوتاه کن گوش نکرد؛ آخر اینم شد مدل مو؟ تنها نکته مثبت این است که دوباره دارم دایی می شوم.

با گفتن جمله آخر درباره دایی شدن تصویر کات میخورد و یک نمای بسته از دخترخانواده که حامله است و ویار دارد و یک دستش پر از سنجد و دست دیگرش پر از هسته های سنجد است و دارد سنجد داخل دهانش می گذارد نشان می دهد. در حالی که دارد سنجد می خورد برای یک لحظه برادرش را نگاه می کند و باز دوباره مشغول سنجد خوردن می شود و صدایش در زمینه پخش می شود که:

– چرا موهای داداش این شکلی است؟

نوه خانواده را که در حال دویدن است در بغل می گیرد و روی پای خودش می نشاند؛ دستش را توی کاسه سمنو می کند و به زور توی دهان بچه می کند. انگشت بعدی که توی کاسه می کند را خودش میخورد. دوربین مدام بین انگشت او که داخل کاسه می رود و داخل دهانش می رود کات می خورد. صدایش زیر زمینه تصویر پخش می شود:

– این ویار هم بد چیزی است؛ خوب شد که شد به بهانه این بچه یه دل سیر سمنو بخورم. هاااای. روحم توی این سمنو بود. راستی اسم بچه را بذارم مینا یا ریحانه؟

دختر بچه از بغل مادرش جدا می شود، میدود و می رود روی پای پدرش (داماد خانواده) می نشیند. دوربین از پشت سر دختر خانواده، داماد خانواده را نشان می دهد که در حال نوازش موهای نوه خانواده است. صدای دختر خانواده زیر زمینه پخش می شود:

– حالا بعداً مادرشوهرم سر همین که چرا برای سال تحویل نرفتیم خانه آنها اعصاب شوهرم را می ریزه بهم. بنده خدا شوهرم هم دارد کچل می شود!

دوربین کات می خورد و از پشت سر داماد خانواده، دختر خانواده را که دستش روی شکمش است و دارد حرکت جنین را با دستش حس می کند نشان می دهد؛ صدای داماد خانواده در زمینه پخش می شود:

– اگر بچه قبل از عید به دنیا آمده بود، امسال عیدی هایی که بقیه به بچه هایمان می دادند دو برابر می شد.راستی بالاخره اسم بچه را بذارم خسرو یا فرامرز؟

دوربین کمی حرکت می کند و پسر خانواده که همچنان در حال خاراندن خود و سرش است را نشان می دهد. نوه خانواده می دود و از بغل پدرش جدا می شود. صدای داماد خانواده زیر زیمنه تصویر پخش می شود:

– تو رو خدا نگاه کن! این همه مو دارد و قدرش را ندارد آن وقت من باید کچل بشوم! هی روزگار…

دورین از بالا سفره و اعضای خانواده که اطراف آن نشسته اند را نشان می دهد. تصویر کات میخورد و نوه خانواده را که پشت سر آینه ایستاده و تصویر همه اعضای خانواده در اینه مشخص است را نشان می دهد. صدای نوه خانواده در زمینه پخش می شود:

– خاله پریسا توی مهدکودک می گفت که یادمان نرود سر سفره هفت سین با خدا حرف بزنیم و دعا کنیم.

پایان

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.