نوروزنامه تریبون مستضعفین -محمد رضا قشقاوی
«ای کاش سال آینده ایران، مثل امروز نباشه؛ ای کاش سال آینده ایران شرایطی داشته باشه که «گلشیفته فراهانی»، «امیر نادری» و «محسن مخملباف» به راحتی به وطن بازگردند؛ ای کاش سال آینده «جعفر پناهی» بتوونه فیلم بسازه و ای کاش سال آینده هیچچیز مثل این سالها نباشه»
این جملات، بخشهایی از اظهارات «اصغر فرهادی» در جشن خانهی سینما در سال گذشته است. اظهاراتی که در همان ایام منجر به لغو پروانه ساخت «جدایی نادر از سیمین» توسط مدیرکل نظارت و ارزشیابی سینمای حرفهای وزارت ارشاد شد.
توقف تولید «جدایی نادر از سیمین» به درازا نینجامید و کارگردان توانست با نمایش آن در جشنواره، بسیاری از جوایز جشنوارههای تهران و برلین را درو کند اما نکتهی قابل توجه بعد از این اتفاقات، تکرار سناریوی دیکتاتوری منتقدین و روشنفکران بود؛ بگونهای که کمتر کسی در فضای به وجود آمده بعد از جشنواره شهامت آن را داشت که به فیلم فرهادی انتقاد کند و برچسبهایی نظیر «سینما نشناس»، «غیر متخصص» و «تازه به دوران رسیده» را به جان بخرد.
ایدهی فیلم جدایی نادر از سیمین به گفتهی کارگردان آن، زمانی شکل گرفت که وی تصمیم داشت به منظور تولید یک فیلم دیگر، یک سال به همراه خانوادهی خود در کشور آلمان زندگی کند. در آنجا بود که نویسنده و کارگردان فیلم تصمیم گرفت از ایده «زندگی در خارج از کشور به منظور رسیدن به آیندهی بهتر» دفاع کند و به مخاطبان اثبات کند که ماندن فرزندان در کشور مترادف با یک زندگی سیاه و نکبتبار و آکنده از دروغ و تباهی و تن دادن به یک «بازی باخت- باخت» است.
…
سیمین: آیندهی ترمه برای تو مهم نیست. من ترجیح میدم که تو این شرایط بزرگ نشه.
نادر: چه شرایطی؟
(سکوت سیمین)
…
اینها جملات نادر و سیمین در اولین سکانس فیلم در دادگاه هستند. ادامهی فیلم و تمامی حوادث و اتفاقاتی که در آن رخ میدهد، پاسخ فیلمساز به سوال نادر است.
فرهادی در این فیلم تلاش میکند تا با نمایش شخصیتی چون «راضیه» و پرداختن زیرکانه به وجههی مذهبی او، تا حدودی رنگ فیلم را از سیاه به خاکستری تغییر دهد و بدین وسیله رضایت منتقدین سطحینگر خود را نیز جلب کند.
باید اذعان کنیم که نویسنده و کارگردان متفکر فیلم، در نیل به این هدف به موفقیت شایانی دست یافتهاند، به ویژه هنگامی که در برنامه هفت، سخنان معاونت محترم سینمایی را میشنویم که از حضور این شخصیت دینی و نمایش دلپذیر دادگاه و پلیس در فیلم ذوق زده میشود و از اخذ جوایز جشنواره برلین توسط عوامل فیلم نیز ابراز رضایت مینماید!
ذکاوت فیلمساز در استفاده از داستانکها و شخصیت پردازیهای هوشمندانه، قابل ستایش است. فرهادی توانسته از یک سو مسئولان سینمای کشور را راضی نگه دارد و از سوی دیگر ایدهی اولیه فیلم را در ذهن مخاطب بنشاند.
«جدایی نادر از سیمین» امتداد اظهارات فرهادی در جشن خانه سینما است. وی سعی دارد شرایط زندگی در داخل ایران را به تصویر بکشد و نشان دهد که فضایی که در آن مخملباف و گلشیفته نمیتوانند فعالیت کنند چگونه فضایی است!
سوالی که از جشنوارهی سال گذشته تا به امروز در اذهان باقی مانده آن است که چگونه مسئولان فرهنگی کشور یک اظهار نظر را هنگامی که از پشت یک تریبون مطرح میشود شماتت میکنند اما زمانی که همان اندیشه به یک «فیلم» تبدیل میشود، تشویق همان دسته از مسئولان محترم را به دنبال دارد!
آخرین ساختهی «اصغر فرهادی» از منظر جذابیتهای هنری و ساختار منظم و مدرن سینمایی در سینمای ایران یک «پدیده» است. در این راستا میتوان این فیلم را بهترین فیلم جشنواره سال گذشته دانست. اما از لحاظ محتوا و درونمایه، فیلم ادامه مسیر سالهای گذشتهی بسیاری از روشنفکرانی است که معتقدند فضای تاریک و غمبار زندگی طبقه متوسط در ایران، آیندهی کودکان را با تهدید جدی مواجه میکند.
«جدایی نادر از سیمین» پایان ماجرای جشنوارهی سال گذشته نبوده و نیست. کارگردانان مطرح سینمای ایران، به ویژه آنهایی که روزگاری پرچمدار سینمای انقلابی در کشور بودند، اکنون آشکارا تغییر مسیر میدهند و بعضا در آثار خود، به گذشتهی افتخارآمیزشان نهیب میزنند. در شرایطی که این دسته از فیلمسازان از «حاج کاظم» به «بانو» میرسند، چه توقعی میتوان از شخصی چون اصغر فرهادی داشت که ظاهرا از عدم فعالیت امثال مخملباف در سینمای کشور غمگین است!
خط سیر سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی، دلگرم کننده نیست. سینمایی که فیلم های برجسته آن «جدایی نادر از سیمین» و «جرم» باشند، نمیتواند بلندگوی اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی در جهان باشد. به ویژه آنکه فیلمهای ساخته شده با رویکرد ارزشی و اصولی، یا از فقر همزمان محتوا و فرم رنج میبرند (مانند پایان نامه) و یا با وجود فرم و محتوای قدرتمند، مشمول دیکتاتوری سینماگران و منتقدان حرفهای شده و در هجمه بیرحمانهی سینمای روشنفکری، اساسا دیده نمیشوند! (مانند سی و سه روز)
داستان دیکتاتوری روشنفکران در سینمای امروز ایران موضوع تازهای نیست. کسانی که در اردوگاه انقلاب اسلامی قرار دارند سالهاست که با «روشنفکران چماق به دست» و غرب پرستان انحصار طلب در عرصههای مختلف روبرو میشوند و تلاش میکنند تا با این استبداد مدرن مقابله کنند. فرزندان انقلاب تعجب نمیکنند که این روزها دهها صفحهی مختلف در شبکههای اجتماعی میبینند که این جماعت انحصار طلب و تمامیتخواه برای تحقیر و تحریم فیلم «اخراجیها» راه اندازی نموده و در این راه از هیچگونه هتاکی و گزافهگویی دریغ نمیکند.
این قصهی غم انگیز مطلقا تازگی ندارد؛ حتی اگر کسی که به این صفحات علاقه نشان میدهد و به قول کاربران «لایک» میزند، «کارگردان متفکر و روشنفکر» فیلم رقیب یعنی «جدایی نادر از سیمین» باشد!
نگارنده تقاضای توقیف و پررنگ کردن خطوط قرمز و ممیزی در سینما را نیز توقعی نادرست از مسئولان سینمایی کشور میداند. چرا که این راهکار حتی اگر به طور مقطعی مثمر ثمر واقع شود، در دراز مدت نمیتواند هنر سینما را در راستای اهداف و آرمانهای بلند انقلاب اسلامی به کار گیرد.
راه حل چیست؟!
معضل سینمای ایران و برهم زدن دیکتاتوری روشنفکران بر هنر هفتم تنها یک راه حل دارد و آن هم «تولید محتوا» است.
بدیهی است که این تولید محتوا اگر بدون توجه به ظرافتهای هنری و به طور مشخص «هنر سینما» انجام پذیرد هرگز نمیتواند سینمای انقلابی را به سر منزل مقصود برساند. خدای متعال رحمت کند «شهید آوینی» را که در واکنش به فعالیتهای برخی از دوستان میگفت (نقل به مضمون): «اینها انسانهای بسیار شریفی هستند. من حاضرم پشت سر ایشان نماز بخوانم. اما اینها «فیلمساز» نیستند.»
در چنین شرایطی باید به شخصی چون «مسعود ده نمکی» آفرین گفت. فیلمسازی که اگرچه سه گانه اخراجیهایش با انتقاداتی جدی روبه روست، اما مدیوم تاثیر گذار سینما را جدی گرفته و تلاش نموده تا سهم کوچکی در تقابل با امواج سهمگین استبداد انحصار طلبان در سینمای ایران ایفا کند.
با این حال غفلت از رسانهی تاثیر گذاری چون «سینما» و خالی کردن عرصه برای یکهتازی انحصارطلبان پر ادعا، به ویژه در این مقطع حساس تاریخی یک اشتباه بزرگ و قصور غیر قابل اغماض است.
تربیت و ورود اشخاص متعهد و البته متخصص و کاربلد به تمامی عرصههای هنری نظیر هنر هفتم، نباید از چشمان دست اندرکاران این عرصهها پنهان بماند.
فرزندان انقلاب اسلامی همانگونه که در فضای مجازی منتظر مسئولان ننشستهاند و خود میداندار مقابله با جنگ نرم دشمن هستند، باید هنر سینما را نیز جدی بگیرند. یقینا تولید محتوای خلاقانهای که توسط دلداگان راه امام و رهبری در فضای مجازی بکار گرفته شده میتواند فضای سینمایی کشور را نیز از انحصار جریان تمامیتخواه خارج کند.
نهادهای دینی و انقلابی که کلاسهای وبلاگنویسی و معرفی شبکههای مجازی را در دستور کار دارند، باید وارد عرصهی سینما شوند و کم کاری و غفلتی که در سالهای گذشته در این عرصه، در میان فرزندان انقلاب اسلامی جریان داشته را از بین ببرند.
سلطه جریان روشنفکران دیکتاتور و انحصار طلب در سینما، باید شکسته شود.
وقتی الگوی نویسنده این متن آقای ده نمکی است فاتحه فرهنگ این مملکت خوانده شده است. شما هنوز الفبای هنر را نفهمیده اید آقای حاتمی کیا را فتنه گر می خوانید!!!!!!!!!!!!!!!! از آقای حاتمی کیا انقلابی تر در بین تمام اهل هنر ندیده ام. مرا به یاد خوارج می اندازید که از علی در اسلام جلو می زدند!!!!!!
سلام.مثل دوست قبلي نمگم آقاي ده نمكي بده!!!نه !ولي ميگم به جاي اين حرفا بياين در باره ي آسيب شناسي رسانه در باره ي زنان بپردازيم كه داره شورش در مياد !!!!چون توي فيلم ها روي يك سري ويژگي هايي از زن دست مي گذارند كه بيان و ديده نشه مخصوصا براي مجردها!!!!!بهتره ؟نه؟؟؟ممنون
خواهشا به آسيب شناسي رسانه درباره ي زن بپردازيد!!!!!!كه داره شورش درمياد
حاتمي كيا مثل مايكل مور است. من از زبان خود حاتمي كيا شنيدم كه گفت من اگر انتقادي مي كنم از درون نظام انتقاد مي كنم.
بسیار جالب و بحق نوشتید
کاملا مشخصه