این ادعا که تهدید صهیونیستها علیه فلسطینیها به طور ناگهانی پس از صدور اسلام اعلامیه بالفور در ۱۹۱۷ به وجود آمد، متضمن نادیده گرفتن وقایع و جریاناتی مهمی است که مقدم بر صدور این اعلامیه میباشد.
در اواخر قرن نوزدهم مهاجرت یهودیان به فلسطین ابعاد گسترده تری به خود گرفت؛ یهودیان و صهیونیستها غیر یهودی، یهودیان سایر نقاط جهان را به مهاجرت به فلسطین ترغیب میکردند. این تلاشها از قرن شانزدهم میلادی، سالهایی که زمان شکوفا شدن اعتقادات ناسیونالیستی و مهین پرستانه در اروپاست شروع شد.
هنری فنش از وکلای انگلیسی در سال ۱۶۲۱ م نوشتهای تحت عنوان «رستاخیز بزرگ جهانی و فراخوان یهود» منشر ساخت و در آن از یهودیان خواست در فلسطین اقامت کنند. پس از وی شخصی یهودی اهل آمستردام که به تازگی از اسپانیا به هلند مهاجرت کرده بود، به نام موسی بین اسرائیل – که واعظی مذهبی ولی نه چندان معتقد به مذهب بود – نخستین آهنگ رویای بازگشت به فلسطین (ارض موعود) را به صدا در آورد. وی با نوشتن کتابهایی چون، امید قوم یهود، خاضعانه و انتقام یهود، سعی کرد تا به این دین شکل نژادی داده و آن را از دایره تسلط سایر ملل خارج سازد.
بن اسرائیل تصمیم گرفت تا یهودیان را به انگلستان هدایت کتد و شاید راهکارهای مناسبتری نسبت به سایر اروپا در این سرزمین یافته بود. وی در سال ۱۶۵۴، دیوید آبرابانل، یکی از نزدیکانش را برای تسلیم توماری به شورای سلطنتی انگلستان فرستاد و در عین حال، با الیور سنت جان سفیر انگلیس در هلند که بعدها به عنوان رئیس کمیته پذیرش یهودیان به انگلستان برگزیده شد، طرح دوستی ریخت. وی همزمان بااین کار با انتشار کتاب خود آگاهی ملی یهودی، سنگ بنای صهیونیست نژادی را در دیانت موسوی بنا نهاد.
نهضت پروتسنانیزم، فلسطین و یهود
از نیمه سال ۱۶۰۰ جنبش «پروتستانیسم» دعوت و فراخوان از یهودیان را برای ترک اروپا و بازگشت به فلسطین، به منظور ایجاد «کشور خدا» آغاز کرد. اولیور کرمول – فرمانروای بریتانیای مشترک المنافع – در اولین اقدام، خواستار یهودی کردن فلسطین به عنوان مقدمة رجعت مسیح شد و در سال ۱۶۵۵، کتابی از کشیش پروتستان آلمانی – پول ولگن هوفر – منتشر شد که در آن گفته بود:
یهودیان به محض ظهور دوباره مسیح به مسیحیت خواهند گروید؛ چرا که او را همچون یکی از خودشان میدانند و از لوازم این ظهور، بازگشت یهودیان به سرزمینی است که خداوند، خود، آن را از طریق ابراهیم، اسحاق و یعقوب به آنها اعطا کرده است.
بدین ترتیب، ادبیاتی مذهبی شکل گرفت که طی آن، یهودیان معتقد به نقشه خدا، بنابر اقتضا، سرنوشت محتوم همه بشر را تعیین میکردند و این ادبیات تشکیل حکومت آنها را از تنها راه بازگشت مجدد مسیح، معین میکرد؛ همان بازگشتی که برای همیشه، سرنوشت محتوم جنگ میان ایمان و کفر را با پیروزی مسیح و فرمانروایی هزار ساله او بر جهان تعیین خواهد کرد و سپس قیامت به پا خواهد شد.
در این ادبیات، اعتقاد به پشتیبانی قوم یهود در تشکیل حکومتی در فلسطین، نوعی عبادت شمرده شد و از آن به مشارکت بشری در تحقق خواست الهی، تعبیر میگردید. تا آنجا که «لرد آنتونی اشلی کوبر» اصلاح طلب معروف انگلیسی، در سال ۱۳۸۹ گفت:
«با وجود آنکه یهود، قومی سخت دل و غرق در معصیتند و لاهوت را انکار میکنند، ولی نسبت به آرزوی مسیحی رهایی نیاز مبرم دارند». اشتیاق به «عقیده رهایی» مسحیحت، انگیزه مذهبی بروز جنبش صهیونیستم مسیحی و حمایت از قوم یهود در راستای تشکیل حکومت ایشان در فلسطین به دست خودشان شد و حتی برای دفع هر گونه عذاب وجدان از مسیحیان پروتستان، لرد کوبر، شعار «فلسطین، سررزمین بیملت، برای ملت بیسرزمین» را علم کرد. و از آن پس، پرچمی شد که تمام مسیحیان صهیونیست آن را حمل میکردند.
«لرد بالمرستون» (عموی لرد کوبر) وزیر امور خارجه وقت بریتانیا، به وسیله ایجاد کنسولگری بریتانیا در قدس (سال ۱۸۳۹) و انتخاب «ولیم یونگ»، یکی از معتقدان به صهیونیستم مسیحی، به سر کنسولی آنجا، آن را عملی کرد.
وی، اصلیترین وظیفه یونگ را حفظ اقامت و تشویق آنان به بازگشت، معین کرد. در آن زمان تعداد یهودیان فلسطین، مطابق اسناد کنسولگری بریتانیا، فقط ۹۶۹۰ نفر میرسید.
از سوی دیگر، دانشمندان مسیحی مانند اسحاق نیوتن (۱۷۲۷ – ۱۶۴۳) م، ژان ژاک روسو (۱۷۷۸ – ۱۷۱۲) م، بریستلی (۱۸۰۴ – ۱۷۳۳) م شاوسبری و لورانس اولیونت نیز در این باره مطالبی نوشتند و یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تشویق کردند.
همچنین شخصیتهای مانند شبتای بن زفی (۱۶۷۶- ۱۶۲۶) م. یهودا قالی (۱۷۹۸ – ۱۸۷۸) م. و موزیس هس (۱۸۷۵ -۱۸۱۲) م. و غیره به این جمع پیوستند و یهودیان را به کوچ به فلسطین فراخواندند.
Sorry. No data so far.