تریبون مستضعفین-موضوع درس اخلاق علامه مصباح یزدی از سال گذشته به شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمهی زهرا(س) اختصاص یافته است. آنچه در پی میآید خلاصه جلسه چهارم این سلسله مباحث است که پیرامون مساله فدک و دلیل تمسک حضرت زهرا به این مساله برای اثبات ولایت امیرالمومنین(ع) میباشد. علاقهمندان میتوانند با مراجعه به سایت علامه مصباح یزدی ازین مباحث بهرهمند گردند
داستان فدک
با توفيق الهي گفتگو درباره خطبه معروف حضرت زهرا سلاماللهعليها را شروع ميکنيم؛ به مناسبت اينکه اين خطبه، خطبه فدکيه ناميده ميشود خوب است ابتدا شرحي درباره مسأله فدک داده شود؛ چراکه بسياري از نوجوانان ما اطلاع درستي از اين قضيه ندارند. فدک اسم سرزميني است در شمال مدينه در نزديکي قلعههاي خيبر که حدود يکصد کيلومتر با مدينه فاصله دارد. ساکنين اين قلعهها و سرزمينها طوايفي از يهود بودند. آمدن يهود به حجاز و سکونتشان در مدينه به قرنها قبل از ظهور اسلام برميگردد. علماي يهود از پيامبران سلاماللهعليهمأجمعين شنيده و در کتابها خوانده بودند که در آخرالزمان پيامبري مبعوث ميشود که پيامبران پيشين را تصديق ميکند و دينش جهانگير ميشود.
آنها به اميد درک پيامبر آخرالزمان و ايمان به او به حجاز مهاجرت کردند و در اطراف مدينه ساکن شدند؛ زيرا ميدانستند که پايتخت آن پيغمبر مدينه خواهد بود. يهوديان اطراف مدينه سه طايفه معروف بودند (بنيقريظه، بنيقينقاع، بنينظير) که ويژگيهاي خاصي داشتند اولا مثل ساير يهوديان بسيار مالدوست بودند و فکر اقتصادي داشتند. ويژگي دوم آنها دورانديشي و عاقبتانديشي بود. وقتي وارد حجاز شدند سعي کردند که سرزمينهاي حاصلخيز و مکانهاي استراتژيک را شناسايي کنند و قلعههاي محکمي براي خود بنا کنند. ويژگي سوم اين قوم هم اين بود که اهل علم و دانش بودند و نسبت به اعراب، از تمدن برتري برخوردار بودند. يهوديان با اين ويژگيها از موقعيت خاصي در بين اعراب برخوردار بودند.
بعد از اين که پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله به مدينه مهاجرت فرمودند و عملاً دولت اسلامي در مدينه تشکيل شد، پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله با طوايف مختلف يهود معاهدهاي بستند و بنا شد که آنها متعرض مسلمانها نشوند و با دشمنانشان همکاري نکنند؛ ولي هيچ کدام از اين طوايف به عهد خود وفا نکردند و پنهاني با مشرکين مکه از يک طرف و بعدها با منافقين مدينه از طرف ديگر روابطي برقرار کردند و حتي توطئه کردند که جنگي عليه پيغمبر اسلام راه بياندازند. منافقين به آنها قول داده بودند که اگر شما به مدينه حمله کنيد ما دو هزار نفر هستيم و به شما کمک خواهيم کرد. در سوره منافقون به اين هدف منافقان اشاره ميکند و ميفرمايد: «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل؛1 منافقان ميگفتند: ما عزيز هستيم و مسلمانها آوارههاي مکه هستند و ذليلند و ما اينها را بيرون خواهيم کرد» وقتي پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله اطلاع پيدا کردند براي جنگ با آنها آماده شدند و نهايتاً جنگهايي اتفاق افتاد که يکي از آنها جنگ خيبر بود. در جنگ خيبر قلعههاي خيبر که مهمترين قلعه استراتژيک يهوديان بود (وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم)2به دست تواناي اميرالمؤمنين عليهالسلام فتح شد. خبر فتح خيبر به اهل فدک رسيد.
آنها براي در امان ماندن از بلايي که بر سر اهل خيبر آمد به پيغمبر پيشنهاد مصالحه کردند و نهايتاً بزرگان فدک پيشنهاد کردند که ما زمينها و اموالمان را به شما ميدهيم به شرط اينکه جانمان سالم بماند. پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله هم قبول کردند و آنها هر کدام به اندازه يک شتر از اموالشان برداشتند و بقيه را تسليم پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله کردند. قرآن در اول سوره حشر به اين ماجرا اشاره ميکند و ميفرمايد: وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛3 مضمون اين آيه اين است: اين سرزميني را که بدون قواي نظامي تصرف کرديد و خود مردم آنجا آنها را به پيغمبر بخشيدند، اين اموال با ساير اموالي که مسلمانها در جنگها به غنيمت ميگيرند تفاوت دارد. معمولاً لشکريان اسلام وقتي در جنگ با کفار پيروز ميشوند و غنايمي به دست ميآورند خمس آن غنايم مال پيغمبر است؛ وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى.4 اما اموالي که به خود پيغمبر تقديم ميشود، همه آن اموال مال پيغمبر است. در فقه دربارة اقسام اموالي که در جنگها غنيمت گرفته ميشود بحث ميشود. در بين اين اموال يک قسم همين موردي است که آيه 6 سوره حشر به آن اشاره دارد؛ ميفرمايد: «و آنچه را که خدا از آنان به رسولش بخشيده چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى دوانديد و نه شترى». اختيار اين اموال با خود پيغمبر است و هيچ کس ديگري حقي در آنها ندارد.
اهل فدک خودشان اراضي فدک را به پيغمبر تسليم کردند تا جانشان را حفظ کنند. وقتي اين اراضي در اختيار پيغمبر صلياللهعليهوآله قرار گرفت به حسب نقلي که در بعضي روايات شده، اين آيه نازل شد که: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ؛5 اختيار اين اموال با شماست؛ اما «ذيالقربي» در اين اموال حق دارند». در واقع دستور داده شد که: درست است که اختيار اين اموال با شماست، اما اين بخش از اراضي را به «ذيالقربي» بدهيد. در روايت آمده است که منظور از ذيالقربي حضرت زهرا سلاماللهعليهاست.6 پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله به امر اين آيه شريف فدک را به حضرت زهرا سلاماللهعليها بخشيدند و در زمان خودشان در آنجا سرپرستي گذاشتند تا آنجا را اداره کند. حضرت به اندازه خرج يکسال خود و حضرت زهرا سلاماللهعليها برميداشتند و مابقي را به عنوان هديه حضرت زهرا سلاماللهعليها بين فقرا تقسيم ميکردند. تا زماني که پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله حيات داشتند اين جريان ادامه داشت.
بعد از رحلت پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله در ظرف چند روز تحولات عظيمي در جامعه اسلامي رخ داد که باور آن بسيار مشکل است. همة آن داستانهايي که هر روز و هر شب ميشنويم و دلهايمان خون ميشود در همين چند روز اتفاق افتاده است. بعد از ده روز از وفات پيغمبر خليفه وقت مباشر حضرت زهرا سلاماللهعليها را از فدک بيرون کرد و فرد ديگري را به جاي او تعيين کرد. با اين کار درآمد آنجا که تا 120 هزار دينار هم گفته شده را مصادره کرد. حرفشان اين بود که اين اموال در زمان پيغمبر صلياللهعليهوآله به فقرا داده ميشد؛ ما هم ميگيريم و به فقرا ميدهيم، درحالي كه پيش از آن حضرت زهرا از ملك خودشان انفاق ميكردند و ربطي به حكومت نداشت. دو ماه و چند روز بعد از اين جريانات حضرت زهرا سلاماللهعليها از اين دنيا رخت بر بست.
حضرت زهرا سلاماللهعليها در همين فرصت چند سخنراني و گفتوگو داشتند که يکي از آنها همين خطبه معروف است که از مفاخر اسلام و از اسنادي است که تا روز قيامت، حقانيت اسلام، تشيع و خاندان پيغمبر عليهمالسلام را اثبات ميکند. خوشبختانه اين خطبه به همت شيعيان محفوظ ماند و حتي در کتابهاي مخالفين هم ثبت شده است.
ما را با فدک چه کار!
برخي تصور کردهاند که آنچه حضرت زهرا سلاماللهعليها را خيلي رنج ميداد اين بود که اموالش را گرفتند! گاهي در مرثيهخوانيها گفته ميشود که حضرت فرمودند: «نان بچههايم را گرفتيد!» اگر بگوييم اين يکي از بزرگترين ظلمهايي است که ما شيعيان به اهلبيت عليهمالسلام ميکنيم حرف گزافي نزدهايم. چگونه کساني که همه ثروتهاي عالم در مقابل آنها به اندازه تل خاکستري ارزش ندارد، براي از دست دادن مال دنيا ناراحت شوند؟! اميرالمومنين عليهالسلام در نهجالبلاغه ميفرمايد: وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَك؛7 من را با فدک و غير فدک چه کار؟! آيا واقعاً اين گريهها، نالهها و دادخواهيها براي مال دنيا بود؟! چنين تصوري، تصوري خام، بيجا و نابخردانه است. حقيقت امر اين است که اين مسأله بهانهاي بود براي اينکه حضرت زهرا سلاماللهعليها حقايقي را افشا کند که تا قيامت اين حقايق چنان آشکار بماند که کسي نتواند آنها را مخفي کند. به جز حضرت زهرا سلاماللهعليها هيچ کس نميتوانست اين حقايق را به اين صراحت بيان کند؛ حتي شخص اميرالمومنين عليهالسلام! اميرالمؤمنين عليهالسلام خود طرف دعوا با خلفا بود و ادعاي خلافت پيامبر صلياللهعليهوآله را داشت؛ لذا هر چه ميگفت، ميگفتند: «ميخواهي به نفع خودت حرف بزني!» اما حضرت زهرا سلاماللهعليها حقايق را با لحني بيان فرموند که امروز هم کسي جرأت ندارد با اين لحن درباره آن اشخاص صحبت کند. در آن شرايط اين تنها کاري بود که از دختر پيغمبر بر ميآمد و ايشان با استفاده از همان چند روز به اندازه سالها و قرنها به اسلام خدمت کرد.
بهانهاي براي بيان حقايق
در کيفيت گفتوگوي بين حضرت زهرا سلاماللهعليها با خليفه وقت و دستاندرکاران جريان خلافت نکتهاي است که گاهي مورد غفلت يا کم لطفي واقع ميشود و برخي آن را به عنوان شبهه مطرح ميکنند و آن اين است که اين مزرعه در واقع از طرف پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله به حضرت زهرا سلاماللهعليها اختصاص داده شده است؛ ولي بعد پاي ميراث در کار آمد و حضرت ادعا کرد که ميراث پدرم را به من بده. او هم در مقابل گفت: پيغمبر فرموده است: «نحن معاشر الأنبياء لا نورّث؛ ما انبيا ارثي براي ديگران باقي نميگذاريم»!
اين نقل که خليفه در مقابل حضرت زهرا سلاماللهعليها آورده است از مواردي است که بخشي از کلام را ميگيرند و بخش ديگر که قرينه دارد را ذکر نميکنند؛ لذا باعث اشتباه در فهم معنا ميشود. ما رواياتي به اين مضمون از طريق اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين داريم که پيامبر اکرم فرمود: نحن معاشر الانبياء لانورث درهما و لا ديناراً يا خود رسول خدا صلياللهعليهوآله در مقام تشويق به تحصيل به علم فرمودند: «إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِر؛8 علم ميراث پيغمبران است؛ پيغمبران که پول و درهم و ديناري براي مردم نگذاشتند؛ آنچه پيغمبران به ارث گذاشتند علم بود؛ بنابراين قدر علم را بدانيد که اين ميراث انبياست. اما فرق است بين اينکه انبياء براي مردم چه ارثي به جا گذاشتند و بين اينکه از اموال خودشان چه ارثي براي وارثانشان به جا گذاشتند. يک وقت انبياء «بما هم انبياء» و به اصطلاح شخصيت حقوقيشان را در نظر ميگيريم، در اين صورت انبياء در مقابل امت مطرح ميشوند.
اينجا ميتوان سؤال کرد که پيغمبر براي امتش چه ارثي ميگذارد؟ که در جواب ميفرمايد: پيغمبر براي امتش مالي به ارث نميگذارد؛ بلکه علم، معرفت و دين را براي آنها به ارث ميگذارد. اما وقتي شخص پيغمبر به عنوان محمد بن عبدالله صلياللهعليهوآله مطرح است، سؤال ميشود براي زن و بچهاش چه ارثي گذاشته است. اين دو، دو مسأله جدا هستند. نبي بما أنّه نبي براي امت مالي به ارث نميگذارد و اين مطلب صحيحي است؛ ولي اين با اين جهت که ايشان يک فرد تابع احکام اسلام است منافات ندارد. پيغمبر اسلام هم از آن جهت که بايد احکام اسلام را عمل کند و حقوق اسلامي به او تعلق ميگيرد مثل ساير مسلمانهاست. او هم مثل ساير مسلمانها بايد نماز بخواند، روزه بگيرد، حلال و حرام خدا را رعايت کند و أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ شاملش ميشود و بايد در معامله وفادار باشد و … . آيات صريحي در قرآن هست که انبياء براي فرزندانشان ارث ميگذارند؛ وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُد.9 حضرت زکريا از خدا فرزندي خواست که از او ارث ببرد (يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ)10. در اين آيات مقصود اين نيست که چون نبي و پيامبر هستند ارث گذاشتهاند؛ بلکه مقصود اين است که چون مسلماني تابع احکام خدا هستند از مورّث ارث ميبرند و براي وارثانشان ارث ميگذارند. اين نکته را ميخواستم عرض بکنم که تقطيع کلام گاهي معناي کلام را عوض ميکند و باعث ميشود که مقصود اصلي به دست نيايد.
تدبير بينظير
قبل از ورود در بحث لازم است به اين نکات توجه داشته باشيم که نزاع حضرت زهرا سلاماللهعليها با کساني که مدعي خلافت بودند اختلاف مالي و ارثي نبود. اين بهانهاي بود براي اينکه حقايقي گفته شود و در تاريخ بماند. بعد از اين جريانات هم حضرت طوري رفتار فرمودند که اين هدف تأمين شود. همين جا عرض کنم که اگر حضرت وصيت فرمودند که من راضي نيستم اينها در تشييع جنازه من شرکت کنند، نعوذ بالله مسأله کينهتوزي نبود؛ بلکه اين بزرگترين سياستي بود که خط بطلان بر ادعاي آنها ميکشيد. حضرت خواست نهايت خشم و غضب خودش را نسبت به آنها اثبات کند تا مصداق آن حديث پيغمبر شوند که هرکسي فاطمه را به غضب آورد خدا را به غضب درآورده است.11
مخفيانه دفن شدن جنازه حضرت زهرا سلام اللهعليها و اجازه شرکت در تشييع ندادن به ديگران براي اين بود که در تاريخ بماند تا همه بدانند که حضرت هيچ وقت از اينها راضي نشد. اين مسئله کينهتوزي نبود. اين خاندان آن قدر مهربان بودند که اگر کوچکترين اميدي براي هدايت دشمنترين دشمنانشان هم داشتند از هدايت آنها مضايقه نميکردند؛ اما اگر حضرت زهرا سلاماللهعليها اين کار را نميکردند حق روشن نميشد و من و شما امروز اسلام و تشيع را نميشناختيم. به برکت اين تدبير حضرت زهرا سلاماللهعليها ميليونها انسان حقيقت اسلام را شناختند. من قطع دارم که اگر به واسطه شرکت در تشييع جنازه حضرت زهرا سلاماللهعليها آن افراد هدايت ميشدند و توبه ميکردند، حضرت اصرار ميکردند که حتماً شرکت کنند؛ اما ميدانستند کساني که آشکارا با اميرالمؤمنين عليهالسلام مخالفت کردند به هيچ قيمتي حاضر به پذيرش حق نميشوند. لذا اين تدبير را انديشيدند تا آيندگان بفهمند که جرياني در امت اسلامي پيدا شد که برخلاف مسير واقعي اسلام و بر خلاف مقاصد و سفارشات پيغمبر صلياللهعليهوآله عمل کرد، تا اگر بخواهند تابع حق شوند بتوانند حق را بشناسند.
پروردگارا! ما را از شفاعت حضرت زهرا محروم نفرما.
1. منافقون، 8.
2 . حشر، 2.
3 . حشر، 6.
4 . انفال، 41.
5 . اسراء، 26.
6 . بحارانوار، ج48 ص157.
7 . نهجالبلاغه، نامه45.
8 . بحارالانوار، ج1 ص164.
9 . نمل، 16.
10 . مريم، 6.
11 . عيون اخبارالرضا عليهالسلام، ج2 ص26.
10 . مريم، 6.
11 . عيون اخبارالرضا عليهالسلام، ج2 ص26.
Sorry. No data so far.