چهارشنبه 21 آوریل 10 | 14:36

نكاتي درباره سقوط دولت‌هاي رنگي

ساده‌انگارانه است اگر گمان كنيم كه اين انقلابهاي رنگي صرفاً در پي مشكلات داخلي، ضعف دولت‌ها، سركوب مخالفان و مسائلي از اين دست به سرانجام رسيده باشد. تمايل بي‌پرده سران اين انقلاب‌ها به غرب از يك سو و استقبال و تأييد دول غربي از اين انقلاب‌ها ساده‌ترين دليل براي فهم دخالت غرب در اين موارد است. مشابهت‌هايي همچون نحوه شكل‌گيري اين حركت‌ها، استفاده از نمادها و به خصوص رنگهاي خاص، اعتراض به نتايج انتخابات تا سرحدّ ابطال و تجديد…


آن‌چنان كه می‌دانید چند روز پیش دولت برآمده از انقلاب رنگی سال 2005 قرقیزستان موسوم به “انقلاب گل لاله” سقوط كرد.

تا كنون و طی سه سال پیاپی در سه كشور از كشورهای استقلال یافته از شوروی سابق انقلاب رنگی یا مخملی رخ داده و دولتهای متمایل به غرب جای دولتهای همسوی با روسیه را گرفته‌اند. سال 2003، “انقلاب گل رز” در گرجستان؛ سال 2004، “انقلاب نارنجی” در اوكراین؛ و سال 2005 در قرقیزستان.

georgiaساده‌انگارانه است اگر گمان كنیم كه این انقلابهای رنگی صرفاً در پی مشكلات داخلی، ضعف دولت‌ها، سركوب مخالفان و مسائلی از این دست به سرانجام رسیده باشد. تمایل بی‌پرده سران این انقلاب‌ها به غرب از یك سو و استقبال و تأیید دول غربی از این انقلاب‌ها ساده‌ترین دلیل برای فهم دخالت غرب در این موارد است. مشابهت‌هایی همچون نحوه شكل‌گیری این حركت‌ها (كه در هر سه مورد با فعالیت‌های انتخاباتی آغاز و با ایجاد ابهام و شبهه در روند آن به اعتراض انتخاباتی تبدیل شد)، استفاده از نمادها و به خصوص رنگهای خاص، اعتراض به نتایج انتخابات تا سرحدّ ابطال و تجدید، كشاندن سریع اعتراضات به اعتصاب، اجتماع و تظاهرات خیابانی، جایگزینی دولت‌های طرفدار غرب به جای دولت‌های متمایل به روسیه و مواردی از این دست در هر سه انقلاب رنگی مذكور به وضوح خودنمایی می‌كند.*

به گمان من ابلهانه است اگر تمام این شباهت‌ها را در كنار حمایت غرب از این اتفاقات، تصادف بدانیم. اما احمقانه‌تر این است كه بپذیریم، غربی‌ها قربة الی الله و صرفاً جهت منافع مردم این كشورها چنین طراحی‌ها، اقدامات و حمایت‌هایی كرده‌اند. به عبارتی نپذیرفتن دخالت غربی‌ها به مراتب عاقلانه‌تر است از اینكه این دخالت را بپذیریم، اما آن را خیرخواهانه بدانیم. (گربه محض رضای خدا موش نمی‌گیرد؛ تا حالا كه این‌طور بوده است.) گرچه به هیچ عنوان نمی‌توان مشكلات اقتصادی، ظرفیت پایین سیاسی و دموكراسی و ضعف جایگاه مردمی دولت‌ها و موارد مشابه را به عنوان بستر اصلی و زمینه‌ساز این اعتراضات نادیده گرفت. آنچه در اینجا مورد نظر است هدایت این نارضایتی‌ها در جهت اهداف غرب یعنی گسترش نفوذ و استقرار دولت‌های مورد قبولشان می‌باشد.

UKRAINE ELECTIONاینجا سؤالی پیش می‌آید و آن هم اینكه اگر واقعاً غربی‌ها (به ویژه آمریكایی‌ها و بنیادهای ترویج دموكراسی‌شان در كشورهای منطقه) در طراحی، ایجاد و سرانجام این حركت‌ها دخالت داشته‌اند چرا هر سه مورد با ضعف یا شكست مواجه شده‌اند؟

چندی پیش، انقلاب نارنجی با انتخاب یانوكویچ متمایل به روسیه به ریاست جمهوری اوكراین و سقوط یوشچنكو غرب‌گرا، بعد از 6 سال شكست خورد و اكنون نیز رئیس جمهور مخملی قرقیزستان فرار را بر قرار ترجیح داده است. در مورد گرجستان كه سابقه انقلابش بیشتر است نیز، گر چه دولت رنگین تا كنون سقوط نكرده، اما در ماجرای آبخاز و اوستیای جنوبی در سال 2008، نتوانست در مقابل لشگركشی روسیه به این مناطق خواهان استقلال، واكنش مؤثری داشته باشد. از طرفی علی‌رغم ابراز تمایل جدی رئیس جمهور گرجستان به دخالت اروپا در ماجرا، اروپایی‌ها نیز نتوانستند، كار خاصی انجام دهند. این‌همه نشانگر این حقیقت است كه ایالات متحده و كشورهای اروپایی نتوانسته‌اند از دولتهای تحت‌الحمایه خود به درستی دفاع كنند. چرا؟

نمی‌توان پذیرفت كه غرب تحركاتی متمایل به خود را برانگیزد و بعد از آن برنامه‌ای برای تداوم و حمایت از آنها نداشته باشد. واقعیت آن است كه سران انقلاب‌های رنگی در این كشورها كمی بدشانسی آوردند. به اعتقاد من بحران جهانی مالی و اقتصادی دو سه سال اخیر از دو جنبه بر این ناكامی‌ها تأثیرگذار بود. اول آنكه این سه كشور به طور طبیعی دچار مشكلات عدیده اقتصادی بودند كه اتفاقاً همین مسائل، خود از جمله عوامل نارضایتی و سقوط دولت‌های طرفدار روسیه بوده است. به علت وابستگی‌های موجود در ساختار اقتصادی این كشورها، دولت‌های جدید غربگرا نیز از تبعات این بحران متأثر شدند و نتوانستند آن‌گونه كه پیش از آن مدعی بودند، به اصلاح و رفع معضلات اقتصادی اقدام كنند و چه بسا بر مشكلات و گرفتاری‌هایشان نیز افزوده شد. از جنبه دیگر، كشورهای غربی كه خود به شدت دست به گریبان بحران مالی و اقتصادی مذكور بودند، نتوانستند آن‌طور كه باید از این دولت‌ها حمایت كنند. حتی در مورد اوكراین، ماجرای هر ساله قطع گاز روسیه كه از طریق اوكراین ترانزیت می‌شد، خود به معضلی جدید تبدیل گشت. به واقع كشورهای غربی به خصوص آمریكا از سویی درگیر بحران مذكور بودند كه تبعاً قدرت حمایت آنها از وابستگان‌شان را پایین آورده بود و از طرفی درگیر مسائل حادتری بودند كه كانون توجه آنها را به خود معطوف می‌داشت. مسائلی همچون افغانستان، عراق و بحران موجودیت رژیم صهیونیستی در پی جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه.

به نظر می‌رسد، بی‌توفیقی در اصلاح شرایط اقتصادی به همراه مواردی همچون بی‌توجهی به مخالفان (به همان علت پایین بودن ظرفیتهای سیاسی و دموكراسی)، اشتباهات و سوء مدیریت دولتمردان و موارد مشابه از بعد داخلی و حمایت نشدن جدی از سوی غربی‌ها (كه محصول درگیری آنها با بحران‌های مالی و اقتصادی و سیاسی مختلف بود) از بعد خارجی، بهترین زمینه را برای ضعف و شكست دولت‌های مخملی به وجود آورد. كه البته این موضوع بیشتر مطلوب روسیه و طرفدارانش در این كشورها بود تا به سود مردم آنها.

*پی‌نوشت: هرگونه شباهت بین این وقایع و حوادث سال گذشته ایران صد در صد تصادفی است و این‌جانب هر نوع ارتباطی بین این دو را قویّاً چیز می‌كنم.

  1. سيد مصطفي خاتمي
    1 می 2010

    سلام. از لطف شما بابت درج مطلب به همراه نام منبع سپاسگزارم. پيشنهاد مي‌كنم به نويسندگان وبلاگها در مورد درج مطالبشان اطلاع‌رساني فرماييد. با سپاس. ياعلي!

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.