هر انقلابی با توجه به مقتضای تحولات صورت گرفته و مبانی آن، تئوریسین هایی را در چنته دارد که سعی در تبیین و واکاوی علل و آرمان های انقلاب هستند. انقلاب اسلامی ایران نیز از وجود افرادی چون مطهری و بهشتی بعنوان اصلی ترین تبیین کنندگان ویژگی های نظام اسلامی، قبل و بعد از انقلاب بهره برد که اینان خود پروانه ای بودن برگرد شمع وجود حضرت روح الله (ره). اما جدای از ایرانی بودن و شیعه بودن این افراد و سایر زحمتکشان انقلاب، بودند افرادی سنی مذهب و غیر ایرانی که نه تنها پیام اصلی انقلاب را درک کردند که در پرده برداری از علل این تحول بزرگ، در خارج از کشور، تلاش فراوانی نمودند. اینان به درستی درک کرده بودند که می توان با تجمع و اتحاد حول محورهای مشترک تشیع و تسنن، اسلام خواهی را در میان نعره های استکبار جهانی فریاد زد.
مرحوم دکتر کلیم صدیقی یکی از این افراد است. « با ظهور انقلاب، اهمیت و ضرورت فوریِ قسمت اعظم فعالیت های آکادمیک من از میان رفت. پی بردم که پیچیدگی واقعیت انقلاب به حدی است که دنیای خارج از ایران قادر به درک آن نیست… در این چنین شرایطی من وظیفه خود را به روشنی می دیدم: آمیخته ای از مشاهده، مطالعه و درک انقلاب اسلامی، و بعد: معرفی آن به بقیه است که همچنان پراکنده و دلسرد بودند»(1) اما او هیچ گاه، فقط در انقلاب نماند، از نگاه او انقلاب، نقطه ی شروعی بود که باید حرکت جهانی امت را رهبری می کرد.
آنچه در ادامه می آید تلاشی است، گرچه دست و پا شکسته، در راستای نگاه کلیم صدیقی به پدیده ای به نام « انقلاب اسلامی»
انقلاب در بستر تاریخ
صدیقی نگاهی عمیق نسبت به انقلاب اسلامی دارد. وی واقعه ی کربلا و در مرحله ی بعد، پیروزی اصولیون بر اخباریون در قرن هجدهم میلادی را بعنوان اصلی ترین آبشخورهای چنین انقلابی می پندارد، همانگونه که حامد الگار نیز، این پیروزی اصولیون را آنقدر مهم جلوه می دهد که « اگر موضع اصولی ها… در قرن هجدهم به پیروزی نمی رسید، انقلاب اسلامی ایران حداقل در شکل خاصی که به خود گرفته است… غیر قابل تصور می نمود»(2) اهمیت این قضیه نیز بدان جهت است که در صورت شکست اصولی ها، باب اجتهاد در مسایلی چون حکومتداری و سیاست و مسائل اجتماعی دیگری از این قبیل بسته می ماند. به هر حال آنچه از بررسی اندیشه های صدیقی به دست می آید، وجود نگاهی تاریخی به انقلاب اسلامی ایران است، نگاهی که برای اثبات حقانیت هدف مبارزه ی امام و یارانش، نقدی شالوده شکنانه نسبت به مواضع عثمانی ها و وهابی ها- وی نقش حکومت سعودی را نسبت به حرمین شریفین، همچون اسرائیل بر قدس می داند- در استحاله ی دین، و نقدهایی با حفظ احترام و ارادت به اخوان المسلمینِ مصر و جماعت اسلامیِ پاکستان، در کمرنگ کردن اسلام ناب(تا حدودی) و برجسته ساختن مفهوم ساختگی ملیت به جای امت، دارد. صدیقی همانگونه که بر موضع اخباریون، خط بطلان می کشد و اصولی ها را ترجیح می دهد، جانب انصاف را می گیرد و با اینکه خود سنی مذهب است می گوید: «اندیشه سیاسی در میان اکثریت اهل تسنن، همچنان در جاده های انحرافی، سردرگم است»(3).
وی در همین بستر تاریخی، به بررسی علل وادادگی حکومت های اسلامی – بعد از دوره ای شکوفایی – می پردازد و اصلی ترین مساله را رخنه ی اندیشه ی مبتنی بر ناسیونالیسم می داند. صدیقی بر این باور است که اکثر سیستم های حکومتی فعلی در کشورهای مسلمان، در مسیری حرکت می کنند که خواسته ی استعمار است. استعمار ابتدا کشور را تحت سلطه ی مستقیم خود قرار می دهد، سپس دست به ایجاد نهادهای مدنی، سازمانهای مستقل!، فروشگاه ها، مدارس، دانشگاهها و… و هر آنچه که او را در پیاده سازی اهدافش یاری رساند، می زند. گام بعدی، تربیت نیروهای بومی است. عده ای را از طریق بورسیه های تحصیلی و یا از راه تعلیم در دانشگاه های ساخته شده به دست خود، می پروراند. در این مورد صدیقی تاکید وافری بر رشته های علوم سیاسی دارد. این افراد تحصیل کرده که حال دکتر، مهندس، وکیل و… شده اند، مسئولیت نهادهای ایجاد شده به دست استعمار را گرفته و از آن جایی که در فضایی رشد کرده اند که همه چیز غربی بوده است، سعی در تطابق محیط خود با محیط زمان تحصیل دارند و این همان خواست استعمار است: « در دست گرفتن امور توسط افراد بومی، ولی با فکر ی بیگانه از آن سرزمین» تعبیری که صدیقی در خصوص اینگونه حکومت ها به کار می برد« زندانیان مستقل تمدن غرب »(4) است که بن مایه ی اصلی تفکر این ها را مسئله ای به نام«بت ناسیونالیسم»(5) تشکیل می دهد. حال اسلام حاکم بر این کشورها، محدود به مرزهای آن دیار می گردد و در بعضی موارد نیز اساساً دین تنها عامل عقب ماندگی شناخته می شود. ناسیونالیسم و اسلام تحدید شده از منظر صدیقی چنان خطرناک است که در تعریف آن می گوید: «ناسیونالیسم، نیرویی است برای متلاشی کردن شخصیت انسان و جامعه در تمام سطوح آن»(6)
ناگفته پیداست، کسی که بتواند این سوغات تحمیل شده از سوی غرب به جوامع مسلمان را در هم شکند، در اندیشه ی صدیقی از چه جایگاهی برخوردار است و این مساله، مطمئنا در ارادت وافر ایشان به حضرت روح الله تاثیر مستقیم دارد. به عقیده ی صدیقی، امام توانست به یارانش بفهماند که بر علیه شاه مبارزه کنند، ولی موجودیت اسرائیل را هم زیر سوال برند. امام صرفاً برای یک قسمت از اسلام – مثلاً حجاب – انقلاب نکرد، حضرت روح الله همه را برای تمام اسلام می خواست.
دو گمان!
کلیم صدیقی دو بار در خصوص ایران و انقلاب اسلامی گمانه زنی می کند:
بار اول، « تمام پیش داوری های من وقتی صحیح و درست از آب در آمد که من در روز جمعه، لباس خود را پوشیده و آماده شدم که برای انجام مراسم نماز جمعه، به محل برگزاری نماز بروم، ولی به سالن هتل که رسیدم، معلوم شد که در ایران چنین مراسمی برگزار نمی شود!در حالیکه متقاعد شده بودم که شاه و آمریکائیها دیگر برای همیشه در ایران ماندنی هستند، با اولین پرواز، این کشور را ترک کردم»(7) این حدس او درست نبود، چرا که وی از وجود نیروهای اسلامگرایی که درحال مبارزه بودند، چندان اطلاع نداشت، «قوه ادراک من تحت تاثیر منفی خاطره دوران ملی گرایی مصدق، قرار داشت… و بر اساس برداشت های ذهنی من، ایران یک کشور شیعی مذهب بود و در غیبت امام دوازدهم، امکان تاسیس یک نظام اسلامی در این کشور وجود نداشت!»(8)
گمانه زنی دوم که، صدیقی آن را بیم نام می نهد، اینگونه است: « من بی پرده باید بگویم، وقتی که انقلاب اسلامی در سال1979 میلادی در ایران به پیروزی رسید، از آن بیم داشتیم که چیزی بیش از لمحه ای نور نباشد که ناگزیر دوباره مغلوب تاریکی می گردد!… این ترس تقریباً دائمی بود که ما را در موسسه اسلامی برانگیخت تا از این نور در حد امکان بهره مند شویم ولی پس از اشغال لانه ی جاسوسی آمریکا، توسط دانشجویان پیرو خط امام در نوامبر 1979 این نظریه و احتمال که انقلاب اسلامی یک واقعیت اعجاب برانگیز و تحسین برانگیز خواهد بود و موقت نخواهد بود، قوت گرفت… و آنچه از آن به بعد در داخل و در دنیای خارج در رابطه با ایران به وقوع پیوست، به من اطمینان بخشید که انقلاب اسلامی ایران تجلی واقعی حقیقت محض – که اسلام است – می باشد»(9) واین دقیقاً همان معنای تعبیر حضرت روح الله را می دهد، انقلاب دوم، که انقلاب اول را تمام کرد!
رسالت جهانی انقلابِ بت شکن
صدیقی هر حرکت اسلامی ای که در جهان رخ می دهد، را هم چون پارچه ای می داند که تمام تار و پودش با هم در ارتباط است، اگر تار و پودی آسیب ببیند، پارچه آسیب می بیند. سپس نتیجه می گیرد که همه ی مسلمانان در«امت واحده» باید به یکدیگر یاری رسانند و همین امر بود که وی را برآن داشت تا با جمعی از دوستانش، به جمع آوری کمک های مالی از مسلمین انگلستان بپردازد تا آن ها را صرف خرید سلاح برای مجاهدان بوسنیایی نماید. اراده ای که مجلس انگلستان آن را غیر قانونی اعلام کرد.
صدیقی برخلاف برخی ار انقلابیون ایرانی، انقلاب را پایان کار ندانست، بلکه آن را شروع حرکتی تلقی می کرد که می تواند منجر به«حکومت الله»در سراسر گیتی گردد. صدیقی از این انقلاب که بعنوان«تجلی واقعی حقیقت محض، که اسلام ناب است» توقعاتی نیز داشت. او اینگونه می اندیشید که «قبل از اینکه بتوانیم ساختمانی را بنا کنیم، باید آنچه را که از قبل وجود دارد فرو بریزیم و از میان برداریم، این است مفهوم واقعی«لا اله الا الله»(10) او سپس نتیجه می گیرد که اولین نهضتی که در راستای اسلام ناب توانست نظمی را نامنظم کند و ساختار جدیدی را بر اساس مفهوم واقعی«لااله الا الله» بنا نهد، موظف است که رهبری سایر نهضت ها را بر عهده بگیرد. لذا نگاه وی به رهبری امام نه یک رهبری محدود به ایران و نهایتاً چند کشور شیعه است، که«واقعیت امر این است که ایشان اکنون خلیفه الرسول یا جانشین پیامبر(ص) می باشند»(11)
باید بی پرده گفت، توقع صدیقی بعنوان یک اندیشمند و فعال در عرصه ی نهضت های اسلامی، کاملا تکلیفی است، یعنی او حقیقتاً انتظاری از انقلاب دارد که می پندارد، باید با عمل به این انتظار پاسخ داده شود.
صدیقی نگاهی جبهه ای- نهضتی دارد. وی به شدت خواستار صدور انقلاب اسلامی ایران به سایر کشورهاست. او اگر چه اعتقاد دارد که امروز مرز اسلام و کفر از داخل سرزمین های اسلامی عبور می کند، ولی تحمل درد حاصل از جراحی برای قطع عضو کوچک و فاسد را ترجیح می دهد. لذا وی میداند که صدور انقلاب به برخی کشورهای مسلمان، با ممانعت شدیدی مواجه می گردد.
از منظر دکتر کلیم صدیقی، استکبار ستیزی و برهم زدن کفر حاکم، بزرگترین خصیصه ی انقلاب اسلامی ایران است. «واقعیت این است که اعلام عدم سازگاری بین اسلام و کفر، رکن اساسی نهضت اسلامی در ایران بوده است»(12)، « چرا که اصولگرایی اسلامی بر این باور است که اسلام تسلیم واقعیت های جهانی و منطقه ای نمی شود، بلکه به رویارویی بر می خیزد و آن ها را تحت تاثیر تعالیم و مفاهیم و برنامه های خود قرار می دهد»(13) کما اینکه انقلاب اسلامی ایران نیز بعد از تحقق، موضع هجومی به خود گرفت و استکبار را متاثر کرد:
مارس1979: خروج از پیمان سنتو – مه 1979: قطع ارتباط با مصر به دلیل ایجاد رابطه با اسرائیل – نوامبر1979: تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان انقلابی و عضویت در جنبش عدم تعهد – ژوئیه1980: اخراج دبیر اول سفارت شوروی و قطع ارتباط با آمریکا – آگوست1980: تعطیل کردن یکی از کنسولگری های شوروی و… همه حکایت از تهاجمات ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران دارند. این خوی استکبار ستیزی می تواند دلیل موجه ای باشد که صدیقی را شیفته ی این انقلاب کند و این شیفتگی را اینگونه بیان کند که: « اکنون عقربه ی قطب نمای سیاسی اسلام دائماً ایران را نشان می دهد»(14) اما این سرور زاید الوصف وی از وقوع انقلاب اسلامی ایران، مانع واقع بینی او نمی گردد، او به خوبی به ضرباتی که از داخل، به اسلام و انقلاب وارد می شود آشناست: « بعضی از برادران ایرانی نزد من می آیند و شیون سر می دهند که ایران شکست خورده است، این افراد رقیق القلب می خواهند پس از یک فاصله منزه، با غرب و آمریکا رابطه برقرار کنند! آنها می خواهند حکومت ایران را به یک حکومت عادی مبدل سازند، آنها مایلند شرایط سعودی در مورد حجاج ایرانی را نیز بپذیرند. برخی مرا متهم به این می کنند که می خواهم ایران، به تنهایی به نیابت از تمام دنیا بجنگد. امید است از این افراد رقیق القلب زیاد نباشند»(15). به هرحال آرمان صدیقی در خصوص امت اسلام این است که جهانی به مسائل نگریسته شود. او انقلاب اسلامی را انقلابی صرفاً برای ایران نمی داند که آنرا متشکل از دو بخش می پندارد: ایرانی- اسلامی. ویژگی اول، خصیصه ی بومی است اما حرکت اسلامی باید جهانی شود و زمینه سازی برای این مهم، در باور صدیقی از وظایف انقلاب اسلامی ایران است.
یک تفاوت
صدیقی در جایی از انتظارات روز افزون توده های مسلمان از ایران اسلامی یاد می کند(16) و در جایی دیگر صحبت از دو هویت در جهان می کند: مسلمان- اهل کفر. اما در نگاه حضرت روح الله افق های تقسیم بندی بسیار وسیع تر است. امام صحبت ازمستضعفین و مستکبرین می کند، نفی ظلم فقط در زمانی که به مسلمان روا می شود، نمی پذیرد چرا که او ظلم را همیشه محکوم می داند. « شما باید بدانید که ملت ها حتی آنهایی که الهی هم نیستند، این ها همه شان- که جزء مستضعفان جهان هستند و همیشه در تحت سلطه ی مستکبران بوده اند- امید دوخته اند به این نهضتی که در ایران حاصل شده است»(17) « من بار دیگر پشتیبانی خودم را از تمام نهضت ها و جبهه ها و گروههایی که برای رهایی از چنگال ابر قدرت های چپ و راست می جنگند اعلام می کنم»(18) « من امیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا بوجود بیاید و همه ی مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتی که بر سر راه مستضعفین است را از میان بردارند»(19) مطمئنا تاکید صدیقی بر الگو برداری جوامع مسلمان از حرکت امام منبعث از همین علت است که وی صرفاً در چارچوب اسلام می اندیشد، در صورتی که اصلی ترین رکن انقلاب که استکبار ستیزی و نفی ظلم است به تمامی انسان های آزاده ای که تحت ظلمند نیز مرتبط است.
صدیقی و مسئله ی سلمان رشدی
صدیقی انقلاب اسلامی را تجلی حقیقی اسلام ناب می داند و نسبت به مواضع اصولی آن بسیار پایبند است، از آن دفاع می کند و تبلیغ. اما یکی از این مواضع که از قضا بسیار نیز تکان دهنده بود، مساله ی سلمان رشدی است.
بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، استکبار، انتظار حرکتی انقلابی را از ایران نداشت، چرا که به ظاهر ایران باید در فضای آرام و بدون ایجاد تنش در روابط خود با کشورهای دیگر که چندان حسنه نبود! دست به برآورده کردن نیازهای اساسی مردم و جبران خسارات می زد. اما حضرت روح الله هنوز بر آنچه گفته بود، پای می فشرد: « هیهات که خمینی در تجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد(ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد، من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه ی دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم»(20)
از سوی دیگر کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی هر روز فروش بیشتری می یافت، بعضی کشورها به صورت تشریفاتی آن را تحریم کردند. در12 فوریه 1989 در پاکستان 6 نفر از تظاهر کنندگان مسلمان علیه نشر این کتاب با گلوله پلیس به شهادت رسیدند… تا اینکه امام در 14 فوریه همان سال فتوایی داد: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم… »
صدیقی که همیشه در اندیشه نبردی حقیقی میان اسلام و کفر بود، در چنین شرایطی وظیفه ی خود را تبیین فتوای امام می دید. اگر قبل از این فتوا، مسلمین به عدم پذیرش آزادی بیان!محکوم بودند هم اینک، انسان های دگمی، معرفی می شوند که حاضرند یک نویسنده ی معروف را به خاطر بیان عقایدش!حذف فیزیکی کنند. صدیقی مسئولیت رفع اتهام از ایم مسئله را در عین حرکت هجومی، برعهده داشت به گونه ای که یکی از دوستان وی(21) گفته بود: «کلیم صدیقی با شرکت در مصاحبه های هر چهار کانال تلویزیونی انگلیس- که خود شاهد آن بودم- بیشترین خدمت را در نشر اندیشه های اسلامی یا تبیین حکم امام در مسئله ی سلمان رشدی در سال های اخیر داشت که امکان تهییه و پخش آن برنامه ها، با ده ها هزار پوند هم برای ما مقدور نبود… » صدیقی، اما از فتوای امام اینگونه می گوید: « این کلمات امام، جهان را به صورتی لرزاند که هیچ زمانی در تاریخ توسط اعلامیه هیچ رهبر دیگری اینگونه نلرزیده بود. هیچ بیانیه ی جنگ یا صلحی در بین کشورهای کوچک یا بزرگ جهان تاثیر این فتوای امام را در هیچ کجای جهان نداشته است… اگر این حکم اعدام دقیقاً با همین واژه ها، توسط یک مفتی یا فقیه از مثلاً عربستان سعودی یا مصر یا توسط خود شاه عربستان سعودی، صادر می گردید، آنقدر ارزش نداشت که حتی در رسانه های جمعی غرب ذکری از آن به میان آید»(22) او برای ادعای خود از سال 1980 می گوید که فهدِ ولیعهد، بعد از صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل، حکمی شبیه حکم جهاد بر علیه اسرائیل صادر کرد، ولی هیچ موجی در جهان اسلام ایجاد نشد. به زعم صدیقی، تنها کسی می توانست چنین حکمی صادر کند و جریان ساز شود که در سابقه ی او بتوان سازش ناپذیری را مشاهده کرد: « من بارها گفته ام… تا قطع تمام وابستگی ها به تمام ابر قدرت های شرق و غرب، مبارزات آشتی ناپذیرانه ی ملت ما علیه مستکبرین ادامه دارد»(23)
**********
اندیشه ی صدیقی توامان است با مفاهیمی چون امت گرایی، استکبار ستیزی، وحدت بین شیعه و سنی، حمایت از جنبش های آزادی بخش و… مطمئناً بعضی از سلایق وی نیز قابل نقد است، آنجایی که منبع اولیه شکست مسلمین را صرفاً غرب می داند، جامعیت ندارد، همچنان که«بت ناسیونالیسم»را صرفاً ساخته و پرداخته غرب می داند! اما آنچه مبرهن است زحماتی است که وی در تبیین انقلاب اسلامی در خارج از کشور و بر حسب احساس وظیفه، کشیده است. «افتخار بزرگ من این بوده است که شش سمینار جهانی را در لندن و بسیاری کنفرانس ها و سمینار های کوچکتر را در بخش های دیگر جهان سازماندهی نموده ام… محور همه ی این فعالیت ها انقلاب اسلامی ایران بوده است»(24)
«کلیم صدیقی در آوریل 1996 در حال بازگشت از یکی از این سمینارها در آفریقای جنوبی بود که نهضت بیداری اسلامی، یکی از سربازان خود را از دست داد»(25)
صدیقی اکنون در میان ما نیست، اما هنوز ظفر بنگاش، حامد الگار، راشد الغنوشی، احد حنیف… و بسیاری از اندیشمندان دیگر جهان در کنار دها متفکر داخلی، هستند که الگوی رفتاری مفید در شرایط فعلی را، حرکت حضرت روح الله می دانند. چه خوبست تا هستند، بیشتر بشناسیمشان.
پی نوشت ها:
1- مسائل نهضت های اسلامی، دکتر کلیم صدیقی، ترجمه سید هادی خسروشاهی، انتشارات موسسه اطلاعات، ص 25
2- نهضت های اسلامی و انقلاب اسلامی ایران، دکتر کلیم صدیقی، ترجمه ی سید هادی خسروشاهی، انتشارات موسسه اطلاعات، ص132
3- همان، ص131
4- مسائل نهضت های اسلامی… ص105
5- نهضت های اسلامی و… ص22
6- مسائل نهضت های اسلامی… ص117
7- همان، ص22
8- همان، ص22
9- نهضت های اسلامی و… ص22
10- مسائل نهضت های اسلامی… ص125
11- نهضت های اسلامی و… ص138
12- مسائل نهضت های اسلامی… ص136
13- اصولگرایی اسلامی و نظام بین المللی، دکتر احمد الموصللی، ترجمه ی مهرداد آزاد اردبیلی انتشارات کیهان، ص59
14- نهضت های اسلامی و… ص86
15- همان، ص84
16- همان، ص35
17- صحیفه امام، ج 16، ص311
18- صحیفه امام، ج 12، ص203
19- صحیفه امام، ج 9، ص280
20- صحیفه امام، ج 20، ص 318
21- سید هادی خسرو شاهی- وی روابط نزدیکی با صدیقی داشت و در برخی از کنفرانس هایی که در لندن برگزار شد نیز حضور داشت. او برخی از آثار صدیقی از جمله مسائل نهضت های اسلامی، نهضت های اسلامی و انقلاب اسلامی ایران، انقلاب اسلامی و… را علاوه بر ترجمه سایر کتب مربوط به حرکت های اسلامی، به چاپ رسانده است.
22- نهضت های اسلامی و… ص 191
23- صحیفه امام، ج12، ص147
24- نهضت های اسلامی و… ص 73
25- ماهنامه سوره، شماره ی 27، مقاله ی وظیفه ی روشن و امت پراکنده، ترجمه ی میثم شیروانی
Sorry. No data so far.