تریبون مستضعفین – محمد الیاس قنبری
این روزها به دنبال ایجاد حاشیه هایی که چندان هم ارزش پرداختن نداشتند بحث «ولایت فقیه» دوباره مورد تاکید بسیاری از خطبا و اهل منبر قرار گرفت و این از عجائب روزگار ماست که انقلاب اسلامی می بایست بدیهی ترین آموزه های خود را مدام گوشزد کند. بدیهی بودن مساله ولایت را از ابتدای کتاب ولایت فقیه امام می گویم که نوشته اند : «ولایت فقیه از آن دست اموری است که تصورش موجب تصدیق است».
چطور هر شرکت و مغازه کوچکی یک رئیس و مدیر عامل دارد به همان نحو نیز جامعه اسلامی نمی تواند و نباید بدون رهبر باشد. اینکه یک اسلام شناس با قابلیت های خاص مدیریتی پیشوایی امت اسلامی را عهده دار باشد آنچنان بدیهی است که هرگز در طول تاریخ نسبت به این امر تشکیکی وارد نشده و آنچه که همواره از صدر اسلام مورد بحث و نزاع بوده تعیین مصداق رهبری بوده و نه خود جایگاه رهبری. به این معنا وجود رهبر در جامعه اسلامی امری کاملآ طبیعی و عرفی است و به هیچ وجه نیاز به ایجاد قداست های عجیب و غریب ندارد. همان طور که در آموزه های اسلامی وارد شده که هنگامی که دو نفر قصد رفتن به سفر می کنند می بایست یک نفر را به رهبری انتخاب کنند. به واقع مساله ای که نیاز به گوشزد کردن مداوم دارد نه خود تئوری ولایت فقیه و اصل ضروری وجود رهبری برای جامعه اسلامی بلکه اولآ شیوه گزینش رهبر و ثانیآ بررسی مداوم عملکرد رهبری است.
در باب شیوه گزینش رهبر ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد که قانون سازوکار خاصی برای آن تدارک دیده است و این شیوه هم به گونه ای است که رهبری موروثی نباشد و توسط جمعی از خبرگان برگزیده شود. در باب شورای نگهبان قانون اساسی نیز اگر چه زیاد شبهه و تخطئه وارد کرده اند اما این شورا که حاصل تجربه تاریخی مشروطه است ضامن مشروعه بودن و مشروعه ماندن نظام است. اما همان طور که ذکر شد بیش از آنکه خود تئوری ولایت فقیه و ضرورت وجود رهبر برای جامعه اسلامی نیاز به توضیح داشته باشد آنچه که نیاز به بازتولید مداوم دارد، مشروعیت رهبری است. پس اولآ جامعه اسلامی نیاز به رهبر دارد و این گزاره نیاز به بحث چندانی ندارد. ثانیآ رهبر باید به شیوه ای از میان اسلام شناسان انتخاب شود و برای این امر هم سازوکاری تعبیه شده است اما کار به اینجا ختم نمی شود بلکه حال رهبری که وجودش ضروری است و به نحوی بر مصدر حکومت نشسته است می بایست مشروعیت خود را نزد افکار عمومی مسلمین حفظ کند و این سخت ترین کار و مهمترین کار است.
اما آسیبی که در این مرحله وجود دارد در افتادن به وادی غلو و اغراق برای حفظ مشروعیت رهبری است. آسیب هایی که نمونه اش را در سخنان برخی امامان جمعه و برخی اهل منبر مشاهده نمودیم. این اغراق ها نه تنها کمکی به حفظ و بازتولید مشروعیت نمی کند بلکه آسیبی جدی به تصور مردم وارد می کند و مصداق همان بد دفاع کردن است. گذشته از این اغراق ها سخنانی است که ظاهری تئوریک دارند ولی در واقع همان اغراق هایی هستند که لباس تئوریک پوشیده اند. درک اینکه برخی اهالی منبر، برای توجیه کردن دولت بگویند ولایت حتی بر عدالت نیز مقدم است لااقل برای من کار ساده ای نیست. این روزها طوری از ولایت حرف می زنند که گویا مسلمین دیگر هیچ نیازی به هیچ چیزی ندارند و ولایت برایشان کافی است. چنان در وصف ولایت سخن می گویند که گویی دیگر حتی به قرآن هم نیازی وجود ندارد در حالی که حتی حدیث ثقلین نیز شان عترت را در عرض قرآن معرفی می کند و حتی کتاب الله را مقدم بر عترت می آورد. (کتاب الله و عترتی). این دست سخن گفتن از ولایت فقیه منجر به احساس استغنای کاذب می شود و ما را از تفکر و وحی دور میدارد. اگر ولایت فقیه چنان است که این خطبا در وصفش اغراق می کنند دیگر چه نیاز به اندیشه است؟ دیگر چه نیاز به تولید فکر و علم است؟ آیا معطل ماندن این همه نیاز تئوریک در عرصه نظری ثمره چنین اغراق هایی نیست؟ علی الخصوص در حوزه اندیشه اجتماعی و به طور مثال حوزه اقتصادی آیا ما کمبود تئوریک نداریم و آیا این کمبود تئوریک نیاز به فکر و اندیشه ندارد؟ از آن فراتر اینچنین اغراق هایی کتاب الله را هرچه بیشتر مهجور می کند و ما مدام باید آه بکشیم برای قرآن های گرد و خاک گرفته طاقچه ها.
در حدیثی از پیامبر اسلام می خوانیم که: «اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن» هنگامی که فتنه ها چونان شب تیره بر شما هجوم آورد پس بر شما باد مراجعه به قرآن. یعنی شاخص قرآن است و قرآن است که در فتنه ها بصیرت می بخشد. بصیرت داشتن به معنای واقعی یعنی بصیر بودن و بصر یعنی چشم فلذا بصیرت داشتن چشم بستن و اطاعت کورکورانه نیست بلکه درست برعکس چشم باز کردن و پیروی کردن از روی شناخت و آگاهی است. این نحو معرفی ولایت فقیه که همراه با اغراق است کاملآ بر ضد بصیرت است و بصیرت واقعی با اطاعت آگاهانه حاصل می شود. اینجا همان نقطه ای است که انتقاد ما به سیستم رسانه ای غرب را شکل می دهد. همان طور که این سیستم رسانه ای با اغراق های هالیوودی و سرگرمی سعی در کور کردن مخاطب دارد بسیاری از منبری های اغراق گو نیز با قداست های غلو آمیز عوام فریبی می کنند. رهبری برای حفظ مشروعیت نیاز به اغراق های بیجا ندارد بلکه بهترین وسیله نشان دادن نحوه عملکرد مدیریتی ایشان در دوره های گوناگون است. مردم عقل دارند و اگر مدیریت و تصمیمات تاریخی رهبری برای شان شرح داده شود آن را درک می کنند.
آیه اولی الامر را یکبار دیگر کامل بخوانیم. معمولآ در خواندن این آیه به همین حد اکتفا می شود که : «اطیعوا الله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم» و این در حالی است که این آیه ادامه نیز دارد : «فان تنازعتم فی شی فردوه الی الله و الرسول» یعنی از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت کنید پس اگر در امری دچار نزاع و اختلاف شدید آن را به خدا و رسول ارجاع دهید. درک ناقص من از آیه این است که خداوند اطاعت از اولی الامر را قابل چون و چرا دانسته و ایجاد نزاع و اختلاف در مساله اولی الامر را به رسمیت شناخته است و در صورت بروز چنین اختلافی به ارجاع به امر خدا و سنت رسول دعوت نموده است. یعنی چاره حل اختلاف ها و فتنه ها شناخت ما از وحی و تبعیت از رسول اکرم است نه پاک کردن صورت مساله و اطاعت کورکورانه و بی چون و چرا.
سیاست شخص رهبری نیز هیچ گاه دعوت به این نوع اطاعت نبوده و ایشان همواره با ارجاع به عقل و وحی و حدیث تصمیمات خود را شرح داده اند و تنها در این صورت است که مخالفت با امر رهبری مخالفت با اسلام محسوب می شود. اگر مردم هرچه بیشتر با قرآن مانوس باشند در درک نحوه مدیریت رهبری شناخت پیدا خواهند کرد و از آن طرف حاکم اسلامی خود را همواره در مواجهه با مردمی خواهد یافت که مدیریت و رهبری او را با محک قرآن می سنجند فلذا همواره یک عامل بازدارنده جدی برای به انحراف رفتن قدرت وجود خواهد داشت.
پیشنهاد می کنم این دوست عزیز مجددا به مطالب عنوان شده در سخنرانی حاج اقا پناهیان ایام فاطمیه امسال در بیت رهبری یکبار دیگر با دقت رجوع کنند آنچه عنوان شد فرع دانستن اجرای عدالت نسبت به ولایت بود. زیرا اصل عدالت قراردادن رشته امور زمامداری در دست اهل آن استو به واسطه ولایت الله است که امکان اجرای عدالتمیسر می گردد. ضمنا به دیدگاه امام به رجوع به محکمه نظام جور برای احقاق حق نیز مراجعه فرمائید تا قبول موضوع بیان شده هموار گردد.
ضمنا پذیرش اولویت ولایت (که طبیعتا با تفکر و اندیشه حاصل می شود) به معنای پایان کار نیست بلکه به معنای آغاز صحیح کار است و ذیل پذیرش اولویت ولایت، برداشتن گامهای بعدی به نحو صحیح و در جهت صحیح میسر می گردد.
با تشکر
آقاجواد مقاله شما را مطالعه كردم از شما بابت نوشتن اين مقاله متشكرم
افراط و تفریط هر دو مشکل سازند.
نه از رهبر جلو بیفتیم نه عقب،همراه و پشتیبان او باشیم.