یکشنبه 15 می 11 | 11:10

از پوریای ولی و تختي تا پهلوان‎پنبه‎‎های امروزی

برای مردمی که عنوان پهلوان را بیشتر برای قهرمانانی که جثه درشتی دارند و در رشته‎‎های قدرتی فعالیت می‎کنند مناسب‎تر می‎دانند، شنیدن این خبر، تلخ است. چند برادر که در رشته پرورش اندام فعالیت داشته و سابقه کسب عنوان قوی‎ترین مرد ایران را در کارنامه داشته‎اند، حالا در کارنامه‎ زندگی‎شان اتهامات زیادی درج شده که آخرین و قوی‎ترین آن، قتل و نقص عضو و در بهترین حالت ممکن، مشارکت در قتل است.


مرضيه دارابي
تاریک و روشن هوا بود که مردی تنومند و بلند قامت از خانه بیرون آمد و به مسجد نزدیک شد.
وضو ساخت تا با خدای خود به راز و نیاز بپردازد که ناگهان صدایی و ناله‎ای شنید. صاحب صدا پیرزنی بود که به درگاه خدا التماس می‎کرد: خدایا نیازمندم، ناامیدم نکن.
بی‎تاب شد و از پیرزن پرسید که چه حاجتی دارد و جواب شنید که پیرزن پسری دارد دلاور که پهلوان هندوستان است و با پهلوان دیگری از خوارزم مسابقه دارد که اگر ببازد دیگر روی بازگشت به خانه و کاشانه ندارد.
و این ابتدای راه پوریای ولی بود. ابتدای تصمیمی که می‎توانست به برد دوباره پوریا و شادی مردم شهرش منجر شود و یا شاد کردن دل آن مادر و شکست برابر فرزندش.


و پوریا راه دوم را برگزید و در حالی‎که به‎راحتی می‎توانست تن قهرمان هندی را در کمتر از یک دقیقه به خاک بمالد، به یاد حرف‎‎های آن مادر افتاد و خود را در اختیار حریف قرار داد و به زمین خورد تا امروز هرگاه سخن از پهلوانی به میان می‎آید، نامش در صدر پهلوانان این تاریخ اسطوره‎ساز بدرخشد. دوستان پوریای ولی که از قدرت او به‎خوبی آگاه بودند، شکست برابر پهلوان هندی را باور نداشتند. چند روز بعد از آن واقعه، حاکم هندی مجلسی برگزار کرد تا به طریقی از پهلوان ایرانی دلجویی کند و آن‎جا بود که پهلوان هندی پیش آمد و به پای پوریای ولی افتاد و بازوبند پهلوانی را به او تقدیم کرد. او اعتراف کرد که پوریای ولی به عمد خود را به شكست واداشته و حاضر به پیروزی نشده است. آن روز دوستان پهلوان ایرانی، خوشحال‎ترین مردمان روی زمین بودند و خودش، غمگین به‎خاطر برملا شدن رازش.

پوریای ولی، بعد از گذشت قرن‎‎ها همچنان جاودانه است و نماد جوانمردی در ورزش ما به شمار می‎رود. هرچند آن‎طور که شایسته اوست یادش را گرامی نمی‎داریم. گویی مردم ما باید با جنگاوری‎‎های افسانه‎‎هایی چون جومونگ کره‎ای آشنا شوند و از جوانمردی‎‎های واقعی پهلوانان ایرانی بی‎خبر باشند.
«از آن جماعت، هیچ‎کس حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نکرد. آخر جهان‎پهلوان باشی و در بودن خودت جبران کرد‎ه‎ باشی نبودن‎‎های فردی و اجتماعی دیگران را، و آن‎وقت خودکشی؟!»

قرن‎‎ها بعد از پوریای ولی، مردی از جنس پهلوانی در ورزش ایران دوباره زنده شد که برای درد و غم دیگران اشک می‎ریخت و قهرمان شدن را به هر قیمتی نمی‎خواست. تختی، بزرگمردی بود که وقتی در جایگاه نفر اول دنیا قرار گرفت و سرش را برای دریافت مدال طلا خم کرد، احساس کرد که: «نه چیزی به عقلش اضافه شده و نه تغییری در روحیه‎اش به‎وجود آمده، او همان رضایی بود که هر روز ساعت 2 ظهر راهی سالن می‎شد و روی تشک‎‎هایی که حتی حیوانات هم از راه رفتن روی آن اکراه داشتند، ساعت‎‎ها تمرین می‎کرد.» «او پوریای ولی نبود، او هیچ‎کس نبود، او خودش بود، بگذار دیگران را با وجود او بسنجیم، او مبنا و معنای آزادگی است.»
45

سال از مرگ جهان‎پهلوان گذشته اما هر سال، هر ماه و شاید هر روز به نوعی خاطرات او دوباره نقل مي‎شود. 17 دی‎ ماه هر سال، همه از تختی می‎نویسند. سال‎هاست داستان پهلوانی‎هایش را همه از بر شده‎اند.

در المپیک ملبورن، تختی برای كسب مدال طلا رودرروی مدودوف قرار گرفت. کشتی که تمام شد، یوری شاهمرادوف، سرمربی تیم ملی کشتی شوروی به‎سمت تختی رفت و در حالی‎که کنار تشک نشسته بود او را بوسید. همه تعجب کردند چرا سرمربی تیم حریف آمد و کشتی‎گیر رقیب را بوسيد. از تختی که پرسیدند چرا شاهمرادوف تو را بوسید و بغل کرد، گفت: نمی‎دانم. و ایرانی‎ها رفتند پیش شاهمرادوف و از او پرسیدند: چه شد که بعد از کشتی، تختی را بوسیدی و او را در آغوش گرفتی؟ شاهمرادوف گفت: «برای این‎که تختی، یک مرد واقعی است؛ یک جوانمرد واقعی. کتف چپ مدودوف آسیب دیده بود و درد می‎کرد. تختی هم این را می‎دانست و در تمام مدتی که با مدودوف سرشاخ بود حتی یک‎بار هم به‎سمت شانه چپ او نرفت و دست به شانه آسیب دیده او نزد. تختی شما قهرمان نیست، او پهلوان است.»

دیگر کسی نیست که نداند در میدان رزم، دست یا پای مصدوم حریفش را نگرفته، کسی نیست که نداند برای او محبت مردم یک دنیا بوده و هیچ‎چیز را با آن عوض نمی‎کرده است، کیست که داستان جمع‎آوری پول برای زلزله‎زدگان بویین‎زهرا و آوج را نشنیده باشد؟ کیست که نداند او خود را همیشه فرزند درد و رنج می‎دانسته و همیشه مردمی را که دوستش داشتند، دوست می‎داشته و غم آن‎ها را غم خود و شاد کردن‎شان را وظیفه خود می‎دانسته است؟
هرگز حاضر نشد به‎خاطر دریافت پول، هیچ وسیله‎ای را تبلیغ کند، دوست داشت همیشه برابر حریفان خارجی‎اش برنده باشد تا مردم را خوشحال کند و اگر هم می‎باخت روی بازگشت به کشور را نداشت. کیست که تختی را نشناسد؟ امروز کدام شهری است که ورزشگاه و زورخانه‎ای به نام جهان‎پهلوان نداشته باشد؟ نسل امروز هم که دغدغه‎‎ها و مشغله‎هایش خیلی با نسل پیش از خود فرق دارد، او را می‎شناسد. و راز این محبوبیت و جاودانگی، مردم‎داری و پهلوانی‎ تختی است. خودش می‎گفت: «من اگر در میدان کشتی سردار نباشم، نزد مردم، سرباز هم نخواهم بود. پایانم فرا رسیده؛ اما این‎که چرا عشق مردم به من تمام نمی‎شود، در تعجبم.» آری، او جزو معدود قهرمانانی محسوب می‎شود که بعد از دوره قهرمانی‎اش، محبوب‎تر از دوره مدال‎آوری‎اش بوده است. قهرمانی که تا سال‎‎های سال، مردم جوانمردی‎هایش را به یاد می‎آورند.

خبر، کوتاه و گزنده است. توضیح زیادی ندارد و کدی که ابتدا داده می‎شود، می‎تواند چند قهرمان پرورش‎اندام کار را متهم به قتل کند: «چند برادر با مشارکت هم، فردی را به قتل رسانده و شخص دیگری را نیز از ناحیه انگشت دچار نقص عضو کرده‎اند.» خبر، آن‎قدر غافلگیرکننده و سنگین است که تحقیق و پرس‎وجو خیلی سریع مشخص می‎کند که برادران قرایی، رقم‎زننده این درگیری خونین بوده‎اند و امیر قرایی هم متهم شماره یک و فراری این داستان سیاه و تلخ است.

برای مردمی که عنوان پهلوان را بیشتر برای قهرمانانی که جثه درشتی دارند و در رشته‎‎های قدرتی فعالیت می‎کنند مناسب‎تر می‎دانند، شنیدن این خبر، تلخ است. چند برادر که در رشته پرورش اندام فعالیت داشته و سابقه کسب عنوان قوی‎ترین مرد ایران را در کارنامه داشته‎اند، حالا در کارنامه‎ زندگی‎شان اتهامات زیادی درج شده که آخرین و قوی‎ترین آن، قتل و نقص عضو و در بهترین حالت ممکن، مشارکت در قتل است.

حالا ما مانده‎ایم و واژه‎ای که باید به عزایش بنشینیم. ما مانده‎ایم و مردمی که ناباورانه سئوال می‎پرسند و می‎خواهند که این اخبار دروغ باشد. پدر و مادر‎هایی که با دیده تردید به ورزش کردن بچه‎های‎شان و عاقبت کار قهرمانی می‎اندیشند. ما مانده‎ایم و یک دنیا واژه که نمی‎دانیم چطور باید آن‎ها را کنار هم چید. ما مانده‎ایم و پهلوان‎پنبه‎‎هایی که هیچ نشانی از پهلوانان دیروز ورزش ندارند

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.