رهبر انقلاب در مقاطع مختلف نصایحی را متوجه مسئولین کشور میکنند که با توجه به دوراندیشی ایشان و نگاه جامعی که نسبت به مسائل کلان جامعه دارند باید آنها را نقشه راه کرد. این نصایح در مواقعی به عنوان مباحث اخلاقی مطرح میشوند که حوزه فردی دولتمردان و دیگر مسئولین را در برمیگیرد.
در مورد قضایای اخیری که در کشور اتفاق افتاد و به نوعی مدت زمانی کشور را به حاشیه برد، بازخوانی اینگونه نصایح که مخاطب آن در جلساتی همچون مراسم تنفیذ و یا دیدار دولتمردان با رهبری در سال ۸۴ است مفید خواهد بود. در ادامه بخشی از این نصایح را میخوانیم.
“در همهى حالات، همين احساسى را كه امروز بيان كرديد -احساس خدمتگزارى به مردم – براى خودتان حفظ كنيد. قدرت اگر با هدفِ خدمت به مردم باشد، عبادت است. شايد هيچ عبادتى بالاتر از عبادتِ مسؤولى نيست كه به خاطر تلاش و خدمت به مردم، از راحت و آسايش و امنيتِ خود صرفنظر مىكند. اين روحيهى خدمتگزارى، خاكسارى، تواضع در مقابل مردم و شناخت عظمت مردم را براى خودتان حفظ كنيد، كه اين نعمت بزرگى است.
از خداى متعال لحظهيى غافل نشويد. اين توفيقات به فضل و لطف الهى به ما داده مىشود. بايد خود را قابل رحمت و تفضلاتِ روزافزون الهى كنيم. با ياد خدا و با توكل به خدا و با اخلاص در عمل، بايد بتوانيم جلب رحمت الهى بكنيم. اگر جلب رحمت الهى شد، همهى مشكلات آسان مىشود و موانع از سر راه برخواهد خاست.
اگر صادقانه در راه خدا كار كنيم، خداى متعال به ما كمك خواهد كرد. اگر هدفِ قدرت، منافع مادى شد، قدرت، بزرگترين وزر و وبال براى انسان خواهد بود. كسانى كه قدرت و منصب و مقام را براى بهرهمندىهاى خود، پُر كردن كيسههاى خود و دنياى خود مىطلبند، آنجايى كه منافع آنان با منافع مردم اصطكاك پيدا مىكند، نمىتوانند به نفع مردم كار كنند. قدرت به خودى خود نه نعمت است، نه نقمت؛ اگر براى خدا و براى خدمت شد، نعمت است؛ اگر براى دستاوردهاى مادى و ارضاى هوسهاى انسانى شد، مىشود نقمت.
اميرالمؤمنين (عليهالصّلاةوالسّلام) به ابنعباس فرمود: ارزش ذاتى حكومت براى من از اين كفش وصلهخورده كمتر است – «الّا ان اقيم حقاً» – مگر اينكه حقى را اقامه كنم؛ آن وقت قدرت ارزش پيدا مىكند. اميرالمؤمنين با معارضانِ همين قدرت به جنگ برمىخيزد. قدرتى كه براى عدالت و حقيقت است، ارزشمند است؛ اين نعمت خداست؛ منتها شيطان بايد ما را دچار تسويل نفسانى نكند. نبايد اهواء و هوسهاى خودمان را به اشتباه جاى آرمانها بگذاريم و خود را توجيه كنيم. به انتقادها و عيوبى كه براى ما مىشمارند، گوش فرا دهيم و خود را اصلاح كنيم تا وقتىكه با خداى متعال ملاقات مىكنيم، بتوانيم عذر تقصير داشته باشيم – ما كه از تقصير و قصور خالى نيستيم – بگوييم پروردگارا! ما تلاش و مجاهدت كرديم و آنچه از دست ما برآمد، انجام داديم؛ نتيجه اين شد. اگر نيت خالص شود، اين ممكن خواهد شد. اگر نيت خالص نشود، دشوار است كه انسان جواب مظالم فراوانى را كه در يك جامعه اتفاق مىافتد و مسؤولان بالاى كشور – خود بنده و ديگر مسؤولان – خواه و ناخواه در مسؤوليت آنها شركت و دخالت دارند، بتواند بدهد. انسان نمىتواند پيش خداوند متعال خود را از آنها تبرئه كند.
وسيلهى عدم انحراف و پرهيز از انحراف چيست؟ مراقبت از خود. بايد مراقب بود. اگر از خود مراقبت كنيم، منحرف نمىشويم. اگر از خود مراقبت نكنيم، يا از ناحيهى سستى و ضعف در پايهها و مبانى عقيدتى انحراف به انسان روى مىآورد، يا از ناحيهى شهوات به انسان روى مىآورد. حتّى كسانى كه پايهها و مبانى اعتقادى آنها محكم است، شهوات نفسانى بر نگاه و بينش عقلىِ درست و عميق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مىيابد و انسان را منحرف مىكند؛ كه ما مواردش را ديديم. در اين خصوص چند آيه در قرآن هست، اما اين آيه كه در مورد قضيهى اُحد است، خيلى انسان را تكان مىدهد. مىفرمايد: «انّ الذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشيطان ببعض ما كسبوا»؛ يعنى كسانىكه در ماجراى اُحد دچار آن لغزش خسارتبار شدند و از ميدان جنگ رو برگرداندند و اين همه خسارت بر نيروى نورستهى اسلام و حكومت اسلامى وارد شد، علتش «ببعض ما كسبوا» بود؛ كارهايى بود كه قبلاً سرِ خود آورده بودند. دل دادن به شهوات و هواهاى نفسانى اثرش را اينطور جاها ظاهر مىكند. آيهى شريفهى ديگر مىفرمايد: به اينها گفته شد انفاق كنيد، ولى به تعهد خود عمل نكردند؛ لذا نفاق بر قلب آنها مسلط شد؛ «فا عقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ يعنى وقتى انسان نسبت به تعهدى كه با خداى خود دارد، بىتوجهى نشان داد و خلف وعده كرد، نفاق بر قلب او مسلط مىشود.
بنابراين اگر ما بىتوجهى كنيم و تن به شهوات و هوىها بسپاريم، ايمان مغلوب و عقل مغلوب مىشود و هوى و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافى كه از آن مىترسيديم، ممكن است پيش بيايد. بنابراين در همهى حالات انسان بايد اين گمان را داشته باشد كه ممكن است لغزش پيدا كند. هيچكس خودش را از اين خطر دور نداند. يك نمونهى اين قضيه «بَلعم باعورا» است؛ «و اتل عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا» تا آخر.”
Sorry. No data so far.