آمريكاي ما؛ آمريكاي شما
«به نظر نمی رسد دولت آمریکا موافق تغییراتي که در منطقه در حال وقوع است، باشد؛ چون به طور مسلم اولین خواستهی مردم مصر، اردن و عربستان سعودی، احقاق حقوق فلسطینیان و اجازه بازگشت آنان به سرزمینشان و پایان یافتن محاصره غزه و … خواهد بود. باتوجه به سیاستهای جاری آمریکا، این مسائل تنش بسیار زیادی بین این کشورها و آمریکا به دنبال خواهد داشت. بنابراین به نظر می رسد آمریکاییها در ماهها و سالهای پیش رو با مشکلات بزرگی مواجه خواهند بود… به نظر من در آمریکا، دموکراسی و سیاست به این اندازه که شما میگویید توأم با آزادی نیست. چون من افرادی را می شناسم، مسلمانانی که از طرف سازمان افبیآی به شدت تحت فشار هستند. باور کنید در آمریکا مسلمان بودن اصلا ساده نیست.»
بخشی از گفتوگوی دکتر مرندی با مجری شبکه آمریکایی CNN
وقتی نام دکتر مرندی را می شنویم، بیاختیار یاد وزیر اسبق بهداشت می افتیم و شعار معروفش: «فرزند کمتر؛ زندگی بهتر». اما دکتر «سید محمد مرندی» فرزند آن وزیر بهداشت است که در ویرجینیای آمریکا به دنیا آمده است و اکنون ریاست موسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا را بر عهده دارد. او دکترای ادبیات انگلیسی خود را از دانشگاه بیرمنگهام انگلیس گرفته است. تسلط وی به زبان انگلیسی باعث شده تا این کارشناس مسائل سیاسی، پای ثابت مناظرههای تلویزیونی با شبکههای خارجی همچون سیانان، بیبیسی، الجزیره و… باشد. حمایت وی از نظام جمهوری اسلامی باعث شده تا بعضی از این شبکهها، به وی لقب سخنگوی جمهوری اسلامی ایران را بدهند. فرید ذکریا (سردبیر هفتهنامه نیوزویک)، علیرضا نوریزاده، فاطمه حقیقتجو و… بعضی از افرادی هستند که اخیرا با دکتر مرندی به مناظره نشستهاند و با جوابهای دقیق، هوشمندانه و در عین حال شجاعانه وی روبهرو شدهاند.
اهالی اندیشه، در باب ماهیت رسانه و موجودیت آن نظرات گوناگونی دارند؛ از کسانی که با استناد به تسلط غرب بر عالم رسانه، اساسا با نگرشی منفی به آن مینگرند، تا کسانی که قائل به بیطرفی ذاتی رسانه بوده و دیدی مثبت نسبت به استفاده ابزاری از آن دارند. معالوصف جنابعالی رویهای را که در عالم واقع در عرصه رسانه جاری است به کدام یک از این طیف نظرات نزدیکتر میبینید؟
علیالقاعده، در دنیای امروزین، به خصوص در نظامهای سرمایهداری، درک جایگاه رسانه مشکلتر خواهد بود چرا که، در جوامع متمرکز، غایت و نهایت جایگاهی که میتوان برای رسانهای متصور شد، جایگاه سخنگویی دولت و اعلام مواضع نظام است. بنابراين چه در بعد اقتصادی و چه ابعاد دیگر، ناتوان از به دست آوردن قدرتی تاثیرگذار در جامعه خود هستند.
در نظامهای غربی اما رسانهها به سهم خود قدرتهایی اقتصادی به شمار رفته و به تبع آن صاحب نفوذ و قدرت تصمیمگیری در سطوح بالایی حکومت هستند. چه بسا صاحبان این رسانهها در جایگاه بالادستی حکومت قرار گرفته و تعیین کننده نوع حاکمیت هم باشند.
یک زمانی ما برای ادامه تحصیل رفته بودیم انگلیس، آن جا همین آقای رجبعلی مزروعی شهر به شهر میگشت و به اصطلاح دانشجویان مقیم آنجا را به سوی دروازههای آزادی هدایت میکرد. ادعایی کرد این بنده خدا همان جا مبنی بر اینکه رسانههای انگلیس، نماینده تام افکار عمومی کشورشان هستند، که این ادعا تعجب همه ما را برانگیخت چرا که در مورد انگلیس به طور مشخص رسانهها در اختیار افراد و دستههای معدودی است؛ خب، البته در حرفهایگری این رسانهها و قابلیتهايشان در تهیه برنامههای جذاب و عامهپسند حرفی نیست، منتها اینکه نماینده افکار عامه مردم باشند، ادعایی است که در بین خود آنها هم به طور جدی مطرح نیست؛ در صورتي كه ما میبینیم این ادعا از طرف کسانی مطرح میشود که زمانی خودشان را از همه انقلابیتر میدانستند و بعدها با یک سفر به ممالک خارجی و احیانا سوار شدن به مترو(!)، به یکباره شیفته محیط جوامع غربی شده و اسلام مطلوبشان را در آنجا یافتند!
بعضی اصحاب رأی در عالم سیاست، در توصیف نقش و جایگاه رسانهها در نهضتهای مردمی اخیر و حتی در مورد نهضت اسلامی ایران، این نهضتها را مدیون رسانهها دانسته و رسانههای مدرن را عامل اصلی و تعیین کننده به حساب میآورند. این ادعا تا چه حد منطقی به نظر میرسد؟
این هم البته بحثی عوامانه است و اینکه بخواهیم القابی مثل انقلاب توییتری یا انقلاب فیسبوکی را به این قیامهای مردمی منتسب کنیم حرف باطلی است.
مسلما کسی منکر تاثیر رسانهها در این وقایع نیست ولی باید توجه داشته باشیم که به طور مثال در جریان انقلاب اسلامی ایران نقطه اتکای قدرت رهبری نهضت – امام خمینی(ره) – شبکههای گستردهای از مساجد در سراسر کشور و حلقههای انسانی در جنوب شهر و شهرستانها بودند.
ایراد غربیها در این است که همه چیز را وارونه میبینند. به واسطه اینکه حالا اینهایی که در این شبکههای اجتماعی فعال بودند، از یک قشر مشخصی از جامعه و متمایل به کاندیدای به خصوصی بودند – خیلی هايشان حتی مقیم کشورهای خارجی بودند – تحلیلهای غلطی کرده و استنباطهايشان از این جمع محدود را به عامه مردم ایران تعمیم میدهند.
من خودم حتی میشناختم کسانی را که وابسته به ارگان مجاهدین یا جاهای دیگر بوده و به ازای دریافت دستمزد حتی تا 500-400 اکانت را به تنهایی اداره میکردند. این یعنی، هر کدام به تنهایی 500 نفر بودند!
یا خود همین کشورهای عربی مثل مصر و تونس که با توجه به فقر عمدهای که مثلا در مصر برقرار هست بخش عمدهای اصلا محروم بودهاند از دسترسی به هرگونه شبکه اجتماعی تحت وب. و این مساجد و سندیکاهای کارگری بودند که پایگاههای اصلی ارتباطات انقلابيون به شمار میرفتند.
در همین ایران خودمان، رویهای دارند این رسانههای معروف غربی که با طیف بخصوصی از مردم حشر و نشر دارند، در اجتماعات اینها شرکت میکنند، با اینها رابطههای دوستانه برقرار میکنند و طبیعتا اطلاعات خود را محدود به این افراد کرده و برداشتهای خود از این قشر بخصوص را به عامه مردم تعمیم میدهند. خب، البته که همین قشر هم بخشی از مردم ما هستند، ولی واقعا بخشی از مردم هستند! و نه همه آن، بلکه بخش کوچکی هم هستند. طیف گستردهای از مردم هستند که به واسطه عدم دسترسی یا حتی در بسیاری موارد به خاطر این که ایرادات فرهنگی و اخلاقی را بر این شبکهها وارد میدانند، در اینها حضور پیدا نمیکنند.
پس اساسا جنابعالی اصطلاح «انقلاب رسانهای» را مطلقا رد کرده و نهایتا قائل به مفهوم «رسانه انقلابی» آن هم با نقشی حداقلی هستید؟
نه، نه اینکه نقش حداقلی داشته باشد. به طور مثال نقشی که الجزیره در وقایع مهم منطقهای در چند سال اخیر ایفا کرده و همچنین حجم فعالیت گستردهای که رادیو بیبیسی در جریان انقلاب اسلامی ایران و برای پوشش آن رویداد عظیم داشت را نمیتوان نادیده گرفت؛ منتها بحث بر سر این مطلب است که هر کسی که مخاطب این رسانههاست، الزاما همه حرفها و تحلیلهای آنها را قبول ندارد.
سالها پیش از این و در زمانی که امام (ره) هنوز در قید حیات بودند فرصتی به ما دست داد و ما مشرف به خانه خدا شدیم. آنجا مرد مسن نیجریهای در اتوبوس پس از اطلاع از ملیت ما و اینکه ما ایرانی هستیم بسیار خوشحال شده و محبت زیادی به ما ابراز داشت. من تعجب کردم و از او پرسیدم با اینکه منابع اطلاعاتی شما محدود به معدود رسانههای موجود غربی است، عواطف و احساسات شما نسبت به ایران و شخص امام خمینی(ره) از کجا نشأت میگیرد. جواب او این بود که بله، من رسانههای آنها را میبینم، منتها، از لابهلای آنها تحلیل خودم را بیرون میآورم! پس این نیست که اگر هر کسی مخاطب رسانه به خصوصی بود الزاما او را تابع همان رسانه به حساب آوریم.
ممکن است که ما از اوضاع فعلی و سابق بسیاری از مناطق جهان و تعاملات آنها با غرب بیخبر باشیم، لیکن مردمی که در مناطق مختلف جهان و یک جایی مثل نیجریه زندگی میکنند، از آمار و سوابق مربوط به استعمارگری و استحمارگری غربیها در جامعه خودشان آگاهی داشته و اطلاع کافی از سیاستهای آنان در قبال جامعهشان دارند.
بنابراين، مردم ساکن در جوامع مختلف از یک منشاء یکسان و با یک تحلیل مخصوص به خود که مبتنی بر شک و تردید در قبال حرفهای آن رسانههاست به آنها مینگرند. از همین رو، گاهی شاهد آن هستیم که شخص، نهاد یا حکومتی را رسانههای غربی مورد هجوم تبلیغات منفی قرار میدهند ولی در عین حال محبوبیت و مقبولیت او در بین افکار عمومی حتی فراتر از شایستگیها و لیاقت واقعی او بالا میرود.
رویکرد رسانههای غربی در قبال تعهدات اخلاقی مانند صداقت و بیطرفی چگونه بوده است؟ آیا در تعامل با این رسانهها میشود «من قال» را ندیده و به «ما قال» اکتفا کرد؟
رسانههای غربی و گردانندگان اصلی آنها، پیشفرضهای یکسانی دارند که در متدها و اشکال گوناگون بر طبق آن پیشفرضها عمل میکنند. باورهایی از این قبیل که تمدن منحصر به آنان میشود و بنابراين حق رهبری جهان را هم برای خود قائلند.
به طور مثال، رسانهای مثل بیبیسی که فراتر از بعضی رسانههای غربی مشابه – که لااقل یک استقلال ظاهری دارند – اساسا متعلق به حاکمیت انگلیس بوده و طبیعتا جای هیچ شکی در عدم حسن نیت این شبکه با توجه به ماهیت استعماری حاکمیت انگلیس نخواهد بود.
اگر عملکرد همین شبکه بیبیسی را در نظر بگیرید، متوجه خواهید شد که رویکرد فعالیتهای شبکههای مختلف آن از هم متفاوتند؛ به طوری که شبکههایی از بیبیسی که مخاطب جهانی دارند، به مراتب دریدهتر عمل میکنند تا شبکه فارسیزبان بیبیسی که مخاطب آن طبیعتا ایرانی است و در آن محتاطانهتر و عاقلانهتر شیطنت میکنند، چرا که علیالقاعده مخاطب غیرایرانی اطلاعات کمتری نسبت به واقعیات موجود در جامعه ایران دارد و آسانتر میتوان به او اطلاعات غلط داد، در حالی که نسبت به مخاطب ایرانی اینگونه نیست و باید ظرافت بیشتری به کار برد تا القائات خود را به او قبولاند.
شبکههای داخلی بیبیسی که دیگر پروپاگاندای تمام عیار است! یکی از دفعاتی که از طرف بیبیسی انگلیسی به بنده پیشنهاد حضور در یکی از برنامههاشان را دادند میزگردی بود با حضور دو مخالف و دو موافق که شرکت بنده در این بحث به صورت تلفنی بود. دو شخص مخالف با تهدید، فحاشی و هتاکی به نظام و مردم ما شروع کردند و بعد از آن نوبت به همتیمی بنده در آن بحث که از طرف شبکه دعوت شده بود، رسید. مضمون حرفهای این شخص هم این بود که اینها – یعنی ملت ایران – بدبخت بیچارهها، 500 سال عقبند و حتی در مملکتشان کامپیوتر ندارند و… از این دست اراجیف! و این در حالی بود که بنده همزمان پشت کامپیوتر بودم! پیشفرضهاشان یکی بود، منتها، یکی ما را غیرمتمدن خطرناک میدانست و دیگری غیرمتمدن بیخطر.
اواخر برنامه بود که مجری برنامه سوالی طرح کرد و از بنده پرسید تا من به آن جواب داده و از پرداختن به مباحث مطرح شده بپرهیزم. من هم به آنها گفتم که ابتدا اجازه بدهید به مسائلی که تا به اینجای برنامه مطرح شده اشارهای داشته باشم تا بعد از آن پاسخ سوال شما را هم بدهم. به یک دقیقه نکشید که به بهانهای صدای بنده را قطع کردند و مانع ادامه برنامه شدند!
همین الان، فیلم این برنامه در اختیار بنده هست که من حتی در کلاسهای سطح PHD آن را به دانشجویانم و با هدف آگاهی یافتن آنان از این مسائل نشان میدهم.
البته موردی که به آن اشاره کردم، مختص شبکههای بیبیسی انگلیسی زبان با مخاطبین غیرایرانی است و یک چنین کاری را قطعا در بیبیسی فارسی انجام نمیدهند؛ و این عین نفاق و عین هزارچهرگی است!
آینده این رسانهها را چگونه میبینید؟ به عبارتی در کوتاه مدت و بلندمدت، تاثیر جهتگیریها و عملکرد مغرضانه این رسانهها بر افکار عمومی و مخاطبین آنها چه خواهد بود؟
تردیدی نیست که تمدن غرب رو به افول است و با وقوع رویدادهای اخیر و تغییرات حاصله در خاورمیانه، لاجرم تمرکز غربیها نسبت به ایران کاهش پیدا کرده و این در همه ابعاد از جمله بعد رسانه نمود پیدا خواهد کرد.
البته، هنوز هم اینها قدرت برتر در این عرصه هستند ولی تاثیرشان بر اذهان عمومی به واسطه این رفتار دوگانهای که از خود نشان دادهاند رو به کاهش است. در بحرین نزدیک 40 نفر تا اين لحظه کشته شدهاند که اگر نسبت بگیریم میشود بالای 20 هزار کشته در آمریکا. خب، مردم میفهمند این را. هم عقلای قوم و هم عامه مردم اینها را میفهمند. فی الواقع عاقل کسی است که تطبیق میدهد بین بیبیسی فارسی و بیبیسی انگلیسی، و حساب کار دستش میآید.
خب، حالا البته، این وسط یک عدهای به دلایلی مثل شیفتگی محض نسبت به غرب، خودشان را بستهاند به اینها و قبلهشان شده است این رسانهها، که اینها، تحت هر شرایطی تابع و پیرو القائات این رسانهها خواهند ماند و کاریشان هم نمیشود کرد.
Sorry. No data so far.