وقتي از نزديك كامران نجفزاده را ببيني، يك لحظه درميماني كه آيا اين آدم ريزنقش، همان خبرنگاري است كه با تك سوال هاي تند و تيز، سوژه هايش را در شرايط دشوار قرار مي دهد. او در فرانسه هم اين راهش را ادامه داد و با گزارش هاي متفاوتش، خيلي ها را پاي اخبار نشاند. اما همين سوال ها و همان زبان سرخ، عرصه را برايش در فرانسه تنگ كرد تا بالاخره با اولين بهانه، عذرش را خواستند. هرچند خودش مي گويد كه دلش براي هيچ موضوعي در آن جا تنگ نمي شود. اخراج اين خبرنگار بهانه اي شد تا تصميم به گفتوگويي با او بگيريم و بپرسيم از رسانهها و جنگهايشان و اينكه ما كجاي اين بازي جهاني قرار داريم.
از کی قرار شد بروید فرانسه؟
شهریور 88 به فرانسه اعزام شدم، خیلی قبلتر از آن قرار بود به فرانسه بروم. یعنی از اواسط سال 87. اما بابت برخی کارهای اداری و حرفه ای به تاخیر افتاد. این شد که تا پایان انتخابات ریاست جمهوری در ایران ماندم و بعد هم تا کارهایم ردیف شود، شد شهریور 88.
یعنی در بحبوحه حوادث پس از انتخابات. در فرانسه چه حسی درباره این وقایع وجود داشت؟
وقایع بعد از انتخابات تاثیری بسیار منفی روی ذهن مردم خارج از کشور داشت. هم روی ذهن ایرانیهای خارج از کشور که منبع اطلاعاتیشان همین سایتها هستند، هم روی ذهن مردم آن کشورها. دهها قرارداد بزرگ اقتصادی ما لغو یا تعلیق شد. ایران خیلی بابت این وقایع هزینه کرد؛ هم اقتصادی، هم اعتباری.
چند نفر از خبرنگاران همكارت وقتي رفتي فرانسه به تو ميگفتند خوش به حالت؟!
قبلا فكر ميكردم وقتي يك نفر در فرانسه زندگي ميكند، چنين و چنان است ولي واقعا فاصله ما خيلي نزديك است. در خيلي از جاها ما جلو هستيم. شايد 15-10سال پيش يك فاصلهاي بين ايران و اروپا بود ولي الان اصلا فاصلهاي نيست. اين را من به عينه ديدم. بدبختي ما اين است كه هميشه يك اقليتي داشتيم كه آنجا را نهايت آمالشان ميديدند و اصلا نميتوانند تحمل كنند كه يكي بيايد بگويد آقا اينجا اين يك ايراد را هم دارد. يك عده هم هستند كه ميگويند اينجا همه چيزش بد و سياه است. یک عده هم که با همین آرزوها رفتهاند خارج و حالا گیرکردهاند و راه برگشت هم ندارند. همه هم به او میگویند خوش به حالت. این بنده خدا دیگر رویش نمیشود برگردد و بگوید ايران بهتر است.
احتمالا به عنوان خبرنگار راضيتر بودي به يك كشور متفاوتتر بروي تا يك كشور اروپايي مثل فرانسه؟!
در ابتدا دوست داشتم فرانسه را تجربه کنم اما بعدا فهمیدم که فرانسه از نظر سوژه آدم را راضي نميكند. خودم فكر ميكردم كه بغداد و بنغازي خيلي خوب بود. حتي افغانستان براي مستندسازي خيلي بهتر است. فرانسه درگيرياش با روحيات مردم ایران هم كم است. مثلا من بگویم تورم فرانسه 5درصد بالا و پايين شد يا مشكلات اقتصاديشان تغيير كرد. خب، مخاطبم پاي تلویزیون ميگويد به من چه؟!
البته سوژههايي هم بود كه ميشد زوم ميكردم؛ مثلا پترس فداكار كه واقعيت نداشت يا ژيان خاطره مشتركي بود بين ما و فرانسويها، گاوبازي و خيابان سعدياش تا حدي. آن جاهايي كه من فكر ميكنم سوژههاي اروپاييمان با مخاطب ايراني تلفيق پيدا ميكرد و مخاطب احساس ميكرد كه نيازهايش در آن سوژه تامين ميشود آنجا موفق بود و اين سوژهها هم اندك بود.
چرا بعد از آمدن از فرانسه كاري ارائه نكردي؟ مگر كارمند صداوسيما نيستي؟!
هستم. ولی مگر من چندوقت است كه آمدهام؟ من هنوز سركار نرفتهام. تمام وسايلم آنجاست. هنوز خانه ندارم. یک دفعه به من گفتند بايد همين الان خاك اينجا را ترك كني. حداقل يك مقدار به من فرصت ندادند. البته الان روی یکی دو سوژه مستند فکر میکنم. قرار شده از اين به بعد در واحد مركزي خبر، مستند بسازم. مثلا داشتم فكر ميكردم كه «از كجا آوردهايد؟» را سوژه یک کار کنم. اين سوژه كه «چه كسي ماشين دكتر را خريد؟!» حالا اينكه ماشين رئيسجمهور را خريده ميگويند خودش از بزرگترين بدهكاران سيستم بانكي كشور است. واقعا ميخواهم اولين مستندم اين باشد. برويم از آقاي مشايي، از آقاي محصولي و… بپرسيم اين آدم كي بود؟! مردم بايد بدانند.
كامران نجفزاده چه کار كرد كه از فرانسه اخراجش كردند؟!
يك پروسه 18ماهه طي شد. ماه آخری که من آنجا بودم، ایران «جي دشموخ» خبرنگار فرانسه را اخراج كرد؛ بعضيها گفتند اين به آن مربوط است. البته شاید بهانه خوبی بود. ولي از آن روزي كه من رفتم آنجا برايم محدوديت ساختند. اول گفتند حق نداريد به كاخ اليزه برويد. البته اولش ميتوانستم بروم ولي چند روز بعدش گفتند كه نميتوانيد برويد. بعد گفتند مجلس نرويد، بعد گفتند ايران نرويد. اجازه سفر به هيچ كدام از كشورهاي شينگن را به من ندادند. رفتم پيش سخنگوي وزارت خارجهشان و گفتم آقا اينطور كه نميشود. يكهو بگوييد ما برگرديم. من تنها نماينده تلويزيون ايران هستم.
من 18ماه محدود بودم. يك ورزشگاه ساده ميخواستم بروم، نامه ميزديم ولي جواب نميدادند. يواشكي با دوربين ميرفتيم در ورزشگاه و يك لحظه ميرفتم جلو كه مثلا دارم فوتبال نگاه ميكنم و دوباره برميگشتم عقب و بعد تصوير فوتبالياش را ميزديم و… اين طور ما گزارش تهيه ميكرديم.
در حاليكه صدها خبرنگار و مستندساز در اين ده ماه گذشته آمدهاند ايران و مستند ساختهاند و خيلي از اين مستندها هم به طبع مسؤولان ما خوشايند نبوده. در اين شرايط ما اينطور تحت فشار بوديم. حالا بايد ديد كه چه كسي اين موضعها را ميتواند بالانس كند و از موضع عزت وارد شود.
من که به زور وارد فرانسه نشده بودم. خود فرانسه گفت بيا اينجا و طبق اين پروتكل قانوني عمل كن. آخر سر هم يك نامه كتبي به من زدند كه شما در برابر فرانسه با گزارشهاي افراطگرايانهتان ايستاديد. شما نظم عمومي و امنيت عمومي فرانسه را با گزارشهايتان به هم زديد و اين كار اصلا قابل بخشش نيست. تاكيد دارم: «با گزارشها». چون نوشته شما به عنوان خبرنگار راديو و تلويزيون ايران در فرانسه به موضوعاتي پرداختيد كه نظم عمومي فرانسه را به هم زده است. آخرين بند نامه هم اين بود كه از شما دعوت ميشود خاك فرانسه را ترك كنيد. اتهام من اين است؛ «بر هم زدن نظم عمومي فرانسه».
با اين اوصاف، هر خبرنگار دیگری هم که به فرانسه اعزام میشد، اخراجش میکردند؟! یعنی شما كار خاصي نكرديد؟!
از وقتي كه من وارد آن دفتر شدم، كارت بعضي از بچههاي دفتر كه حدود 30سال بود آنجا كار ميكردند را هم تمديد نكردند. قدم خوب كه ميگويند همين استها! اقامت من را سه ماه، سه ماه تمديد ميكردند، درحالی که کارت پاسپورت من تا 2014 بود. كارت خبرنگاري هم به من ندادند. علتش هم این بود که ما وارد حريمهايي شديم كه خيلي حساس هستند. اينها اگر منافع مالي و حيثيتيشان به خطر بيفتد اصلا با كسي شوخي ندارند.
مثلا؟
مثلا اينها يك شركتي دارند به نام «سنوفي». اين شركت بزرگترين توليدكننده و صادركننده مواد دارويي به دنياست. ما گفتيم اولين مورد ايدز در ايران را همين شركت به ايران آورد. هنوز هم غرامتش را نپرداخته. به عراقيها، افغانيها، عربستانيها، آمریکاییها و آلمانیها و… اين غرامت را داديد ولي هنوز به ما نداديد. رفتيم دم آن شركت ايستاديم و هر كاري كرديم كه با مديرانشان صحبت كنيم، راهمان ندادند. سر جريان خودروسازی پژو خيلي جاها رفتيم، راهمان ندادند. سر گاوبازيشان رفتيم گزارشي از جنوب فرانسه گرفتيم كه اينها چطوري گاوها را ميكشند. به فاصله هفت، هشت روز بعد در پارلمان فرانسه سر اين موضوع بحث شد.
من سعي كردم حداقل بگويم كه شما مگر نميگوييد آزادي، دموكراسي و… مگر نميگوييد ما ایرانیها نداريم. اصلا ما دموكراسي را نميفهميم و جيدشموخ شما را هم اخراج كرديم. شما كه دموكراسي داريد به ما ياد بدهيد كه درستش چطوري است؟! شما به ما ياد بدهيد كه من بروم در راهپيمايي شما گزارش بگيرم و هر كه در ايران ببيند بگويد ببين چه فضاي آزادي است. آقاي نجفزاده! تو توانستي بروي گزارش بگيري و به تو دست هم نزدند. به بر هم زدن نظم عمومي هم متهمت نكردند.
پس چرا ما ميبينيم كه در آشوبها، خبرنگار بين پليس و تظاهركنندگان است و دارد گزارش خودش را تهيه ميكند؟ پليس هم با او كاري ندارد.
این اتفاقها در انگلیس میافتد. آنها خيلي باهوشترند در مديريت رسانه به نسبت فرانسويها. فرانسه اينطوري نیست. سندش هم اخراج خود من. دبيركل خبرنگاران برونمرزي هم يك موضعگيري در قبال دولت فرانسه كرده بود.
يعني اصولا در فرانسه هيچ خبرنگاري نيست كه دولتمردان را ببرد زير ذرهبين و آنها را نقد كند؟
در انتقاد از دولت فرانسه هم کار می کنند اما در پازلی که برایشان چیده شده… نه. واقعا اينطور نميشود گفت. ببينيد، رئيس راديو و تلويزيون بينالمللي فرانسه را 48 ساعته بركنار كردند، مركزي كه هيچكس نميتواند به جز آنجا كار دومي داشته باشد و نظارت دارند بر تمام رسانهها. آنهايي كه روي رسانهها نظارت دارند، رئيسشان را ساركوزي چون با سياستهايش نميخورد سريع تغيير داد. چون وارد حريمي شد كه نميپسندند.
اين حريمها و خطوط قرمز معلوم است؟
آنها خط قرمز زياد دارند؛ مثلا اگر تو به عنوان خبرنگار بيايي و بروي لايههايي را بررسي كني كه به نوعي مربوط به لابي صهيونيستهاست، مطمئن باش كه فاتحهات خوانده شده.
شما مصاديق اين را ديدي؟ یا چون ايراني هستي اين توهم را داری؟
مصادیقش زیاد است. مثلا رئيس راديو بينالمللي فرانسه چرا 48 ساعت بركنار شد؟ آقاي ساركوزي چرا تلفن هاي خبرنگاراني را كه درباره واترگيت فرانسوي تحقيق ميكنند، شنود ميكند. اينكه در نشريات هم افشا شده. چرا لپتاپهايشان به سرقت رفت. چرا بعد از آن كسي ديگر در اين باره صحبت نكرد؟
لابي صهيونيستها ادعای شماست؟
نه. آنها خودشان هم ميدانند و قبول دارند كه يك همچين چيزي وجود دارد. خود مردم ميدانند كه يك لابي دارد آنها را مديريت ميكند و به شدت از آن متنفر هستند و جرات ندارند درباره آن صحبت كنند. اين را ميداني كجا بايد ببيني؟! توي خلوت زندگي يك فرانسوي بايد بروي.
اصلا توانستي وارد خلوت زندگي يك فرانسوي بشوي؟!
آره. مثلا ما ميرفتيم سفر. فلان مسؤول هتل، بعد از پنج روز كه ما در هتلش بوديم ميآمد و تازه با ما رفيق ميشد. اولش كه ميگفتيم ايراني، شايد اولش ياد بمب ميافتاد و گارد ميگرفت. ولي بعد معلوم ميشد درد دلهايشان. من اينها را ميداني كجا ديدم؟ روي ديوارنوشتههاي مناطق پايين شهرشان؛ كه نوشته بود مرگ بر صهيونيست.
اتهام شما برهم زدن نظم عمومی فرانسه بود. مگر گزارشهای شما غير از شبكههاي ايراني از جاي ديگری هم پخش ميشد؟
شبكه سحر، العالم، پرس تي وي و شبكههاي داخلي آن را پخش ميكردند. شبكه سحر شبكهاي است كه بيشترين مخاطب فرانسوي را دارد. مخصوصا بين مسلمانانشان كه 10ميليون نفر است و البته حتي يك نماينده هم در پارلمان آن كشور ندارند. ما براي زرتشتيها، يهوديها و مسيحيان نماينده داريم.
افكار عمومي داخل ايران خيلي براي آنها اهميت دارد. مثلا رايزني فرهنگي فرانسه در ايران کلی كار ميكند براي اينكه جذب كند. کلی سرمايهگذاري دارد. حالا شما بياييد نشان بدهيد كه آن كشوري كه دارد اين فعاليتها را انجام ميدهد، بزرگترين صادرات مواد غذايياش «كبد چرب» اردک است که به زور غذا را به خورد اردک میدهند و باعث میشود این حیوان بعد از ده روز به خاطر ترکیدن کبدش بمیرد. معلوم است که جلوی این گزارشها را میگیرند.
حالا آقاي معصومينژاد را چهار تا انگ زدند كه تو قاچاق اسلحه كردي و… البته بنده خدا اصلا اين كاره نبود. ولي به من كه از اين جور چيزها هم نگفتند. خود دولت فرانسه ميگويد گزارشهاي من اين طور بوده و خودش هم بايد جواب بدهد ديگر.
سيستم ديپلماسي ما به اخراج شما اعتراضي نكرد؟
بايد اين كار را بكند. سفارت ايران در پاريس اين وظيفه را دارد كه كار من را پيگيري كند و اگر بعد از دو ماه اين كار را نكند، بايد پاسخگو باشد. چون سفارت به من گفت كه شما برو، پيگيري میكنم. سفارت ايران در پاريس مسؤول است كه اين كار را پيگيري كند، چون برای پرونده من لازم است.
اخراج شما را سفارت ايران در فرانسه تكذيب كرد؟!
آره. درست موقعي كه من در كميساريا بودم، سفارت ايران در پاريس بيانيه داد كه اخراج من از اساس كذب محض است. ببينيد چه علمايي آنجا نشستهاند که چنین چیزی را تكذيب ميکنند. من وقت سال تحویل داشتم کارتنهایم را جمع میکردم.
اين شهر سرژي پونتوا و منافقين اصلا توي برنامههايي كه ساختي نبود. چرا؟
نه. اصلا سراغشان نرفتم. به خاطر اينكه وقتي ميبينم اينقدر حساس هستند روي من، كار امنيتي نبايد بكنم. يك دهم كارهايي كه ميخواستم را نتوانستم انجام بدهم؛ به خاطر محدوديت. من هرجايي رفتم با ترس و لرز رفتم.
يعني سيستم ديپلماسي ما در خارج از كشور نميتواند شما را به عنوان خبرنگار تامين كند؟!
بايد از سفارت ايران در پاريس بپرسيد! بايد وزارت خارجه جوابگو باشد كه اولا چه كاري توانست براي من بكند؟ ثانیا موضع عزت، موضع عزت كه ميگوييم الان كجاست؟! من كه معادل جيدشموخ نيستم، معادل جيدشموخ ميشود مسوول «ايرنا» در فرانسه. ما اصلا تلويزيون هستيم و ربطي به هم نداريم. اگر معادل هستيم، آقاي «مايو» رئيس خبرگزاري فرانسه در ايران الان بايد اخراج شود. مگر نمیگوییم موضع عزت؟ خوب بياييد اخراجش كنيد ديگر. البته من به عنوان خبرنگار راضی به این کار نیستم. ولی کار آنها به عنوان وزارت خارجه متفاوت است.
هيچ وقت درخواست كرديد كه با آدمهاي رده اول آنجا مصاحبه كنيد. چون آنها به راحتي ميآيند و با رئيسجمهور ما مصاحبه ميكنند.
نامه نوشتيم ولي قبول نكردند. اين خيلي مشكل بزرگي است.
مشكل كيست؟
هر كسي كه مسوول است، در حوزه رسانه و سياست خارجي ما. ما را از 500 كيلومتري خودشان هم راه نميدهند. من نامه نوشتم تا با آقاي ساركوزي مصاحبه كنم، اصلا جواب ندادند. حتی نه هم نگفتند براي چي آنها ميتوانند بيايند با رئيسجمهور ما مصاحبه كنند؟ من زنگ زدم به يكي از دوستان در نهاد رياست جمهوري و گلايه كردم. گفتم اينها سر و دست ميشكنند تا بروند با رئيسجمهور ايران مصاحبه كنند. خيلي برايشان مهم است. شما اين امكان را ميدهيد بهشان. خوب بابا بگوييد من با خبرنگاران فرانسوي صحبت ميكنم، به جايش شما هم اين اجازه را بدهيد كه نماينده تلويزيون و يا خبرگزاري ايران با رئيسجمهور شما مصاحبه كند. اصلا اين چيزي كه من ميگويم پروتكل است. سفارت و وزارت خارجه ما بايد پيگيري كند. خبرنگار بدون حمايت دولتش كه نميتواند برود جلو. اصلا معلوم نيست كه اينها كجا دارند سير ميكنند. درواقع اينها بحث سياست خارجي ماست ديگر…
شما بعد از اينكه آمدي، اصلا تلاش نكردي اين موضوعات را منعكس كني؟ بروي سراغ سيستم رسانهاي رياستجمهوري يا وزارت امور خارجه و منعكس كني اينها را.
فكر ميكنم اينها اصلا دغدغههايشان نيست. چون اگر دغدغهشان بود، در 18 ماهي كه شرايط من اينطور بود بايد به داد من ميرسيدند. يك حركتي ميكردند؛ مثلا به جاي 100 تا خبرنگاري كه ميآيد ايران، آن را ميكردي 90 تا، تا نماينده تلويزيون ايران به اين صورت مرخص نشود.
الان جنگها، تبديل به جنگ رسانهاي شدهاند. با این حساب آیا ما ظرفيت داريم كه جنگ رسانهاي بكنيم؟!
ميتوانيم. به نظرم ميتوانيم. اگر يك مقدار روحيه محافظهكارانه را بگذاريم كنار، ميتوانيم وارد خيلي از فضاها بشويم.
چه كسي روحيه محافظهكارانه را بگذارد كنار؟! خبرنگار يا مسوولین؟!
به نظرم بخش زيادي از آن مربوط به خبرنگار ميشود؛ مثلا خبرنگار ما در لندن خوب كار ميكند. شايد يكسري انتقاد هم داشته باشم، ولي خبرنگار ما در ميدان است.
آنجا من هرچه ميديدم را گفتم. از دادگاههايي كه براي ميتران و شيراك برگزار شده بود. بايد خوبيهايشان را گفت كه يك الگويي بشوند در داخل. به نظر من رسانه مومن جمهوري اسلامي نبايد هميشه نيمه خالي ليوان را نگاه كند. ما بايد خوبيهايشان را هم بگوييم.
البته آنها اين كار را با ما نميكنند. طرف ميخواست دم سفارت فرانسه در تهران پلاتو بدهد، اينقدر ميايستاد تا يك گدايي از پشت او عبور كند و او اين صحنه را شكار كند. آنها دنبال نقاط مثبت ما نيستند. من توي جشنواره كن بودم. يك بنده خدايي گفت اگر تو يك فيلم منفي بسازي، حداقل يك لوح، تشكري و… از تو ميشود. حالا تو برو در همان فضاي مثبت ببين چطوري تو را رد ميكنند.
خود ايتالياييها در مورد زلزلهشان در جشنواره كن پارسال يك فيلم ساخته بودند، وزير فرهنگ ايتاليا اعتراض كرده و كن را تحريم كرده بود كه چرا گفتي ما ناكارآمديم؟! ولي این فیلمها براي ما خوب است. بزنيد ما را نابود كنيد. هيچ خوبياي هم ندارد اين مملكت. از نگاه اينها، ایران همهاش بدبختي است. يك جورايي مارا گير آوردهاند. بعد هم سرمايهگذاري كردهاند روي اقليتي كه داريم. طرف به خاطر يك لوح و مدال كل كشورش را ميبرد زیر سوال.
بالاخره دشمنند دیگر! ولي ما چه كار ميكنيم؟! نگاه خبرنگار ايراني در خارج از کشور به خودش چگونه است؟ آيا خودش را يك كارمند میبيند يا مثلا يك سرباز؟!
چون آنها خبرنگار و همكار هستند نميدانم چطور بگويم.
سوال را عوض میکنم. آيا سيستم ما از خبرنگاران انتظار فعالیت جدی دارد؟!
سيستم ما انتظار دارد.
بالاخره این انتظار باید نمود بیرونی داشته باشد؛ مثلا آيا از شما تقدير و تشكری هم شد؟!
بله تشكر كردند. آقاي ضرغامي تشكر كردند. معاونت سياسي سازمان تشكر كردند.
چطور ميتوان وارد اين جنگ رسانهاي شد؟
ما به عنوان یک خبرنگار بايد از کسی وامدار نباشيم، چه داخلي و چه خارجي. اگر من وامدار دولت باشم (چه دولت را بپسندم چه نپسندم)، اگر من پنج تا سكه از معاون فلاني گرفته باشم، ديگر نميتوانم به او گير بدهم و انتقاد كنم.
در خارج از کشور هم به همين صورت است؛ يعني شما اگر احساس كنيد كه من بايد بمانم تا زمان ماموريتم تمام شود، شدنی نیست. آنها هم خوب بلدند چطور جذبت کنند. تیم دارند برای این کار. یکهو میبینی که یک عده وارد وبلاگت میشوند و پیام میگذارند که چه کار کنی تا ماندنی شوی. آنها خوب بلدند وامدارت کنند.
يعني اگر آن مدل راهها را بلد بودي و وامدار ميشدي، الان ميگفتي «كامران نجفزاده، خبرنگار صدا و سيماي فرانسه»؟!
واقعیت این است که آنها خيلي دنبال اين هستند كه يك جورايي طرف را از داخل تهي كنند. معتقدم كه خبرنگاران ما در خارج از كشور آدمهاي پاكي هستند. شايد از نظر كاري انتقاد كني، ولي اين را ميدانند كه خاک اين مملكت خون شهيد خورده و آمده بالا. اما شايد از نظر رسانهاي جاي كار بيشتري داشته باشند.
مردم فرانسه چه برخوردي با يك خبرنگار ايراني داشتند؟!
در لايه زيرين مردم فرانسه -مسوولينشان را بگذريم- ته دل 90 درصد مردمشان اينطوري است كه اگر يك ايراني را ببينند، با فلان كشور عربي خيلي فرق دارد. وقتي مي گويي ايران، نگاهشان به توي ايراني فرق ميكند. خيلي مثبت است. اگر هم بروي پيش مسلمانان كه ديگر برايت ميميرند. تقریبا در كل اروپا همینطور است. حتي من در آمريكا هم که بودم يك نگاهي به اين شكل بود. مسلمانانشان اينطوري بودند.
اين ايدهها و سوژهها را از كجا گير ميآوري؟! ديزي در فرانسه، خيابان سعدي در پاريس و…
خب، هر خبرنگاري يك حوزهاي را كار ميكند و دوست دارد؛ مثلا من كار اقتصادي را دوست ندارم، فضاي اجتماعي را بيشتر دوست دارم. براي پيدا كردن اين سوژهها، كانالهاي زيادي ميزديم با ايرانيهايي كه مدتها آنجا زندگي ميكردند. بعد تيپهايشان متفاوت بود؛ مثلا آنكه لوتيمنش بود يك روز گفت عمومحسن اينجا قهوهچي است. يكي ديگر از ايرانيها ميگفت ميداني اينجا يك حمام عمومي دارد. وقتي ارتباطات خودت را با آدمها گسترده كني، آنها هم میفهمند که تو چه تمایلاتی داری و ميتواني كلي اطلاعات و سوژه و ايده گير بياوري.
اين به پيشينه آدمها ربطي ندارد؟
خيلي. من فكر ميكنم کار خبرنگاري بالذات است. اكتسابي نيست؛ يعني نميتواني بگويي آقاي فلاني شما بيا و بشو خبرنگار. طرف بايد از اول آن ژن را داشته باشد. همانطور که نميشود به يك آدم گفت از اين به بعد تو بيا بشو داستان نويس، بيا بشو فيلم نامه نويس. روزنامه نگاري هم ذاتي است.
چرا مردم كامران نجفزاده را ميشناسند و دوستش دارند؟
من به اين فكر ميكنم و دوست دارم كاري بكنم كه سوال و زبان مردم خودمان باشد. حسم هم از احساس مردم نشأت ميگيرد و میپرسم مردم نسبت به اين كار چه حسي پيدا ميكنند. هميشه دنبال اين بودم.
اين موضوع هزينه هم داشته برايت؟!
توي فرانسه اينطوري بود. داخل هم تا حدی؛ چون اين موضوع با منافع خيليها گره ميخورد. در داخل وقتي اسم ده مفسد اقتصادي را ميگویي، اين ده نفر، ده تا تيم هم دارند كه حالا در سايتها و زيرمجموعههايشان به تو حمله ميكنند.
توي مملكت ما انتقاد كردن خيلي راحتتر از دفاع كردن است. بعضي وقتها كه ميخواهي از فلان كار مثبت يك نفر دفاع كني، به تو انگ ميزنند كه اي بابا تو هم شدهاي نانخور فلانجا. بعضي وقتها جرأت بايد داشت. چون دفاع كردن هزينههاي بيشتري از انتقاد كردن دارد.
برای همین بعضیها با تو لج هستند؟!
قبل از انتخابات برایم يك سونامي وحشتناك درست كردند. رفيقم زنگ ميزد ميگفت كه ايميل برايم زدهاند كه فلاني اينطوري يا آنطوري. حدود يك ميليون ايميل زدند. به هر حال يك جرياني بوده كه وقتي ميخواسته حركت كند در مسير انتخابات، بايد يك جاهايي را ميزد؛ مثلا تو اگر تلويزيون را بخواهي بزني، بايد چهار نفر را در آن گير بياوري و بزني؛ چهره هم مورد تهاجم قرار بدهي بهتر است.
اما اين موضوع يك خوبياي داشت و آن اين بود كه من خيلي پوست كلفت شدم. قبلا نظري كه آن لايه خاص ميداد برايم مهم بود ولي الان ديگر آنطور نيست. آن لايه سوار بر هيجان است و به نتيجهاي هم نخواهند رسيد. الان دیگر به موضوعات پیش پا افتادهای مثل تقسیمبندی دو فیلم سینمایی روی پرده رسیدهاند.
كدام فرانسه؟ كدام دموكراسي؟
در آنجا همه با هم يكي هستند. سه تا وزير خارجه عوض شدند ولي كار ما همان بود. به خود نيكلا ساركوزي سفارت ما نامه زد، باز وضعيت همان بود. آنجا در حوزه سياستشان يك لابي محدود و معدود صهيونيستي دارند كه برايشان تعيين تكليف ميكند و كسي هم نميتواند خارج از اين محدوده بازي كند. فرانسه ساركوزي با فرانسه شيراك فرق ميكند. فضاي شيراك خيلي متفاوتتر از ساركوزي بود و تاثير اين لابي هم روي او بسيار كمتر بود و اين لابي اينقدر گسترش پيدا نكرده بود. صهيونيستها آخر سال يك جشني دارند كه اگر آن جشن را برگزار كنند و يك نفر از سردمداران فرانسه را در آن دعوت نكنند، آن فرد ميداند كه دیگر از حيات سياسي كنار گذاشته شده. اگر آنجا بگویی مكدونالد بد است هم مشكل داري. دیگر اجازه کارکردن سیاسی به تو نمیدهند. اينها اصلا شوخي نيست. من خودم يك زماني فكر ميكردم اين يك بخشش توهم است.
اين به آن معني نيست كه فرانسه كلا دروغ بوده. فرانسه قبلا دموكراسي داشته، خيلي جاها آزادي داشته. ولي فرانسهاي كه ساركوزي ساخته آن فرانسه نيست. اينها دارند خرج ميكنند از آن سابقه تاريخيشان. از زماني كه واقعا دموكراسي داشتند. از زماني كه امام خميني(ره) هم ميآمدند آنجا و ميگفتند تمام رسانهها در اختيارتان و كار كنيد. الان دیگر به من خبرنگار هم اجازه کار نمیدهند.
ما آنجا دفترمان را كرده بوديم يك رايزني فرهنگي. مثلا روساي انجمنهاي اسلامي مسلمانان در آنجا مدام رفت و آمد داشتند. سردبير لوموند ديپلماتيك مدام آنجا بود. آدمهايي كه در عالم روزنامهنگاريشان وزنهاي هستند؛ ميآمدند و ميرفتند. از چپترين تا راستترينشان.
در بحث انرژي هستهاي كتابي را با تاليف دكتر طباطبايي منتشر كرديم به نام «ایران؛ واقعيت ايران». اصلا اين موضوع به من ربطي نداشت. اولين بار هم هست كه اين را ميگويم. ده شب بيدار مانديم و اين فيلم را تدوين كرديم. اين كه نه كار من بود و نه در حيطه ماموريت من. ولي نظرم اين بود كه ما كه آمدهايم اينجا و داريم پول ميگيريم، باید خوب کار کنیم. واقعا سعيمان را ميكرديم. از 7صبح تا 11 شب یک ضرب کار میکردم. نميتوانستي هم بگويي محدودي. فرانسويها يك در را نيمه باز ميگذارند. نه كامل آن را ميبندد و نه كامل آن را باز ميكنند. نميتوانستم بگويم محدودم چون ميگفتند پس چطور گزارش ميگيري، اصلا يك گيري انداخته بودند ما را.
دردي كه باعث ناراحتي فرانسويها شده از اين است كه ميبينند همه ما را تحريم كردهاند، ولي ما سرپاي خودمان ايستادهايم.
همين فرانسه ده روز اعتصاب بود. روز يازدهم اين اعتصاب، با ضرب و شتم درب پالايشگاههاي بنزين را باز كردند. گفتند كلا شما را از كار بركنار ميكنيم. به مهاجرها گفتند هويتتان را ميگيريم. يك نوع سيستم پليسي و ديكتاتوري در آنجا وجود دارد. اگر همه كشورها فرانسه را تحريم ميكردند آن وقت معلوم نبود چه بلايي سرشان ميآمد. من توي پمپ بنزين ديدم كه بعد از چند روز اعتصاب، اين آدمهاي تر و تميز با ماشين بكوبند به آن يكي كه چرا در صف پيچيدي جلوي من؛ تازه يك ربع بود كه پليس از صف پمپ بنزين رفته بود.
غرب يك خوبي هايي دارد و يك بدي هايي. واقعا بايد يك نگاه خاكستري داشته باشيم.
هرکی رانت بخوره پوست کلفت میشه