محمدجواد كربلايي – شاید یکم خردادماه 1389، کسی تصور نمیکرد بستنشینی علیرضا جهانشاهی یا همان طلبه سیرجانی در حرم سیدالکریم حضرت عبدالعظیمالحسنی (علیهالسلام) تا این حد طولانی شده و تا این حد این مسأله از سوی مسئولان امر با عدم پیگیری روبهرو شود. در سالگرد آغاز این بستنشینی، گفتوگویی با او انجام دادیم تا حرفها و خاطرات امروز و دیروزش را که خیلی از آنها تاکنون ناشنیده ماندهاند، بشنویم.
شما برای پیگیری هدفتان، هزینه بسیاری را تا امروز متحمل شدهاید. ماهها در زندان بودهاید، مسیر زیادی را پیادهروی کردهاید و الان هم یک سال است که در اینجا به قول خودتان اردو زدهاید؟ با این اوصاف فکر میکنید کارتان چه نتیجه و بازخوردی در بر داشته است؟
اگر این کار هیچ نتیجهای هم نداشته باشد، تازه میرسیم به همان جمله حضرت امام (رحمتاللهعلیه) که میفرمود: «ما مأمور به وظیفهایم نه به مأمور به نتیجه». من این کار را بهعنوان وظیفه شروع کردهام و تا هر وقت ادامه پیدا کند، به وظیفهام عمل میکنم، بهخاطر معتقدم دارم بزرگترین نتیجه را میگیرم.
در ضمن اگر بخواهیم در مورد نتایج کار بحث کنیم، باید بحث نهی از منکر یا بحث نظارت مردم بر عملکرد حاکمان را مطرح کنیم. اگر «نهی از منکر»، فقط در صحبتهای شفاهی و مکتوبات باشد، هیچکاری به مرحله تحقق نمیرسد. البته گفتن و نوشتن و بحث درباره آنها بهعنوان مقدمه لازم است. اما توقف در این مرحله، هیچ نتیجهای نخواهد داشت.
نکته دیگری هم هست و آن اینکه نتایج پنهان این کارها بسیار بیشتر از نتایج آشکارشان است. شاید همین الان در این ماجرا ببینیم که بازگرداندن زمینهای سیرجان اصلا عملی نیست؛ یعنی همان چیزی که خودم از ابتدا تصور میکردم. اما این کار تأثیرهای دیگری دارد که ارزش آن تأثیرهای پنهان، بسیار بیش از این است که زمینهای سیرجان بازگردد.
شما روالهای عادی و قانونی را برای این مسأله پیگیری کردید تا مطمئن شوید بهجایی نمیرسد؟
اتفاقا من تصور میکنم که ما بیش از آنچه توقع بود، در مراحل اولیه توقف کردیم و خیلی سعی کردیم این قضایا همانجا حل شود. من پیش از اینکه بخواهم راهپیمایی اول و اقدامات اینچنینی را شروع کنم، چهار یا پنج مرحله به تهران آمدم و هربار سه چهار روز ماندم و شبها را هم در حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) خوابیدم. اما در نهایت مجبور شدم که دست به راهپیمایی بزنم.
من معتقدم که از طرفی زمینخواری سیرجان در مقایسه با برخی مسائل دیگر موجود در کشور، مسأله مهمی نیست. بنابراین نباید بزرگنمایی و سیاهنمایی کنیم. اما از طرف دیگر نباید چشممان را به روی واقعیتها ببندیم؛ چون معضلی که وجود دارد، کار خودش را میکند. چه ما این معضل را ببینیم و چه نبینیم، دشمن از آن سوءاستفاده خواهد کرد؛ پس چه بهتر که این معضل برطرف شود تا سوءاستفادهای هم نباشد. شهیدمطهری (رحمتاللهعلیه) میگفت: اگر منشأ درد در بدن شما نباشد و دردی هم نباشد خوب است، اما وقتی منشأ درد وجود دارد، پس یک مشکلی در بدن هست.
بحث سیرجان فقط نمونهاي از ظلم است، چون در همهجای دنیا هست و متأسفانه در کشور ما هم وجود دارد. اینکه در شرایط موجود و تا قبل از ظهور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، بگوییم نباید هیچ ظلمی وجود داشته باشد، انتظار درستی نیست. از آنجایی که ظلم یک مفهوم کلی است، من معتقدم اگر بخواهیم عملا با آن مبارزه کنیم، باید به ترتیب اولویت وارد مصادیق جزیی شویم. چون نمیتوانیم یکباره با تمام ظلمهایی که وجود دارد، درگیر شویم.
در هر حال اصلا کار به اینجا نکشید که بخواهیم بگوییم بهجایی رسید یا نه. چون در همان مراحل اولیه، من را بازداشت کردند. با این حال جالب است که من گاهیاوقات متهم میشوم به خطایی که اتفاقا طرف مقابل من آن خطا را در حق من انجام داده است.
مثلا چه خطایی؟
مثلا همین که من داشتم روال عادی پیگیریام را انجام میدادم، آنها آمدند من را محاکمه و به حبس محکوم کردند. اتفاقا آنها هستند که باید پاسخ بدهند که چرا چنین برخوردی کرده و روند عادی کار را برهم زدهاند. شما چرا نمیروید از آنها بپرسید چرا من را زندانی کردند؟ ببینید که آیا اصلا میگویند که او کاری غیرقانونی انجام داده یا نه؟ من یا باید نشر اکاذیب کرده باشم، یا کاری کرده باشم که از نظر شما و افکار عمومی، خطا بهنظر برسد؛ چون فقط آنها نباید بگویند که کار من جرم است یا نه. در حال حاضر این اتهام به آنها وارد است که نکند منافع شخصی خودشان در خطر بوده که چنین برخوردی کردهاند؟ بخشی از جرم من «اقدام خلاف شئون روحانیت» و بخش دیگر «تشویش اذهان عمومی» بوده، اما من میگویم این کار در واقع «تشویش اذهان خصوصی» بوده است؛ یعنی ذهن آنها مشوش شد، نه مردم. مردم، بسیار بیش از این میدانند.
چطور است که آنها دزدی کردهاند و این من هستم که حق ندارم بپرسم چرا دزدی کردهاند و حق ندارم از مسئولان بخواهم به این ماجرا رسیدگی کنند؟ جالب است که من اصلا افشاگری نکردم و با افشاگری موافق نیستم.
چرا؟
این کار جز سیاهنمایی و تشویش اذهان عمومی نتيجهاي ندارد؛ ْ مگر آنکه هیچ راه دیگری غیر از آن وجود نداشته باشد و همچنین با این کار از ظلمی جلوگیری شود. وگرنه در مواردی که فایدهای نداشته باشد، افشاگری چه فایدهای دارد؟
بهنظرتان ایجاد چنین مفاسدی چه دلیلی دارد؟
باید این موضوع را در طول تاریخ بررسی کنیم. آقا یک سئوالی مطرح کردند که «چرا باید سرهای فرزندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در کوچههای کوفه و شهرهای مسلمانان بچرخد و آب از آب تکان نخورد؟»
بهطور عینیتر من فکر میکنم که حب دنیا، بهرغم اینکه بیشتر یک بحث اخلاقی است، اما ریشه بسیاری از مفاسد و مشکلات سیاسی نیز هست. دنیاطلبی یکچیزی است که همه گرفتارش هستیم و اگر کسی با نفسش مبارزه نکرده باشد، هرچه قدرت بیشتری به دست آورد، خیانت و ظلم بیشتری خواهد کرد.
وقتی که برای اولینبار من را از زندان انفرادی شیراز به دادگاه ویژه روحانیت شیراز میبردند، یکی از مأمورانی که همراه من بود، در طول مسیر از من پرسید: «مهمترین تجربه شما در زندگی چیست؟» جالب است که از من خواست جواب سیاسی هم ندهم. اینکه چرا چنین سئوالی را مطرح کرد، عجیب بود، چون بههرحال من متهم آنها بودم. کمی فکر کردم و گفتم: «مهمترین تجربه من این است که اگر تقوای کسی بیش از قدرتش باشد، او با قدرتی که دارد خدمت خواهد کرد. اما اگر قدرت کسی بیش از تقوای او باشد، با قدرتی که در دست دارد خیانت خواهد کرد.» او گفت: «جواب شما که سیاسی شد.» و من گفتم «اتفاقا این سیاسی نیست، بلکه اعتقادی است.»
تا به حال توانستهاید راهکاری عملیاتی را در این زمینه، از سخنان امام (رحمتاللهعلیه) و رهبری استخراج کنید؟
این سئوال را با یک مثال پاسخ میدهم. من از جایی موثق شنیدم یا خواندم که حضرت امام (رحمتاللهعلیه) در نوجوانی نزد شهید مدرس میروند. قضیه هم این بوده که فرماندار خمین، دو سگ داشته که اسم یکی را «سید» و اسم دیگری را «شیخ» گذاشته بود. وقتی مردم متوجه این جریان میشوند، تنها چیزی که به ذهنشان میرسد، این است که بروند نزد آیتالله مدرس – که نماینده مردم متدین در مجلس شورای اسلامی بود – و شکایت کنند. حضرت امام (رحمتاللهعلیه) بعدها فرمودند که ما انتظار داشتیم شهید مدرس خیلی تعجب بکند و تأسف بخورد و بگوید من با استفاده از ابزارها و روابطم، حتما این قضیه را پیگیری میکنم. اما شهید مدرس میگوید: «خب او را بکشید». بعد مردم خمین تعجب میکنند و میگویند مگر میشود فرماندار رضاشاه را بکشیم؟ شهید مدرس میگویند: «شما چطور میتوانید کاروانهایی را که از شهرضا - که خودش اهل آنجا بوده - میآید، بهخوبی غارت کنید، اما نمیتوانید یک فرماندار را بکشید؟» جالب است که حضرت امام (رحمتاللهعلیه) بعدها فرمود که اولین جرقه روحیه انقلابی را این جمله شهید مدرس در ایشان ایجاد کرد.
البته روح این مطلب مهم است. روح این مطلب چیزی بوده که باعث ایجاد تحولی در حضرت امام (رحمتاللهعلیه) شده است. البته نمیگویم که حتما ریشه روحیه انقلابیگری حضرت امام (رحمتاللهعلیه) همهاش در این بوده؛ که یقینا اینچنین نیست. اما براساس حرف حضرت امام (رحمتاللهعلیه)، میتوان یکی از دلایل ایجاد این روحیه انقلابی را همین جمله دانست. بهنظر من بعضی از جملات حضرت امام (رحمتاللهعلیه) و حضرت آقا، هم میتواند روحیهای را بهوجود بیاورد که بهمقتضای شرایط، کار خودش را میکند. بند «م» وصیتنامه حضرت امام (رحمتاللهعلیه)، از همیندست سخنان است.
چه خاطرهای از اولینبار که دستگیر شدید بهخاطر دارید؟
پنجم آذر 1386 مصادف با روز بسیج، برای اولینبار وارد بازداشتگاه دادگاه ویژه روحانیت کرمان شدم که یک اتاق با مساحتی در حدود شش متر بود. وقتی وارد چنینجاهایی میشوم، با نیت شکر و حاجت نماز میخوانم. اولین کاری هم که در آنجا انجام دادم، این بود که دو رکعت نماز خواندم که هم نماز شکر بود و هم نماز حاجت؛ «شکر» برای اینکه گفتم: «ای خدا! من بهخاطر تو رفتهام زندان و کار سختی را بهخاطر تو شروع کردهام»، و «حاجت» بهخاطر اینکه گفتم: «خدایا من را در این مسیر جدید کمک کن».
وقتی میخواستم نماز بخوانم، قبله مشخص نبود. لذا قبله را با قبلهنما مشخص کردم و برای اینکه افرادی که بعدها به این اتاق میآیند بتوانند قبله را پیدا کنند، جهت قبله را با خودکار روی دیوار مشخص کردم. بعد به ذهنم رسید مطلبی را کنار آن بنویسم تا هرکسی وارد آنجا شد و آن را خواند، روحیه بگیرد. در آنجا نوشتم «حسْبنا الله نعْم الوکیل و نعْم المولی و نعْم النصیر… و من یتوکل علی الله فهو حسْبه». در واقع میخواستم این مطلب تذکری باشد مبنی بر اینکه کارها با یاد خدا آسان میشود. پایینتر از مطلب، تاریخ زدم و بعد هم نوشتم «روز بسیج بر همه بسیجیان مبارک باد». در آخر هم برای اینکه مشخص باشد این مطلب را یک زندانی و همدردشان نوشته نه یک مأمور، نوشتم «بازداشتی» و یک اسم مستعار به نام «علیرضا خداترس» نوشتم تا کسی آن را پاک نکند.
خاطره دیگر هم مربوط به بار دومی است که مرا دستگیر کردند و میخواستند خلع لباسم کنند. آنها میخواستند خلع لباسم کنند، گفتم «من اول عمامه را میبوسم و بعد روی سرم میگذارم. شما که هیچ، هرکس دیگری هم که بخواهد عمامه را از سرم بردارد، غلط کرده است. من اگر تا آخر عمرم هم زندان باشم، لباسم را میپوشم و اصلا این معنا ندارد که من لباسم را نپوشم.»
الان بعد از یک سال بستنشینی میخواهید چه کنید؟
اگر مسأله سیرجان بهنحو قانعکنندهای حل شود و یا اینکه از طرف رهبر معظم انقلاب به من امر شود که کارم را متوقف کنم، من مسلما این کار را متوقف میکنم. اما اگر این دو مورد اتفاق نیفتد، من به کارم ادامه میدهم.
البته من شخصا نگران نیستم که عاقبت قضیه به کجا کشیده میشود. چون اعتقادم بر این است که ابتدا باید آن مسئولانی که ادعا میکنند دلسوز نظام هستند و دارند از حقوق این مملکت میخورند و استفاده میکنند، برای این ماجرا چارهاندیشی کنند. یعنی اگر قرار است این ماجرا حل شود، نباید یکطرفه حل شود و فقط من کوتاه بیایم. آنها هم باید از کاخشان پایین بیایند و بالأخره این ماجرا را حل کنند؛ إنشاءالله.
من تا هر زمانی احساس کنم که وظیفه است در اینجا بمانم و حضورم در اینجا مفید است، خواهم ماند. اما اینکه دقیقا تا چه زمانی در اینجا میمانم، بستگی به شرایط دارد.
چه شرایطی؟
این شرایط بهصورت کلی بستگی به این دارد که این کار قابلاستفاده باشد یا نه. یعنی من تا وقتی ببینم ماندنم در اینجا مایه برکت است، میمانم. اما اگر زمانی احساس کنم که بودنم در اینجا هیچ فایده محسوس و غیرمحسوس یا مستقیم و غیرمستقیمی ندارد، ممکن است تصمیم دیگری بگیرم. یعنی یا این کار را تعطیل میکنم و یا تبدیل به فعالیتهای دیگری خواهم کرد.
حرف آخر؟
در اولین بیانیههایی که دادم، مشخص کردم که هدفم خدمت به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است. بارها در بیانیهها و مصاحبهها گفتهام که آن چیزی که برایم مهم است، انجام دادن وظیفه است و در این مورد، وظیفه من مبارزه با ظلم است. در واقع معتقدم برای خدمت به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، راهی جز خدمت به این نظام و انقلاب وجود ندارد.
شاید این نکته، حرفم را بهتر برساند. یادم هست اوایل انقلاب یک جملهای در میان مردم معروف بود که «بیعشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد». و الان هم من اعتقاد دارم «بیعشق خامنهای نتوان عاشق مهدی شد». اندیشه اصلی من این است که اگر بخواهم به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) خدمتی کنم، بهترین خدمت این است که برای برقراری عدالت، در مقابل ظلم و فسادی که در درون نظام ما توسط یک عده نااهل و نامحرم بهوجود آمده، بایستم. این کار هم باعث تقویت نظام میشود و هم خدمت به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) کردهام.
حرف آخرم این است که هزار و 200 سال است که امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) منتظر ماست و هر نسل که از پس نسلهای قبلی میآید و میرود، ما همچنان مشغول زندگی خودمان هستیم. اما بالأخره یک نسلی باید همت کند و امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را از پرده و زندان غیبت بیرون بیاورد تا إنشاءالله عدل و داد در سراسر عالم محقق شود.
Sorry. No data so far.