تریبون مستضعفین – گفتاری از حجتالاسلام و المسلمین نظافت، پیرامون بصیرت و لوازم آن، که در مصاحبه با خبرنگار تریبون بیان نمودهاند تقدیم خوانندگان محترم میشود:
بصیرت ویژه کسانی است که تقوا دارند
بصیرت به معنای رؤیت با چشم دل است. وقتی آدم با چشم سر نگاه میکند ظاهر قضیه را میبیند، به عمق قضیه پی نمیبرد؛ اما وقتی انسان به قضایا عمیق نگاه میکند، به ریشههای قضایا و پدیدهها پی میبرد. این را بصیرت میگویند که در حقیقت، این حالت ویژه کسانی است که تقوا دارند.
اسم دیگر بصیرت از نظر قرآن فرقان است، فرقان محصول تقوا است. خداوند در قرآن میفرماید اگر تقوا داشته باشید به شما فرقان میدهیم. فرقان یعنی یک نیروی تشخیص درونی که انسان به وسیله آن میتواند حق و باطل را تشخیص دهد. یک تعبیری هست که میگوید: «از زیرکی مومن بترسید چرا که انسانهایی که بصیرند با نور الهی نگاه میکنند».
آدمهای شخصیت زده، حق و باطل را نمیشناسند
یکی از این عوامل بصیرت ساز علم است. آدمهایی که شخصیت زده هستند حق و باطل را نمیشناسند، بلکه اهل حق را میشناسند، اهل باطل را میشناسند. اینها گیج میشوند نمیتوانند تشخیص دهند؛ دقیقا مثل کسی هستند که خط کش- ترازو و … دستش نیست، و میخواهد بسنجد ولی نمیتواند.
نکته دیگر این که، اگر کسی همه گزارههای دینی را یکجا و همردیف هم قرار دهد، بصیرت را از خود میگیرد. انسانهایی که بصیرت ندارند گزارههای دینی را درجه بندی نمیکنند.
دین یک ریشهها و پایههایی دارد. مثل درختی که ریشه دارد و بعد این ریشه نتیجهاش میوههایی است. افراد بیبصیرت به ریشهها توجه نمیکند بلکه شاخهها و میوهها توجه میکنند.
آدمهای بیبصیرت، فقط یاد گرفتهاند بگویند «امام حسین (ع)»، اما یزید را نمیشناسند
خدا دشمن را در قرآن معرفی کرده است. من فکر میکنم آدمهای بیبصیرت دشمنشناسیشان ضعیف است؛ یعنی فقط یاد گرفتهاند بگویند «امام حسین (ع)» ولی یزید نشناسند، بگویند «امام علی(ع)»، ولی معاویه را نشناسند. کسی که معاویه را نشناسد علی (ع) را هم به درستی نمیشناسد.
امیرالمومنین در خطبه ۱۴۷ نهجالبلاغه میفرمایند: شما هرگز نمیتوانید رشد را بشناسید مگر اینکه بشناسید کسی را که رشد را ترک کرده، هرگز نمیتوانید به پیمان محکم که خداوند در قرآن با شما بسته وفادار باشید مگر اینکه بشناسید کسانیکه این پیمان را نقض کردند. هرگز نمیتواند تمسک به قرآن بکنید مگر اینکه بشناسید چه کسانی قرآن را کنار انداختند.
حضرت امیردر این خطبه میفرماید: «لن تعرفوا »؛ لن در زبان عربی برای نفی ابد است یعنی هرگز معرفت ندارد، چون نقطه مقابلش را توجه نکرده است.
قرآن میفرماید: «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی» چه کسی چنگ زده به عروه، (عروه یعنی دستآویز) که محکم است و کنده نمیشود؟ این افراد دو ویژگی دارند: «کفر به طاغوت» و «ایمان به خدا».
آیا کفر بدون معرفت میشود؟ میشود آدم یکی را نشناسد و به آن کفر بورزد؟ ما هم باید مومن باشیم هم باید کافر باشیم ، مومن به خدا، کافربه طاغوت. کما اینکه کفار، کافر به خدا هستند و مومن به راه خودشان. بنابراین فرد وقتی نقطه مقابل را نمیشناسد گیج میشود.
دلبستگیهای مادی و معنوی، بستر لغزش در تصمیمگیری
بعضی مشکلشان اطرافیان آنها هستند؛ یعنی تحت تاثیر القائات یکطرفه اطرافیان قرار میگیرند. زیرک نیستند؛ اعتماد بیش از حد به اطرافیان دارند. خودشان که سرگرم کار خویش هستند و گزارشاتی که برای شان میآید همه واقعیت را منعکس نمیکند.
شما میبینید مقام معظم رهبری به صورت مستقیم و از جاهای مختلف گزارش میگیرند، روزنامههای مختلف را میبینند، باز به صورت غیر مستقیم هم گزارش میگیرند حضرت امام هم همینطور بودند. اما بزرگوارهای دیگر که اینطوری عمل نمیکنند.
گاهی دلبستگیهایی است که افراد به بچههایشان دارند یعنی نمیتوانند بچهشان را از سر راه بردارند.
رهبران غالبا نباید دنبال مردم باشند، بلکه باید رهبری کنند و مردم را به دنبال خودشان بیاورند، روشنگری کنند. البته یک جاهایی باید دنبال مردم باشند. کجاها؟ وقتی مردم دست روی حق میگذارند، مردم عدالت، انصاف و … میخواهند، باید به خواستههای مردم توجه بکنند، اما اگر مردم خواسته باطلی داشتند، نباید نگران این باشند که نکند دفعه بعد به من رای ندهند. نباید رهبر تابع باشد، رهبر باید روشنگر باشد. البته منظورم از رهبر نه شخص خاص مقام معظم رهبری بلکه هر کسی که در یک سطح بالایی قرار میگیرد است.
هوسها؛ «آهنربایی در کنار قطبنما»ی عقل!
آزادی مردم در انتخابها کاملا مورد تایید است و رهبری کردن به معنای اجبار نیست. حتی اجرای عدالت توسط مردم است نه توسط رهبر؛ آیه قرآن هم در این زمینه داریم: «لقد ارسلنا رسولنا بالبینات … لیقوم الناس بالقسط» نمیگوید پیامبران باید مجری عدالت باشند، میگوید مردم باید عدالت را اجرا کنند، یعنی بدون یار و بدون خواست مردم اصلا نمیشود.
علت لغزش خواص چه بود؟ یکی این است که رهبر میخواهد دنبال مردم حرکت کند. میخواهد دل همه را به دست بیارود. این یک نوع فریب دادن مردم است، این در دور باطل افتادن است. برای چنین جایی است که امیرالمومنین فرمود اگر انسان رابطه خود را با خدا اصلاح کند خدا رابطه او را با مردم اصلاح میکند و نباید بترسد.
فلسفههای بیبصیرتی و لغزش متفاوت است. عقل انسان مثل یک قطبنما میماند؛ اگر کنار این قطبنما آهن ربا باشد، این قطبنما اشتباه نشان میدهد. هوسها نمیگذارد آدم درست ببیند. وقتی انسان عقربهی قطبنمای عقلش درگیر یک چیز است، نگرانیهایی از آینده دارد و میخواهد یک چیزهای را از دست ندهد، این در ناخودآگاهش بدون اینکه خودش هم متوجه شود نوع قضاوتهایش را متفاوت میکند.
نگفتند «معصوم باشید»، گفتند در معیت معصومین باشید
برخی اعتقاد دارند نباید مسائل صدر اسلام را با زمان حال تطبیق داد چون معصوم نداریم. به عبارتی نه کسی امام حسین (ع) واقعی و نه شمر واقعی است. در پاسخ باید گفت حسین کوچک که داریم! از ما که نخواستهاند معصوم باشیم. از ما خواستهاند یک مدل کوچکی از امام حسین (ع) باشیم. وگرنه ما خاک پای حضرت سیدالشهدا هم نمیشویم. اما برخی میخواهند به کل امامان معصوم را از الگو بیاندازند.
به ما گفتند «کونوا مع الصادقین»؛ صادقین یعنی معصومین، نگفتند «معصوم باشید»، گفتند در معیت معصومین باشید. مثل بچهای که کنار پدرش راه میرود. این را که میتوانیم باشیم.
باید فاصله خود را با معصومین کم کنیم. امیر المومنین در نامه 47 وقتی زندگی خودشان را توصیف میکنند، میفرمایند: «که من «علی» نان خالی میخورم … شما قدرت ندارید مثل علی باشید ولی علی را یاری کنید با داشتن ورع، تقوا و سخت کوشی. مثل امیرالمومنین نمیتوانیم باشیم ولی یاور که میتوانیم باشیم. اینها شبهاتی است که از طرف شیطان ایجاد میشود و بعضی هم پخشش میکنند. ما هیچ موقع نگفتیم که مقام معظم رهبری معصوم هستند. ولی بالاخره باید بفهمیم حق و باطل چیست و ما در کجای مدار حق و باطل هستیم. ما معتقد هستیم خدا هادی است و هدایتگری خدا مخصوص به زمان حضور معصومین نیست.
همیشه ضربه کاری از خودیهاست
امیرالمومنین میفرماید: دو گروه کمر علی را شکستند. گروه اول عالِم بیتقوا، دسته دوم عابد نادان. اینها اتفاقا هر دو خودی هستند که میتوانند ضربه بزنند. یعنی چون عالِم دینی هست میآید در جبهه خودی، چون عابداست جایش در جبهه خودی است.
Sorry. No data so far.