تابستان ۵۹
روز آخر تابستان 59 است و خرمشهر را زده اند.مردم دارند شهر را خالی میکنند، خانواده فرشته و سلیم هم باید بروند،پدر سراسیمه میآید، میگوید که فقط وسایل خیلی لازم را جمع کنند و راهی شوند.فرشته، دختر دبیرستانی خانواده، رفته مادربزرگش را بیاورد،برادرش سلیم هم که دوازده -سیزده ساله است رفته مسجد شناسنامه اش را بدهد تا تفنگ بگیرد.در همین گیر و دار خانه بمباران میشود و به جز این دو نفر همهی اهل خانه شهید میشوند.
حالا دختر هم باید مثل بقیه مردم شهر را ترک کند اما نمیخواهد بدون برادرش برود.گفتهاند برادرش برای گروه رضا دشتی خشاب میبرد،مصمم است که او را پیدا کند،در مسیر این گشتنها ،آنچه در روزهای مقاومت بر خرمشهر گذشته به زیبایی به تصویر کشیده میشود.
شهید گمنام
شهیدها شناسنامه ندارند،معلوم نیست کی به کی است،شناسنامه ندارند چون برای گرفتن تفنگ شناسنامه تحویل داده اند.فرشته که نه جنگ بلد است و نه پرستاری،وقتی به انبار مهمات میرسد شناسنامه ها را بر می دارد،میگذارد توی کیفش تا به دست بچهها برساند،تا بینام نروند در سینهی خاک.
بعد در جایی که زیر آتش شدید عراقیها،با پسرک 12سالهای که برای گروه محسن نورانی مهمات میبرده در مدرسهای مخروبه پناه میگیرند. فرشته شناسنامهها را در میآورد و مصطفا روی تخته سیاه جدول میکشد.
جدولی با ستونهای «شهید»، «زخمی»،«زنده» و «نمیشناسم».وقتی یکی یکی اسم شناسنامهها را توی جدول جا میدهند،وقتی ستون شهیدها ،فراوانیاش از همه بیشتر است،فرشته میگوید:حالا میفهمم چرا باید شهر را ترک کنیم،کسی نمونده که بجنگه ….
خانه ویران پدری
شب است،و دختر تنها و سرگردان توی شهری خالی که یک خانهی سالم ندارد،پناه میبرد به خانهی خودشان که نیمه ویران است.خانهای که تا دیروز “خانه”بوده،اسباب بازی خواهرش هنوز توی حیاط است،گلدان شمعدانی که خودش کاشته ،شکسته افتاده زمین،ماه از شکاف دیوارهای زخمی پیداست،در کیف مدرسه اش مهمات هست،و یک دفتر که باید برساند به بهروز مرادی.گلدان شمعدانی را هم برمیدارد،می چپاند توی کیفش…
لحظههای آخر مقاومت است،بچه ها همه عقب نشینی کرده اند،صالح در ساختمان گمرک باید با خمپاره عراقیها را معطل کند تا بچه ها از شط رد شوند،مصطفای دوازده ساله میخواهد به او مهمات برساند،فرشته هم که هرجایی که فکرش را بشود کرد دنبال برادرش میگردد با او همراه است، بیسیمچی میشود برای صالح و مصطفایی که ساعتی بعد شهید میشوند …
فیلمی که ارزش دیدن را دارد
فیلم «کودک و فرشته»یکی از کارهای خوب و کمتر دیده شده با موضوع خرمشهر است. تلفیقی از روح کودکانه و جنگ، آمیزه ای از ترس و شهامت، اندوه و امید، دل بستن و دلکندن … ، کاری که ارزش دیدن دارد.
Sorry. No data so far.