تریبون مستضعفین – فرشته صادقی
اعتراضاتی که در زمستان با تونس و مصر آغاز شد و در بهار در یمن و بحرین و به طور محدودتر در اردن و عمان و مراکش ادامه یافت رفته رفته با شروع تابستان می رود تا در کشورهای اروپایی خود را عیان کند.
سه هفته است کشور اسپانیا در غربی ترین قسمت اروپا دستخوش اعتراضات و اعتصابهای نشسته جوانانی است که به گفته خودشان از اعراب الهام گرفتهاند و قضیه در کشور آنها شاید نه بیداری اسلامی و بیداری عربی بلکه بیداری انسانی باشد؛ انسانی که دیگر نمیخواهد لای چرخهای کاپیتالیسم و سرمایهداری غربی خرد شود و روغن و جان مایهاش چراغ سرمایهداری را برافروختهتر کند. شاید آن جوانان سطح بالای اروپایی، امریکایی و انگلیسی که در دهه 30 تا 50 میلادی علیه سرمایهداری به کمونیسم کمک میکردند و دوشادوش کمونیستها میجنگیدند و جاسوسی میکردند میدانستند کمونیسم از نظر مادی نمیتواند چیزی به داشتههای آنها اضافه کند اما در عوض به آنها انگیزهای برای مبارزه علیه سرمایهداری میدهد.
جوانان اسپانیا به دنبال چه هستند؟
نگاهی به وضعیت اعتراضات جوانانی که درمیدان «پیوترا دل سول» مادرید و «کاتالونیا»ی بارسلونا و میادین بیشتر از 50 شهر دیگر کمپ زده و اعتصاب کردهاند نشان میدهد عمده اعتراض آنها به وضعیت اقتصادی کشورشان است. نرخ بیکاری در اسپانیا که چهل و شش میلیون جمعیت دارد بالای 20 درصد و برای جوانان زیر سی سال سن در حدود 45 درصد است، صندوق بینالمللی پول تمامی برنامههای اقتصادی این کشور را دیکته میکند و دولت سوسیالیست «خوزه رودریگز زاپاترو» به خاطر کمکهای مالی که مانند پرتغال، یونان و ایرلند به اجبار از صندوق بینالمللی پول گرفته است مجبور شده دست به طرحهای گسترده ریاضت اقتصادی بزند که از آن جمله کاهش خدمات عمومی، کاهش حقوق بازنشستگان و توقف افزایش حقوق کارمندان دولت است.
در زمانهایی اینگونه معمولا اتحادیهها و صنوف به کمک کارمندان و کارگران میآیند و حق آنها را از دولتها میستانند اما در این برحه حتی آنها نیز دست در دست دولت هستند بنابر این برای جوانانی که شغل ندارند و معترض به سیاستهای دولت هستند چارهای نمانده به جز اتراق کردن در میدانهای بزرگ شهرها و طرفه آنکه روز به روز بر جمعیت معترضی که روز اول با 40 نفر شروع شد افزوده میشود به طوری که روز جمعه وقتی پلیس خواست آنها را از میدان دور کند کار به زد و خورد کشید و بیشتر از 100 مجروح برجا گذاشت – آن هم در اسپانیایی که معمولا جنبشهای مردمی و اعتراضی در آن محلی از اعراب و سابقه ندارند. دولت اسپانیا در واکنش به معترضان، آنها را کمونیست، طرفدار مرام اشتراکی، خرابکار و ضد سیستم مینامد و فقط کم مانده عامل «القاعده» را هم به لیست اتهاماتش اضافه کند.
از طرف دیگر اعتراضات زمستان گذشته در لندن که بزرگترین تظاهرات چند سال اخیر در اعتراض به سه برابر شدن شهریه دانشگاهها و مشابه اعتراض جوانان اسپانیایی بود نشان دهنده واقعیت دیگری نیز هست. عقیم ماندن دموکراسی غربی و مکتب سرمایهداری و ناتوانی آنها در پاسخگویی به خواستههای مردم عادی. به راحتی میتوان دید در کشورهای غربی و خصوصا اروپایی احزاب حاکم معمولا دو یا سه حزب عمده بیشتر نیستند که معمولا یکی از دسته سوسیالیستها و چپها و دیگری از رسته راستها و محافظهکاران است. (در امریکا همین وضعیت بین دموکراتها و جمهوری خواهان وجود دارد و چون رسانهها نیز در خدمت همین دو جریان هستند هرگز نمیتوان صدای جریان سومی را به گوش مردم رساند. در ایران هم تا سال 1384 وضعیت کمابیش مشابهی حاکم بود)
در اسپانیا «زاپاترو» از سوسیالیستها و حزب اپوزیسیون مردم از محافظهکاران است. در لندن دولت ائتلافی «کمرون-کلگ» دولتی بین دموکراتهای چپ کلگ و محافظه کاران یا توریهای کمرون است ( جمع اضداد) و در مقابل آنها حزب کار بلر و براون و میلیبند قرار دارند. در آلمان قدرت معمولا بین سوسیال دموکراتها و دموکرات مسیحیها دست به دست میشود و چند حزب کوچک دیگر نظیر سبزها هم گه گاه در دولتها یکی دو وزیر دارند. در فرانسه معمولا یا سوسیالیستهای چپ و متحدانشان حکومت میکنند یا راستها و این بار چپها درسمت اپوزیسیون نیکلای سارکوزی قرار دارند که از محافظهکارهاست. در بلژیک با گذشت یک سال از سقوط دولت ائتلافی هنوز هیچ دولتی برسرکار نیامده است چون احزاب فلامیش – آلمانی -زبان و فرانسوی زبان با یکدیگر اختلاف شدید دارند و عرصه سیاسی در همه کشورهای اروپایی کمابیش همینگونه پر کشمکش پیش میرود. مشکلی که وجود دارد اینست که قدرت معمولا بین همین دو یا سه حزب تقسیم شده و در هرانتخاباتی یا این رای می آورد و دولت تشکیل می دهد یا آن دیگری و عملا هیچ جریان سومی وجود ندارد. این تقسیم بندی قدرت باعث می شود که در انگلستان با وجود اعتراض دموکرات های کلگ به دولت کار براون نسبت به طرح ریاضت اقتصادی این حزب وقتی به قدرت رسید دقیقا همان روش را پیشه کند ،با اعتراضات فراوانی مبنی بر آنکه به رای دهندگانش خیانت کرده روبرو شود و نهایتا در انتخابات اخیر تعداد زیادی از کرسی های محلی خود را از دست بدهد.( همین سناریو در اسپانیا تکرار شد و سوسیالیست ها در انتخابات ملی به راست گراها باختند).
معترضین اسپانیایی میگویند طبقه حاکم سیاسی کشور در خدمت کاپیتالیسم و همراه آن است و نمود آن در احزاب سیاسی دیده میشود پس میخواهند قانون انتخاباتی که پیروزی تنها این دو حزب را تضمین میکند عوض شود، دولت از زیر بار دیکته و تجویزهای صندوق بینالمللی پول، اتحادیه اروپا، بانک جهانی و ناتو بیرون بیاید و مشی مستقلی در پیش گیرد. سطح کمینه حقوق را افزایش بدهد، مالیات بیشتری بر ثروتمندان ببندد و در قانون بودجه و کل وضعیت دولتمداری تغییراتی اعمال کند. این خواستهها هواداران زیادی نیز دارد چون به طومار اینترنتی که از سوی جوانان اسپانیایی و با نام «انقلاب اسپانیایی» در توییتر به اشتراک گذاشته شده هر ثانیه 5 امضا افزوده میشود که نشان میدهد این جوانان حرف خود و خانوادههایشان را میزنند و مردم کسی جز همین آدمهای معترض نیستند.
آیا ممکن است بهار و تابستان اعتراضات به خزان و زمستان خاموشی برسند؟
مطمئنا در پس هر بهار و تابستانی خزان و زمستانی نهفته است اما آیا اینکه این خزان و زمستان از آن جنبشهای مردمی و معترض باشد یا از آن سرمایهداری و کاپیتالیسم خود سوال دیگری است. از دیدهها و شنیدهها برمیآید که خزان و زمستان کاپتالیسم دو سال پیش با بحران اقتصادی امریکا شروع شد. جایی که طمع و معاملات ریسکی – و تا آن زمان موفقیتآمیز- عدهای بانکدار که برک اوباما آنها را «یک مشت گربه چاق» توصیف کرد سودی نکرد و بانکهای معظم به ورشکستگی رسیدند. به تبع آن رسواییهای مالی و حتی کلاه برداریهای هرمی تا سقف 50 میلیارد دلار فاش شد و کشورها و سازمانهایی که در این بانکهای امریکایی سرمایهگذاری و پسانداز کرده بودند همه پولهای خود را بر باد رفته دیدند. یکی از این کشورها ایسلند بود که به مرز ورشکستگی رسید و تنها با کمک مالی اروپا سرپا ماند اما چند ماه پیش مردم ایسلند به پای صندوقهای رای رفتند و به بازپرداخت وام اروپاییها با بهرههایی که آنها تعیین کردهاند رای منفی دادند.
سازمانهای مختلف، صندوقهای بیمه بازنشستگان و … امریکایی و غیر امریکایی بسیاری نیز بودند که به ورشکستگی رسیدند و این وضعیت مثل باد در بیشتر کشورهای اروپایی پیچید، وقتی کشوری پولهایش را از دست داد بدهیهایش زیاد میشود پس باید آنها را به صورتی پرداخت کند. یونان و پرتغال و ایرلند با وجود مخالفتهای شدید مردمشان – خصوصا یونانیها که اصولا ضدامریکایی هستند – مجبور شدند زیر بار قرض از اتحادیه اروپا خصوصا آلمان بروند و وقتی قرض گرفتند مجبورند شرایط وام دهنده را بپذیرند و گرفتاریهای بعدی و امر و نهیها و دخالتهای کارشناسان و اقتصاددانان بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول در امور اقتصادی این کشورها همچنان ادامه دارد. ناگفته نماند این کارشناسان همیشه از این کشورها به عنوان آزمایشگاه تئوریهای اقتصادی خودشان استفاده میکنند، تئوریهایی که ممکن است در عمل به شکست بخورند اما چه باک که میتوان اشتباهات را هم بر گردن سیاستهای همین دولتهای گرفتار انداخت! در امریکا نیز دولت این کشور برخلاف اصول سرمایهداری که مالکیت خصوصی را امری مقدس میداند و دولتها را از دخالت در امور شرکتها و بانکها برحذر میدارد مجبور شد به بانکها وام دهد تا به اوضاع مالیشان سر و سامانی دهند و بعد به تدریج این پولها را پس دهند. دولت امریکا و بانکها و غولهای بزرگ خودروسازی وام گیرنده مدعی موفق بودن تزریق پول به بازارها بودهاند اما ادامه نرخ بیکاری در امریکا – که رسما بین 9 و 10 درصد متغیر است – اما در بعضی از ایالتهاچون نوادا و کالیفرنیا به بالای 12 درصد هم میرسد ( این رقم خوشبینانه میانگین است) و ادامه بیکاری مردم از شرکتهای خصوصی ورشکسته، این ادعاها را زیر سوال میبرد.
و سرنوشت اعتراضات ؟
بیش از سیصد و اندی سال است که مکتب لیبرال دموکراسی در حال ارائه دادن فرمولی به نام سرمایهداری به مردم دنیاست: دنیای آزاد، بازار آزاد، رقابت، شخصی بودن افکار و ادیان و در عوض جهانی شدن ارزشهایی که بازهم بر اساس همان لیبرال دموکراسی است. انگار که این مکتب خود را نقطه صفر و صفر مختصات جهان بداند و از همه بخواهد درستی و نادرستی خود را بر اساس ارزشهای آن ثابت کنند. این لیبرال دموکراسی دینی سکولار دارد که خدایش بشر است ولی حالا پس از این سه قرن کم کم ناکار آمدی این سیستم و به تبع آن مدعیان و حامیان آن به چشم مردم میآیند، و آنها میبینند این انسان برای خدایی کردن همه شرایط لازم را ندارد. اعترضاتی که اکنون سرباز میکنند زیر لایه سالها ماندهاند و بر همین اساس وقتی کم کم همهگیر شوند میتوانند ناگهان شرایطی دیگر بیافرینند. شرایطی که گربههای چاق سیاست و اقتصاد سخت با آن مخالفند و سعی میکنند مانع آن شوند. چه بیداری اسلامی، چه بیداری انسانی، چه برای حقوقی بیشتر و چه برای احترام و انسانیتی که سالهاست دریغ شدهاند؛ آینده آبستن صداهای اعتراضی بیشتری در دیگر نقاط جهان است.
Sorry. No data so far.