برای همه کسانیکه از دوره دوم ریاستجمهوری آيت الله «اکبر هاشمی رفسنجانی» تا این روزها بهتدریج در طیف مقابل وی قرار گرفتند، هاشمی منشأ، مظهر و نماد اتفاقات مهمی بود که با آغاز ریاستجمهوری وی در جامعه ایرانی رخ داد:
1- هاشمی، گفتمان انقلابی جامعه ایرانی را زیر لوای گفتمان سازندگی، بهتدریج به گفتمان سرمایهداری توسعهگرا مبدل و بدین ترتیب انقلاب را از مسیر اصلی و اصیل خود منحرف کرد؛ انحرافی که به نارضایتی اجتماعی بهویژه تودههای مستضعف جامعه انجامید.
2- وی خواسته يا ناخواسته منشأ شکلگیری نسل تازهای از اشرافیت، بر پایه استفاده از امکانات و رانتهای دولتی و همچنین سرمایههای بادآورده ناشی از سیاستهای نادرست اقتصادی شد؛ اشرافیتی که بهتدریج گرایشهای سیاسی خود را نیز آشکار کرد و به حامی و تکیهگاه اصلی خود او بدل شد.
3- هاشمی یکی از عوامل مهم به محافظهکاری کشانده شدن جریان موسوم به راست، به قدرت رسیدن جریان اصلاحات و پدر معنوی حزب سرمایهمحور کارگزاران سازندگی بوده است.
درست به این دلایل بود که هاشمی با وجود سابقه کمنظیر خود در دهه اول انقلاب، به عاملی برای وحدت جریانهای سیاسی و اجتماعی حول مخالفت با وی بدل شد و این مخالفت در چهرهای چون «محمود احمدینژاد» به تبلور رسید. بهزعم بسیاری، احمدینژاد بهعلت مخالفت بیشتر و عیانتر با هاشمی رفسنجانی و جریان شکلگرفته زیر چتر حمایت وی، مورد توجه قرار گرفت و بهدلیل پافشاری بر آرمانهای اصیل انقلاب، از محبوبیتی دوچندان برخوردار شد.
پذیرش شکست سنگین انتخاباتی در رقابت ریاستجمهوری 88، بهمعنای ضربهای نهایی بر جریانی بود که هاشمی رفسنجانی وارد شد و درست به همین دلیل بود که اهرم زیر سئوال بردن نتایج انتخابات، بهمثابه شوک سیاسی، برای رهایی از مرگ این جریان بهعنوان آخرین وسیله نجات بهکار گرفته شد. شوک سیاسی با نامه مشهور هاشمی رفسنجانی به رهبری انقلاب آغاز شد، با سخنرانی وی در نماز جمعه تثبیت شد و با پایداری بر تردیدافکنی تداوم یافت.
اشتباه استراتژیک احمدینژاد در پافشاری بر حمایت و اعتماد بیش از حد و نامعقول بر «اسفندیار رحیممشایی»، بهویژه در چند ماه گذشته، علاوهبراین که ضربهای اساسی و جبرانناپذیر بر جایگاه سیاسی وی در جامعه ایرانی زد، فرصتی مناسب برای هاشمی رفسنجانی و لایههای پنهانتر افراد و جریانهای حامی وی بهوجود آورده است. درست از پی چنین اشتباه بزرگی است که هاشمی بار دیگر و بهطور واضح و صریح افکار درونی خود را علیه دولت احمدینژاد بروز میدهد و انواع و اقسام انتقاد و حتی تهمت را نثار وی میکند:
«فریبکاریها موقت است. آمار دروغ دادن، ادعای دروغ کردن، پول بیخودی مصرف کردن که مردم میفهمند یک بازی است و بیتالمال را به غارت بردن برای خرید چند رأی و امثال این چیزها، دیگر در مردم جواب نمیدهد. حتی اگر مردم نیاز داشته باشند، این پول را میگیرند ولی لعنتشان هم میکنند.»
زنده نگاه داشتن جریان سبز، پس از وارد آوردن شوک سیاسی پسا انتخاباتی بهعنوان راهبرد اصلی وی در دو سال گذشته، اکنون کاربرد و فواید سیاسی را خود بهتدریج نشان میدهد. هاشمی رفسنجانی مرد سیاست است و از هر ناپختگی سیاسی رقیب به خوبی بهره میبرد. محمود احمدینژاد هرچند توانست با نشانهگیری پاشنه آشیل «میرحسین موسوی»، برای تودههای اجتماعی، ضربهای اساسی بر رقیب انتخاباتی خود وارد آورد اما اکنون خود را در معرض نشانهگیری رقیب بر نقطه ضعفی آشکار قرار داده است؛ نقطه ضعفی که میتواند به زنده کردن دوباره هاشمی و جریانهای دستپرورده وی منجر شود.
اکنون و در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی باید بهطور جدی به طرح این سئوال پرداخت که آیا هاشمی و جریان هاشمی بار دیگر از جای برمیخیزد؟ نباید فراموش کرد که هاشمی هنوز مهرههای خوبی در دست دارد؛ بهتر است کمی بهتر به اطراف نگاه کنیم!
Sorry. No data so far.