دکتر منوچهر آشتیانی– عدالت واژهایست که همواره محترم بوده و اکنون نیز هست اما این مفهوم در فرهنگهای متفاوت تعریف های مختلفی دارد. در واقع معنای عدل در غرب با مفهومی که در ایران و کشورهای اسلامی – که مبنایی فقهی دارند – فرق می کند.
عدالت در نزد کانت و مارکس
کانت از این معنا، برادری و برابری و مساوات را استنباط می کرد و از راه همین عبارت، تصور “جامعه عادله” را باز می ساخت. این تصور بنیاد “فلسفه تاریخ” او را پی ریخت. او تاریخ را خروج از “جبر طبیعی” و ورود به آزادی فرهنگی می داند و معتقد است که بر همین مبنا سیر کلی تاریخ بشر تغییر می کند. ریشه این تفکر پیشاپیش در کتاب قرارداد اجتماعی اثر روسو مطرح شده بود.
به گمان کانت، انسانی که بنا به فرض روسو مقهور جبر طبیعی بیرونی و طبع خویش است با نوعی تربیت یافتگی به گونه ای آزادی فرهنگی می رسد و با کمک آن جامعه و جهانی عادلانه را بر میسازد. در همین مسیر است که فیلسوف آلمانی جمهوریت را بر دموکراسی ترجیح می دهد. او در 1870 میلادی پیشنهاد جامعه ملل جهانی را می دهد و اعلام می کند برای پیشگیری از دو رنج؛ خاصه رنج جنگ و تخاصم میان ملتها، بایستی سازمانی پابگیرد که کشورها مستقلا و یک به یک با ویژگی های خاص خود به طور مساوی جمع شوند و رای دهند تا مجادله ها از راه گفتگوهای بین المللی حل و فصل شوند؛ باشد که نبردهای پراکنده و کور پایان یابد.
نقیض این بحثها نزد مارکس طرح شد. مارکس معتقد بود مادامی که “جامعه طبقاتی” وجود دارد، نبردهای ملی و میان ملی و جور و ستمکشی پابرجا می ماند. امروز معروفترین نتیجه این دو طرح کلی در جان راولز هویداست، خلاصه ای از تئوری او شامل گرفتن بخشی از سرمایه طبقات بالادستی و تزریق آن به طبقات میانی و زیرین است. جالب است که راولز طبقه متوسط را حتی بیش از از طبقه محروم محتاج یاری می داند؛ گویا این نظریه شبیه نظام مالیاتی است.
عدالت در نزد مسلمین
در مقابل، مسلمین تصور متافیزیکی تری از عدالت دارند. شیعیان ظهور عدالت تام را انتظار می کشند و باور دارند که در زمان موعود، انسانی کامل، مطلق عدل را پی می ریزد. تا آن زمان تلاش شیعیان معطوف به جلوگیری از تبعیض و ظلم و ایجاد تعادل در حد امکان است. در این نظریه لااقل به صورت مدون مفاهیمی نظیر طبقات و مالکیت و قدرت و بهره وری و… مطرح نیست.
اما در بحثهایی که اخیرا در گرفته است با در نظر آوردن مفهوم “عدالت” در کنار، در تعامل و یا در تقابل با مفهوم “توسعه” تلاش برای انضمامی کردن مفهوم عدالت دیده می شود. در حقیقت اشخاص سعی می کنند با در نظر آوردن این مفاهیم، طرحی کلی و سپس برنامه ای جهت برقراری عدل در اندازند.
توسعه یا پیشرفت
در بادی امر به جای کلمه “توسعه”، عبارت “پیشرفت” را برگزیده اند. این کلمه اخیر، با کلمه متناظر آلمانی شبیه است. ایده پیشرفت طی پنجاه هزار سال گذشته کماکان و به صور گونه گون مطرح بوده است. اما این پیشرفت همیشه و لزوما با عدالت ملازمت نداشته و اغلب حاکمان از آن بهره برده اند و محرومین را عقب نگاه داشته اند.
برای مثلا با نگاهی به اوضاع جهان می توان دید که غرب از مظاهر پیشرفت استفاده می کند و مدام دیگری را به عقب می راند یا در کشورها معمولا گروهی برخوردار و گروه بزرگتری نابرخوردار هستند. با توجه به آنچه گفته شد می توان گفت که برای روشن کردن وضعیت امروز مجبور هستیم از مقایسه متد با محتوا استفاده نماییم. یعنی در یک سو شیوه هایی که قرار است ما را به وضعیت آرمان برسانند، را با واقعیت تاریخی که در سوی دیگر است قیاس کنیم تا مشکلات و موانعی که بر سر راه است مشخص شود.
ما در ایران نشانه های لیبرالیسم و دموکراسی را می بینیم. این ساختار پس از آنکه کاملا و به روشنی ترسیم شود، می تواند به ما در جهت یافتن مشکلات و دیدن موانع کمک کند. نزد متفکرین غربی ساختار معمولا در مقایسه میان دو اراده ترسیم می شود. “اراده مسبوق به نیروی حاکم” که جامعه را اداره می کند و دیگری “اراده عمومی” تک تک افراد ملت. روسو معتقد بود مادامی که این تعادل به وجود نیاید، جامعه نابسامان خواهد بود و حتی می گفت که بهتر است به دوران زندگی بومی و جنگلی بازگردیم. این تعادل در غرب (مثلا نزد کانت وقتی از ایده جمهوریت دفاع می کند) اساس عدالت دانسته می شود.
نقد نگاه حجت الاسلام میرباقری
به تازگی مقاله ای از حجت الاسلام میرباقری خواندم که مبنای عدالت را ایجاد تعادل میان دنیا و آخرت می دانستند. چنین تصوری در غرب وجود ندارد و فی المثل کانت و وبر با دخالت دادن مفاهیم اخلاقی و دینی در مسائل کاربردی و حقوقی و… که به اداره جامعه باز می گردد، را درست نمی دانند. مبین است که تصور ما از عدل با غرب به کلی متفاوت است.
من به هر روی گمان می کنم ماجرا پیچیده تر از چیزی است که آقای میرباقری مطرح کرده اند. ولی دانشمندان ایرانی نیز درتلاش هستند تا به شکلی میان تئوری عدالت و عمل عادلانه ، اخلاق و قوانین جمع نمایند. به قول مشهور “به عمل کار برآید به سخنرانی نیست”. این موضعی کاملا حیاتی است؛ یعنی نظریه عدالت می بایست منقاد شرایط واقعی تاریخی باشد و مدام با آن سنجیده شود.
از صورت مسئله “تقدم آزادی به عدالت” به صورت مسئله “عدالت و پیشرفت”
چند سال پیش در کشور ما گفته می شد که “عدالت” زمانی پا می گیرد که “آزادی” وجود داشته باشد. بعدها این نظریه مطرح شد و هر روز بیشتر عمومیت یافت که “عدالت مقدم بر آزادی” است و احتجاج می کردند که آزادی در فراق عدالت به آشوب می انجامد. اما اکنون شاید تحقیق در رابطه با “عدالت و پیشرفت” انضمامی تر باشد. شاید حتی درگیری های انضمامی سالهای اخیر با مصادیق بی عدالتی، موجب شده است که ما به سوی بحث “عدالت و پیشرفت” کشیده بشویم.
به هر ترتیب باز هم این نگرانی واقعا وجود دارد که گفتگو از عدالت تنها در مرحله نظریه سازی باقی بماند. در این صورت نه تنها فایده ای نخواهد داشت بلکه حتی این روند ممکن است روز به روز نظریه ها را نادرست تر کند و به نظریه بافی منجر می شود. بحث از عدالت با تلاش واقعی و عملی برای عدالت معنا دارد. زمانی دوستی می گفت که شخصی از بانک خاصی وام زیادی گرفته و با آن بانک دیگری تاسیس کرده است.
این بانک که نتیجه دریافت وامی از بانک دیگری است، امروز در صداو سیما تبلیغ می کند همچنین مردم نگران مفسدان اقتصادی هستند که یا معرفی نمی شوند یا پس از معرفی معلوم نمی شود که چگونه تنبیه شده اند. اخیرا گفته می شد یک شخص پرنفوذ در دولت دستور پرداخت وام به کسی را داده است که تا چند سال پیش به عنوان بزرگترین بدهکار بانکی معرفی شده بود. این رفتار حتی نظریه عدالت را مغشوش می کند.
امیدواری به یک کمیته
به تازگی کمیته ای متشکل از هشت حوزوی و هفت دانشگاهی به دستور رهبری به راه افتاده که در عدالت و الگوی پیشرفت مطالعه کنند. من برخی از آنها را نمی شناسم اما می توان گفت این اولین گام است که کاش زودتر برداشته می شد. بهترین راه برای یاری رساندن به این کمیته ها، همانا این است که به واسطه اجرای عدالت بحثها را از فرمالیستی شدن و شماتیک ماندن نجات دهیم.
Sorry. No data so far.