چهارشنبه 28 آوریل 10 | 13:59

آماده خالی کردن 32 تا فشنگ تو پیشونی دانشجوها

نمی گن برات، ها؟ این تاریخ رو که برات نمی گن. می دونی چرا؟ برای اینکه مادام که این سوراخ موجوده براش نمی نویسن که پریز برق؛ و توی فیلم هم هی برات نشون ندن اینها هی هر کی میاد یدونه می کنه توش، بعد جنازه می افته بغلش؛ بعد بر می دارن می برن، بعد دومرتبه روش نمی نویسن. برای اینکه صد بار از توی این سوراخ برق بگیرتت…


اعوذ بالله من الشیطان الّعین الرجیم.بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم ایّاک نعبد و ایّاک نستعین. باز هم شادی روح امام عزیزمون و شادی روح همه شهدای انقلاب و همه شهدای 10 سال دفاع مقدس، 10 سال! شادی روح همه شهدای نهضت جهانی اسلام، شادی روح همه شهدای استشهادی از حسین فهمیده این مرز و بوم و عباس دوران این اقلیم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی و شادی روح شهدای منتسب به این خطه و این جمع صلواتی فاتحه ای عنایت بفرمایید آقا

در این هیاهوی پریشانی دریا دلان در کنج نسیانند
آزادگان از بند این دنیا در عین آزادی به زندانند
جمعی زیاران زخود غافل، سرگشته و مبهوت و حیرانند
جمعی دگر از کار نیک خود با علتی واهی پشیمانند
کنایه زده به از اون 400 و خورده ای دانشجوی پیرو خط امام، که امروز بایستی با ذره بین بگردی، به تعداد انگشتان دست پیدا کنی، که از عملکرد خود پشیمان نباشند!
جمعی دگر از کار نیک خود با علتی واهی پشیمانند
هر چند در خیل وفادارن ماندن بسی صعب است و مرد افکن!
ما سرخوشان سرمست و مجنونیم چون لشکری هستیم هر یک تن!
اما من آن شمشیر در دستم کآماده فتوا و فرمانم
ناخورده می بی باده سرمستم نی غرق دنیام نی پشیمانم

عواقب پشیمان نشدن!
خوب سعی شد که…، اذیت کردیم این خانم رجایی {رجایی فر} رو هم. هی از این ور از یزد بکشون به نمی دونم تهران بکشون به مشهد بکشون اینور اونور؛ چی کار بکنیم بالاخره، اونایی که پشیمون نیستن بالاخره بایستی جورشم بکشن تا آخرش باید باشن پایکار باشن. شاید بهتر بود وقت می بود ایشون یه مقداری ریزتر مسائل رو می شکافتن برای شما، اما یکی از مشکلاتی که ما داریم همیشه اینجوریه که شاید حوصله ها بَرنَتابه که مطالبی رو که از دیدگاه خودش متناسب می دونه ارائه بده؛ اما اینروزها هم حال و حوصله شنیدن مطلب کمتر وجود داره. دولتم که افتاده دست عدالتخواه ها و همه چی هم حلّه و مشکلی هم تقریبأ وجود نداره، و لذا دیگه حالا چه مطلبی می خواد بیاد بگه؛ اگر حالا طرف اومد و خاطره ای از شهید همتی، کاوه ای کسی داشت بد نیست، نمک برنامه، و الّا اینکه تحلیل راجع به آمریکا بالا پایین همه رو هم که می دونیم توجیح هستیم، و چی بشه حالا یه دفعه یه کسی در بره یه جای کار، مثلأ قصه استادیومی، فلانی بشه اینها همه مثلأ یه قشرقی بپا بکنیم اینها و الّا بقیه چیزها همه چیز الحمد الله سر جای خودشه و مشکلی هم نیست و، دوستان تا چهار سال آینده بعد از این انتخابات جدید می تونن برن تخت بگیرن بخوابن!

فاجعه نه! حماسه
بسیار تشکّر از عزیزانی که متداول نبود، روال نبود که مراسم شکست هیمنه آمریکا رو در فاجعه، در واقع فاجعه چرا اسمش رو بگذاریم؟ در این داستان حماسه ای که در داستان طبس اتفاق افتاد و یدالله یکبار دیگر با قدرت تمام خودش رو به رخ کشوند متداول نبود یه چنین برنامه ای گرفته بشه امسال شاید، و اونم تو کل ایران تو یکی دو نقطه و الّا نه رادیو نه تلویزیون؛ نهایتأ یه چیزی رو به عنوان یاد آوری بگن. از این بابت که احساس تکلیف کردن عزیزانی که این مراسم رو گذاشتن تشکّر می کنیم و جا داشت واقعأ که یه چنین واقعه تاریخی بسیار بزرگ و مهم رو بیش از این پاس بداریم. نمی دونم، نه که این جریان، جریانات مشابه این در طول این 20 و چند سال بعد از انقلاب، همشون متاسفانه دستخوش این بحرانند؛ بحران دور نگه داشتن از، در واقع تبعید کردنشون، دور کردنشون از اذهان. به آن گونه ای که بوده است و اتفاق افتاده. این قصه توی جریانهای بزرگ ما در واقع اصلأ از خود حرکت آقا روح الله گرفته، می بینیم که بسیار چیپ و سبک راجع بهش مستند سازی شده، کار شده، ارائه می شه برای دانشجو ها. داستان تهدیدهایی که توی 2 سال فاصله بین انقلاب، پیروزی انقلاب تا جنگ اتفاق افتاده، بحرانهای، عربده کشی های گروهکهای مسلح و غیر مسلح باز توی تاریخ و توی این مستند سازی های تلویزیون، اخبار، کتابها، نشریات، fade است محوِ پاکِ! داستانهای بزرگتر از اون، یعنی یه حرکتهایی حتی توی شرایط انتخابات که اتفاق می افته اینها، باز قصه هایی مثل بنی صدر، که خودش یه جریانه یه نوع تفکر لیبرالیسم و اینهاست باز fade است پاکِ محوِ.

طبس محو است!
قصه طبس با همه ابهاماتی که تا همین الان درش هست، و همه زیبایی هایی که توی این کار خوابیده، باز می بینیم که پاکِ. شب واقعه 4 اردیبهشت، 5 اردیبهشت یه چیزی تلویزیون اونهم بزارن، اونم نه در حد برره 3 سانس! شب یه سانس، صبح دو مرتبه اگر بررت قضا شد یه سانس، اگر باز اونهم قضا شد realtime و online روی شبکه اینترنت! الان یه عزیزی از این خواهرها گفتش که آقا مثلأ شما با آوینی بودید و فلان و اینها، من می خواستم… گقتم به چه کارت می آد این آدرس و تاریخ و نمی دونم؟ هست! انقدر ریخته اینها برید… گفتن ما ندیدیم. گفتم بله خوب نباید ببینی عزیز من چون تو نه حال تحقیق داری و این قصه اینها نه اینهایی که متکفّل امورات فرهنگی ما هستند بنا دارند تاریخ و جغرافیا را برای تو باز بگویند، و جریاناتی از این قبیل… یعنی توطئه احزاب، داستان خلق کرد و خلق عرب و خلق کذا که اتفاق افتاد.

این همه داستان، همه fade است
فکر می کنید کم داستانهایی اینها؟ هر کدوم پشتش جریانهایی خوابیده اینها! هزاران ساعت جلسه گرفته براش اینها! تو کنفرانس طائف این طرف اون طرف برای اینکه یک توطئه ریخنه شده و همین جوری هم خنثی شد؟! الّا بختکی! امام دعایی کرد و اینها و بالاخره گذشت. داستان مجاهدین خلق، اصلا کسی نمی دونه، توجیح نیست که آقا اینها از کجا اومدن، تاریخچش چی بود؟ کجا شروع شد؟ اینها که عربده کشی ضد امپریالیسم می کردند، امروزه به دست بوسی کاندولیزا رایس و رامسفلد افتادن بدبختها! داستان منتظری fade است پاکِ محوِ؛ کسی نمی دونه چرا اینحوری شد. اِ او مگر نبودش که امام در مورد ایشون فرموده بود: «من نه یک بلکه چندین و چند بار در منتظری خلاصه شده ام» پس چرا اینجوری شد؟ کسی نمی دونه؛ بنا هم نیستش که بدونن. در سالگردش، در دهش، ده سالش، بنا نیست. و اتفاقاتی از این قبیل، اینها هیچ کدوم بنا نیستش، کودتای نوژه، داستان 598، آقا علتش چی بود؟ برا چی اتفاق افتاد؟ مگه اون آقا روح الله تا 15 روز قبلش نگفته بودش که: آقا ما باید بجنگیم این کارو بکنیم اون کارو بکنیم 15 روزه یه دفعه همه رو جمع کرد، نامه رو خوند: آقا من از هر آنچه کفتم گذشتم. در سالگردش که همین یک ماه دیگه است، بگی یه مراسم برگزار بشه، بگی یه خطش رو بخونن، بگی جیگر بکنن به عواملش که چرا اینها…؟ و دانشگاههای ما هم غافلتر از همه اینها fade پاک محو اصلأ.

آوینی احساس خطر می‌کرد
امّا برای جریانهای انحرافی و بحرانسازهای کذایی، ببین همه آماده به شمشیرن! یه چیزی رو انگول بکنن، آی! بریزن براش اینها. که اتفاقأ اصلا این جریانات یه بخشیش چه اونهایی که سازندشن یا با برنامه یا بی برنامه، این اتفاق می افته و بعد هم اینها همین جوری یه عده تا 3 ماه دانشگاها سر کارن! محافل و فلان و اینها! بعد پشت پرده یه جریانات دیگه داره اتفاق می افته! فلذا از این بابت، اینکه، سعی داریم عزیزانی که دغدغه این رو دارن، که در این شرایط که تاریخ، گفتم امسال مراسمی دعوت شدم برای آوینی، گفتن که خوب می گن که آخرین تو بردیش روی مین، برای چی این اتفاق افتاد؟ گفتم ها بزار حالا امسال که سال دیگه شاید دیگه سال آخر ما هم باشه، اینو عرض بکنم که: گفتم اصلا برای چی باریکلّا آوینی برای چی دوربین دستش گرفت اومد، اونم توی این فکه؟ می رفت توی یه جایی، این جاده تهران-قم الان به منطقه عملیاتی بیشتر شبیه تا جاده اهواز-خرمشهر. چون اونجا رو که همه رو شخم زدن، کل اون دژ 4 متری و اون سنگرا و کل اون تانکهایی که زده بودن بچه ها همه رو بردن کیلو 15 هزار فروختن به کارخانه نورد اهواز! جاده تهران-قم چون مانور چندین بار توش برگزار شده، به منطقه عملیاتی بیشتر شبیه. اونجا می برد یه لوکیشنی رو درست می کرد، راجع به عملیات فکه خاطرات شما رو می گرفت. دیوونه بود دوربین رو برداشت رفت توی اونجا؟ و توی همون جا هم باز ول نکرد، باید توی همون قتلگاه… دقیقأ احساس خطر کرده بود، می دونست که عنقریب این اتفاق خواهد افتاد، که به فاصله کمتر از چند سال، تاریخ دفاع مقدس و جغرافیای دفاع مقدس، به لجن کشیده می شه؛ بنابراین باید کاری کرد؛ که بعد از او هم صیّاد خدا رحمتش کنه، اومد باز دو مرتبه او هم اومد، همین تاریخ و جغرافیایی رو که به سرعت دارن دستخوش جریان می کنن، اما باز هم مثل اینکه خدا مقدر می کنه کسی بخواد یه ورقه های جدیدی رو کنار بزنه اینها، الی الظاهر نباید هر چشم نامحرمی، هر گوش نا محرمی بشنوه، تا میان 2 تا ورقش رو کنار می زنن، خداوند براشون مقدر می کنه شهادت رو.

عزیزم! بنی صدر با کد SDLor-1 نمی دونم برجی 800 دلار، 8000 دلار، چه قدر حقوق داشت
در هر صورت تشکر باز هم از همه دوستانی که دغدغه این مراسم رو دارند، و دوست دارن که لایه های واقعی این داستان کنار زده بشه، چرا که گذشته چراغ راه آینده است! من اگر بدونم که آقا، در همین شلوغ پلوغی و گرماگرم انتخابات، آقا این بنی صدر، بنی صدر که می گید fadeش کردید پاکش کردید، بابا تاریخ رو که نمی تونید پاک بکنید شما! ایشون رئیس جمهور محبوب و قانونی وقت بنده بوده! 11 میلیون رأی ما بهش دادیم، انگلیسی ها که ندادن! چرا شما اینها رو خجالت می کشید شرمنده می شید پاک می کنید نشون نمی دید؟ فرمانده کل قوای وقت من بوده، تا قریب یکسال پس از اینکه جنگ شروع شده بوده، فرمانده کل قوا عزیزم! خیلی جاها می گی می گن اِ؟ آها! رئیس شورای عالی انقلاب، فرمانده کل قوا، و رئیس جمهور محبوب وقت با 11 میلیون رأی قانونی که ما بهش دادیم. اِ چی شد بعد؟ روزی که رجایی ها از در و دیوار سفارت رفتن بالا، چند ماه بعد اون ریش ریشه ها رو به هم چسبوندن، یکی از مدارک و اسناد این بود که: آقا این رئیس جمهور وقت که الان هست و فرمانده کل قوا هم هست، با کد SDLor-1، از زمانی که دانشجو بوده، این کد رو بهش زدن جاسوسی می کرده، با حقوق نمی دونم برجی 800 دلار، 8000 دلار، چه قدر. بردن دادن خدمت حضرت امام گفتن این بابا، التماس دعا! چی کار کرد حضرت امام؟ چی کار کرد؟ شب اعلام کرد که بدید رادیو تلویزیون بخونن؟ عین آزادی و دمکراسیه. به معنای واقعیش توی این مملکت! گذاشت زیر تشک گفتش که باشد تا وقتش برسد!

احمد متوسلیان: اگه بنی صدر بیاد، اولین کسی که پای تیربار بشینه منم!
روزی که این رو گذاشتن، یه احمد متوسلیان و یه همتی بود زیر گوش من پیوسته زمزمه می کرد آقا این ولایت نداره برما ها، این آدم مرخصه! می گفتم بابا این چی میگه فرمانده کل قوا، رئیس جمهور… پیچش مو رو میدیدن، من مو رو میدیدم! همونم شد که وقتی می خواست بیاد اونجا موسوی گرمارودی اومد توی مریوان گفتش که: آقا فرش قرمز بنداز آقای احمد متوسلیان، این آقا داره میاد… من بودم بغل اینها. گفت «برو آقای گرمارودی بهش بگو بیاد این هلکوپتر رئیس جمهور این بالا، اولین کسی که پای تیربار بشینه منم که می زنم». ما، اصلا شیش متر پریدیم اونطرفتر گفتیم که: این فرمانده هم یه دفعه احتمالا قاط زده. بعد از اینکه دامن زنانه پوشید و با لباس زنانه با مسعود رجبی از همین پاویون و گیت فرودگاه مهرآباد خودمان، توسط عوامل فرار کرد، ما ریختیم بیرون: درود بر فلان، مرگ بر فلان! اِ، شب بخیر! کجا بودید شماها؟ از یکسال پیش کسایی که توجیح بودن می گفتن برادر، عزیزم، خواهر، فلان، حواست جمع باشه ها، درسته این رئیس جمهور قانونیه ولیکن التماس دعا…!

نمی‌گن تا صد بار برق بگیردت!
نمی گن برات، ها؟ این تاریخ رو که برات نمی گن. می دونی چرا؟ برای اینکه مادام که این سوراخ موجوده براش نمی نویسن که پریز برق؛ و توی فیلم هم هی برات نشون ندن اینها هی هر کی میاد یدونه می کنه توش، بعد جنازه می افته بغلش؛ بعد بر می دارن می برن، بعد دومرتبه روش نمی نویسن. برای اینکه صد بار از توی این سوراخ برق بگیرتت… دقیقأ به همین خاطره که عمدا، و نه سهوا، تاریخ رو نباید بدونی… نه تاریخ ممدلی میرزا، تاریخ همین 7-26 ساله، که خامه ای از جریانات یک هزار و چهارصد ساله سر به سر خونبار شیعه. خامش توی این 27 سال بعد از حکایت آقا روح الله است. هر روزش یه داستان، که اگر هر یدونشو تجربه بکنی، تا 50 سال آینده بیمه می تونی بشی. این گردنه های پر فراز و نشیبه؛ هی یکی یکی طی می کنیم می رسیم به یه جایی اینها شده اینهو داستان ماروپله دیدید؟ میندازی 6 میاد پله رو می ری بالا دوتا خان میری اونطرفتر چون داستان رو توجیه نیستی اینا ماره نیشت می زنه میای پایین.

مشخصا دست‌هایی توی این قصه هست
خوب ای کاش وقت می شد اینها رو مثلأ این ببینید 14 قسمت شمقدری راجع به چیز 14 قسمت یا 17 قسمت راجع چیز کار کرده همین. التماس صدا و سیما می کنه که آقا اسم منم بردارید این فیلم رو توی این ایام نشون بدید که چه واقعه ای اتفاق افتاد این داستان طبس؟ دریغ از اینکه… کجا باید دانشجو کجا باید محقق کجا باید مردم توجیه بشن که آقا این اتفاق افتاد و لو تکراری بشه. ا چطوری خزه عبلاتها و چرندیات شما چندین و چند باره می گذارید اینها تکراری نیست حوصله مردم سر نمی ره اونکه داستان جنگه :مردم دیگه دل و دماغ ندارن راجع به مسائل جنگ و اینها طبعشون بر نمیداره اینها. یک هفته دفاع مقدسی یه چیزی بذاریم اینها اینکه داستان طبسه آقا مسئله مهمی زیاد نبودش و اینها ابهاماتی درش هست و اینها اونکه جریان منتظریه اونکه جریان 598 اونکه جریان شریعتمداریه اونکه جریان فلانه… پس کی می خوایم ما ها توجیه بشیم با تاریخ واقعی چندین ساله که هر کدومش یه ورق زرینه اتفاق افتاده کی می خوایم آشنا بشیم؟ معلومه که مشخصا دستهایی توی این قصه هست. شما الان برو اینها کاری نداره همین صدا و سیمای خودمون خزه عبلات ترین فیلمها رو بخواه آقا این سروش اگر برات 10 نسخه نکشید. دست بزار بگو آقا من فیلمهای خنجر و شقایق داستان بوسنی هرزگوین رو می خوام که سید مرتضای آوینی کار کرده اگر دادن! همین داستان طبس که اگر این جواد شمقدری که خودش در به در دنبال همین فیلمها می گشت.پیدا نکرد. زیر خاکی با چند رده واسطه و فلان تیکه هاشو گرفتیم دومرتبه امشب بتونیم این شبها برای شماها… اتفاقی داره می افته نمی تونیم سرمونو چشممونو همین جوری ببندیم.

32 تا فشنگ تو پیشونی یک دانشجو
چارلی بک ویس فرمانده این عملیات یک کتاب داره به نام دلتا فورس خیلی زیباست تورو خدا اگر دوست داشتید اگر به عنوان یک رمان قبول دارید علاقه دارید بخونید این کتاب رو. که چه جوری این آدم این نیرو ها رو نخبه های نظامی رو برای این عملیات جمع می کنه. کارتر بهش مجوز می ده که اینهایی که باهات توی ویتنام جنگیدن توی یک منطقه ای به نام Delta که او توی نبرد DNBM4 شرکت کرده و از اونجا سر به سلامت در آورده نمی دونم کجا چی کار کرده .توی یک چنین شرایطی اون رفیقهاشو دومرتبه یارو دیوونه شده بوده اون نظامی هایی که دیگه از تو سیستم اومده بودن بیرون ولی می دونست که اینها آدمای جنگنده ای هستن رفته اینه رو پیدا کرده آورده باهاشون در بیش از 6 ماه مانور می کنه توی یک منطقه ای که دقیقأ همین منطقه عملیاتی بوده. فکر نکنین که اینجا گیر افتادن اینها نه این شرایط اقلیم آب هوا باد طوفان همه رو با همین شرایط رفتن توی یک چنین سرزمینی مانور کردن. عین این ساختمان لانه جاسوسی رو می گه 6 بار کلش رو درست کردیم، بهش هجمه کردیم و دقیقأ می دونستیم که کی در کجاست. وقتی که من اسم مانور مجدد رو می آوردم نیروهام بالا می آوردن. اونها قادر بودن که 32 تا فشنگ یک مسلسل یوزی رو توی پیشانی این دانشجویان پیرو خط امام؛ آنهایی که علاقه داشتن شهید بشن ما نیروهای من، چارلی بک ویس میگه نیروهای من آماده بودن اونها رو زودتر به خدا برسانند. عین عبارتشه. انقدر مانور کرده بودن .همونطوریکه خانم رجایی فر و آقای شمقدری هم فرمودن حجم بسیار وسیعی از اطلاعاتی که یک اتاق ویژه اطلاعاتی که مخصوص این کیس بود درست کرده بودن، می گفت روزانه کوهی از اطلاعاتی که از دانشجو های پیرو خط امام می اومده؛ از ارتباطات از شرایط عملیاتی از نقطه های که ما مشخص کرده بودیم، که اصلا یک تیم بسیار قویی مرکب از چندین هزار نفر فقط کارشون تفکیک این اطلاعات بود .که ما بدونیم تو چه شرایطی قرار داریم. اسم پدر و مادر هفت جد و ابا این دانشجو ها رو می دونستن از بالا تا پایین. اصلا ببین چه ربطی داره. فیلم برداری که می کردن توسط سفارت آرژانتین می رفته اونطرف می دونستن. می گفت از حرکات و سکنات، استیل اسلحه دست گرفتن این دانشجو ها ما می فهمیدیم که اینها کجا آموزش دیدن. چقدر آمادگی دارن تو چه حال و هوایی هستن. تا ریزترین موقعیت زمانی و مکانی اطلاعات می رفت. اونجا این داستان حتی تا شب عملیات (ادامه داشت).

چارلی بک ویس اومد بازدید میدانی!
چارلی بک ویس میگه یک هفته، 5 روز یا 6روز قبل از عملیات من باز توسط یک پاسپورت آرژانتینی یا سوییسی خودم اومدم میدانی از صحنه جایی که قراره عملیات بکنم اومدم بازدید. اومدم تو همون خیابان روزولت سابق که الان طالقانیه و اون خیابان تخت جمشید که روز ولت فکر می کنیم همون شهید مفتحه و اون طالقانی که تخت جمشید سابق بودش؛ اومدم اونجا و میدانی وضعیت رو دیدم .فرمانده عملیاتی که توی اینجا شرکت می کنه، باز با پاس جعلی خودش اومده اینجا داره وضعیت رو می بینه. توجه داشته باشید. بعد دوباره بر می گرده. دومرتبه با نیروهاش می یاد، چند شب بعد و این افتضاح بزرگ به بار می آد. برای آموزش این نیروها از اسرائیلی ها که توی انتبه اون داستان فلسطینی ها و اینها اون پیروزی رو بدست آورده بودن و اینها ازشون استفاده کردن. از خبره ترین مربی های انگلیسی استفاده کردن . از خبره ترین مربی ها آلمانی توی آموزش هاشون استفاده کردن.

وزیر اطلاعات وقت فرانسه کنت دومارانش: کارتر احمق نپذیرفت
توی این جریان یه خاطره قشنگی داره این ملعون، وزیر اطلاعات وقت فرانسه کنت دومارانش. کسی که قبلا توی این محفل برای شما گفتم توی نقش ما، یه پای کمک و مشاوره نظانی کنت دومارانشه با آدماش. پشت خاکریزهای شما چسبیده همینجوری به صدام داره می گه: اینجاییکه شکاف ایجاد کردن بسیجی ها اینجا رو بپوشونید؛ اینجا رو بگیرید. اینجا… کنت، دومارانش. کتابی نوشته به نام جنگ جهانی چهارم قشنگه بخونید یه بخشیش اشاره می کنه به همین عملیات می گه :دیدم که کارتر با آدماش کاملأ مستأصلند. می خوان بزنن ولی طرح ندارن. طرحشون هم عملیات مستقیم به لانه جاسوسیه. گفتش که رفتم ملاقاتی گرفتم پیش کارتر. گفتم که من می دونم که شما می خواید عملیاتی بکنید ولی من طرح دارم براتون. گفتن که طرح تو چیه؟ من بخشی از طرح گسترده ای که داشتم،باز کردم. گفتم که زدن شما به لانه جاسوسی شما نمی تونید. موفق نمی شید، گندش بالا میاد. طرح من زدن به خود خمینیه. توی قم ایشون یک منزلی داره، قراره که بعد از عمل بره اونجا و یک زمین وسیعی کنار خونش هستش که ما می تونیم با هلیکوپتر اونجا پیاده بشیم بادی گاردهای او توان آنچنانی ندارن که در مقابل نیروهای زبده ما و Marines شماها بتونن مقاومت بکنن. با گرفتن خود خمینی معادله این بازی رو کلأ عوض می کنیم . این طرح من بود، کنت دومارانش می گه:اما کارتر احمق نپذیرفت؛ تعبیر خودشه؛ و آن گندی که دیدید به بار آوردند. باز عین کلماتیه که میگه. حالا جزئیاتش رو توضیح می ده ،جاش برای این جلسه امشب ما نیست. بعد می گه که باز دومرتبه از همه عوامل دیگری که به کار می گیرند که حالاهم توی این فیلم بخشیش هست، بخشیش هم گفتندخواهرمون. که تقریبأ هیچی رو اینها از قلم ننداختند برای جزء به جزء این قصه برنامه داشتند .

چه جوری شد این منتظر قائم شهید شد؟
توی اینجا توی همین این مشهد، توی این واقعه زلزله طبس یه بابایی رو گیر آورده بودن که او دخترش اینجا دانشجو بودش. اومد توی این منطقه پشت بادام که برای زلزله زده های طبس باند اظطراری درست شده بود، اون باند رو آورد توی طرحی که برای یک فعالیت مهندسی اونو آورد احیا کرد. اصلأ کسی نفهمید اینها آوردن احیا کردن. چراغهای ددکتوری گذاشتن که در شب پرواز اینها از بالا کل باند روشن شد اومدن نشستند. داستانش خیلی مفصله. یعنی اینها رو باید جزء به جزء آدم توی این کتابها هنوزهم همه ورق فاش نشده .حتی یکی از داستانها اینه که این عملیاتی که اتفاق افتاد صرفأ به خاطر گرفتن به اصطلاح آزاد کردن اسراشون نبود، بلکه اون حجم سلاحی که آورده بودن اینها یک برنامه ای فراتر از این قصه داشتند، که قرار بودش اینجا ایل قشقایی و ایلهای دیگه ای که اینها قرار بودش که اینها مسلح بکنند، این هم توی برنامه اینها بود. القصه داستانهای دیگری که اینها رو شنیدید، که چراغ اونجا روشن شد، چراغهای امجدیه وقت استادیوم شیرودی فعلی سر تایم موعد مقررش باید روشن بشه؛ هماهنگی های دیگه ای که بخشیش لو رفت، بخش دیگرش اصلأ لو نرفت .و اگر نبود اون کار اون ملعون بنی صدر که تمام این مدارک و اسناد عین هلو توی چنگ ماها بود و.. . من اونروز خانم رجایی فر، بعد از اینکه از مراسم برگشتیم توی خونه؛ بچه هام که دانشجو هستن، توی مراسم بودن تو خونه گفتن که بابا چه جوری شد این منتظر قائم شهید شد؟ گفتم مگه ندید شما این وضعیت و اینها رو؟ گفتن که خوب دیدیم که بمباران کردن اینهارو ولی نفهمیدیم که چی شد. گفتم که اِ! باز دو مرتبه خود من مجری این قصه ام شما گفتین فیلم پخش شد باز یه ابهامات. گفتم باباجان داستان اینجوریه که این مدارک و اسناد مونده توسط بنی صدر و عوامل خائن دیگه ، این قدر مدارک که دست ماست ؛ جنازه ها که اونجاست؛ بقیه هلیکوپتر و ته مونده هواپیما مونده و مدارک توشه هنوز؛ اینها دستور داده شد که بمباران بشه. کجا بمباران بشه؟ تو قلب هرات؟! نه، تو خاک خودمون. بمباران میشه، مدارک و اسناد و اینها کمپلت منهدم میشه؛ ضمن اینکه منتظر قائم و تعداد دیگه ای از دوستان هم شهید میشن. تازه بچه دو مرتبه می پرسه: اِ، اینجوری بود بابا؟!
دو نسل بعد، سه نسل بعد، بعد از اینکه حتی برنامه میذاری، تازه باز هنوز علامت سواله که اِ، چجوری شد شهید شد؟مگه میشه اینجوری؟
شده دیگه عزیزم.

متاسفم استراتژیست این مملکت حسن روحانی است!
خوب، این اتفاقات افتاد. حالا حواشی زیاد داره و اینها، جمعش میکنم من صحبت رو. اما دوستان، بسیار بیش از هر چیز دیگری امروز متاسفیم، بسیار متاسفیم؛ که این مملکت استراتژیستمنهایی تو قد و قواره ی دکتر حسن روحانی داره، در مجمع تشخیص مصلحت ما، که برای این حرکتهای غرور آمیز و افتخار آمیز؛ اینهارو بهش خدشه وارد میکنن. می خونید مطلب یا نمی خونید؟ روزنامه ها رو وقت می کنید ببینید یا وقت نمی کنید؟ (حاج سعید قاسمی روزنامه شرق را از کلاسورش بیرون می آورد) بخونم براتون؟ اگر خسته نیستید و چرت نمی زنید، یه صلوات بفرستید ببینم.
میگه که، حسن روحانى نقد خود را از عدم مذاكره با آمريكا در زمان اشغال سفارت توسط دانشجويان پيرو خط امام (ره) شروع كرد و ورود «احساسات» را در سياست خارجى برنتافت و رد كرد: «در بحث لانه جاسوسى يك راه اين بود كه با آمريكايى ها بنشينيم و مسئله را فيصله دهيم، اما به جاى اينكه به مذاكره با طرفمان بپردازيم، در اين مسئله احساسات را وارد كرديم و آنقدر قضيه را كش داديم تا رسيديم به مقطعى كه حاضر شديم پس از آغاز مجلس شوراى اسلامى و جنگ، با آمريكا بنشينيم، اما آن زمان ديگر دير بود. شايد اگر زودتر حاضر به چنين كارى مى شديم، راحت تر به توافق مى رسيديم و منافع كشورمان بيشتر لحاظ مى شد. اما متاسفانه بايد گفت كه ما هميشه در مقاطع سخت نمى توانيم تصميم گيرى سريعى داشته باشيم و احساسات را در تصميمات دخيل مى كنيم. در قضيه گروگانگيرى نيز تا زمانى كه عراق به ما حمله نكرده بود، هيچ كس جرات نمى كرد به حل و فصل اين مسئله بپردازد. اما پس از آن آمادگى پيدا كرديم، حتى اين اواخر در اين زمينه عجله هم كرديم و چون با زمان انتخابات آمريكا يكى شده بود، به سرعت آن را حل كرديم».
رئيس مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت بى پرده سخن گفت و گفت: «در جنگ تحميلى هم مشابه اين قضيه شكل گرفت. پس از فتح «فاو» و خرمشهر باز هم نتوانستيم تصميم بگيريم كه هم زمان با دفاع مقدس با دشمن {حاج سعید قاسمی روی دشمن تاکید می کند} سر ميز مذاكره بنشينيم و بحث كنيم»
خیلی واضح و شفاف دیگه لحاف رو کنار زده شیخ، یعنی چیزی نذاشته که بخوای، یه دفعه بخوای…{حاج سعید قاسمی دیگر چیزی نمی گوید}
« اين قضيه را عقب انداختيم تا به جايى رسيديم كه ديگر راهى جز قطعنامه و مذاكره برايمان باقى نماند و آن زمان بود كه مذاكره با عراق را انتخاب كرديم و البته آن هم خيلى دير بود.»
زمان امام جیگر نمی کردن اینارو اینجوری بگن ها. الحمد لله. او که سرشو زمین گذاشت و … . الآن هم قداره بندی وجود نداره که ….
-ادامه روزنامه- نماينده مقام معظم رهبرى در شوراى عالى امنيت ملى بار ديگر عدم مذاكره با خارجى ها را نامطلوب توصيف کرد و گفت : «دليل تمام اين قضايا بدبينى هاى عميقى است كه در پس ذهن ها وجود دارد. ما هميشه نزديكى با خارجى ها را مثل نزديكى با شيطان مى دانيم و اعوذبالله مى گوييم. امروز زمان آن رسيده كه يك مقدار در تصميم گيرى ها متعادل تر باشيم و با منطق بيشتر و فاصله با احساسات پيش رويم، همچنين در نظر بگيريم كه دنياى امروز با دنياى ده سال پيش و زمان جنگ سرد متفاوت است. برخی می گویند که با غربى ها نبايد مذاكره كنيم و چشم آبى ها هميشه ما را گول مى زنند. اين حرف ها، سخنان واهى بيش نيست و متعلق به كسانى است كه در اين ميدان نبودند، چرا كه اگر بودند، مى دانستند ايرانى ها باهوشند و قادرند منافع شان را… فلان كنند. اگر ما به دنبال اقتدار هستيم، اقتدار با تعامل با ديگران به دست خواهد آمد، نه با پرداخت هزينه.»
توصیه هم کردند که یه دفعه دست به کارهای خطرناک تری یه دفعه ماها نزنیم…
بسیار متاسفیم از این بابت. بسیار متاسفیم. اگر چه که از یه جهتی هم بسیار خوشحالیم. به خصوص تو این ایام و هفت – هشت – ده روز قبل از اینکه بحث مذاکره با امریکا پیش اومد؛ لحاف کنار زده شد و ما تازه فهمیدیم ، الله اکبر، چه خبره تو صف خودی ها. کیا چه دل و غش و ریسه ای میرن برای این قصه. شیخ ، بخشهای دیگه ای از قصه هم پرده رو کنار زده البته.

استادیوم چیه؟ اصل قصه رو دنبال کن
عزیزم اصل داستانو بچسب. استادیوم چیه.استادیوم فرع این قصه هاست. اگر اصل قصه رو دنبال بکنی ، می بینی که از یک سال قبل ، استادیوم جزو مطالبات کوندولیزا رایس از ایرانه.برای من خیلی عجیبه که اِ، امریکاییها مشخصا دست گذاشتن که در ایران یکی از شرایطی که باید ایجاد بشه تا ما حاضر بشیم بیایم با شما صحبت بکنیم، آزادی زنان و مشخصا وجود زنان و حضور زنان در استادیومه.
اِ، به تو چه ربطی داره.
دو ، حذف سپاه پاسداران. سه …
مسائلی که اصلا شما می بینید که خیلی پیش پا افتاده باید باشه. ولی نه ، اینجوری نیست. و بسیار برای من عجیبه که چرا همه ی اینها تو این زمان باز دو مرتبه داره اتفاق می افته. اونم ناخودآگاه.
داستان استادیوم، داستان کوچک کردن سپاه که داره اتفاق می افته به اسم چالاک سازی و به اسم فلان. حرفایی که می زنم ، میدونم، فردام باید جوابشو بدم.
همه هم سهوی داره اتفاق می افته ، پشت سر هم دیگه. و قصه مذاکره که حضرت آقا توی اینجا(مشهد) فرمودن که اولا که ما به درخواست مکرر عراقی ها داریم میریم، دو اینکه شرایط اینه: اگر اونها تفهیم اتهامات رو پذیرفتن . یعنی یه اگر بسیار بزرگ گذاشت. آقایون اصلا اینا رو دورشو ماست مالیدن و شیش نعل دارن میرن.
الآنم که متوقف شد، نه اینکه اینها نمی خوان. اونها گفتن که …
بر اساس اطلاعاتی که خودشون میگن و اینا. پریروز میگن که آقای آصفی چرا، چی شد متوقف شد؟. اونم گفت : ما خیری درش ندیدیم و دیدیم که اونها …
آقای ظریف در امریکا، نماینده ما در شورای اونجا میگه که : آقا نه، اولا که ما به درخواست امریکاییها وارد این قصه شدیم و نه به درخواست عراقیها.
اِ، آقا ببخشید، چی شد، حضرت آقا توی مشهد به من این رو گفت …
آقای شیخ دومرتبه می فرمایند :« ضمن اینکه پیشنهاد کننده این مذاکرات نیز امریکاییها بودند، این مذاکرات آشکارا با امریکا ادامه داشت که پس از مدتی؛قصه افغانستان رو میگه؛ قطع شد. بعد قصه عراق رو میگه : پیشنهاد کننده این مذاکرات نیز آنها بودند. دبیر سایق شورای امنیت ملی با بیان اینکه پیش از نیز ایران مذاکراتی آشکارا با امریکا داشته که پس از مدتی قطع شد ، ادامه داد که بعد امریکاییها مجددا اعلام کردند که برای مذاکره آمادگی دارند و جمهوری اسلامی ایران نیز از آنجا که این مذاکرات را به نفع مردم عراق می دانسته ، این درخواست را پذیرفت. ما سالهاست که راجع به افغانستان با امریکاییها مذاکره می کنیم و این مذاکرات چه قبل و چه بعد از حمله امریکا به افغانستان، ادامه دارد.او گفت ما پس از اشغال عراق نیز با امریکاییها مذاکره کردیم و لذا سابقه انجام این مذاکرات هست.»
شماها که زیر میز داشتید بازی می کردید، بقیش هم خوب ادامه می دادید دیگه. چه احتیاجی بود ما رو خر گیر بیارید؟ چطور ماها رو برای زنجیر عمو زنجیر باف هسته ای می خواید که هر وقت بخواید سوت بزنید و بریم جلوی نطنز وایسیم اونجا، که راکت خور خوب و ملسی واسه شما باشیم. اونجا نظر ما رو می خواید، برای مذاکره با امریکا خودتون که از قبل تو این هفت – هشت ساله می کردید و می بستید و …

دیپلماسی کثیف؛ نیش تا بنا گوش باز
حق بدید که ما نمی تونیم از پس این اتفاقاتی که داره می افته به همین راحتی بگذریم. به همین سادگی هم نیست.انقدر هم مردم احمق نیستن. حتی اگر این چنین دیپلماسی کثیفی داشتید شما، که پشتِ ورق بازی می کردید، حتی اگر این چنین دیپلماسی رو داشتید؛ معلومه امروز امریکاییها اینم دیگه به کارشون نمیاد. مذاکرات غیر رسمی رو دیگه نمی خوان. رسمی می خوان. یعنی باید بشینید، یه عکس بگیرن که این طرف کمال جون داره می خنده، اونور هم جکی جان داره می خنده با همدیگه و دست به دامان همدیگه.اونجا بحران عراقه، تانکها دارن نفس شیعیان رو توی عراق می برن ، این ور کمال جون و جک استراو جون دارن سر قصه هالیبرتون با هم دیگه چایی-قند-پهلو می خورن.
نیش تا بنا گوش باز؛ این عکسو وقتی می گیرن، جهان اسلام … {حاج سعید قاسمی دیگر چیزی نمی گوید}

حضرت آیت الله ، آن محل نجس شده است
فکر میکنم که این قصه رو خدمت شما یک بار اینجا گفتم، اجازه بدید که این رو بگم: گفتن که سر قصه حرکت بزرگ آیت الله کاشانی ، یه اتفاقی افتاد که ایشون آقا روح الله رو دعوت کرد. حضرت روح الله از قم تشریف آوردن منزل ایشون،این خاطره تو کتاب سه دیدار هست بخونید این رو، حضرت آیت الله کاشانی تعارف کردن که آقا بفرمایید بالا رو کاناپه بغل من بشینید. گفتن که نه. چندین بار اصرار کردن، آقا روح الله برگشت گفتش:حضرت آیت الله ، به نظر می رسد آن محل ، جسارت نباشد، نجس شده است. حضرت آیت الله کاشانی گرفت داستان رو. روز قبلش ، دو روز قبلش زاهدی ملعون اومده بود اونجا بود و در حالی که اینها با همدیگه مبارزه داشتن و اصلا همدیگه رو نمی پذیرفتن، تو یه شرایطی که زاهدی گول می زنه؛ و میگه که اومدیم نظرات شما رو بشنویم و مستقیم به شاه اعلام کنیم، میاد میشینه اونجا. توی این فاصله علیرغم اینکه مسائل خیلی سفت و محکم گفته میشه، تو یه حرکتی که لبخند زاهدی ملعون و آیت الله کاشانی هست، چهار تا عکس گرفته میشه.عکس که در سطح ایران منتشر میشه،فرو می ریزن مردم. که خدایا ما اومدیم پشت روحانیت، چه خبره اونجا.اینا دارن با همدیگه میگن و میخندن. آیت الله کاشانی گرفت. اومد توجیه بکنه، گفت : آقا روح الله باور کنید اینجوری نبوده و اینها. در واقع به نوعی ما رو دست خوردیم. آقا روح الله گفتش که : حضرت آیت الله فایده ای نداره. آیت الله کاشانی گفت که من حتی اطلاعیه ای دادم که ما مواضعمون صریحه، روشنه. آقا روح الله یه نامه از زیر عباش در آورد گفت: آقای کاشانی، این هم فایده ای نداره. چون به نام شما حتی اطلاعیه چاپ کردند و مهر زدند. آیت الله کاشانی دید کلا رو دست خورده، گفتش که آقا روح الله تکلیف چیست؟
آقا روح الله گفت : من شاگردم نمی دانم، اما به نظر می رسد که بایستی حضورا در بین ملت کتمان این قصه بکنید.
فردا حضرت آیت الله کاشانی چادر-چاق-چون می کنه، میره چهار راه گلوبندک بالای سقف یه ماشین وای میسه اونجا، حضوری برای مردم سخنرانی می کنه.
حضرت روح الله این بِرگهای تاریخی رو که کل نظام شیعه خورده، با خودش همراه کرده که توی فرانسه، وقتی جمشید آموزگار از اینجا میره اونجا، میگن آقا وزیر آموزش و پرورش می خواد خدمت شما برسه، آقا میگه : اول در مقابل رسانه های جمعی اعلام برائت از سیستم شاهنشاهی بکند و استعفای رسمی هم بدهد، بعدا در خدمتشان هستم.
تمام این تاکتیکها رو یک به یک ، رو اونهایی رو که ازشون ضربه خورده بودیم، پیاده کرد و الوصف همه این قصه ها از پای پلکون هواپیما که داره میاد اینجا، باز شما می بینید بغلش کیه؟ قطب زاده است. این ورش کیه؟ بنی صدره. اون ورش کیه؟ …

اسم مبارزه که میاد ، همه اینجا جا میزنن
اینا اتفاقاییه که افتاده.نیا بعد از جلسه از من بپرس : آقا نظرت راجع به فلان کسک یار دیرین آقا و امامه چیه؟ چرا راجع به اشخاص بخوام صحبت کنم.اینم که گفتم به خاطر اینه که علمدار یک جریان باطل شده است(حسن روحانی) برات گفتم عزیزم. برای اینکه دانشجوی ما باید سر خط باشه.بفهمه چی به چیه.
که البته خیلی خوشحالیم ما که توی این مقطع یک ماه گذشته لحاف از سر خیلی ها کنار زده شد. فهمیدیم کیا تو این خط پای کارن ، کیا نیستن.کیا دلشون غش و ریسه میره برای اینکه …
اسم مبارزه و خون وخونریزی که میاد ، همه اینجا جا میزنن. بله حضرت آقا هم فرمودن که ….
چطور آقا اونجا که توی همدان برای ما گفت: که اگر امر دائر بشود بر اینکه ما یکی از دو راه صلح حسنی یا قیام حسینی را انتخاب کنیم، ما قیام عاشورایی را بر می گزینیم. چطور اونجا رو ماست می مالید؟
چطور اونجایی که حضرت آقا در گوش ما گفت: مردم حق دارن اگر من هم راجع به مذاکره اظهار نظر مثبت کردم، اینها احراز کنند. اونجا ها رو یادتون رفت؟ اونجا ها رو تکرار نمی کنید که دوباره تکرار مکررات و یادآوری بشه. تو چیزهایی که مبهمه و گنگه و به نفعتونه و گوگوری مگوریه و بوی خون از توش نمیاد، بوی لاس زدن و بوی بازی های کثیف سیاسی از توش میاد، همتون علمدارید و سر خطید.
جیگر نمی کردید، شما زمان امام بخواید از این حرفا بزنید.الآن….
در هر صورتش بسیار خوشحالیم.همه باید تو این جریانات و تو این شلم شوربا و اینها … ناراحت نشو عزیزم یه دفعه حالا داستان استادیوم و اینها پیش اومد و اینا… برای روزهای به مراتب سخت تر از این خودتو آماده کن.برای روزهای به مراتب سخت تر از این … برای روزهایی که وعده داده شده که این راه انقدر باریک میشه که همه از تو این قطار می ریزن پایین.راه رو گم می کنن.مَشبوه میشن.مَشبوه یکی از ویژگی های آخر الزمانه. یعنی حق برش لباس باطل ، باطل برش لباس حق. تشخیص نمی دی؛ کی درست میگه، حق با کیه؟چرا اینجوری شد داستان؟
امروز از روزهای بسیار خوش ماست که داریم می بینیم.پیچیده تر از این ، روزهایی بیاد …

بذارید برای شیخ بخونم حداقل از یک شاعری که توی همین جا کنار دست شما زندگی می کنه و شماها زیاد بهش التفات ندارید.کاظم کاظمی. ای کاش که دعوتش می کردید.
ای جماعت، نه اگر بیش، کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید
سرفرازی نه متاعی است که ارزان برسد
سحر آن نیست که با بانگ خروسان برسد
سحر آنست که بیدار شود اقیانوس
سحر آنست که خورشید بگوید نه خروس
الغرض،بیشتر از مائده مهمان دیدیم
رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم
همه رهبران مان.انقدر رهبر پیدا کردیم اینجا که… دکترای استراتژیک، دکترای فلان …
شادمان چه نمازند، وضو باطل بود
آب این جوی همان از ده بالا گل بود
از درختی که چنین است نچیدن بهتر
از چنین راه به منزل نرسیدن بهتر
ظاهرا مرده که پوسید کفن می آید
نوح این قوم پس از غرق شدن می آید
با چنین بی نفسان حرف و سخن بیهودست
ما نمی میریم، پس فکر کفن بیهودست
در کفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند
دست ما با تیغ از خاک برون خواهد ماند
دل مبندید، که صد فتنه در این پنهانست
این همان قصه ی اسلام ابوسفیان است
کفر، کفر است اگر مسجد اگر قرآن است
خصم، خصم است اگر بوذر اگر سلمان است
پای این طایفه جز در پی شیطان فلج است
قبله کج نیست، نمازی که نخواندند کج است
محو فرعون مشو،نیل شدن آسان است
سنگ پیدا کن، ابابیل شدن آسان است
هر که با عذر و بهانست خداحافظ او
هر که با بسته ی خانست خداحافظ او

آ شیخ! قرار نبود لاس بزنیم
القصه،اما گفتن که آقا…. اصلا انگار شیخ متوجه این قصه نبودش که برای چی رفتن اینا لانه رو گرفتن. قرار بود که اون هیمنه رو بشکنیم. آ شیخ! قرار نبود بشینیم با همدیگه لاس بزنیم و به تفاهمی برسیم و مشکلی رو حل بکنیم.مشکل فی نفسه سرطانیه که کل دنیا رو گرفته، چنبره بر کل مستضعفین زده.با کی بشینیم؟! با گرگ؟ تو در گرگ چه دیدی؟ چه اتفاقی برای این گرگ افتاد که امروزه دیگر اخته شده و تو راه کاری گیر آوردی که دیگر چنگ و دندانی نداره؟ یا این که نه، این دفعه سر گرگ همون گرگ هست اما سر میش همسایه قراره باهاش بشینیم. چه شرایطیه؟ مارم توجیه کنید بفهمیم چه شرایطی عوض شده؟ مگر شما نمی گید که ما در اوج اقتداریم؛ الآن که هسته ای دیگه داریم.دست بذارید روی ماشه بوم ….. دشمن دیگه رفته رو هوا.اینم از شرایطیه که روم نمیشه بگم اینو. توی پرانتز میگم میدونم این نوار لا مصب صاحاب میره بیرون، باز شر میشه برام. اما خر کیفی انرژی هسته ای هم که الآن یه اتفاقی بزرگیه داره می افته، همه دیگه باید تخت بگیرن راحت بخوابن.همه باید خیالشون راحت باشه که ما انرژی هسته ای داریم.برای بازدارندگی ، هیچ کس نگاه چپ نمی تونه به ما بکنه.نگاه کردن دوپ… دست میذاره احمدی نژاد رو ماشه، امریکا و اسرائیل میره رو هوا.
اگر قرار بود که انرژی هسته ای برای شوروی که یکی از دو ابر قدرت بزرگ تقسیم شده دنیا بود؛یه پاش کره مریخ بود، یه پاش کره ماه بود؛فایده ای داشته باشه(که نداشت) نتونست انرژی هسته ای و انرژی اتمی از فرو پاشیش و مضمحل شدنش، به این گونه ای که امروزه توی صف وایسادن برای یه پیتزای مک دونالد امریکایی؛ بدبختها؛ جلوگیری کنه.اگر تونست به کار شمام میاد.
اگر برای اسرائیلی ها با 480 تا موشک کلاهک هسته ای فایده ای داشت که تو جنگ با فلسطینیها و استشهادیون فلسطینی و لبنانی به کارشون بیاد، چرا دکمه رو نمی زنه که شر قصه لبنانی ها و فلسطینی ها رو خلاص بکنند و اینها.
این حرفای مفت رو برای ما نزنین.حتی به درد بازدارندگی نمی خوره.

قدرت در ایمان بسیجیهاست
همونجوری که سید مرتضای آوینی برای ما گفت.گفت: حزب الله، شما به استینگر و انرژی هسته ای هم دسترسی پیدا خواهید کرد؛ 15 سال پیش اینو سد مرتضا برا من گفته، برید بخونید تو دستنوشته هاش مال مانور خلیج فارس؛ اما این را بدانید که قدرت در جای دیگر رقم خواهد خورد. قدرت در ایمان شماست.قدرت در ایمان بسیجیهاست.
اینو نداشته باشی، سلاح هسته ای کیلو چنده عزیزم.
همه ی این اتفاقات افتاد برای اینکه ، این بشود: یک بار در طول تاریخ جهان،یه استکباری به نام آمریکا به یه چنین غلط کردنی افتاد.این بیانیه ایه که توی الجزایر آمریکاییها امضا کردن: {حاج سعید قاسمی از روی خود تعهد نامه می خواند}
دولت امریکا متعهد شده است که از طریق اعمال ترتیبات پیش بینی شده در بیانیه مربوط به حل و فصل ادعاها، دعاوی به حکمیت مرزی طرفین تمام اقدامات حقوقی در دادگاه ایالات متحده که متضمن ادعاهای اتباع و موسسات آمریکایی علیه ایران و موسسات دولتی آن است، خاتمه داده است.ایالات متحده آمریکا متعهد شده است که از این پس در امور داخلی ایران به هر صورت مداخله ننماید. ایالات متحده آمریکا متعهد شده است که دارایی های ایران موجود در قلمرو قضایی ایالات را مسترد سازد. ایالات متحده آمریکا متعهد شده است که کلیه ی تحریمهای تجاری علیه ایران را لغو کند.متعهد شده است که ادعاهای مطروحه در دادگاههای بین المللی علیه ایران را پس بگیرد. متعهد شده است که از اقامه دعوا توسط ایالات متحده یا اتباع آن یا اشخاص غیر آمریکایی در دادگاههای آمریکا در مورد هر گونه ادعاهای حال یا آینده علیه ایران در رابطه با موارد مربوط به اشغال سفارت آمریکا و گروگانها جلوگیری نماید. متعهد شده است که موجب بازگشت داراییهای خانواده شاه ملعون را که در آمریکا موجود باشد به ایران فراهم کند.
باز دو مرتبه الآن اومدن آقایون سر از زیر لحاف در میارن: بله، ما منافعمون تامین نشد.نمی دونم…. دستاوردی نداشت این قصه.

ابرقدرتها نیز مجبورند چشم به تهران بگذارند
یه جمله هم راجع به دستاورد بگم از قول شهید رجایی و عرضم تمام.(حاج سعید قاسمی از رو می خواند):
نخست وزیر وقت ایران شهید رجایی طی سخنانی در جمع مردم پس از امضای بیانیه ی الجزایر توسط امریکا چنین گفت: ؛اینا چیزاییه که در این رادیو تلویزیون مسخره ما نمیگن، ونبایدم بگن. شهید رجایی، همین در حد اینکه شب شهادتش یه چیزی اینا قار و قوری بکنند و بعدم کرکره رو بکشن پایین؛ وی چنین گفت: امروز احتیاج نیست که برای وضعیت کشور ما آمریکا تصمیم بگیرد. همچنانکه در گذشته می گرفت.احتیاج نیست که بند و بسط شوروی برای ما سرنوشت درست کند.بلکه ابرقدرتها نیز مجبورند چشم به تهران بگذارند. ببینند که سرنوشت آنها را ما چگونه تعیین می کنیم.شما مسلمانان برای اولین بار در تاریخ جهان با دست خالی ابر قدرت جنایتکاری همچون آمریکا را که با یک چشم بهم زدن تمام قدرت اروپا را در زیر سلطه خود درآورد و فرمان محاصره اقتصادی را به آنها تحمیل کرد، وادار کردید که التماس کند که این 52 نفر را آزاد کنید.شما که در گذشته می بایست چندین مرتبه تقاضا کنید تا اجازه ملاقات به سران کشورتان بدهند، اینک نشسته اید از شما تقاضا می کنند که اجازه دهید تا با نخست وزیر شما ملاقات کنیم و اجازه پیدا نمی کنند.این است.ما در مسئله گروگانگیری که به قول امام انقلابی بزرگتر از انقلاب اول است، به دستاورد معنوی ای رسیده ایم،که با میلیون و میلیارد ها دلار نیز به آن نمی رسیدیم.ما موفق شدیم که این جنایتکار بزرگ تاریخ را وادار کنیم که پشت میز بنشیند و فریاد کند که تعهد می کنم از این پس در امور داخلی کشور مسلمان و انقلابی ایران دخالت نکنم.
صلوات نداره؟!
عرضم تمام، بله، آشیخ، سؤالو می ذاریم برای بعد. آشیخ، علی الاصول تو کلّیت قصه رو اصلا متوجه نشدی. اگر متوجه شده بودی؛ که البته متوجه شدی، چرا که در عصر مسئولیت تو این 8 تا انگلیسی جاسوس رو که گرفته بودند، قرار بود بیاریم دو مرتبه همین جور هیمنه ریچارد دالتون ها رو هم بشکنیم، هیمنه جک استراو ها رو هم بشکنیم،اما آنچنان تلاش مجدّانه ای کردی که از پاویون(گیت دولتی) و گیت دولت، همین گیتی که تا همین الآن همین کریدور پیوسته علی الظاهر انگار قرار است باز باشد،چراغهای این استادیوم ها انگار قرار است پیوسته برای عوامل (خائن) در طول تاریخ باز باشد،توی اونجا ، چیزی که اگر با چشم خودم نمی دیدم باور نمی کردم، که ریچارد دالتون نخست وزیر دولت فخیمه انگلیس از پاویون و گیت تشریفات دولت، با ماشینهای هماهنگ شده با وزارت امور خارجه و توی مسئول وقت شورای امنیت ملی ما و نیروی انتظامی و کذا و اینها،زیر پای پلکون هواپیما در شرایطی که دانشجو ها دام گذاشتن توی فرودگاه که اینها رو مضمحلشون کنند و به لجن بیشتر از این بکشونن و نذارن اینها فرار بکنن، ریچارد دالتون میاد 8 تا انگلیسیشو میگیره و سوار ماشین میکنه و کرکره ها رو میکشه و از پاویون و گیت تشریفات دولتی فراری میده.با مسئولیت تو آقای شیخ.
باشد تا روزهای کارزاری دیگر.به امید دیدار.والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.