مردم خداجو و شهيد پرور منطقه ابوذر (فلاح) واقع در جنوب تهران كه شهدا و جانبازان بسياري را تقديم اسلام و نظام اسلامي كرده اند در يكي از نخستين روزهاي تابستان سال 60 و در نخستين روز هفته به استقبال امام جمعه تهران رفته بودند.
اقشار مختلف مردم با حضور در مسجد ابوذر تهران و در صفوف منظم پشت سر حضرت آيت الله خامنه اي امام جمعه تهران، نماز ظهر و عصر را اقامه كردند و آماده شده بودند تا سخنراني ايشان را بشنوند و سوالاتي كه در اذهان برخي از شهروندان تهراني نقش بسته بود را مطرح و پاسخ آنها را دريافت كنند.
امام جمعه تهران پس از اقامه نماز و تعقيبات آن در پشت تريبون قرار گرفتند و با نام خداي سبحان سخنانشان را آغاز كردند. هنوز دقايقي از سخنراني ايشان نگذشته بود كه انفجار مهيبي در مسجد همگان را به وحشت انداخت.
در حالي كه حاضران در مسجد در بهت و ناباوري ناشي از انفجار و سوء قصد به جان امام جمعه تهران فرو رفته بودند و فضاي مسجد مملو از بوي باروت و خاك شده بود، ‘جباري’ رييس محافظان آيت الله خامنه اي بسرعت خود را بالاي سر امام جمعه تهران رساند و به كمك ايشان شتافت.
جباري رييس گروه محافظان امام جمعه تهران كه در زمان ترور آيت الله خامنه اي به دست اعضاي گروهك تروريستي فرقان در مسجد ابوذر واقع در جنوب تهران جواني 20 ساله بود؛ هم اينك مردي 50 ساله با موهايي سپيد است.
جباري در گفت و گويي صميمانه به بيان خاطرات خود از آن روزهاي پرتلاطم مي پردازد.
چرا منافقين كوردل به جان امام جمعه تهران سوء قصد كردند
جباري در ابتدا با مطرح كردن اين سئوال كه چرا گروهك كوردل و تروريستي فرقان به جان امام جمعه تهران سوء قصد كرد؟ گفت: يكي از مهمترين دلايل آن، اين است كه ايشان يكي از عناصر اصلي انقلاب بودند.
وي افزود: با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در ايران حضرت امام خميني (ره) ، حضرت آقا را به عضويت شوراي انقلاب منصوب كردند، ضمن اين كه ايشان جزو كادر مركزي حزب جمهوري اسلامي، امام جمعه تهران و نماينده امام (ره) در شوراي عالي دفاع بودند و همه اين مسئوليتها بسيار مهم بودند و به همين علت نيزگروههاي تروريستي در تلاش بودند تا به جان ايشان سوء قصد كنند.
جباري با تاكيد به اينكه حضرت آقا پيش از انقلاب در مشهد ارتباط خوبي با دانشجويان داشتند، افزود:
همزمان با آغاز جنگ تحميلي و زماني كه در طرز تفكر برخي دانشجويان ابهاماتي نسبت به انقلاب، دانشگاهها و جامعه بوجود آمده بود، نياز بود كسي به سوالات آنها پاسخ دهد.
آن روز ها حضرت آيت الله خامنه اي به اين نتيجه رسيدند كه بايد به شبهات دانشجويان پاسخ داده شود و اين پاسخگويي را هم بايد از دانشگاهها شروع كرد از اين رو براي نخستين بار در دانشگاه تهران نشست ‘ پاسخ به سوالات و شبهات دانشجويي’ را برگزار كردند كه در همان زمان دوستان ايشان مي گفتند، شما داريد به داخل لانه زنبور كه در واقع مركز اسلحه و مهمات منافقين است، مي رويد اما حضرت آقا مي فرمودند كه اشكالي ندارد و مهم نيست زيرا اين كار بايد انجام شود.
وي افزود: ايشان در مسجد دانشگاه تهران حدود 10 هفته روزهاي شنبه پس از نماز ظهر و عصر جلسه پاسخ به سوالات دانشجويي را برگزار كردند و به سوالات متعدد دانشجويان در زمينه هاي مختلف پاسخ گفتند.
وي گفت: حضرت آقا با توجه به اين كه نماينده امام (ره) در شوراي عالي دفاع نيز بودند و در ارتباط با جنگ مسئوليت هايي داشتند، شنبه ها پس از جلسه پاسخ به سوالات دانشجويي مستقيما عازم فرودگاه مي شديم و در برخي موارد نيز اگر اهواز در وضعيت قرمز بسر مي برد با قطار به اهواز و از آنجا به دزفول و حميديه مي رفتيم كه اين سفرها تا عصر پنجشنبه طول مي كشيد.
برخي مواقع نيز بسته به شرايط آب و هوايي منطقه، صبح جمعه به تهران مي رسيديم و مستقيما با همان لباس رزمندگي به نماز جمعه مي رفتيم.
جباري مي افزايد: منافقين وقتي مي ديدند فردي تا اين ميزان در جبهه هاي نظامي و فرهنگي حضوري فعال دارد و به دانشجويان، طلبه ها و ديگر اقشار مختلف مردم در ارتباط با آنچه كه در جامعه مي گذرد، اطلاع رساني مي كند، به اين نتيجه رسيدند كه بايد چنين فردي را از سرراه خود بردارند.
وي گفت: حضرت آقا پس از چند هفته اي كه در مسجد دانشگاه و سپس مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام جلساتي براي دانشجويان و طلاب گذاشتند به اين نتيجه رسيدند كه بايد به ميان مردم كه براي برخي از آنها نيز در مسايلي شبهاتي وجود دارد، بروند كه در نخستين مرحله تصميم گرفتند در جمع مردم در مسجد ابوذر تهران حاضر شوند.
وي با بيان اين كه برنامه مقام معظم رهبري درهفته نخست براي حضور در مسجد ابوذر لغو شده بود و در هفته بعد ايشان به اين مسجد رفتند گفت: اين سوء قصد نشان داد كه منافقين از دانشگاه تهران و مسجد ابوالفتح به دنبال فرصت مي گشتند تا نيت شوم خود را عملي كنند.
وي گفت: در آن سالهاي اول انقلاب و بويژه زمان وقوع حادثه تلخ سوء قصد به جان امام جمعه تهران، براساس امكانات موجود، به طور دستي و با چشم وسايل بازرسي و خنثي سازي صورت مي گرفت و ما تجهيزات نوين نداشتيم.
وي افزود: آن روز پس از نماز ظهر و عصر قرار شد پاسخ به سوالات انجام شود، ضبط صوت دستي را كه روي ميز و در قسمت پايين تريبون گذاشته بودند را برداشتم و پس از بازرسي آن را در سمت راست و در قسمت بالاي تريبون قرار دادم.
وي گفت: آن روز من علاوه بر اين كه راننده حضرت آقا بودم، مسئوليت گروه حفاظت ايشان را نيز بر عهده داشتم كه در هنگام آغاز سخنراني دو نفر از محافظان در اطراف بودند و من هم در كنار در ورودي مستقر شده بودم كه تقريبا 10 دقيقه پس از سخنراني مقام معظم رهبري صداي انفجار همه را وحشت زده كرد. با تصور اين كه كسي ايشان را با گلوله هدف قرار داده، اسلحه كشيدم اما ديدم كه مردم همه روي زمين خوابيده اند و كسي ايستاده نيست كه بخواهد ايشان را هدف قرار دهد.
چون ديدم كسي ايستاده نيست دويدم به طرف حضرت آقا و بالاي سر ايشان كه رسيدم ديدم ايشان روي زمين افتاده اند و غرق در خون شده اند.انفجار بمب موجب قطع شريانها شده و خون از بدن ايشان جاري بود.
خداوند در تمام مراحل اين حادثه عنايت ويژه اي به حضرت آقا داشتند
رييس گروه محافظان امام جمعه تهران در حادثه ششم تيرماه 1360 در ادامه گفت: موضوعي كه دراين حوادث براي من به طور كامل ثابت شد و بارها اين مطلب را گفته ام و نمي خواهم نسبت به آن هم اغراق كنم اين است كه خداوند در تمام اين مراحل نسبت به ما و ايشان عنايت ويژه اي داشته است.
جباري افزود: آن روز من حضرت آقا را به رغم اين كه سن كمي داشتم روي دست گرفتم و به تنهايي به سوي ماشين بردم كه دو نفر ديگر از محافظان به كمكم آمدند و ايشان را به ماشين منتقل كرده و با حداكثر سرعتي كه ماشين در آن روز حركت مي كرد ايشان را به بيمارستان منتقل كرديم.
در لحظات انتقال امام جمعه تهران به بيمارستان، هيچ آمادگي ذهني نداشتيم كه بايد كجا برويم اما از آنجايي كه خداوند با ما بود در مسير حركت وقتي وارد خيابان قزوين شديم كلينيكي در آنجا بود و حضرت آقا را برديم به آن مركز تا اقدامات اوليه روي ايشان انجام شود اما گفتند براي ما چنين امكاني وجود ندارد و به همين علت از اين مركز بهداشتي يك كپسول اكسيژن گرفتيم كه يك پرستار نيز در طول مسير ما را همراهي مي كرد.
‘حافظ 10’ ترور شد
جباري كه اين خاطرات تلخ را با اشك و بغض در گلو بيان مي كرد گفت: در طول مسير حركت به سمت بيمارستان مي خواستم دكتر منافي، زرگر و فياض بخش را ازطريق بيسيم تهران كه در آن زمان به طور مشترك توسط سپاه، كميته و شهرباني استفاده مي شد، با خبر كنم اما شبكه خيلي شلوغ بود و مجبور شدم، داد بزنم و بگويم كه ‘ حافط 10’ ترور شده و سكوت كنيد، من پيام دارم.
از آنجايي كه سپاه، كميته و شهرباني حافظ 10 را مي شناختند و در آن روز اين رمز شناسايي امام جمعه تهران بود سكوت كردند و من اعلام كردم كه ايشان بر اثر انفجار بمبي در مسجد ابوذر تهران ترور شده اند و از آنجايي كه من در آن لحظه احساس كرده بودم به قلب معظم له آسيب وارد شده است از دكتر منافي، زرگر و فياض بخش درخواست كردم به بيمارستان بهارلو كه نزديكترين بيمارستان به محل حادثه بود، مراجعه كنند.
وقتي به بيمارستان بهارلو رسيديم حضرت آقا را به اتاق عمل برديم واز آنجا كه خداوند همه چيز را مهيا كرده بود، پيش از رسيدن به اتاق عمل، يك عمل جراحي بر روي بيمار ديگري انجام شده و پايان يافته بود يعني اين كه از قبل اتاق عمل به همراه پزشك و كادر آن آماده بودند و وقتي به پشت در اتاق عمل رسيديم ديگر بيماري در اتاق عمل نبود.
اگر بيماري در اتاق عمل بود نمي توانستيم كاري كنيم وبايد منتظر مي مانديم تا عمل خاتمه مي يافت و به دليل آن كه در اين هنگام دقايق و ثانيه ها براي ما از ارزش بسياري برخوردار بود، ديگر امكان پذير نبود كه صبر كنيم.
پس از رسيدن به پشت در اتاق عمل پزشك جراح كه هنوز لباسش را عوض نكرده بود با ديدن اين كه بيمار ديگري را براي عمل جراحي آورده اند به اتاق عمل بازگشت و كار جراحي را آغاز كرد و توانست مانع از ادامه خونريزي شود.
همان روز پزشكان معالج حضرت آقا گفتند كه اگر دو دقيقه دير مي رسيديد امكان هيچ نوع احيايي براي ما وجود نداشت.
اعلام آمادگي مردم براي اهداي خون گرم و حتي قلب
جباري كه اشك حلقه زده در چشمانش را پاك مي كرد و به سختي سخن مي گفت، اظهارداشت: مردم كه احتمال داده بودند به قلب آقا آسيب رسيده باشد و ايشان را به بيمارستان بهارلو منتقل كرده ايم در كمتر از يك ساعت كل منطقه و اطراف بيمارستان مملو از جمعيت شد.
در وهله نخست در آن شرايط تهيه خون گرم مورد نياز براي بيمار بسيار مهم بود كه مردم همزمان مي آمدند و خون گرم اهدا مي كردند اما از همه مهمتر براي من اين بود كه چون گفته بودم قلب ايشان در جريان اين انفجار آسيب ديده، مردم مي گفتند آمده ايم قلبمان را به ايشان اهدا كنيم.
وي مي افزايد: آن روز و در آن شرايط من ايثار و از خود گذشتگي بسيار بالاي مردم را نسبت به كساني كه برايشان خدمت مي كنند، به چشم ديدم و مشاهده كردم افرادي آمده بودند تا قلب خود را كه حياتشان به آن وابسته است به حضرت آقا اهدا كنند.
رييس گروه محافظان امام جمعه تهران در حادثه سوء قصد نافرجام منافقين كوردل به جان ايشان با بيان اين كه چقدر انسان بايد نسبت به يك نفرعلاقه و گذشت داشته باشد كه بخواهد قلبش را هم به او اهدا كند، اظهار داشت: كاري كه مردم در آن روز انجام دادند،اقدامي بي نظير و بي سابقه بود كه براي من با گذشت سالها از آن حادثه تلخ وقتي آن احساسات مردمي را بياد مي آورم هنوز هم نمي توانم احساسات خودم را كنترل كنم.
انتقال حضرت آقا به بيمارستان قلب
عمل جراحي بر روي امام جمعه تهران چند ساعتي طول كشيد و كارهاي اوليه در بيمارستان بهارلو انجام شد و پزشكان توانستند از ادامه خونريزي جلوگيري كنند و ايشان را براي انجام ادامه اقدامات پزشكي به بيمارستان قلب منتقل كنند.
جباري مي گويد: آن روز كه اين حادثه تلخ اتفاق افتاد، ديديم اگر بخواهيم حضرت آقا را با بالگرد به بيمارستان قلب شهيد رجايي منتقل كنيم با اين جمعيتي كه در ميدان تجمع كرده اند امكان اين كه بالگرد پرواز كند و اتفاقي هم براي ايشان نيفتد، وجود ندارد.
با هماهنگي هاي لازمي كه انجام شد يك بالگرد روبروي بيمارستان بهارلو به زمين نشست و قرار شد كه با اين وسيله ايشان را به بيمارستان قلب شهيد رجايي منتقل كنيم اما با توجه به جمعيتي كه در مقابل بيمارستان حضور يافته بودند، احتمال اين كه امام جمعه تهران در بين ازدحام جمعيت حاضر آسيب ببينند و براي ايشان مشكلي ايجاد شود، زياد بود.
بر اين اساس براي حفظ جان امام جمعه تهران قرار گذاشتيم يكي از دوستان روي تخت بخوابد و با همان ملحفه هاي خوني وي را با بالگرد اعزام كنيم تا مردم تصور كنند كه آقا اعزام شده، اين كار انجام شد اما با زحمت فراوان زيرا اگر اين اتفاقي كه براي اين فرد افتاد براي حضرت آقا بوجود مي آمد، فاجعه بار بود.
بالگرد پرواز كرد و رفت و بعد از آن نيروهاي مردمي بسيج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي انتظامي و كميته منطقه را از جمعيت تخليه كردند كه اينكار سه ساعت طول كشيد.
بعد از هماهنگي هاي انجام شده يك بالگرد ديگر روبرو بيمارستان به زمين نشست و حضرت آقا را با همان تخت و دكتر و پرستار به بالگرد منتقل كرديم و برغم آن كه جمعيت مجددا به بالگرد نزديك شده بود و مشكلاتي را براي آن ايجاد كردند، اما توانست از زمين بلند شود و بالاخره ايشان را به بيمارستان قلب شهيد رجايي منتقل كردند و ادامه مداوا با تجهيزات كاملتر در بيمارستان قلب شهيد رجايي دنبال شد.
بچه هاي من كجا هستند
جباري با بيان اين كه حضرت آقا حدود يك هفته اي در بيهوشي و كما بودند گفت: نكته مهمي كه براي ما در اين قضيه ازنظر اخلاقي وجود داشت و خيلي مهم بود و هنوز هم هست اين موضوع بود كه وقتي ايشان به هوش آمدند اولين چيزي كه درخواست كردند اين بود كه ‘ بچه هاي من ‘ يعني محافظان ايشان كجا هستند.
حضرت آقا با اشاره فرمودند، كاغذ بياوريد و در آن نوشتند كه بچه هاي من كجا هستند، اما وقتي كه به ايشان گفتند خوب هستند فرمودند بايد بيايند و آنها را از نزديك ببينم.اينقدر اين موضوع براي ايشان مهم بود كه مي خواستند خودشان ببينند كه يك وقت براي آنها اتفاقي نيفتاده باشد و وقتي كه بچه ها رفتند و آنها را ديدند ايشان آرامش پيدا كردند.
امام جمعه تهران بيش از يك هفته از خبر شهادت شهيد بهشتي بي خبر بودند
رييس گروه محافظان امام جمعه تهران در جريان حادثه تلخ ششم تيرماه 1360 در ادامه گفت: با توجه به اين كه حضرت آقا با شهيد بهشتي و ديگر دوستانشان ارتباط خوب و نزديكي داشتند پس از آن كه به هوش آمدند و افراد را مي شناختند و مي توانستند روي كاغذ مطلبي بنويسند و درخواست كنند، فرمودند چرا آيت الله بهشتي به ديدن من نمي آيد.
افرادي كه در آنجا حضور داشتند گفتند كه آيت الله بهشتي آمده اما شما خواب بوديد و زماني كه درخواست روزنامه و يا راديو كردند به ايشان گفتيم به دليل آن كه شما نبايد هيجان داشته باشيد روزنامه براي شما خوب نيست.
چندروزي به همين منوال طي شد اما ديديم كه ادامه اين موضوع براي ايشان خوب نيست به همين علت آقاي هاشمي رفسنجاني و سيد احمد آقا آمدند و بحث ترور شهداي هفتم تير را براي ايشان بازگو كردند.
حادثه ششم تير از عنايات حضرت حق بود
جباري با بيان اين كه حادثه تلخ ششم تيرماه 1360 خود از عنايات حضرت حق بوده است ، اظهارداشت: اين كه چنين حادثه اي يك روز قبل از حادثه هفت تير اتفاق افتاد، خود از عنايات حضرت حق بود زيرا اگر در شش تير ايشان مورد سوء قصد قرار نمي گرفتند، ممكن بود در هفتم تير براي ايشان اتفاقات ديگري رخ مي داد.
وي توضيح داد: مقام معظم رهبري عضو كادر مركزي حزب جمهوري اسلامي بودند و بايستي در آن جلسه حتما حضور مي يافتند.
به گفته جباري، از آنجايي كه خدا مي خواست حضرت آقا را براي انقلاب نگه دارد و رهبري اين انقلاب ادامه داشته باشد، قضاياي ششم تير ماه سال 1360 پيش آمد و اگر كوتاهي هاي خودمان را در اين حادثه تلخ به كناري بگذاريم، ادامه مسير به گونه اي بود كه همه هماهنگ شده بود.
جباري در ادامه با تاكيد بر اين كه من عنايت هاي حضرت حق را در قضاياي ترور نافرجام حضرت آقا ديدم گفت: اين كه يك جوان 20 ساله اي بتواند هم طول مسير را با بيسيم هماهنگي و رانندگي كند و از سوي ديگر حواسش به حضرت آقا باشد، فقط از عنايت حضرت حق است.
وي افزود: اگر آن روز هر كس ديگري بجز من هم بود قطعا خداوند اين عنايت را به او مي كرد كه اينكار انجام شود اما آن روز خداوند اين سعادت را نصيب ما كرد و اين توفيق را در حق ما روا داشت كه اين كار از طريق ما انجام شود، چون اين كار بايد انجام مي شد.
در اين سالهاي پس از اين حادثه تلخ هرچه نشستم و نگاه كردم ديدم كه حضرت حق همه چيز را در جهت زنده ماندن و ادامه رهبري حضرت آقا قرار داده بود.
سلام
فکر کنم کد آقا در اون زمان حافظ 7 بوده
منبع :
http://farsi.khamenei.ir/file/terror-6-tir/4_1.htm