بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اميدواريم كه اين ديدار با شما برادران و خواهران، يك ديدار مفيد و ثمربخشى باشد و بتواند ما و شما را به هدفهاى اسلاميمان نزديك كند. قبلاً لازم است عذرخواهى كنم از نيامدن هفتهى قبل. با اين كه چنين قرارى ما داشتيم، همان طورى كه مىدانيد، هفتهى گذشته روز شنبه مجلس به كار مهمى سرگرم بود و تا ساعت يك بعد از ظهر يا يكونيم جلسه ادامه داشت؛ نمىتوانستيم ما مجلس را ترك كنيم. وقتى هم كه آمديم بيرون، وقت گذشته بود و امكان آمدن نبود. حالا انشاءاللَّه اين هفته با كمكى كه خواهرها مىكنند از بالا، يعنى سكوت را در آنجا رعايت مىكنند، ما مىتوانيم كارمان را انجام بدهيم. خواهش مىكنم برادرها دخالت نكنند، من وقتى از پشت بلندگو دارم با خواهرها حرف مىزنم، صدايم از شما بيشتر به آنها مىرسد، شماها كه شلوغ مىكنيد خودِ اين بدتر مىكند. خواهرهايى كه بالا نشستهاند، خواهش مىكنم توجه بكنند كه همهمهاى كه در آنجا هست، محيط ساكت ما را از آرامش مىاندازد. سكوت كنيد و بگذاريد ما با فراغت يك ساعتى در اينجا به پرسش و پاسخ بپردازيم.
يك مقدمهاى قبلاً دربارهى سؤال و جواب بگويم. «سؤال» چيز خوبى است. دستور شرع هم اين است كه انسان چيزهايى را كه نمىداند، بپرسد. و بر كسانى كه مىدانند، واجب است كه سؤالِ سؤالكننده را پاسخ بدهند، مگر اين كه در آن پاسخ دادن مفسدهاى مترتب بشود. در روزگار ما سؤال زياد است و اين سؤالها سه نوع است؛ يك نوع سؤالهاى فكرى و ايدئولوژيك است راجع به اسلام، راجع به مقررات و احكام دينى. چون شعور مردم و فكر مردم پيشرفت كرده، براى آنها سؤال مطرح مىشود، مىخواهند از اسلام چيزهاى زيادى را بدانند.
نوع دوم سؤالات مربوط به مسائل جارى كشور يا كلاً مسائل سياسى است. مىخواهند بدانند كه سياست دولت در زمينههاى اقتصادى يا رفاهى يا توليدى چيست، سخنگويان دولتى سرگرم كارند، نمىرسند همهى سؤالهاى مردم را پاسخ بدهند. ضد انقلاب هم به شدت مشغول كار است؛ از كاهى كوهى مىسازد و سؤال ايجاد مىكند. در ذهن مردم ما -كه خدا اين مردم ما را يعنى همين شماها را حفظ كند و خير بدهد و توفيق بدهد و از شما راضى باشد- اين سؤالها در ذهنشان مىنشيند؛ لذاست كه سؤال مىكنند.
نوع سوم سؤالهاى مربوط به افراد است. آقا شما بابت نماز جمعه هر ماهى چهل هزار تومان مىگيريد؟ هر هفتهاى، يك روايت اين است، چهل هزار تومان مىگيريد؟ آقا آقاى فلانى تو خانهى عَلَم مىنشيند؟ آقا آقاى فلانى شركت توليدى دارد؟ كارخانهدار است؟ آقا آقاى كلانترى وزير راه داماد آقاى موسوى اردبيلى است؟ و از اين قبيل سؤالها كه بنده كه اصلاً دختر ندارم تا حالا، چند تا داماد براى خود من فقط پيدا شده و هر كسى كه يك جايى پيدا مىشود، اگر دختر است مىگويند اين دختر فلانى يا فلانى يا فلانى است، چند تا را اسم مىآورند. اگر مرد جوانى است مىگويند اين داماد آنهاست، در حالى كه خداى متعال نه به ما دختر داده و نه هم داماد.
اين سؤالات هم زياد است، پس سه نوع ما سؤال داريم. وظيفهى شما چيه؟ وظيفهى ما چيه؟ وظيفهى شما دو چيز است؛ اوّل، قبل از تحقيق قضاوت نكردن و منتظر روشن شدن بودن. اين يك. وقتى كه دربارهى فلان مسأله راجع به امور سياست اطلاع نداريد، كسى را هم پيدا نكرديد دم دستتان كه بيايد بايستد اينجا و جواب بدهد، يا نامه نوشتيد و جواب نگرفتيد، از روى حدس و گمان قضاوت نكنيد. اين يك. و سؤال كنيد تا روشن بشود.
دوم، وظيفه اين است كه اگر راجع به اشخاص، افراد يا مسائلى كه ارتباط به اشخاص و افراد پيدا مىكند، چيزى شنيديد كه باز هم براى شما محقَّق و ثابت نيست، اين را دهن به دهن نگردانيد. چون مىشود شايعه و از قول پيغمبر اكرم،صلىاللَّهعليهواله، نقل شده است كه فرمودهاند: «كَفَی المرءُ كِذْباً أنْ يحدثَ بِكُلّْ ما يَسْمَعُ» براى دروغگو بودن يك آدم همين كافى است كه هر چه مىشنود، نقل كند. اين است ديگر. فرض بفرمائيد كه يك مرد سالم نجيبى كاسب سر اين محل است. يك نفر مىآيد مىگويد آقا خبر دارى چى شد؟ مىگويد، ها چى شده؟ مىگويد آره، جوادآقا مثلاً شكر قاچاق مىفروشد. خب [نامفهوم] شما مىگوئيد نه بابا، او هم مىگويد نخير اينجورى است. شما مىگوئيد نه. آخر هم باور نمىكنيد. بعد از او كه جدا شديد، مىرسى به رفيقت، مىگوئى آره فلانى آمده بود مىگفت جوادآقا شكر قاچاق مىفروشد. به دومى مىرسى، مىگوئى شنيدم جوادآقا شكر قاچاق [مىفروشد]. دست سوم و چهارم و پنجم كه رسيد، مسلّم مىشود كه جوادآقا شكر قاچاق مىفروشد. يعنى شما به دست خودتان، بدون سوء نيت، بدون دشمنى با جوادآقا يك جرمى را بار گردن يك مسلمانى كرديد. اين هم وظيفهى دوم.
شايعه را ضد انقلاب درست مىكند، افراد سادهلوح و بىتوجه آن را اين جا آنجا منتقل مىكنند. مثل بلاتشبيه مگس كه ميكروب را از جايى به جاى ديگرى منتقل مىكند. گناه آن مگس از گناه آن ميكروب مختصرى كمتر است؛ خيلى كمتر نيست. (آقا اين اگر آمپلىفاير است، خاموشش كنيد. يك بلندگوى رو راست بگذاريد صدا ندهد.) اين وظيفهى شماست.
اما وظيفهى ما چيه؟ وظيفهى ما اين است كه تا آن جائى كه مىتوانيم سؤال را گوش كنيم تا مطلع بشويم كه چه سؤالى شما داريد. كه خب ما براى اين كار […] حالا اين كار را بنده كردم. هفتهاى يك مسجد. الان مدتهاست كه من اين مسجد و آن مسجد رفت و آمد مىكنم. روزهاى شنبه براى برادرها و خواهرها يك ساعت صرف وقت مىكنم تا به سؤالهاى آنها پاسخ داده بشود.
ديگران هم كارهايى مشابه اين، كم و بيش انجام مىدهند. دوم اين كه آنچه در آن مفسدهاى نيست، با كمال صداقت گفته بشود و بيان بشود. براى اين كه مردم بدرستى بفهمند.
خب، حالا شما ذهنتان آماده شد. سؤال شما و پاسخ من اگر براى خدا باشد، عبادت است و ما بين دو نماز يك ساعت در اينجا اگر با اين نيت باشيم، مشغول عبادتيم. پس به عنوان پاسخ دادن به يك تكليف الهى اين وظيفه را انجام مىدهيم و پاسخ مىدهيم. در ضمنى كه من سؤال مىكنم، اگر از اين سؤالهايى كه اينجا آمده وقت زياد آمد، باز برادرها يا خواهرها سؤالهاى ديگرى بدهند تا من پاسخ بدهم.
سؤال اوّل يك سؤال فقهى-اجتماعى است. البته سؤالى هم هست كه ممكن است ميانهى ما و خانمها را به هم بزند. آيا زن مىتواند قاضى و مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حديث «زن ناقصالعقل است»، آيا با آزادى زن منافات ندارد؟
اوّلاً اين كسى كه اين سؤال را كرده، خيلى بىسليقگى كرده. اين حرف اوّل. توى اين همه سؤال، توى اين همه حرفِ لازم، يكهو چسبيده به اين كه زن مىتواند قاضى بشود يا نه؟ خب، حالا بفرمائيد ببينم توى اين خانمهاى تحصيلكرده، تحصيلات حقوق عاليه كى دارد كه برود قاضى بشود؟ توأم با عدالت كامل كه شرط قاضى است، كى دارد؟ يك وقت شما پنجاه تا زن تحصيلكردهى حقوقدان داراى شرائط ديگرِ قاضى آنجا قطار داريد، رديف كرده، بعد مىپرسيد آقا اينها چرا نمىتوانند قاضى بشوند؟ خب، اين يك جاى سؤال [دارد]. بنده هم جوابش را مىدهم، اما وقتى چنين چيزى زمينه ندارد، موضوع ندارد، اين چه سؤالى است كه اينطور اين سؤالكنندهى عزيز ما بىسليقگى به خرج دادند اين را مطرح كردند.
اما در عين حال، به قول اميرالمؤمنين «[اما بعد] فَلَكَ حَقُّ الْمَسْألَةِ» سؤال كرديد، بنده بايد جوابش را بههرحال بدهم. اگر هم وقت گرفته مىشود، به گردن آن برادر يا خواهرى كه اين سؤال را به من داده. نه آقا. زن قاضى و مجتهد نمىتواند بشود. هر مردى هم قاضى و مجتهد نمىتواند بشود. مجتهد چرا، مرجع تقليد نمىتواند بشود. مجتهد يعنى كسى كه درس خوانده قدرت استنباط پيدا كرده، اين چه مرد، چه زن اشكالى هم ندارد برود بشود، اما مرجع تقليد نمىتواند بشود. يعنى ديگران از او تقليد نمىتوانند بكنند. هر مردى هم نمىتواند بشود. قاضى چندين شرط دارد. مرجع تقليد چندين شرط دارد. صدى هشتاد نود مردها هم اين شرطها را ندارند، صدى نودوپنج هم ندارند. اما اگر جائى فرض كرديم كه كسانى اين شرائط را داشته باشند، اما جزو خانمها و زنها باشند، آن وقت نمىشود. چرا؟ ها. نكتهاش [نامفهوم] در يك كلمهى كوتاه عرض مىكنم.
نكتهى اين حكم الهى اين است كه قضاوت، يك منصبى است كه احتياج دارد به اين كه انسان خشك و قاطع باشد. خشك بودن و تحت تأثير عواطف قرار نگرفتن، چيزى است كه به طور معمول زنها اين را ندارند و اين نقطهى قوت زن است نه نقطهى ضعف زن. اين را توجه داشته باشيم. زن اگر عواطفش جوشان و احساساتش پرخروش نباشد، عيب است. كمال زن در غلبهى عواطف اوست و اين به دليل اين است كه شغل اوّل زن تربيت فرزند است.
نمىگوئيم شغل ديگر نداشته باشد، داشته باشد. مىتواند، هيچ مانعى ندارد داشته باشد. اسلام مانع نيست، اما اوّلين و اساسىترين و پراهميتترين شغل زن، مادرى است. اگر رئيس جمهور هم بشود، اهميتش به قدر اهميت مادرى نيست. من اگر بتوانم تشريح كنم، وقت مىبود و مىگفتم كه مادر بودن چقدر اهميت دارد؛ يك مادر خوب بودن، قبول مىكرديد كه از رياست جمهورى هم بالاتر است اهميت و ارزشش. براى اين كار عاطفه لازم است. خدا اين موجود را با اين عواطف خروشان آفريده تا مادرى لنگ نماند. اگر مادرى لنگ بماند، نسل انسان منقطع مىشود. يا انسانهائى كه به جامعه وارد مىشوند، انسانهاى كامل و درست و حسابى و معتدلى نخواهند بود. براى اين منظور خلق شده. حالا شما مىخواهيد اين موجودى كه خدا براى خاطر همين موضوع او را عاطفى آفريده، بگذاريد در رأس يك شغلى كه بى عاطفهگى مىخواهد؟ قاطعيت و خشونت مىخواهد؟ خشك بودن مىخواهد؟ اين را خداى متعال قبول ندارد. مجتهد جامعالشرائطى كه مرجع تقليد مىشود نيز همينطور. مرجع تقليد بايد تحت تأثير هيچ احساس و عاطفهاى قرار نگيرد و اين چيزى است كه به طور متوسط و معمول در مردها بيشتر است از زنها به اين دليل.
اما آنى كه گفتند زن ناقصالعقل است، اين نخواستند بگويند كه زن خداى نكرده قوهى ادراك ندارد، هرگز. بسيارى از زنان از بسيارى از مردان سطح شعور و دركشان به مراتب بالاتر است؛ نه يك ذره دو ذره. من در تفسير اين جمله در نهجالبلاغه يك بيانى كردم كه اين بعد هم منتشر شده. شايد هم شماها بعضيتان ديده باشيد. دو احتمال دربارهى اين هست كه يكى از اين دو احتمال را من اينجا ذكر مىكنم و آن اين است كه نظر اميرالمؤمنين در «هن ناقصات العقول[ان النساء نواقص الايمان نواقص الحظوظ نواقص العقول/128نهجالبلاغه/ خطبه 80]» به طبيعت زن نيست، بلكه به زنى است كه تحت تأثير فرهنگ ستمآلود تمام طول تاريخ كه نسبت به زنان اين فرهنگ، هميشه توأم با ظلم و ستم بوده، ناقص بار آمده. در زمان اميرالمؤمنين زن در همهى جوامع بشرى، نه فقط در ميان عربها، مظلوم بود. نه مىگذاشتند درس بخواند، نه مىگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سياسى تبحر پيدا كند. نه ممكن بود در ميدانهاى…
انفجار بمب و مجروحيت شديد آيتالله خامنهای، اين سخنرانى را ناتمام گذاشت.
فقط باید گفت: آه! خدا عمر طولانی و با برکت به ایشان بدهند و بر ما منت نهند.