تریبون مستضعفین – محمد علی شاکری
با موضوع انحصار رسانه ای در ایران، به سراغ وحید یامین پور رفتیم تا گفتگویی با او داشته باشم. موضوع اصلی مورد توجهمان مردمی بودن رسانهها و پرداختن به مستضعفین بدون رسانه بود. وحید یامین پور از آرمانهای انقلاب صحبت کرد و مستضعفین و پابرهنگان را صاحبان رسانه نامید. او باز هم از صاحبان قدرت و ثروتی سخن گفت که راهبران رسانه ملی شدهاند و آن را به انحصار خود در آوردهاند. از مخاطب نشناسی رسانه داران و جهشهای طبقاتیشان گفت و از بیاعتمادی و بدبینی روز افزون این مخاطبان نا آشنا نسبت به رسانه ملی. او که خود به خاطر انتقاد از وضع موجود رسانه ملی، مورد بیمهری واقع شده است، راه حل را در پاسخگویی مدیران سازمان صدا و سیما به مردم و باز کردن راه انتقاد در رسانه دانست. این گفتگو را در دادمه بخوانید.
انتقادها به معنی توبیخ مسئولین رسانه ملی نیست
امروز صدایی که از رسانه ملی شنیده می شود، از کدام نهاد بر می آید؟ از نهاد مردم یا احزاب و گروه های سیاسی صاحب قدرت؟
پیش از شروع بحث باید ابتدا تفکیکی بین نیتها و عملکردها قائل شویم. حرفهایی که در نقد عملکرد رسانه میزنیم – چه امروز و چه در روز های دیگر – اصولا به معنی توبیخ نیت و انگیزه مدیران رسانه ملی نیست. هرکسی مدعی است مدیران رسانه ملی نمیخواهند، یا نفاق دارند، یا ارادهای خلاف انقلاب اسلامی و اهداف آن دارند، در حق این مدیران اجحاف کرده است. ولی این که نمیتوانند، یا دانشش را ندارند، یا انگیزهی کافی ندارند و یا امکانش را به لحاظ ساختاری ندارند، موضوعی قابل بحث است.
رسانه در همه جای دنیا و در متن مطالعات کلاسیک جامعه شناسی ارتباطات و رسانه متعلق به اصحاب قدرت و ثروت و ابزاری در دست آنهاست. این اتفاقی است که در طول تاریخ برای رسانهها رخ داده است. اما در جمهوری اسلامی پس از انقلاب مقرر شده بود که رسانه متعلق به صاحبان قدرت و ثروت به معنای رسمی و سنتیاش نباشد. چون صاحبان قدرت و ولی نعمتان، به تعبیر امام پابرهنگان هستند و رسانه هم در انقلاب اسلامی متعلق به پابرهنگان و کوخ نشینان است. همچنان که کل نظام متعلق به آنهاست. این شفافترین نتیجهایست که میتوان از اندیشهها و آرمانهای حضرت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی گرفت. در واقع ما باید سهم اصلی را به پابرهنگان و زحمت کشان بدهیم.
محمد هاشمی به سید محمد خاتمی اعتراض میکند که تو چرا دست از سر جنگ و شهادت برنمیداری؟
بعد از انقلاب، این اتفاق برای رسانه ملی و در مواضع اعلامی آن رخ داد. یعنی این اراده به وجود آمد که سهم اصلی به پابرهنگان و خانوادههای شهدا و جنگ برسد. ولی بلافاصله بعد از اتمام جنگ، سیاستهای آقای محمد هاشمی رفسنجانی به سویی رفت که سهم توسعه و سرمایهداری در رسانه بالا برود و به دنبال آن رسانه به شکل آشکاری جهتگیریهایش را به سمت سرمایهداری کج کرد. درگیری عمیق امثال سید مرتضی آوینی با رادیو و تلویزیون و گفتگوی تاریخیاش با محمد هاشمی نمونهای از این مسئله است.
توضیح این که محمد هاشمی به سید محمد خاتمی در سالهای اول دهه هفتاد اعتراض میکند که تو چرا دست از سر جنگ و شهادت و رزمندهها برنمیداری؟ دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، دیگر آن دوران نیست؛ بلکه دوران توسعه است و آنجا شهید آوینی وارد میشود و میگوید که این درخواست رسمی رهبر معظم انقلاب از من است که روایت فتح را برای حفظ فرهنگ دفاع مقدس بازتولید کنم تا سهم اصلی رسانه را به ولی نعمتان بدهیم.
بلاخره در دهه هفتاد شاهدیم که ولی نعمتان انقلاب و پابرهنگان و خانوادههای شهدا از متن به حاشیه رانده میشوند و دیگر هم موفق به بازگشت نمیگردند. الان هم سهمی که از رسانه دارند، مکفی و به حق نیست.
فیلم و سریال باید برای مستضعفین باشد، نه دربارهی مستضعفین
نمود این سهم دهیهای ناعادلانه چیست؟
میزان برنامهها و گویهها و انگارههایی که رسانه تولید میکند. رسانه همچنان متعلق به طبقه متوسط شهری و متعلق به مرفهان بیدرد است. ما در سریالها بیش از آنکه به دردها و دغدغهها و سبک زندگی و آرمانهای پابرهنگان توجه کنیم، به طبقه متوسط شهری توجه میکنیم. میتوانید مجموعههای تلویزیونی و تله فیلمهای صدا و سیما را تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان کنید و ببینید داستانی که روایت میشود، داستان چه کسانی است.
به پابرهنگان فقط گاهی به شکل موزهای پرداخته میشود؛ ولی در متن اصلی نیستند. آنها جایگاه و سهم اصلی را ندارند. شما به ندرت میتوانید سریال یا تله فیلمی را پیدا کنید که برای آنها باشد، نه این که دربارهی آنها باشد. خود آنها را نشان بدهد، نه این که درباره آنها حرف بزند.
کارگردانها، فیلم نامه نویسها، برنامهنویسها و برنامهسازان به تدریج از بدنه مردم عادی خارج شدهاند
آیا این بیتوجهی به ولی نعمتان واقعی انقلاب، به دلیل بیتوجهی رسانه ملی به مخاطبانش نیست؟ چرا که امروز هم مخاطب عام و اصلی رسانه ملی را همان مردم تشکیل میدهند. رسانه ملی چقدر مخاطب سنجی میکند و چقدر مخاطب پنداری؟ آیا اصلا به دنبال افکار عمومی مردم هم هست؟
من معتقدم که تلقی دقیقی از مخاطب در رسانه ملی وجود ندارد و بیشتر تحت تاثیر فضای نزدیک است. آن هم فضای نزدیک کسانی که رسانه را راهبری میکنند، نه مدیران. یعنی کارگردانها، فیلم نامه نویسها، برنامهنویسها و برنامهسازان رادیو – تلویزیون. اینها اغلب بالا شهرنشیناند. حتی اگر اینگونه هم نبودند، در طی زمان طبقه اجتماعیشان شیفت کرده و سبک زندگیشان تغییر کرده است. اثر این تغییر در سبک زندگی را در انتخابات دهم میتوان دید. آنچنان که از صندوق رایگیری صدا و سیما 70-80 درصد رای سبز بیرون میآید.
این راهبران میخواهند به ولینعمتان بپردازند، اما دیگر نمیتوانند آنها را ببینند. لذا همیشه آن مخاطبی که تصور میکنند را مد نظر قرار میدهند. حتی به لحاظ زیبایی شناختی، چارچوبهای زیبایی شناختی شهری و بالای شهری روی ذهنشان سوار شده است و دیگر نمیتوانند درک کند که چه چیزی برای پایین شهریها، حاشیهنشینها و روستانشینها زیباست. لذا کم کم اینها از متن جریان تلویزیون حذف میشوند.
لذا میبینیم فضای بالای شهر و طبقه متوسط شهری آن قدر پر رنگ میشود که بعد از انتخابات باور نمیکنند تقلب نشده است؛ چرا که باور نمیکنند کسانی غیر از آنها نیز در ایران زندگی میکنند. آنها فقر و پابرهنگان و حامیان اصلی انقلاب را نمیشناسند. فکر میکنند چادری خیلی کم است، ریشو خیلی کم است، راهپیمایی رو و نماز جمعه رو و طرفدار ولایت در اقلیتاند. در حالیکه آنها خودشان در اقلیتاند؛ ولی چون بیشتر از همه در رسانه بازنمایی میشوند، خودشان را اکثریت میپندارند و توهم اکثریت به آنها دست میدهد.
مرکز تحقیقات صدا و سیما به جای کمک برای درک درستتر از اجتماع، به ارائه بیلان کاری کمک میکند
ساختارهای ذهنی راهبران رسانه در شناسایی مخاطب دخیل هست؛ اما در کنار این ساختارهای ذهنی، افکارسنجی و سنجش افکار عمومی نیز صورت میگیرد. پس تاثیر این عوامل چگونه است؟
افکارسنجی مکررا در مرکز تحقیقات صدا و سیما اتفاق میافتد، اما نه به معنای درک مخاطب و مخاطب سنجی. بلکه صرفا تعداد مخاطبان یک فیلم و یک سریال و میزان رضایت از آن را اندازه میگیرند. این به درک دقیق مخاطب کمکی نمیکند.
ما هیچ وقت مطابق نیاز مخاطب حرکت نمیکنیم. حتی مطابق مصلحت مخاطب هم کم حرکت میکنیم. بیشتر مطابق میل مخاطب خاص حرکت میکنیم. مخاطبی که ما میپنداریم مخاطب عام است. در واقع مرکز تحقیقات صدا و سیما عملکردسنجی میکند، اما اثرسنجی و مخاطبفهمی نمیکند. این مرکز به ابزاری در دست مدیران سازمان صدا و سیما تبدیل شده است تا به همه بیلان کاری ارائه دهند. ما این را لازم نداریم. بلکه مرکز تحقیقات صدا و سیما باید به ما کمک کند تا به درک درستتر و واقع بینانهتری از اجتماع دست یابیم.
شما خودتان مخاطبین برنامه دیروز، امروز، فردا را چه طور میشناختید و نیازشان را درک میکردید؟
من ایدهی اصلی برنامه دیروز، امروز، فردا را برای مخاطبینی داشتم که روز 9دی به خیابانها آمدند. خوب من خودم عضو آنها بودم و شناخت من از آنها یک شناخت حضوری بود. من احساس کردم این افراد سهمی از رسانه ندارند یا سهمشان خیلی کم است. ما هیچ وقت برای تشفی خاطر آنها برنامه نمیسازیم. انگار اصلا نیازی نداریم که آنها تلویزیون تماشا کنند.
من معتقدم یک ایده مخفی در ذهن مدیران سازمان هست که من نام آن را اصل تعادل گذاشتهام؛ یعنی حذف دو سر طیف مخاطب – حزب اللهیها و طاغوتیها. یعنی همیشه میانه را گرفتن. در حالی که بدنه اصلی جامعه ما و به تعبیر من 9 دیایها سهمی جدی از رسانه ندارند. لذا وقتی برنامهای مثل دیروز، امروز، فردا برایشان ساخته میشود، ذوق زده میشوند.
وقتی هم به مردم خارج تهران و مستضعفین پرداخته میشود نگاه موزهای و ترحم آمیز بر آن حاکم است
یعنی راه دیگری برای شناخت مخاطبین جز این که بین آنها و از خودشان باشیم نداریم؟
یادم هست وحید جلیلی نامهای به سید مهدی شجاعی نوشت و گفت تو از وقتی از نازی آباد به قیطریه رفتی، انگارههای سیاسیات تغییر کرد. این یک واقعیت است که راهبران رسانه ملی سادهترین کار را انتخاب میکنند و آن هم پرداختن به محیط نزدیک خودشان است. به خودشان زحمت نمیدهند که دور دستتر از میدان انقلاب را هم ببینند، دور دستتر از تهران را هم ببینند. وقتی آن را جدی هم میگیرند، با نگاهی ترحمآمیز و موزهای جدیاش میگیرند. آن را به عنوان یک ابژه* مورد مطالعه قرار میدهند، نه یک واقعیت اجتماعی. این خیلی خطرناک است و فکر میکنم کم کم در حال نهادینه شدن در سازمان است.
در این شرایط وظیفه مردم چیست؟ چگونه سهم خود را از رسانه پس بگیرند؟
مردم باید مطالباتشان را در اوج نگه دارند. باید سهمشان را از صدا و سیما مطالبه کنند.
از چه طریقی؟
با حرف، انتقاد، یادداشت. بلاخره این رسانه برای این نظام است. مسئولین آن هم خود را مبرا از خطا نمیدانند و بینیاز از تذکر نمیبینند. این لطف را مردم باید در حق مسئولین بکنند و مطالباتشان را دائما تذکر بدهند.
همه مردم همیشه دسترسی به مسئولین ندارند و حتی بسیاری زبان بیان این مطالبات به مسئولین را هم ندارند. چه طور ممکن است مردم همگی با مسئولین ارتباط برقرار کنند؟
رسانهها خود باید زبان مردم بشوند. خود شما که میگویید ما تریبون مستضعفین هستیم، باید مطالبات مستضعفین از رسانه ملی را به عهده بگیرید.
ما عادت کردهایم به نقد کردن و نق زدن؛ باید دست به تولید بزنیم
آیا رسانههایی که در انحصار دولتاند، میتوانند چنین وظیفهای را به عهده بگیرند؟ الان در دنیا تنها دو کشور هستند که رسانههایشان انحصاری و دولتی است و یکی از این دو ما هستیم.
این خیلی مسئله پیچیده ایست و به این راحتی نمیتوان درباره آن صحبت کرد. باید قبول کنیم که هیچ کشوری به اندازه جمهوری اسلامی دشمن ندارد و ابتکار عمل رسانهها هم سالهاست که به دست آمریکا و دشمنان جمهوری اسلامی است. چه بسا اگر رسانه را از فضای دولتی خارج کنیم، نتوانیم کنترلش کنیم. چون خیلی حرفهای هستند و خیلی روی رسانههایی که دیگر دولتی نباشند سرمایهگذاری میکنند. لذا خیلی کار با احتیاطی است، صرف نظر از اشکال حقوقی و قانونیاش.
اما این خیلی تاسفآور است که بچه حزباللهیها و مستضعفین به فکر رسانهی خصوصی باشند، چون رسانه ملی به فکر آنها نیست. رسانه قرار بود برای آنها باشد و آنها صاحبان رسانه هستند. اگر سهم آنها از رسانه داده نمیشود، نباید قهر کنند و به دنبال رسانهی دیگری بروند. باید همین رسانه را برگردانند و از آن خود کنند.
البته به نظر من بخشی از آن هم نق زدن است. ما به نق زدن و نقد کردن عادت کردهایم. من همیشه به دوستان توصیه میکنم که اهل تولید باشید، راه ورود به سازمان صدا و سیما را پیدا خواهید کرد. سازمان درهایش را به روی کسی نبسته است. سازمان مافیاهای خطرناکی دارد که سعی میکنند درها را ببندند، اما درها بسته نیست. من فکر می کنم باید ظرفیت های عملیاتی را هم فعال کنیم. یعنی خود جریان حزب الله وارد عرصه تولید رسانه شود و بعد سهمش از رسانه را، با کاری که تولید کرده بگیرد.
بلاخره رسانه ملی مخاطبانی گوناگون و با سلیقهها و طرز فکرها و نیازهای مختلف دارد. پس در حالت مطلوب، کدام مخاطب باید را باید مرکز توجه قرار داد و رضایتش را کسب کرد؟
تلویزیون باید مخاطب عام را راضی نگه دارد و این مخاطب عام را همانطور که گفتم، باید بشناسد و راضی نگه دارد. اصلا ضرورتی ندارد که تلویزیون به گونهای رفتار کند که احزاب سیاسی که زاویه جدی با امر ولایت و انقلاب دارند هم راضی شوند. آنها رسانههای خودشان را دارند. بله، ما باید برنامه داشته باشیم تا مخاطبان بیبیسی را هم جذب کنیم؛ اما چه ضرورتی دارد مخاطب فعال بیبیسی از رسانه ملی راضی باشند؟ این یک امر متعارض و غیر عملی است. چرا رسانه ملی نباید او را ناراحت کند؟ چرا ما به بهانه این که عدهای که باید ناراحت شوند، ناراحت نشوند مخاطب حزب اللهی خودمان را فراموش میکنیم و سهم او از تلویزیون را حذف میکنیم؟
مردم مخاطب رسانه ملی هستند، اما اگر این رسانه بد عمل کند دهها شبکه جایگزین جایش را در میان مردم میگیرند
من به مخاطب فعال و ضد انقلاب بیبیسی کاری ندارم. منظور من همین مخاطبین عادی و مردمی است که فارغ از مسائل دارند زندگی خودشان را میکنند و به دنبال رفع نیازهای ارتباطیشان هستند. آن چه برای من مهم است یک بیاعتمادی روز افزون نسبت به رسانه ملی در بین این افراد است که موجب اقبال گستردهشان به سوی ماهواره و شبکههای خارجی شده است. این مخاطبین همه فعال و ضدانقلاب نیستند، اما رسانه ملی را پاسخگوی نیاز ارتباطیشان نمیبینند و به غیر آن روی می آورند.
من چند ملاحظه دارم. یکی این که رسانه ملی همچنان با فاصله قابل ملاحظهای از ماهواره جلو است و مخاطب ایرانی در بدایت امر به رسانه ملی اطمینان میکند و علاقهمند است که از رسانه جمهوری اسلامی ایران برنامههایش را ببیند و سرگرم شود و اخبارش را دریافت کند. این مطلب از برآوردها و حتی از شناخت فرهنگی ما از مخاطبین ایرانیمان بر میآید. ایرانی به بیگانه خیلی سخت اطمینان میکند و این را فرهنگ سیاسی ما در 200 سال اخیر اثبات میکند. ولی اگر رسانه ملی نتواند رسالتش را درست انجام دهد، او ترجیح میدهد چیز دیگری ببیند تا این که تلویزیون را خاموش کند. یعنی گاهی بد عمل کردن ما مخاطب را سوی دیگری سوق میدهد.
به طور مثال خود من در بهمن ماه سال گذشته به دلیل ضعف عملکرد شبکههای داخلی در پوشش اخبار بیداری اسلامی و جریانهای منطقه، ناچار شدم از شبکههای ماهوارهای استفاده کنم. من دوست داشتم شبکه خبر نیازم را برآورده کند، ولی نکرد. پس پناه بردم به شبکههای عرب زبان. ولو این که خصلت سیاسی این شبکهها را میشناسم. با این وجود میخواستم خلا تحلیلی و خبری خودم را یک جوری جبران کنم.
در حوزهی سرگرمی که از این هم پیچیدهتر است. الان دهها شبکه ماهوارهای حتی فارسی زبان وجود دارد که آماده پر کردن اوقات فراغت مخاطبان است. رسانه بد عمل کند، مخاطبان شیفت پیدا میکنند. چرا که الان قدرت انتخاب فراوانی دارند.
وظیفه رسانه ملی در برابر هجمه عظیم رسانهای خارج از کشور چیست؟ در این مسیر چه مزیتهایی برای رسانه ملی وجود دارد؟
طبیعی است که رسانه ملی اگر نتواند مخاطبش را متقاعد کند که او را تماشا کنند، فلسفه وجودی خود را از دست خواهد داد. اما رسانه ملی در یک مورد نسبت به شبکههای به اصطلاح آن ور آبی جلوتر است و ظرفیت بیشتری دارد و آن هم این نکته است که رسانه ملی امکان بیشتری برای شناخت مخاطبانش دارد. اما از این ظرفیت درست استفاده نمیکند.
ببینید مثلا شبکه خبر بیبیسی در دو مقطع به شدت افت کرد. یکی زمانی بود که رسانه ملی با برنامههایی مثل رو به فردا و مناظرههای سیاسی، قدرت تحلیل جریان سیاسی و فرهنگی کشور را خودش به دست گرفت. بیبیسی و صدای آمریکا کلا احساس کردند که دیگر نمیتوانند کاری بکنند. یعنی مزیت نسبی آنها را به نفع خودمان ملغی کردیم. کار رسانه ملی این است. رسانه ملی باید ببیند رسانههای دیگر چه مزیتهایی دارند و آنها را به خودش انتقال دهد. ضمن این که مزیت نسبی خودش را هم حفظ کند.
نقطه افول دیگر وقتی بود که این شبکهها کم کم دایره مخاطبانشان را از مخاطب عام ایرانی به مخاطب خاص سیاسی تقلیل دادند. اوایل بیبیسی خیلی ما را نگران کرده بود. ماههای قبل از انتخابات بیبیسی یک شبکه فوقالعاده حرفهای بود. ولی ظرف شش ماه بعد از انتخابات بیبیسی تمام مزیتهایش را از دست داد. یعنی رسما تبدیل به رسانهی اپوزوسیون نظام شد. یعنی مخاطبان خودش را از مخاطب عام به مخاطب خاص سیاسی ضد نظام تقلیل داد.
در گفتگویی درباره برنامه دیروز، امروز، فردا گفته بودید «اگر مدیران سازمان، افکار عمومی را لحاظ کنند، ما حتما روی آنتن میمانیم ولی اگر متاثر از جریانات سیاسی، جهت حرکت خود را مشخص کنند و ما را در ترازوی احراب وزن کنند، زیاد نباید به ماندن امیدوار بود» و شما هم نماندید. پس افکار عمومی که مزیت نسبی رسانه ملی هم هست، لحاظ نمیشود.
من فکر میکنم تحت تاثیر جریانهای سیاسی قرار گرفتند.
وقتی افکار عمومی مردم را در نظر نگیرند، پس امیال و خواستههای جریانها و احزاب سیاسی را در نظر گرفتهاند.
حرف ما هم همین است.
رسانهای که فکر میکند باید جواب همه را بدهد
در این صورت عکس العمل این مردم که به آنها بیتوجهی میشود و نیازهایشان برآورده نمیشود، چیزی جز همان بیاعتمادی و اقبال به ماهواره و شبکههای خارجی هم میتواند باشد؟
باید بگویم که احساس میکنم مردم دارند روز به روز نسبت به رسانه ملی بدبینتر و بیاعتماد تر میشوند. این از مواجههی آنها با خود من مشخص است. مردم وقتی به من بر میخوردند میگفتند ما میدانستیم که برنامه شما تعطیل میشود. این یعنی ما از اول هم بیاعتماد بودیم و این خیلی برای صدا و سیما بد است.
رسانه باید اعتماد به نفس داشته باشد. الان این اعتماد به نفس را ندارد و خیال میکند باید جواب همه را بدهد. خیال میکند همه را باید از خودش راضی کند. در حالی که رسانه فراتر از همه است. اگر این احساس حقارت و حاشیهای بودن را از خودش دور کند، بیشتر به مردم توجه خواهد کرد.
پیش از این شما برای بهبود عملکرد رسانه راه حلی را ارائه دادید که از چهار قسمت تشکیل میشود؛ ممانعت از تولیدات پارادوکسیکال دینی، ایجاد ساختارهای نظارتی بیرونی قانونی، ایجاد حساسیت و مسئولیت پذیری عمومی و اعتماد به جوانان متعهد و خوشفکر. اما همچنان در این راه حل پیشنهادی شما هم هیچ راهکاری برای ورود مردم به صحنهی رسانه وجود ندارد!
ببینید وقتی ما میگوییم مردم، در جامعهی آتن که زندگی نمیکنیم. بلاخره مردم باید چه کار کنند؟ باید بریزند توی خیابانها؟ جلوی صدا و سیما تحصن کنند؟ وقتی ما نقش مردم را در مدیریت رسانه پر رنگ میکنیم، مثل وقتی است که نقش مردم را در مدیریت جامعه و نظام پر رنگ میکنیم. مردم برای همین نماینده مجلس انتخاب میکنند. ما الان باید نمایندههای مردم را نسبت به رسانه حساس کنیم.
شورای نظارت بر سازمان یک شورای فرمایشی است
این یک راهکار قانونی برای مدیریت دولتی رسانه است. منظور من راهکارهای عملیاتی دخالت مردم در مدیریت رسانه است. چه راهکارهایی برای دخالت مردم در مدیریت رسانه وجود دارد؟
بخشی از همین ظرفیت را نیز قانون باید برای ما فراهم کند. ضمن این که ظرفیتهای فعلی هم بالفعل و فعال نیستند. سازمان باید بیش از آنچه که الان هست، به مردم پاسخ بدهد. به نظر من سازمان به مردم پاسخ نمیدهد و پاسخگوی عملکرد خودش نیست. حالا باید به دنبال سازکار این پاسخگویی بود تا به مدیریت مردمی هم دست یافت.
یک سازوکار این که سازمان باید اجازه دهد، نقدهایی که به آن هست پخش شود. چرا سازمان باید در انحصار مدیرانی باشد که نمیخواهند انتقاد را بشنوند؟ انتقاداتی که به سازمان هست باید از طریق رسانه پخش شود. سازمان باید ابتکار عمل انتقاد از خودش را خود به دست بگیرد. این حق مردم است. اگر سازوکاری خصوصی داشت، میتوانست بگوید انتقاد را نمیپذیرد؛ اما رسانه ملی، خصوصی که نیست. مردم وقتی انتقاد میکنند، میخواهند انتقادشان شنیده شود و همه بشنوند.
سازوکار دیگر شورای نظارت بر سازمان است که الان یک شورای فرمایشی است و هیچ دخالتی در امر سازمان ندارد. یعنی هیچ نظارت اثرگذاری بر روی سازمان ندارد. ما منظورمان از کار شورای نظارت، دخالت در کار مدیران سازمان نیست، بلکه منظورمان این است که این شورا در سازمان منشا اثر قرار نمیگیرد و به یک هیئت فرمایشی تبدیل شده است که هر از گاهی نامهای میدهد و همین نامهها هم آن قدر فرمایشیاند که از چندین و چند رسانهی دیگر عقبتر تلقی میشود. ما باید شان سازمان نظارت را جدی بگیریم، سازمان باید شان او را جدی بگیرد. شورای نظارت را قانون اساسی برای نظارت بر سازمان تعیین کرده است.
در چند سال آینده تحول بزرگی در عرصه رسانه خواهیم داشت
اما آنچه در عمل رخ میدهد، این است که رسانهی انحصاری زیر بار این سازوکارها نمیرود و این ظرفیت برای مردم عملی نمیشود.
فعلا امکان ما همین است. هرچند این انحصار به سرعت در حال از بین رفتن است. یعنی ما در چند سال آینده تحول بزرگی در عرصه رسانه خواهیم داشت که رسانهی ملی به تدریج انحصارش را از دست خواهد داد. با بالاتر رفتن سرعت اینترنت، هرکس می تواند از درون خانه اش تولیدات سمعی و بصری داشته باشد و آن را روی نت قرار دهد و به همه عرضه کند.
در شرایطی که دیوارهای ارتباطی فرو ریختهاند، آیا رسانه انحصاری دولتی میتواند مخاطبینش را حفظ کند؟
کارش فوق العاده دشوار است. ولی مزیتهایی که خاص رسانه ملی است، همچنان وجود دارد. رسانه ملی میتواند با جذب نخبگان حوزه رسانه به همه ثابت کند که کیفیت من بهتر از دیگران است. ضمن این که سازوکار دولتی و رسمی، به لحاظ بودجه و برنامهریزی و امکانات این امکان را به او میدهد که گستردهتر و فراگیرتر از بقیه این کار را انجام دهد. منتهی اگر از این مزیت ها به خوبی استفاده نکند و آن ها را بالفعل نکند، به سرعت بازنده خواهد بود.
به عنوان آخرین سوال و حسن ختام این مصاحبه، به نظر شما کارکرد رسانه ملی مطلوب انقلابی چیست؟
نگاه ما به رسانه یک نگاه انسانسازانه است. حضرت امام میگویند با رسانه انسان بسازید. وقتی میگویند رسانه دانشگاه عمومی است، تربیت و شان تربیتی رسانه مد نظرشان است. یعنی بالا بردن سواد و معنویت و سطح تحلیل و فهم دینی. حضرت آقا میگویند ایمان روشن بینانه را در رسانه ترویج دهید.
* ابژه ﴿در لاتینobjcere : به معنى خود را در برابر چیزى گذاشتن﴾، چیز، موضوع. ابژه مى تواند فکر شود، ولى سوبژه فکر مى کند. (دهخدا)
Sorry. No data so far.