دوشنبه 25 جولای 11 | 12:30
ابوذر قفقاز:

حاج علی اکرام؛ منادی انقلاب اسلامی در جمهوری آذربایجان

سید مسعود رضوی

ما هم با ایران دوستیم، چرا؟ چون در ایران اهل بیت وجود دارد، ولایت وجود دارد، ما تا جان در بدن داریم از ایران جدا نخواهیم شد، حتّی فرزندانمان هم جدا نخواهد شد، مگر مسلمان از ولایت جدا می‌شود؟ مردم ایران به اندازه ما قدر انقلاب و رهبری را نمی‌دانند؛ چنانکه بزرگان گفته‌اند ماهی تا زمانی که در آب است قدر آب را نمی‌داند از آب که کنار افتاد قدر آب را می‌فهمد.


تریبون مستضعفین – سید مسعود رضوی

آن هایی که در سال های اول انقلاب روزنامه می خواندند و و تحولات ایران و جهان را از طریق جریده دنبال می کردند، شاید اولین شماره روزنامه «جمهوری اسلامی» یادشان بیاید. روز نُه خرداد پنجاه و هشت بود که جمهوری اسلامی به دکه ها آمد. علاوه بر سخنان مهم امام (ره) در روز قبل، این روزنامه تیتر مهم دیگری هم داشت: «مسلمانان باکو به نفع انقلاب اسلامی تظاهرات کردند.» ماجرای این تیتر از آن رو جالب‌تر می شود که بدانیم سال پنجاه و هشت، باکو هنوز جزو فدراسیون شوروی بود و بقایای لنین و استالین زداینده مذهب در این شهر و ولایات تابعه حکم می راندند. اما چه کسانی آن تظاهرات جسورانه را که منجر به دستگیری‌هایی هم شد، سامان داده بودند؟

حاج علی‌اکرام علی‌‌اف درگذشت. این خبری بود که مقارن با ایام عید نوروز و در تعطیلی رسانه های خبری ایران منتشر شد. آیت الله مکارم شیرازی پیام تسلیت صادر کرد، امام جمعه های تبریز، اردبیل و ارومیه که آشنایی نزدیکی با حاج اکرام داشتند سخنانی در بزرگی شخصیت حاج اکرام گفتند و دو سه نشست چند ده نفره در بزرگداشت این مرد در کشور برگزار شد. اما این مرد که بود؟

تولد در شهر بی بی حکیمه

در دوره حکومت شوروی نیز در ایام عاشورا برای امام حسین (ع) دسته‌های عزاداری به راه می‌انداختند

در سال 1319 (1940) در نارداران متولد شد. مردم این منطقه را به شدت مذهبی می دانند؛ تا حدی که در دوره حکومت شوروی نیز در ایام عاشورا برای امام حسین (علیه‌السلام) دسته‌های عزاداری به راه می‌انداختند و اقدامات و فشارهای حکومت نتوانسته بود آنها را به سکوت وادارد. وی در میان چنین مردمی بزرگ شده بود و با برخورداری از روحیه شیعی، در حد امکان به اعمال مذهبی و تبلیغ دین می‌پرداخت. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود که فصل تازه‌ای در دفتر زندگی حاج علی‌اکرام گشوده می‌شود. طی سی و سه سالی که حاج علی‌اکرام انقلاب اسلامی را درک کرد، زندگی خود را وقف مبارزه برای اسلام و انقلاب اسلامی کرد. با گشایش مرزهای آهنین شوروی بعد از سال 1368 و امکان تردد مسلمانان قفقاز به ایران و نیز سفرهای مردم و روحانیون و علاقمندان به قفقاز، خانه حاج علی‌اکرام به منزل و مسکن ایرانیان مذهبی و روحانیون تبدیل شد. حاج علی‌اکرام برای فعالیت به حزب جبهه خلق پیوست و با مشاهده وضعیت نابسامان و جهت‌گیری غربی و سکولار این حزب، شورای دینی حزب را با کمک دوستانش تشکیل داد، اما چنانکه خود می‌گفت: «دیدم این حزب دارد مملکت ما را به امریکا و صهیونیسم می‌فروشد و تشکیل شورای دینی در این حزب تاثیر چندانی در تصحیح جهت‌گیری آن نداشت.» حاج علی‌اکرام با دوستانش حزب اسلام را در سال 1371 (1992 ) تشکیل داد و دبیر کلی این حزب را بر عهده گرفت. در طی مدتی اندک شعبه‌های حزب اسلامی با مشارکت اسلامگرایان در نقاط مختلف جمهوری آذربایجان تاسیس شد. حاج علی اکرام به صراحت بارها اعلام کرد که هدف از تشکیل این حزب – که خود آن را حزب جمهوری اسلامی آذربایجان می‌نامید – برپایی حکومت جمهوری اسلامی است.

از نوشتن «نامه درخواست عفو» برای حیدر علی‌اف خودداری کرد

بعد از به قدرت رسیدن حیدر علی‌اف در سال 1994 حزب اسلامی با فشارها و محدودیت‌های فراوان روبرو شد. با این حال به دلیل مشی مسالمت‌آمیز حزب، اعضای آن در مقابل اقدامات خشن و سرکوبگرانه دولت هرگز به خشونت متوسل نشدند. حاج علی‌اکرام حدود چهار سال زندانی شد و در زندان به بیماریهای گوناگون از جمله بیماری قند و فشار خون و… مبتلا گردید. اما در زندان نیز دست از مبارزه برنداشت و علیرغم تلاشهای حکومت ، از نوشتن «نامه درخواست عفو» برای حیدر علی‌اف خودداری کرد. بعد از رهایی از زندان نیز در حزب اسلامی به فعالیت خود ادامه داد و بعد از کناره‌گیری از مسئولیت حزب، و انتخاب آقای نوری‌اف به ریاست حزب فعالیت‌های خود را در راستای اهداف نهضت اسلامی ادامه داد.

حاج علی‌اکرام در واپسین روزهای سال 1389 شهادت‌گونه دار فانی را وداع گفت. در حالی که نهضت اسلامی جمهوری آذربایجان علیرغم تشدید اقدامات حکومت برای مبارزه با اسلام و دستگیری فعالان همچنان مسیری رو به رشد را طی می‌کند.

مرکز مبارزه: یک روستا

بیست و پنج کیلومتر از شهر باکو – پایتخت جمهوری آذربایجان – به طرف ساحل دریای خزر که بروی، روستایی به چشم می‌خورد که مذهبی‌ترین مردم آذربایجان در آن هستند؛ مردمی که چه در روزگار تزار روس و چه در دوران حاکمیت هفتادساله کمونیسم، که دین‌ستیزی را شعار اصلی خود کرده بود، ترس و ارعاب و شکنجه را به جان خریدند اما از آرمانها و اعتقادات مذهبی خود دست نکشیدند. شاید به خاطر وجود بی بی رحیمه (س) خواهر امام رضا(ع) و حضرت معصومه (س) باشد که اهالی نارداران، مقیّد به آداب و رسوم شرعی و رعایت حلال و حرام الهی، مردانی مشتهر به دیانت و زنانی مشتهر به نجابت هستند.

سنگ بر کمر علما می‌بستند و آنها را به دریا می‌انداختند

خود حاج ‌اکرام تاریخ شفاهی مبارزات و مجاهدت های علما و فقهای بزرگ قفقاز و همین نارداران را که می گفت و به شیخ رسول، شیخ احمد، شیخ باقر، شیخ حسن آقا و شیخ محمّد امین ناردارانی که به دستور استالین اعدام شده بودند می رسید؛ و یا وقتی از شیخ غنی بادکوبه‌ای، رادمرد مبارز و شجاعی که تاریخ از بیان فضایلش ناتوان است سخن می‌گفت، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. حاجی تعریف می کرد: «پدرم دوستی داشت که در زمان میرجعفر باقراف در کشتی کار می‌کرد. او نقل کرد که خودم دیدم که سنگ بر کمر علما می‌بستند و آن‌ها را به دریا می‌انداختند. آنقدر عالم به دریا ریختند که عمامه‌های آنها که از دور شبیه پرندگان بود بر روی دریا شناور بود و یا نقل می‌کرد از شخص دیگری که گروهی از علما را به چاهی انداختند و سنگهای سنگین بر روی آنها ریختند که در هنگام احتضارشان سنگها تکان می‌خورد.»

برچسب «خمینی‌چی» را با سربلندی پذیرفته بودند

حاج علی و مردانی از قصبه‌ی «نارداران»، که برچسب «خمینی‌چی» را با سربلندی پذیرفته بودند، به پای این باور، مردانه ایستادند و مرارت‌های ناشی از حصر و هتک را به جان خریدند اما از موضعِ عزت عدول نکردند. این پایمردی، از یک معرفتِ اصیل می‌جوشید؛ معرفتی که تشیع را نشانه است. این ریشه به قدری قدرتمند است که قطعاً با کوچ حاج علی نخواهد خشکید. و امروز تربیت‌یافتگان مکتب خمینی(ره) به اهالی قصبه‌ی نارداران محدود نمی‌شود. به برکت پایمردی امثال حاج علی‌اکرام، سلسله‌ای از شیفتگان انقلاب اسلامی به راه افتاده است که آینده‌ی منطقه‌‌ی قفقاز را رقم خواهند زد.

حاج اکرام رابط انقلاب اسلامی با قفقاز

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همین مردم نارداران نخستین افرادی بودند که بر اساس علاقه‌ی درونی خود به زمره‌ی ارادتمندان امام راحل(ره) پیوستند و ناشر فرهنگ انقلاب اسلامی در آن دیار شدند که در این میان این برادران علی اف ناردارانی از همه تلاش کردند. حاجی مایل (برادر حاج اکرام) که شاعری توانا و ادیبی نام آشنا بود با ایجاد رابطه‌ای صمیمی میان شاعران و نویسندگان آذربایجانی و شاعران و نویسندگان ایرانی و تعامل مستمر مابین این دو گروه و حاجی علی‌اکرام با اقدامات انقلابی خود که منجر به تشکیل حزب اسلامی آذربایجان شد و با ایجاد رابطه با مراجع عظیم‌الشان تقلید، علمای دینی، حوزه‌های علمیه و مسئولان ایرانی توانستند نقشی ماندگار و فراموش‌ناشدنی به یادگار گذارند.

رادیو خریده و به افراد مستمند می‌دادم تا با برنامه‌های مذهبی و سیاسی اردبیل و تبریز مبانی اعتقادی خود را استوار سازند

در خصوص مسایل ایران و تحولات جمهوری اسلامی حاج اکرام می‌گفت: «من مسائل ایران را از سال 1355 شمسی پیگیری می‌کنم. در سال های نخست پیروزی انقلاب اسلامی ایران چون درآمد مالی‌ام خوب بود افرادی را در آستارا و اردوباد تعیین کرده بودم و ماهیانه مبالغی به آنها می‌دادم که برنامه‌های دینی و مسایل ضروری را از رادیوی اردبیل و تبریز ضبط کنند و به من برسانند و من مطالب را پیاده می‌کردم و بعد از تکثیر به کل آذربایجان می‌فرستادم و در مجالس رسمی به بیان آن مطالب می‌پرداختم تا این‌که در سال‌های بعد امکان دسترسی به امواج رادیوی اردبیل و تبریز فراهم شد. من رادیو خریده و به افراد مستمند می‌دادم تا به برنامه‌های مذهبی و سیاسی اردبیل و تبریز گوش دهند و مبانی اعتقادی خود را استوار سازند. من در دوران جنگ تحمیلی تمام حوادث جنگ را پیگیری می‌کردم چنانکه الان نام تمام عملیّات‌ها را می‌دانم. ما مدام برای شهدای ایران فاتحه می‌فرستادیم. وقتی از رادیوی ایران شروع عملیاتی اعلام می‌شد و یا وضعیت قرمز اعلام می‌شد ما قرآن را بر سر گذاشته و همراه کودکانمان با تضرّع و زاری مردم ایران را دعا می‌کردیم. وقتی اعلام می‌شد که در جبهه‌های جنگ به وسیله‌ای نیاز است وسایل مورد نیاز را می‌خریدیم و به وساطت کنسولگری ایران به صورت مخفیانه به ایران می‌فرستادیم.»

در محضر علامه جعفری- ۱۳۷۲ باکو

اوّلین باری که حاج اکرام به زندان افتاد، جرمش جاسوسی برای ایران اعلام شد. در بازجویی ها حاج اکرام گفته بود: «ما مثل شما خودفروخته نیستیم که جاسوسی کنیم، ما مسلمانیم، مومنیم و ایران را چون مراجع عظام تقلید ما که احکامشان لازم‌الاجراست در آنجا هستند دوست داریم. شما اگر توان دارید در آذربایجان اجازه‌ی فعالیّت دینی دهید، حوزه‌های علمیه فعّال شوند، طلبه‌ها به مقام مرجعیت نایل آیند و ما به آن‌ها اقتدا کنیم.»

تا جان در بدن داریم از ایران جدا نخواهیم شد؛ مردم ایران به اندازه ما قدر انقلاب و رهبری را نمی‌دانند

بعدها در خلال گفتن این خاطرات، می گفت: «اویس قرنی در یمن بود و پیامبر در مدینه که با هم دوست شدند؛ ما هم با ایران دوستیم، چرا؟ چون در ایران اهل بیت وجود دارد، ولایت وجود دارد، ما تا جان در بدن داریم از ایران جدا نخواهیم شد، حتّی فرزندانمان هم جدا نخواهد شد، مگر مسلمان از ولایت جدا می‌شود؟ مردم ایران به اندازه ما قدر انقلاب و رهبری را نمی‌دانند؛ چنانکه بزرگان گفته‌اند ماهی تا زمانی که در آب است قدر آب را نمی‌داند از آب که کنار افتاد قدر آب را می‌فهمد.

یک عمر مبارزه در راه اعتقادات

حاج علی اکرام؛ بیان خاطرات در قم سال ۱۳۸۴

شجاعت و صراحت از دیگر شاخصه‌های بارز حاجی علی‌اکرام بود، او می‌‌گفت: من یک دقیقه در عمرم از اعتقاداتم دست نکشیده‌ام. من از دوران کودکی که می‌دیدم مادرم در حسرت شنیدن اذان از مأذنه‌های مساجد می‌سوزد و در هنگام شنیدن اذان گریه می‌کند با خدا عهد بستم که تا زنده‌ام اذان را زنده نگاه دارم. لذا در هر شرایط اذان می‌دادم. وقتی در زندان بودم اذان می‌دادم که مرا اذیّت کردند و گفتند تو شخص شناخته شده‌ای هستی و وقتی اذان می‌گویی زندانیان می‌فهمند که اینجایی و این برای ما بد است باید اذان نگویی، من در پاسخ گفتم من به خاطر اقامه اذان قیام کرده‌ام و الان دستگیر شده‌ام. اگر مرا پاره پاره هم کنید من اذان خواهم گفت و خلاصه هرچه کردند من به حرف آن‌ها گوش ندادم و هر روز سه بار اذان می‌دادم و با صدای بلند قرآن می‌خواندم.

خاطره‌ای از شجاعتش را خودش روایت می‌کرد: «قبل از فروپاشی من با قطار سفری به نخجوان داشتم در بین راه وقتی از نزدیکی مرز ایران می‌گذشتیم من با دیدن عکس امام که بر روی کوه نصب شده بود و سه ایرانی در کنار آن بودند، شروع به تکبیر گفتن و شعار «درود بر خمینی» کردم، ماموران قطار مرا دستگیر کردند و خلاصه پس از کش و قوس فراوان پس از کسب تعهّد رها کردند.»

حزب اسلام در دل حکومت لاییک؛

هیئت سیاسی امنیتی آمریکایی بعد از مشاهده تصاویر امام خمینی در ساختمان حزب از حیدر علی اف می‌خواهند این حزب را تعطیل کند

حزب اسلامی به سال 1371 توسط حاج علی اکرام و یارانش تاسیس شده بود. تشکیل یک حزب اسلامی در سرزمینی که بعد از جدایی از ایران حدود ۹۰ سال تحت سیطره روسیه مسیحی و بعد از آن حدود هفتاد سال در سایه سهمگین استبداد الحادی یعنی حکومت کمونیستی قرار داشت، اتفاقی درخشان بود و به همین جهت شیعیان جمهوری آذربایجان از تشکیل این حزب به صورت گسترده استقبال کردند. چنان‌که خود حاج علی‌اکرام می‌گفت، حدود دویست هزار تن از اهالی جمهوری به عضویت این حزب درآمده بودند. حزب اسلامی به ریاست حاج علی‌اکرام گسترش می‌یافت… بعد از به قدرت رسیدن حیدر علی‌اف و انعقاد توافق‌نامه آتش‌بس با ارمنستان توسط علی‌اف پدر، حزب اسلامی آماج شدیدترین سرکوب قرار گرفت. چنان که حاج علی‌اکرام نقل می‌کرد، هیئتی از چهره‌های سیاسی و امنیتی امریکا به باکو سفر کرده و با احزاب مختلف ملاقات و گفتگو می‌کردند. این هیئت، در جریان دیدار از حزب اسلامی از مشاهده تصاویر امام خمینی در ساختمان حزب متعجب و ناراحت می‌شوند و در دیدار با حیدر علی‌اف، از وی می‌خواهند که این حزب را تعطیل کند. پس از بازگشت هیئت امریکایی از باکو، حمله‌های شبانه ماموران –به رسم دوره کمونیسم– به ساختمان حزب و خانه‌های سران آن آغاز می‌شود. یکی از سران حزب بعد از دستگیری و زیر شکنچه در زندان به شهادت می‌رسد و حاج علی‌اکرام و برخی از یارانش به زندان‌های طولانی مدت محکوم می‌‌شوند.

حزب در سال 1996 از سوی دولت با لغو مجوز روبرو گردید لیکن به فعالیت سیاسی، اجتماعی و دینی خود ادامه داد و امروزه «تعمیق تدریجی آموزه‌های اصیل شیعی» در بین مردم مسلمان این کشور به عنوان مهمترین دستاورد این حزب، باعث نگرانی شدید دولت باکو گردیده است و از همین روست که رهبر کنونی حزب اسلام «دکتر صمداف» نیز در حال تجربه سرنوشتی دردناک مانند سرنوشت مرحوم حاج علی‌اکرام بوده و ماه‌هاست که در زندان به سر می‌برد، البته سرنوشت مردم مسلمان جمهوری آذربایجان به ویژه دینداران این کشور پس از قراردادهای گلستان و ترکمانچای، همواره سرنوشتی غم‌انگیز بوده است.

پشت تریبون سنا خطاب به حیدر علی اف

سخنرانی حاج‌علی‌اکرام در مجلس ‌ملی‌ جمهوری‌ آذربایجان در سال 1993 یکی از ماندگارترین سخنرانی‌هایی است که در تاریخ این کشور به ثبت رسیده است که به نوعی پیشگویی وی‌ از کسانی است که خط اسلام را از دست می‌دهند. ایشان در این سخنرانی خطاب به حیدر‌علی‌اف، رئیس جمهور وقت جمهوری آذربایجان، و سایر مقامات آذری و نمایندگان مجلس اظهار می‌دارد:

«ما نمی‌خواستیم مملکت‌مان به این روز مبتلا شود. [ایشان در حالیکه قرآن در دست دارد می‌گوید] من این قرآن را شاهد می‌گیرم. نه از روی غرض حرف می‌زنم و نه دشمنی در این کشور دارم. خداوند در قرآن می‌فرماید: من عشق و محبت خود را فقط به انسانها عطا کرده‌ام. اگر در یک انسان عشق و محبت الهی نباشد، انسان نیست. این عشق و محبت را خداوند در قرآن اینگونه معنی کرده‌ است که اگر انسان عشق و محبت الهی را به اولاد و مال و مقام منحصر کند، به عزت و جلالم او را نابود خواهم کرد. وضعیت کشور ما نیز به خاطر از یاد بردن این موضوع است. به ایلچی‌بیگ و سایر روسای حکومت‌ها نیز گفته‌ام. به جناب حیدر علی‌اف نیز می‌گویم: به عزت و جلال خداوند قسم چون آنها خداوند را از یاد بردند و از خدا دور شدند، به این وضعیت دچار شدند. سه اصل مهم مندرج در رنگهای پرچم کشور را با عدالت نگاه کنید و عمل کنید. به عدالت در کشور جای بدهید. من این موضوع را در کنگره‌ها و کنفرانس‌ها و به مقامات در مقاطع مختلف عرض کرده‌ام. با گریه و التماس از آنها خواسته‌ام به این سه اصل اهمیت بدهند. ما مسلمان هستیم و حالا که مسئولیت مهم کشور را جناب حیدر علی‌اف در دست گرفته‌ است‌، به عزت و جلال خداوند قسم می‌خورم که من زمانی به شما تبریک خواهم گفت که به این سه اصل اساسی جای بدهید. اسلام را در مرتبه اول جای بدهید. اگر به اسلام جایگاه خاص را بدهید ما نیز تا آخرین نفس با شما خواهیم بود ولی اگر غیر از این عمل نمائید به عزت و جلال خداوند قسم می‌خورم که وضعیت شما فلاکت‌بارتر از دیگران خواهد بود. هر کسی باید در کشور به خاطر خدا کار کند. اللهم صل علی محمد و آل محمد. خداوندا ما را به حال خود وا مگذار. شهدای ما را در کنف رحمت خود قرار بده.» ایشان در پایان سوره فاتحه را می‌خواند و از مقامات و نمایندگان مجلس می‌خواهد تا فاتحه را با وی تکرار نمایند.

به قول دوست عزیز و بزرگواری مهم ترین سابقه مبارزاتی حاج‌علی‌اکرام این بود که درست در قلب الحادِ کمونیستی، حقانیت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی را با افتخار فریاد کرد، ما هم بی‌هیچ شبهه و تردیدی فریاد می‌زدیم که «آری؛ ما انقلاب‌مان را صادر کردیم».

لحظه وداع

تنها فرزند ذکورش، حسین، نقل می‌کرد که در ساعات آخر عمرش من و خواهرانم را فراخواند. وصیت‌های خود را جداگانه برای هر کدام از ما بیان کرد. سپس به من گفت سوره‌ی یاسین را تلاوت کن، من ده بار این سوره را تلاوت کردم، در نوبت دهم وقتی به آیه‌ی «وجعلنا من بین ایدیهم سدًا و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لایبصرون» رسیدم، پدرم این آیه را خود با صدای بلند تلاوت کرد، سپس شهادتین را بر زبان خود جاری کرد و سه بار امام حسین(ع) را به استمداد طلبید و این نوحه را که زبانحال حضرت زینب است اما با شرح زندگانی‌اش سنخیّت داشت، زمزمه کرد: «حسین جور و جفای اشقیادن من دئیوم یا سن…» و سپس با صدای بلند نام حضرت فاطمه زهرا(س) را یاد کرد و جان به جان آفرین سپرد.

  1. محمدقاضی دهی
    6 نوامبر 2011

    نویسنده محترم مقاله حقیر؛ محمدقاضی دهی را که برای ویژه نامه رحلت مرحوم حاجی علی اکرام با نام فاطمه گفت و پرکشیدنوشته بودم ودر چند جا چاپ شده است را بدون ذکر ماخذ بیان کرده است که کار شایسته ای نمی باشد

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.