استاد محمدرضا حکیمی- انسان هايي بسيار در جامعهها محرومند و انسان هايي دارا و غني و برخوردار از نعمتها و امکانات و قدرت و سياست. و چون همة انسان ها -بدون استثنا- بايد در مسير کمال قرار گيرند و به سوي کمال انساني خويش حرکت کنند، تکليف انسان محروم چيست؟ يعني انساني که به دليل محروميت و فقر و کمبود نميتواند مسير کمال را طي کند، يا چنان که بايد طي کند، تکليفش چيست؟ و تکليف ديگران، و حاکمان و عالمان و اغنيا و توانگران نسبت به او چيست؟
در اين جاست که ميبينم خداي حکيم مهربان، پيامبران را فرستاده است براي اجراي عدالت و اقامة «قسط». آية ۲۵، از سورة مبارکة »حديد» که در آغاز آورده شد، قاطعترين و قديمترين منشور دفاع از انسان محروم است، زيرا انسان هايي غني و برخوردار، آن چه خواستهاند بدست آوردهاند، آنان نه تنها نيازي به اجراي عدالت و اقامة قسط ندارند، بلکه اجراي عدالت و قسط به زيان آنان است.
زيرا با اجراي عدالت و قسط، اموالي و امکاناتي را که از طبقات محروم جامعه (به نقل احاديث معتبر) گرفته و غصب کردهاند، از آنان پس گرفته ميشود و به حقداران محروم از حقوق خويش داده ميشود؛ زيرا در احاديث معتبر، از پيامبر اکرم «ص» و ائمة طاهرين «ع» رسيده است که روزي و هزينه و مايحتاج زندگي محرومان در اموال اغنيا و توانگران است، که به آنان نرساندهاند، و در نتيجة اين ظلم و غصب، انسان هاي بسياري محروم گشتهاند.
بنابراين، هر حرکت و اقدام اصلاحي (تا چه رسد به انقلاب و اقدامهاي انقلابي)، در گام نخستين بايد مانع بزرگ رشد و کمال انسان (يعني؛ فقر، محروميت، کمبود و نيازمندي) را از سر راه انسانها بردارد، بعد به کارهاي ديگر بپردازد؛ زيرا هيچ کاري و اقدامي مقدم بر اين اقدام نيست. و خداي متعال هم ميفرمايد، پيامبران را براي همين کار فرستاديم (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).
بدون اجراي عدالت و اقامة قسط در ميان جامعه، و در سراسر جامعه (از وسط شهرها تا دورترين روستاها)، هر حرکتي و اقدامي و اصلاحاتي و انقلابي فاقد ارزش است، زيرا در جهت حرکت و تعاليم پيامبران و امامان «ع» قرار ندارد، و بطبع، مورد رضاي خداوند متعال نيست.
علي «ع» ميفرمايد: «الذّلیلُ عِندی عَزیزٌ، حَتّی آخُذَ الحَقّ لَهُ، وَالقَویُّ عِندی ضَعیفٌ، حَتّی آخُذَ الحَقّ مِنه» (فيضالاسلام، خطبة ۳۷)؛ يعني، مردم ثروتمند را که با قدرت مال، بر شئون جامعه تسلط يافتهاند، پايمال ميکنم و حق انسان ضعيفشده و مستضعف و محروم را از حلقوم آنان بيرون کشم و به محرومان ميرسانم.
و بايد بدانيم که اجراي قسط و عدل، امري ساده و شوخي و شعاري و تبليغاتي و شرکت سهامي نيست!! يا نبايد از دين دم زد و سخن گفت، يا نبايد دين را ضايع کرد، و نسلهاي جوان را از دين و توان دين بر اجراي عدالت و قسط، و ساماندهي به حيات و معيشت جامعه، نااميد ساخت، و به سوي بياعتقادي سوق داد، و در چنگال لامذهباني که انواع شبهات اعتقادي را نشر ميدهند، گرفتار ساخت.
حضرت امام جعفر صادق «ع» -مربي بزرگ فرد و جامعه در تاريخ- ميفرمايد: «اگر عدالت اجرا شود فقيري در ميان مردم باقي نميماند» (اِنّ النّاسَ اِذا عُدِلَ بينَهم يَستغْنُون الحياة، ج ۶)
بنابراين، اگر ما شيعه هستيم، و راست ميگوييم، و نميخواهيم –به هر قيمت، اگرچه با تضييع دين خدا و محو احکام قرآن و تعاليم جعفري- قدرت داشته باشيم، بايد بدانيم که با اين سخن صريح امام صادق «ع» -که از امام موسي بن جعفر «ع» نيز رسيده است- اگر يک فقير، حتي يک فقير و کمبوددار در جامعهاي باشد، اگرچه در دورترين روستا، آن جامعه را نميتوان مطابق معيارهاي اسلامي و جعفري ارزيابي کرد.
و از اين جاست که علي «ع» ميفرمايد: در کوفهاي که امروز من در آن حکومت اسلامي تشکيل دادهام، نه بيکاري پيدا ميشود، نه بيخانه و سر بيپناهي، و نه فاقد رفاهي (الحياة، ج ۶). و علي «ع»، بعنوان يک حاکم اسلامي حکومت ميکرد، نه امام معصوم «ع»؛ پس مغالطه نکنند و بگويند، او علي بود … مالک اشتر که علي نبود؛ هر چه در «عهدنامة مالک اشتر» آمده است، ملاک حکومت اسلامي است (۵۰ ماده، از عهدنامه استخراج شده و در کتاب «کلام جاودانه»، ص ۱۶۹ تا ۱۷۸ آمده است، ملاحظه شود.
هر حکومتي و مديريتي و اقتصادي و قضاوتي، از عهدنامه پايينتر بود، و هرگاه وضع معيشت مردم و حفظ کرامت انسان، به حد عهدنامه نرسيد، آن حکومت و مديريت و اقتصاد و … به هيچوجه قرآني و اسلامي و علوي و جعفري نيست، و نميتواند باشد.
اصولاً، اگر در هر جامعه عدالت اجرا شود، مردم از نظر فرهنگي رشد ميکنند. و جامعهاي که داراي رشد باشد، مطالبات دارد؛ يعني، به هر چگونگي از نظر مديريت و قضاوت و اقتصاد رضايت نميدهد، و هر بازاري، هرگونه نرخگذاريي و هرگونه رفتار با انسان را نميپذيرد … ممکن است مردمان جامعهاي معتقد باشند، اما به حد لازم از آگاهي نرسيده باشند. ملاک جامعة آگاه، مطالبات آن جامعه است. علي «ع»، در سخنان خود، که در «نهجالبلاغه» و روايات ديگر آمده است، جامعه را به اظهار شخصيت در برابر قدرت تشجيع ميکند، و کرامت انساني را گوشزد ميفرمايد.
و در مختصرترين و کوتاه ترين کلام، حکومت اسلامي، «نظام عامل بالعدل است، و جامعة اسلامي، «جامعـه قائم بالقسط» … ولاغير ولاغير …
جوانان عزيز در اين نسل و نسلهاي آينده، بايد با ملاکهاي اسلامي آشنا باشند، و همانها را اساس قرار دهند … و اگر چيزي برخلاف آن ملاکها ديدند، «حکام» را متهم کنند نه «احکام» را، که احکام دين، کامل ترين احکام و قوانين است براي سعادت افراد و جامعه …
و هميشه بدانند که اشخاص، غير از ديناند، و دين غير از اشخاص است. در اين روزگار، که استعمار مسيحي و استکبار جهاني، همهگونه مبارزه عليه دين براه انداخته است، و ايادي داخلي استعمار –که ممکن است برخي ظاهرالصلاح و خوشنام هم باشند- اين جنگ و شبههافکني را دامن ميزنند … بايد دانست که آخرالزمان است، و عمل به دين – بخصوص در سطح حاکميت و قدرت- بسيار مشکل است، و با اين همه، حفظ دين و اعتقادات، وظيفه است، تا سعادت ابدي و آرامش اخروي انسان فدا نشود، بايد خيلي مراقب و مواظب بود … هر چه چيزي نفيستر و پربهاتر باشد، حفظ آن لازمتر و مشکلتر است
…
وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيّ الْعَظِيمِ
و السّلام علي مَن يَخدِمُ الحقَّ لذاتِ
الحق، و يدعو الي اِقامـة القسط و العدل
Sorry. No data so far.