دکتر کچوئیان استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، بهمن 88 در ميان دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايی(ره) به بررسی زمينههای تاريخی – اجتماعی بروز انقلابها، بيان وجه تمايز شورش، اعتراض، اغتشاش و انقلاب و بررسی ظرفيت گروههای سياسی در پذيرش نتايج عملكرد پرداخت.
كچوئيان در بررسی زمينههای تاريخی – اجتماعی بروز انقلابها گفت: هر نظامی، حركتی بورژوازی دارد، بدين معنا شامل مجموعه ارزشهايی است كه در نظامهای دينی در قالب خدا و در نظامهای غيردينی در قالب ارزشهای مقدس غيردينی تجلی پيدا میكند؛ بنابراين هر نظام اجتماعی در واقع تبلور و تجسد ارزشهايی غايی است، به گفته نيچه ملتی را نمیتوان يافت كه لوحی از ارزشهای غايی بر درگاه آن ملت نياويخته باشد.
وی ادامه داد: تمايز ملتها در ارزشهای غايی آنهاست كه نظامهای تاريخی مختلف محصول اين دگرگونی است؛ انسانها تاريخ، جوامع و نظامها را میسازند و ارزشهای غايی متفاوتی را اشاعه و در واقع كليت نظام اجتماعی عوض میشود؛ گاهی بعضی از تغييرات به دليل سطحی بودن، تغييراتی بهوجود نمیآورد، مانند تغيير دموگرافيك(انسانمدارانه)، چون كف يك نظام اجتماعی است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، انقلابها را تحولاتی در اين قلمرو دانست و گفت: انواع انقلاب عبارت از رهايیبخش، ملی_ميهنی، ضداستعماری، كاخی و … است، كه در جهان اجتماعی اتفاق میافتد؛ اما اين انقلابها شكل كامل انقلاب نيست و تحولاتی كه به آن منتهی میشود و همچنين تبعات و نتايجی كه از آنها حادث میشود، با هم متفاوت است.
وی با اشاره به انقلابات كامل به بررسی آنها پرداخت و گفت: انقلابهای كامل تمدن جديدی را به وجود میآورند و دنيای نوينی را به همراه بنيانهايش جايگزين سيستم قبلی و يا رژيم كهن میكند؛ بدين معنا شايد بتوان گفت در كل تاريخ 300، 400 ساله اخير تنها دو انقلاب به معنای دقيق داشته باشيم؛ يكی از آنها انقلاب فرانسه است كه تمام انقلابهای بعد از آن، در ذيل اين انقلاب قرار میگيرد، زيرا انقلابات بعدی تنها درصدد بسط و گسترش ارزشها و بنيانهای غايی كه انقلاب براساس آنها شكل گرفته بود، فعاليتهايی انجام میداد و از خود ارزشهای جديدی ايجاد نمیكردند.
كچوئيان افزود: انقلاب فرانسه در واقع نظم دنياگرايهای را ايجاد و ارزشها، قدسيات و مقدسات دنيايی را به جای مقدسات آن دنيايی جايگزين كرده است؛ جهان مدرن نيز قدسيات خود را دارد، به عبارتی میتوان گفت قدسيات ارزشهايی هستند كه همه ارزشها در ارجاع با آنها ارزش میشوند، مانند خدا كه هيچ گاه مورد پرسش واقع نمیشوند؛ خدا از نظر اديان مفهوم و ارزشی است كه افراد آن را مورد بازخواست قرار نمیدهد و در دنيای مدرن نيز اينگونه است.
وی ادامه داد: در دنيای مدرن نيز از ارزشهايی چون آزادی، انسان و توسعه و پيشرفت سخن گفته نمیشود، چون ارزشهای مطلقی هستند و تشكيك در آنها راه ندارد، لذا مواجهه با مدرن، مواجهه با يك ارزش مطلق است؛ جهان كنونی دو انقلاب به معنای كامل داشته و بقيه آنها ذيل اين انقلابها قرار گرفته است و ابعادی از تغييرات را با خود دارند، مثلاً انقلابهای ملی_ميهنی، كاخی و يا هر شكلی از تغيير، در واقع در لايههای نظام اجتماعی تغييراتی ايجاد، كه همه آنها ذيل انقلاب فرانسه قرار میگيرد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تصريح كرد: همه انقلابها حتی انقلاب ماركسيستی در واقع انقلاب سكولاريستی است؛ ماركسيسم تفاوتی در بنيانهای ارزشی با نظامهای ليبرايستی ندارد، اما در سطوح پايينتر از ارزشهای غايی، در روشها و شيوههای دستيابی به نظم مدرن ماركسيست با نظام ليبرايست متفاوت است؛ در واقع ماركسيست يا ماركس نقد اصلی خود را به ليبراليسم و نظام سرمايهداری اينگونه وارد میكند كه شما اهدافی كه مدعی آن هستيد محقق نمیكنيد، يعنی به نظم آن نظم فردگرايانه نمیتواند اهدافی را كه روشنگری و مدينتيه وعده داده، برآورده كند و مدعی است از ابزارها و طرق بهتری میتوان اين اهداف را محقق كرد؛ بدين معنا نقد ماركسيست، نقد درونی به تجدد است، كه كليت تجدد را در واقع به نظر داشته باشد.
وی افزود: ماركس يكی از مديحهسرايان بورژوازی است يعنی ضمن نقد آن، در بدو امر بسيار تمجيدش میكند و آن را از بینظيرترین نظمهای موجود در عالم میداند و در رويارويی با كشتارهای هندوستان و الجزاير، همچنان آن را خوب میداند، چون توانسته نظم يك نظم سنتی را با روشهای خشونتآميز تغيير دهد؛ بنابراين تمام انقلابهای مدرن ذيل انقلاب فرانسه واقع میشود؛ البته قبل از انقلاب فرانسه، انقلاب انگليس شكل گرفت اما اين انقلابها در عين حال كه ارزشهای دينی را گسترش میدهند ذيل ارزشهای سكولاريستی قرار میگيرند.
وی يادآور شد: در اين راستا انقلاب آمريكا را نيز مشاهده میكنيم، اما اين انقلابها ارزشهای كامل را در خودشان متجلی نكردند و به لحاظ واقعی و عينی گسترده تغييراتی كه در انقلاب فرانسه ديده میشود، در آنها موجود نيست؛ تمامی انقلابها حتی نيكاراگوئه كه هم زمان با انقلاب ايران اتفاق افتاد، انقلابهای مدرن هستند، كه ذيل اين ارزشهای بنيادی قرار دارند؛ البته وسعت و گسترده عمق آنها با هم متفاوت است، مثلاً انقلاب اكراين، انقلاب متفاوتی نسبت به نيكاراگوئه، مكزيك و يا هر انقلاب ديگر است و عمق و نتايج آنها متفاوت بود؛ نكته اساسی ارزشهای غايی است، همه اين انقلابها ذيل ارزشهای غايی سكولاريستی همچون انسان سكولار، بهشت دنيايی، ارزشهای دنيايی و توسعه و پيشرفت اتفاق میافتد.
وی انقلاب اسلامی ايران را دومين انقلاب كامل عنوان كرد و گفت: از نظر فوكو انقلاب اسلامی ايران، انقلاب پستمدرن محض است، به اين معنا كه انقلاب اسلامی ايران نظم مدرنيته را دگرگون كرده است و با نظمی متفاوت شكل گرفت، اما بدين معنا نيست كه تمام تاريخ را عوض كرده باشد؛ انقلاب فرانسه تدريجی و پس از يك قرن با ورود ناپلئون و ايجاد حكومت پادشاهی، نهايتاً در اواخر قرن تثبيت شد؛ اگر بدين صورت به مسئله انقلاب بنگريم، در واقع با نظر به اقتضائات و الزاماتی كه دارد، انقلاب پايان كار است، يعنی 22 بهمنماه 57 نقطه پايانی انقلاب است، پس جريان فروپاشی و تجديد انقلاب، جريانی طولانی مدت است كه معمولاً بيش از 100 سال زمان میبرد و در رسيدن به نقطه اوج، تجددبخشی عينی را آغاز و خود را نهادينه میكند.
اين كارشناس عنوان كرد: در واقع نقطه نهايی، نقطه معنی بر سر تحولی كه انقلاب بشارتدهنده آن است، وجود ندارد؛ بهطور نهادينه هيچ جريان مشخص و سياستی وجود ندارد، كه بتواند جلوی نظمی را كه از آن ارزشهای غايی صورت میگيرد را گرفته و تا انقلاب را در عالم بيرونی متجسد و عينت بخشيد؛ هر نظم اجتماعی، تبلور ارزشهای غايی است كه در درون جامعه و در زوايای مختلف به شكلهای مختلف اين ارزشهای غايی ظهور و بروز پيدا میكند و البته هيچ انقلابی دنيايی وجود نداشته غير از انقلاب انبياء، بتواند اين دگرگونی و تحول را بهطور كامل و جامع در سطوح مختلف بالاخص در سطوح عرف مردم بكشاند.
وی با اشاره به سخن وبر جامعهشناس دين گفت: اين كارهايی كه در محدوده علم و صنعت اتفاق افتاد، نتوانست تحول در خلق و خوی مردم عادی ايجاد كند و تنها اديان تغيير خلق و خوی را در مردم ايجاد كردند؛ از منظر اجتماعی و تاريخی اگر به مسئله بنگريم، انقلابها پيششرط های عجيبی دارند كه مربوط به پيش فرضهای طولانی آن است؛ انقلاب عمدتاً با يك خصيصه انسانی كه مطابق با آن، انسان موجودی بینهايت جو است و انسانها ظرفيت بینهايت دارند؛ اما بینهايتها كه در ظرف زمان قابل تحقق نيست و جهانی مادی حتی برای خدا ظرفيت تجلی به يكباره ندارد.
كچوئيان افزود: حضرت موسی(ع) خطاب به خدا میفرمايد: خودت را به من نشان بده؟ و آنگاه به كوه ارجاع داده میشود و تجلی خدا به كوه حضرت موسی(ع) را بيهوش میكند؛ عالم ظرفيت تمام آنچه انسان برای آن ساخته شده، را در ظرف زمانی و مكانی ندارد، به همين دليل انسانها به عنوان موجودات تاريخی در پی زمان ارزشهايی را كه به عنوان غايات انسانی است، محقق میكند و تحقق ارزشها مستلزم پيشفرضهای مادی بسياری است و هر ارزشی در هر مقطع تاريخی نمیتواند محقق شود؛ از آن طرف زمانی كه نظامهای اجتماعی ارزشهايی را تحقق میبخشند و يا به قول نيچه پيرو خدايان میشوند و چون اين خدايان و اين ارزشها به نوعی مقطعی هستند، نظامات اجتماعی با تبلور آنها، به مرور زمان دچار انحطاط و فساد میشوند؛ موت و حيات امر طبيعی حيات اجتماعی انسانی است، خير مطلق را به دليل محدوديت عالم نمیتوان به يكباره وارد كرد؛ اين قضيه اقتضاء انقلاب است.
وی ادامه داد: وقتی در گذشته بسط و توسعه انسان همراه با آمدن انبياء بوده است و انسانهايی به دليل تغييراتی در آنها ظرفيت پذيرش ارزشهايی را پيدا میكنند و به اين دليل نبی ديگری با بيانی متفاوت نيازمند است، كه در گذشته انبياء آن را متكفل میشدند و با وحی و جذب ارزشها هر كدام آن را به گونهای القاء میكردند، تا آن امت منسوخ شود؛ انقلابات تمام ظرفيتهای تاريخی يك جامعه و نظم اجتماعی را برای تحقق ارزشهای نوين به همراه دارند، بدين معنا كه بعد از انقلاب به لحاظ وجودی تخليه میشوند و در كشور موردهايی را تاكنون تجربه كرديم؛ از روزهای اول انقلاب وصفهای استوره آميز بسياری شنيديد، در باب فضای اخلاقی و انسانی كه آن روزها در كشور وجود داشت، اما گمان مبريد كه مختص به آن زمان بوده، انقلابات در ميزان حلول اين ارزشهای دينی مراتب و مقاطع مختلف دارند، ولی حتی ماركسيستها و انقلاب شوروی دورانی تحت عنوان پاكدامنی دارد.
كچوئيان توضيح داد: همه انقلابها وجه دينی و اخلاقی دارند، فقط حضرت امام(ره) مظهر زهد و رياضتكشی نيست، بلكه لنين ماركسيست نيز اين گونه است؛ انقلاب فرانسه به عنوان انقلاب سكولاريستی در زمان تحقق، كابارهها و مشروبفروشیها را تعطيل كرد و درصدد براندازی فحشا بود؛ كه اين موضوع در انقلاب ماركسيستی شوروی نيز اين گونه است، يعنی در تمام انقلابها يك چهره دينی وجود دارد؛ در بدو انقلاب بشر در واقع خود را احيا میكند و به يك سطحی از تعالی میرسد كه در هيچ مقطع ديگری از تاريخ قابل رديابی نيست، به همين دليل انقلابات مستلزم ظهور و بروز خيرات جامعه است و بر دوش نسلهای متعددی كه ايثار كردند، سوار است(جامعه برای انقلاب تمام خوبیهايش را وسط میريزد)؛ در احاديث نيز آمده است كه در زمان انقلابی جهانی خداوند تمام گلهای زمين را میچيند كه اشاره بر اين مسئله دارد كه برای آنكه انقلابی محقق شود، ظرفيت بالايی از خير لازم است، كه در جامعه انباشته و هم زمان با ايثار انسانها ظهور عينی و بيرونی پيدا میكند.
وی در ادامه سخنان خود اين چنين گفت: يكی از نقاط كور جامعهشناسی و علوم اجتماعی سكولار است؛ علوم اجتماعی سكولار بعضی چيزها را میبيند و بعضی را نمیبيند؛ انقلاب ايران به قول امام خمينی(ره) انفجار نور بود و بايد آن را جريان احياء و بازسازی انسان و جامعه انسانی دانست، كه بعد از يك دوره انحطاط و فساد اتفاق میافتد؛ برای آنكه انقلاب رخ دهد، بايد شاهكارهای روانشناختی ايجاد شود، انقلاب لحظه بروز و ظهور تمام ذخائر يك جامعه است و به همين دليل جوامع به طور قطع دو بار انقلاب نمیكند، برای آنكه تمام ظرفيتهای آنها تمام میشود و هر امكان خوبی را به ميدان آوردهاند و از آن به بعد بايد به تجسد ارزشها و خوبیها پرداخت و صورت جامعه را متناسب با آن تغيير داد؛ بعد از انقلاب فروپاشی اتفاق میافتد، ولی انقلاب اتفاق نمیافتد.
كچوئيان ادامه داد: غربیها اعتقاد دارند، كه انقلاب را بايد زخم زد، تا خون بريزد؛ به همين دليل با زخمهای آرام و متداوم در قالب مصيبت، جنگهای داخلی، فشار، قطحی و … ظرفيتهای روانی را برای القاء اهداف تخليه میكنند؛ بنابراين انقلاب اسلامی ايران در سال 68 با پذيرفتن قطعنامه، مخالفان را به توهم ضربه زدن برد، در حالی كه يكی از غربیها يادآور شد كه در ايران بهت میبينيم يعنی وضعيتی نامنتظر ديده نمیشود و ايرانيان تخليه اطلاعاتی نشدند بلكه فقط شوكه شدند؛ برای اينكه متوجه تفاوت انقلاب شد میتوان به امام راحل نگريست، تشييع امام از استقبال وی وسيعتر بود و اين فضای روحانی در آن روزها به نيروی ذخيره شده ايرانی برمیگشت.
وی افزود: بنابراين انقلاب را با صورتهای ظاهری آن اشتباه نگيريد، به خيابان ريختن، شورش و كشتن انقلاب نيست، بلكه برای تحقق آن بايد نسلها انرژی مصرف كرد. غربیها برای انقلابهای مخملی شگردهايی به كار بردند؛ انقلابات مخملی، خود توهم انقلاب هستند برای اينكه خودشان نمیتوانند ظرفيتهايی را بسيج كنند و بنابراين بسترهايی را به وجود میآورند مثلاً انتخابات را مبنا قرار داده، چون هيچ امكان بسيج ديگری وجود ندارد؛ بنابراين با استفاده از ظرفيت انقلاب موجود ريشه بر انحطاط دولت میزنند تا با حركتی اجتماعی به اهداف خود دست يابند و در عين شعارهای متفاوت، ندای ما بیشماريم سر میدهند، كه اين شعار مشترك تمام انقلابهای مخملی است، كه در آن تخليه روانی میشوند و ديگر مرحله تجلی ارزشهای جديد نيست و مرحله تداوم انقلاب توسط افراد انقلابی است و يا حاشيههای لمپنهای آن جامعه كه در تمام انقلابهای مخملی، پانكا مربوط به ما نيست كه در مناسبتهای مذهبی شورش كنيد، ما به تداوم قضيه اشاره داريم جايی كه حركت انقلابی میشود در آنجا چون ظرفيت و امكان وجود ندارد، در واقع مجبور است به نيروهايی اتكا كند كه جنس خشونت آنها جنس خشونت مجرمان و جنايتكاران است؛ چون ارزشهای اتكايی آنها، ارزشهای بنيادی و ارسالی نيست و بالاخره ارزشهای غايی انقلابات به اقتضای قضايای كه بيان كرديم، اصل پاكدامنی است و در كنار اين مسئله سكولار نيز وجود دارد.
كچوئيان در پايان يادآور شد: حاشيههای ارزشی انقلاب، معمولاً نيروهايی هستند كه تحت فشار روانی و اجتماعی انقلابات برای خوب بودن به كنار زده شدند و زمان اتفاق جديد، ظرفيتهای آنها انقلاب میكنند؛ ديگران نيز همه در فضای ارزشهای موجود شايد به دنبال اصلاحات باشند، اما به دنبال انقلاب نخواهند بود يعنی خواهان ارزشهای غايی متفاوتی نيستند، بلكه همان ارزشهای گذشته را میگويند كه نادرست انجام شده است؛ به بيانی روشن بعد از انقلاب توهم انقلاب را به تمام معنا به جای انقلاب خواهيم داشت.
Sorry. No data so far.