اشاره: این جلسه به دعوت مجمع دانشجویان عدالت خواه دانشگاه شهید باهنر کرمان در روز شنبه 25 اردیبهشت 1389 در تالار وحدت دانشگاه شهید باهنر کرمان با موضوع بازشناسی مولفه های اسلام ناب و اسلام امریکایی برگزار شد.
دوره ترمیدوری انقلاب ها و استحاله انقلاب
در ادبیات جامعه شناسی انقلاب، سومین دوره ی انقلاب ها دوره ترمیدوری انقلاب هاست که در این دوره باید شاهد مشخص شدن سوء پیامدهای انقلاب ها نظیر افزوده شدن نابرابری ها نسبت به شرایط پیشا انقلاب، شک انقلابیون و نسل های سوم انقلاب ها در مبانی انقلاب ها و رو آوردن به تئوری های دیگر و تجدید نظر طلبی در مفاهیم بنیادین انقلاب رخ می دهد، امری که نظریه پردازان، استراتژیست ها و ژورنالیست ها به انتظار تحقق آن در ایران ده ها کتاب و مقاله نوشته اند، تلاش برای مایوس سازی مردم و نسل سوم و آتی انقلاب ها و مخدوش کردن امید آن ها، ایجاد تفرقه و بدبینی، تجدید نظر در مباحث بنیادین انقلاب و تشکیک در آن ها، منصرف كردن ذهن مردم از دشمنىِ دشمن، تخريب وحدت و يكپارچگى ملى و ایمان باورهاى كارساز و مقاومتبخش در دل مردم، تخريب روح اميد تا تحقق بسيج زدایی از انقلاب ها و تبدیل انقلابیون به بی تفاوت ها یا غیر انقلابی و ضد انقلاب و براندازی یا استحاله انقلاب که بد تر از براندازی است جزو استراتژی های ضد انقلاب در دوره سوم انقلاب ها به حساب می آید. این جا و در تایید این گام اخر بد نیست، جمله معروف شهید پیچک را یاد کنیم : «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به نام حکومت خمینی، که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمی ترسیم… از انحراف می ترسیم…»
این که رهبری در مورد نهضت عدالتخواهی، ریزش و رویش ها، عوام و خواص، عبرت های عاشورا، نهضت نرم افزاری، گفتند و در مواردی مثلا محافظه کاری، عدم تحقق نهضت نرم افزاری را قتلگاه انقلاب نامیدند و یا از عدم حضور خواص در لحظه های تاریخ ساز و بی عدالتی به عنوان عوامل استحاله انقلاب نام بردند ریشه اش همین خطر است. اگر موقعی امام مقابل برداشت های انحرافی از اسلام، اسلام ناب را مطرح کردند و خط و راه امام به عنوان مبین این دو اسلام مطرح شد امروز که حتی در مورد خط امام هم دعوا پیش آمده و هر گروهی با هر وجهه ای تلاش دارد تا خود را خط امامی بنامد، بازخوانی دوباره مولفه های اسلام ناب و خط امام ضرورت دو چندان یافته است.
این بحث سیرت و صورت که رهبری در علم و صنعت مطرح کردند هم همین است. اگر همه جا پسوند اسلامی روی افراد و کارها و برنامه ها باشد، اما همه این ها بدون روح و سیرت انقلاب باشد. ما انقلاب نکردیم که صرفا ریشوها، یقه گردها، آخوندها و چادری ها، به جای سه تیغه ها، کراواتی ها و فکلی ها به قدرت برسند. البته این نمادها به جای خودش مهم است اما دعوای اصلی در جهان بینی و ارزش ها و به تبع آن هنجارهاست. استحاله سرنوشت محتوم بسیاری از انقلاب هابوده است، از انقلاب اکتبر روسیه، چین، نیکاراگوا، فرانسه، الجزایر و… بود، نظریه ها هم می گفت جمهوری اسلامی، باید به چنین سرنوشتی دچار شود. همه حرکت های داخلی و خارجی برای تحقق این مسئله صورت بندی شد، اما برخلاف همه این تئوری ها، انقلاب اسلامی از تمام بحران ها و فتنه ها، که یکی از آن ها انقلاب های بزرگ و حتی حکومت های totalitarian با مشت اهنین و خشونت اشکارو authoritarian با زور Propagandaرا می توانست فرو بریزد به سلامت بیرون آمد. ریشه این امر را باید در ماهیت و سیرت متفاوت انقلاب اسلامی جست که حتی با انقلاب ها و نهضت های اصلاح دینی و حتی اسلامی نظیر اخوان المسلمین متفاوت است.
گزارشی از نظریات انقلاب و نسبت ان ها با ماهیت انقلاب اسلامی
بعد از نظریات بررسی توالی وقایع که مربوط به دوران پیشامدرن است از ارسطو و افلاطون تا آغاز قرن بيستم ادامه دارد. سه نسل نظریه پردای در باب انقلاب ها صورت گرفته است. 1900_1940 نظريات صرفاً توصيفي ، 1940_1970 نظريات کارکردي_ساختاري که بیش تر عوامل بیرونی سیاسی و اقتصادی و دوره ماقبل انقلاب اسلامی که نظريات چند علتي پدید آمد. نظریه مورد علاقه شاه که ما در اثر سرعت مدرنیته سرگیجه گرفتیم ، و نظریه محرومیت نسبی تد رابرت گر و… . بعد از انقلاب با ضعف دوره های پیشین سه مدل نظریه پردازی زاییده شد نظریات کارکردی ساختاری تجدید نظر کرده مثل اسکاچپول که مفهوم دولت تحصیل دار یا رانتیر را مطرح کرد، نظریات فرهنگی به عنوان يک تابع از تحولات خاصي که به دولت وابسته است مطرح شد. نظریات پست مدرن، نظریات نسل چهارم، و رهیافت فرهنگی اما واقعیت این است که هیچ کدام از این نظریات به جز بخش هایی از رهیافت فرهنگی که کسانی مثل حامد الگار، حمیدعنایت، جلال الدین فارسی، مرحوم شریعتی، شهید مطهری در دوره های پیشین ارائه دادند بسیاری نمی تواند تبیین دقیقی از انقلاب اسلامی ارائه دهد. واقعیت ان است که آن ها به عومال اعدادی و بیرونی که می توانند نقش کاتالیزور دارند توجه کرده اند، اما از توجه به عوامل ضروری و درونی که عامل اصلی هستند سرباز زده اند.
واقعیت این بود که انقلاب ایران –به تعبیر فوکو انقلاب به نام خدا- بر اساس دین و تکلیف دینی و صورت بندی جدید و زدودن حصارهای مبتنی بر خرافه و تحجر و التقاط از جوهر دین صورت گرفت. پیام قالب این انقلاب، نه در قالب ادبیات مارکسیستی مبارزه پرولتاریا با بورژوازی و سرمایه داری و نه در قالب ادبیات پسا استعماری مبارزه با استعمار و امپریالیسم جهانی، نه در قالب حرف های postmodern و سنت گرایانه مقصد خود را نبرد سنت و مدرنیته نمی گنجید. این انقلاب گرچه زمینه های شیعی داشت و نمادها و اسطوره هایش عاشورا و انتظار بود اما هویت اصلی اش مذهبی به معنای فرقه ای نبود، حتی در قالب religious reform و Islamic Protestantism و تشیع علوی و صفوی که مرحوم شریعتی مطرح کرد هم نگنجید و قالب تنگ استبداد ستیزی صرف و توسعه طلبی و گذار به دولت مدرن روشن فکری غرب زده را هم بر تن خویشتن تحمل نکرد. امری که با رجوع به شعارها و روند انقلاب اسلامی و سخنان بنیان گذاران انقلاب و در راس همه امام راحل می توان سنجید.
سه مولفه انقلاب اسلامی، اسلام ناب و اسلام امریکایی و استضعاف و استکبار، مردمی بودن، رهبری دینی
حضور پر رنگ تفکر اسلامی، و سامان دادن مبارزه حول استعلا و عزت دین و تعریف دو خط (اسامی که می گویم عین کلمات امام است که اکثرا در جلد 21 صحیفه آورده شده مسئولیتش هم با گوینده اصلی آن یعنی امام است) خط اول:« خط سازش و فرومایگی، ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايى، اسلام سلطنتى، اسلام سرمايه دارى، اسلام مستکبرین، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان و فرصت طلبان، اسلام اشرافیت و ابوسفیان، اسلام التقاط و تحجر و غربزدگی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور و متحجرحوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه دارن بر مظلومین و پابرهنه ها، اسلام رفاه و تجمل، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد و در يك كلمه اسلام امريكايى» در «مقابل خط انبیا و اولیا و رشته ی تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرت های شیطانی، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم اور محروميت ها، اسلام مبارزه، اسلام فقرای دردمند، اسلام عزت و جهاد و شهادت، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنج دیدگان تاریخ، اسلام پاک طینتان عارف، اسلام ائمه هدی، اسلام فقرای دردمند و در یک کلمه اسلام ناب محمدی» است. امام قرائت های مختلف و نسبی کردن از دین و بخشی از رویکردهای هرمنوتیکی مبنی بر تعامل زمان و مکان خواننده و قرائت کننده متن با متن برای تفسیر متن را نپذیرفت (گرچه برخی نحله های هرمنوتیک نظیر هرمنوتیک دینی که مبتنی بر اصالت متن و تلاش برای درک زمان و مکان متن است و درک متن در زمینه و context صدور درنهایت با دیدگاه های اصولی ما تا حد قابل توجهی نزدیک می شود)و نسبی گرایی، شکاکیت و پلورالیزم معرفتی را رد کرد و از یک روی کرد اصول گرایانه ناب به دین با هسته ی تغییر ناپذیر و پوسته ای که بخش هایی از آن بر اساس مقتضیات زمان و مکان تغییر کننده است، سخن گفت و آن را اسلام ناب نامید و سایر قرائت ها را غیر اصیل خواند. روی کردی اصول گرایانه و غیر تحجری و بنیادگرایانه (فاندامنتالیستی) که از امکان و بلکه ضرورت تنظیم حیات بشری بر اساس دین گفت و فقه را از مسائل فردی به تنظیم حیات بشری کشید و از عملی کردن همه فقه در همه زندگی سخن به میان آورد. (تحدی امروز قرآن هم همین است، امروز متنبی ها ادعای پیامبری ندارند بلکه دعوا بر سر تنظیم حیات بشری بر اساس خرد خودبنیاد و پارادایم علم غربی و تنظیم سبک زندگی بر اساس آن است، هیچ وقت فراموش نمی کنم روزی که به دانشکده های علوم انسانی رفتیم یکی از بچه ها کتاب گیدنز، جامعه شناس معروف انگلیسی و مفتی حمله امریکا و انگلیس به عراق و افغانستان که دانشگاه به دانشگاه برای توجیه آن سخنرانی کرد را کف دستم گذاشت گفت این قران جامعه شناسی است تحدی امروز قران را هم این گونه به نظر می رسد باید بر اساس همین مدل فهمید. ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله. برنامه زندگی که اگر بر اساس ان عمل شود بدون هیچ بحرانی زندگی بشری تنظیم می شود در حالی که همه تفکرات غیر دینی به نوعی به بحران رسیده اند و در اولویت هایی که هر یک گرفته اند در نهایت انسانیت انسان فدا شده است، هر تفکر بشری به خاطر غیرمطلق بودن و نسبی بودن آن دچار ضعف هایی گشته و مسائلی را بر اساس پیش فرض های اکثرا مبتنی بر انانیت معرفت شناختی و ارزش شناختیsubjectivism مفروض گرفته و در مواردی این انانیت و (subjectivism) شکل جمعی نیز به خود گرفت و از تقدم یکی از نیازها به دیگری سخن گفتند.) مرز بندی و «دیگری» خویش را بر اساس استکبار و استضعاف نه مفاهیمی که بر شمردیم تعریف کرد و چون مصداق و تجسم عینی بزرگ ترین استکبار در عصر ما آمریکا بود از آمریکا و وابستگان و تکمیل کنندگان پازل او تحت عنوان اسلام آمریکایی یاد کرد. چه بسا اگر شرایط زمانی و مکانی طوری بود که استکبار در ابرقدرتی دیگر جمع شده بود، امام او را محور قرار می داد. (چند سال پیش خبرنگار روزنامه دست چپی Radikal ترکیه گزارشی در مورد گروه های مختلف داخل کشور می گرفت، یک مصاحبه مفصل داشتیم آخرش که دید ما مواضع اما را می گوییم و حتی بعضا مواضع دولت مردان که آن روز در دنیا خیلی سرو صدا کرده بود را با آن مبانی نقد می کنیم، گفت امیدوارم ده سال بعد شما به عنوان دیپلمات های آینده جمهوری اسلامی باشید و مقابل آمریکا بایستید، کسی از بچه ها گفت امیدوارم آن روز آمریکایی نباشد، خبرنگار گفت آن موقع ابرقدرت دیگری مثل چین، جاری امریکا را می گیرد همان بنده خدا پاسخ داد تا کفر و شرک و ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.) ما فرهنگی بودن انقلاب را باید در چهارسطح فرهنگی پی بگیریم. جهان بینی و باورهای بنیادین که در ان جا اصل وصول به حقیقت است و امکان دریافت یقینی آن وجود دارد، ارزش ها که معطوف به فضیلت هستیم، هنجارها که بر اساس ارزش ها شکل می گیرد و کنش جمعی را در راستای تحقق عدالت سامان می دهد و نمادهای برآمده از ان ارزش ها و هنجارها.
عنصر مهم دوم این انقلاب مردمی بودن آن بود، این انقلاب متعلق به هیچ حزب و دسته و طبقه ای حتی روحانیت نبود، یعنی نقش روحانیت نقش صنفی و طبقه ای نبود آن ها به عنوان حاملان گفتمان اسلام ناب بر اساس تکلیف دینی اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم، ِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَه، و برای أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا و إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي) به صحنه آمدند و اقشار هم بر اساس تکلیف دینی به آنان پیوستند. کما این که فلسفه سیاسی اسلام دموکراسی نخبگی الیگارشیک، جامعه مدنی به مثابه مدینه تغلبیه که جامعه تبدیل به دسته بندی هایی شود که برای کسب قدرت سیاسی به نزاع با هم بپردازندنمی پذیرد (الیمین و الشمال مضله، طریق الوسطی هی الجاده،(خطبه 150 نهج البلاغه) کل حزب بما لدیهم فرحون، مَا ذِئْبَانِ ضَارِيَانِ فِي غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِي دِينِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَةِ ،مَنْ طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَك). مگر این که گروهی به دنبال امر به معروف و نهی از منکر باشند . (وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون) این انقلاب، انقلاب از بالا نبود، انقلاب فرهنگی چین و انقلاب اجتماعی استالینی صورت نداد، این خود مردم بودند که بر اساس همین اراده معطوف به حق، تغییر می کردند این چهارچوب و گفتمان را بر اساس همان مبنای فرهنگی می پذیرفتند، تغییر انفسی ایجاد می شد و بر مبنای این تغییر انفسی افراد به عرصه قیام می آمدند و الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.(اساسا یک شاخصه مهم اسلام ناب و خط امام همین غیر اشرافی و استعلایی بودن، مردم گرایی، و اهمیت و اعتقاد به توانایی مردم و ملت ها و اصل دانستن آن است.)
عنصر مهم سوم رهبری بود که آن هم بر اساس تکلیف دینی وارد صحنه شد و مردم هم بر اساس تکلیف دینی نه ترس از قدرت و ثروت، و نه به خاطر کاریزما و ویژگی خاص (که از جانب روشن فکران برای استحاله انقلاب مدام تکرار می شود و از رهبری کاریزماتیک سخن می گویند) وارد صحنه شدند و نه کنش عاطفی فرهمندانه، که کنش معطوف به ارزش و هدف آن هم نه هدف عقلانیت ابزاری که هدف اقامه قسط و عدل صورت گرفت که در ادبیات آقای وبر نمی گنجد یا به سختی با کنش معطوف به ارزش می تواند نزدیگی پیدا کند.
این جا دیگر نظام کاریزما و جامعه توده ای، جامعه مدنی و شهروند حفاظت شده، شهروند و حاکم، و بسیاری از مفاهیم علوم اجتماعی نظیر society، community، گمین شافت و گزل شافت، دموکراسی، الیگارشی، پلیتی و… کم می اورد. این جا نظام امت و امام یا ولایت برقرار است. و ولی و مولی علیه نه بر اساس زور و دیکتاتوری آشکار و پنهان و کاریزماسازی مبتنی بر Propaganda که بر اساس اصول دینی و فقاهت و عدالت یعنی درکگ از دین و پایبندی به آن به مثابه یک ملکه و نه فعالیت موردی مواجهیم. و امت به مثابه مولی علیه نه به خاطر محجوریت(چنان که بعضی روشن فکر های دینی کم سواد یا مغرض گفته اند) که به خاطر این صفات رهبری خود را به او می سپارد. این نظام با پروپاگاندا گسیخته نمی شود، ناکارامدی بعض مسئولین میانی و دیوان سالاری خسته و هیئت حاکمه غرب زده و شرق زده نمی توانند، آن را دریابند و این رمز تفاوت آن است. ملاک فقاهت(فهم صحیح از دین) و عدالت(ملکه پای بندی به دین) که آن را از سقوط به دیکتاتوری و توتالیتر و اتوریترین شدن بازمی دارد.
دعوای اصلی هم سر همین مباحث است. دعوی سر این نگاه و نظام جدید است، که همه شرق و غرب علیه آن بسیج شده اند. همین نظامی که مبتنی بر اسلام است و آن هم نه هر برداشت شخصی و فردی و مطابق مطامع فردی و جمعی و متاثر از عوامل جامعه شناختی و روان شناختی که بر اساس برداشت ناب از متن مقدس، متناسب با شرایط زمان و مکان، نه با زدودن از هسته اصلی و اصول.
اسلام ناب یک مفهوم درون دینی وهسته مرکزی آن
بعد از این مقدمه طولانی بحث امروز را دوستان گفتند حول معرفی اسلام ناب و اسلام آمریکایی و ویژگی های آن ها داشته باشیم و مولفه هایی مثل حکومت دینی، عدالت، آزادی، فرهنگ دینی و نقش دولت در ان و… را بحث کنیم. اما چون در فضای فاطمیه هستیم به نظرم رسید که بهترین گزینه این است که از فاطمه زهرا در این مورد درس بگیریم، و اسلام ناب را از ان بانوی بزرگوار بگیریم. ویژگی یک رهبر دینی هم این است که در نظر و عمل بر اساس همین هسته های مرکزی دین کنش داشته باشد. کما این که امام هم این گونه بود حتی همین اسلام ناب هم مثلا یک الگوگیری از برداشت ارتدکس ها نبود، بر اساس کنش معصوم و هم بر اساس لفظ ائمه است که امام رضا در نامه با مامون از محض الاسلام و اسلام ناب سخن می گوید در ان جا ضمن برشمردن اصول و فروع و احکام موارد مهم به این جا که می رسد سر همان مواردی که امروز هم دعواست می ایستد و به روشن گری می پردازد. مهم ترین شاخص ها که برائت از ظلمه و ولایت است را همین جا مطرح می کند.
و لا صلاة خلف الفاجر (عدم اقتدا و ولایت با فاجران حتی در نماز که یک مسئله فردی است)و لا يقتدى إلا بأهل الولاية(عدم تاسی مگر به صاحبان ولایت حق) ، و لا يجوز دفعها إلا إلى أهل الولاية (دادن حقوق و دیون دینی جز به اهل ولایت پذیرفته نیست)و حب أولياء الله تعالى واجب و كذلك بغض أعداء الله و البراءة منهم و من أئمتهم … و البراءة من الذين ظلموا آل محمد ص و هموا بإخراجهم و سنوا ظلمهم و غيروا سنة نبيهم ص ،و البراءة من الناكثين و القاسطين و المارقين الذين هتكوا حجاب رسول الله ص و نكثوا بيعة إمامهم و أخرجوا المرأة و حاربوا أمير المؤمنين ع و قتلوا الشيعة المتقين رحمة الله عليهم واجبة (برائت از قیام ککندگان علیه حکومت دینی و پیمان شکنان و دشمان خارجی آن و محاربین) و البراءة ممن نفى الأخيار و شردهم و آوى الطرداء اللعناء(برائت از آن ها که دشمن شناسی جابه جا دارند) و جعل الأموال دولة بين الأغنياء(تصاحب کنندگان به ناحق ثروت ها و باندهای قدرت و ثروتی که به همدیگر آن را پاس می دهند) و استعمل السفهاء مثل معاوية و عمرو بن العاص لعيني رسول الله ص (استفاده کنندگان از نادانایان برای کارها)و البراءة من أشياعهم و الذين حاربوا أمير المؤمنين ع و قتلوا الأنصار و المهاجرين و أهل الفضل و الصلاح من السابقين و البراءة من أهل الاستيثار و من أبي موسى الأشعري و أهل ولايته الذين ضل سعيهم في الحياة الدنيا و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا أولئك الذين كفروا بآيات ربهم و بولاية أمير المؤمنين ع و لقائه كفروا بأن لقوا الله بغير إمامته فحبطت أعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا فهم كلاب أهل النار(کسانی مثل اوبموسی اشعری که بی طرف می ایستند و می خواهند بین حق و باطل مسیر سوم مخلوط از حق و باطل درست کنند) و البراءة من الأنصاب و الأزلام أئمة الضلالة و قادة الجور كلهم أولهم و آخرهم …..و الولاية لأمير المؤمنين ع و الذين مضوا على منهاج نبيهم ع و لم يغيروا و لم يبدلوا مثل سلمان الفارسي و أبي ذر الغفاري و المقداد بن الأسود و عمار بن ياسر و حذيفة اليماني و أبي الهيثم بن التيهان و سهل بن حنيف و عبادة بن الصامت و أبي أيوب الأنصاري و خزيمة بن ثابت ذي الشهادتين و أبي سعيد الخدري و أمثالهم رضي الله عنهم و رحمة الله عليهم و الولاية لأتباعهم و أشياعهم و المهتدين بهداهم و السالكين منهاجهم رضوان الله عليهم(تولی به خط اصلی ولایت هم در بعد عاطفی و هم در بعد اجتماعی و عملی دعوت به برائت از ان ها می کند.) و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر واجبان إذا أمكن و لم يكن خيفة على النفس و الإيمان هو أداء الأمانة و اجتناب جميع الكبائر و هو معرفة بالقلب و إقرار باللسان و عمل بالأركان (ضرورت امر به معروف و نهی از منکر مردم نسبت به هم حاکمان نسبت به مردم و مردم نسبت به حاکمان که در قانون اساسی هم در اصل 8 صریحا آمده است. ) و اجتناب الكبائر…. أكل مال اليتيم ظلما …و أكل الربا بعد البينة و السحت و الميسر و القمار و البخس في المكيال و الميزان(اجتناب از مال حرام . ثروت های از غیر طریق صحیح)…. و معونة الظالمين و الركون إليهم (یاری و سکون مقابل ظالمین)و اليمين الغموس و حبس الحقوق من غير العسرة و الكذب و الكبر و الإسراف و التبذير و الخيانة …و المحاربة لأولياء الله تعالی(محاربه با کسانی که بر اساس ملاک های دینی حاکمیت یافته اند)
علاوه بر این قیام و مبارزه ائمه در حساس ترین دوران های تاریخ نه با کفر و شرک جلی و آشکار که با گروه های مدعی مسلمان بودن بود و به نوعی یک قرائت خاص از اسلام را پذیرفتند و بر بقیه مهر باطل شد زدند. مشکل ما با تاریخ نگاری ها این ست که وقایع مهم تاریخی را محدود به زمان و مکان خودش می کنند و وقایع تاریخی را حیز انتفاع و اثر گذاری در زمان ها و مکان های مختلف ساقط می کنند، یا از آن کلیشه ای می سازند که موجب رنجش و طرد انسان ها می شود و در هر صورت نتیجه یک چیز است قطع عبرت گیری از آن که و ما اکثر العبیر و اقل الاعتبار
مسئله زن و جایگاه و حضور سیاسی
قبل از این که وارد مبحث اسلام ناب از نگاه فاطمه زهرا شویم. بد نیست مسئله زن و جایگاه اجتماعی او را به عنوان یک شاخص مهم در اسلام ناب بررسی کنیم. مسئله ای که یکی از دلایل رجوع ناظران بیرونی مسلمان و غیرمسلمان به انقلاب اسلامی شد. در این نگاه دو جایگاه برای زن تعریف می شود. در حقیقت توصیه های خود صدیقه طاهره در مورد مسئله زن و سیره ایشان همین دو عرصه را جدا می کند در حوزه خیر للنساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال که فضای جامعه جنسی نشود و حتی المقدور اصل عدم اختلاط به اجرا در بیاید. این جاست که حتی حضرت زهرا خود را از پیرمرد نابینا می پوشاند و می گوید ان لم یکن یرانی فانی اراه و هو یشم الریح و حتی در مورد تابوت خودشان که مرسوم عرب هم نبوده می گویند فلا یحملنی علی سریر ظاهر استرینی سترک الله من النار. این مال آن عرصه است در آن عرصه زن در نظام اسلام که اصالت خانواده است وظیفه سامان بخشی و مدیریت عاطفی و تربیتی خانواده را دارد. در مکتب اصالت خانواده اصل حفظ کیان ان است، نه فرد گرایی (indivijualism) و نه جمع گرایی(socialism و communiterian ها) که اصل بر حفظ این واحد بنیانی اجتماع است. گرچه در جهان غرب با برچسب هایی نظیر محافظه کار(conservative) مواجه شود.
اما در عرصه عمومی و وظایف سیاسی، این جا بحث این گونه نیست، زن باید به میدان بیاید، حضرت زهرا به مسجد می رود محاجه می کند، حتی جایی که لازم می شود وارد مبارزه فیزیکی می شود و زمانی که دارند حضرت علی را به اجبار برای بیعت به مسجد می برند وارد می شود، و در صحنه درگیری حضور عملی پیدا می کند و فریاد بر می اورد و الله لا ادعکم تجرّون ابن عمّی ظلما خلوا عن ابن عمّی و جزییاتی که در این ایام گفته می شود. این فقط سیره حضرت زهرا هم نیست، همین را در حضرت زینب و سایر اسرای کربلا می بینیم، و 50 زن همراه امام مهدی، از یک سو که 13 نفر آن ها در روایات هست زمان امام مهدی عج زنده می شوند، صیانه ماشطه که به خاطر دفاع از خدای یکتا همه بچه هایش را سوزاندند، سمیه مادر عمار یاسر، نسیبه دختر کعب مازنیه که جزو زخمی های احد است، ام خالده مقطوع الید که به خاطر دفاع از ولایت بعد از حادثه کربلا در کوفه دستش را قطع کردند و….و همین در انقلاب اسلامی بود که حتی وقتی از امام سوال شد اگر شوهرها به زن ها اجازه ندهند در راهپیمایی شرکت کنند این مسئله نفی شد.
چند جمله از نگاه امام در این مورد را ببینیم «نقش زن در جامعه، بالاتر از نقش مرد است؛ براي اينکه زنان و بانوان، علاوه بر اينکه خودشان يک قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهاي فعال را در دامن خودشان تربيت مي کنند. زنان در عصر ما ثابت کردند که در مجاهده، همدوش مردان، بلکه مقدم بر آنانند. زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت کند. »«خانمها وظايف اجتماعى خودشان را و وظايف دينى خودشان را عمل بكنند و عفت عمومى را حفظ بكنند و روى آن عفت عمومى كارهاى اجتماعى و سياسى را انجام بدهند، …. شما خانمها همان طوری که آقایان مشغول هستند، همان طوری که مردها در جبهه علمی و فرهنگی مشغول هستند، شما هم باید مشغول باشید. »«این اسلام و قرآن است که خانم ها را آورده است بیرون، و هم دوش مردها بلکه جلوتر از مردها وارد در صحنه سیاست کرد. شما در چه تاریخی چنین دیده اید؟ »«زنان در جامعه اسلامي آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و جلسين به هيچ وجه جلوگيري نمي شود‚ از چيزي كه جلوگيري مي شود‚ فساد اخلاقي است كه زن و مرد نسبت به آن مساوي هستند و براي هر دو حرام است. »«اين تبليغات كه (اگر اسلام پيدا شد مثلا ديگر زن ها بايد بروند توي خانه ها بنشينند و قفلي هم درش بزنند كه بيرون نيايند) اين چه حرف غلطي است كه به اسلام نسبت مي دهند. صدر اسلام زنها توی لشکرها هم بودند، توی میدانهای جنگ هم می رفتند… اسلام با هيچ چيز از اين مظاهر تمدن مخالفت ندارد و با هيچ قشري از شماها مخالفت ندارد. اسلام زنها را دستشان گرفته آورده اسلام زن ها را قدرت داده است. »
اما این تلقی از زن در اسلام ناب کجا و تلقی عروسک وار غرب زده ها و شهوت طلبان بر مبنای اصلات لذت و سود و نیز نظریه های فمینیستی کجا؟ در نهایت در نوامبر 1971 در اعلامیه فمینیسم گفتند «پایان دادن به ازدواج را شرط آزادی زنان است از این رو لازم است زنان را ترغیب کنیم تا شوهران خود را ترک کنند.» (در حقیقت ترجمه فمینسیم به دفاع از حقوق زنان غلط است کنت مینوگ جمله جالی دارد: «نخستین قانون برای مطالعه فمینسیم این است که هر گز فمینیسم را با زنان یکی ندانیم.») فمینیسم اولیه که برای دفاع مقابل مرد انگاری زن و کشاندن زن ها به کارخانه ها و کارگاه ها و بهره برداری از ان ها بود به خانواده گرایی(familism) روی آورد و ضمن احترام به تفاوت زنان و مردان دولت را موظف به حمایت از وظیفه مادری دانست، اما فمیسنیم افراطی دهه های بعد نفی خانواده(روث بلیث :«خوانواده هسته ای باید متلاشی شود»)، نفی وظیفه مادری(شولامیث فایرستون:«مادری باید از فرهنگ بشری حذف شود و جای ان را فمینسیم اجتماعی بگیرد» پایان شیردادن و جایگزینی شیشه شیر و مهدکودک، فمینسم انقلابی است)، اجتماعی دانستن زنانگی و مردانگی( و ایگیل راکفلر در دهه 60 عشق را تشعیف کننده ضد انقلابی دانست و جری واین فمینسیت معروف اعلام کرد:« سنگینی بار فمینسیم بر دوش زنان هم جنس باز بوده است،» با این توهم قربانی بودن از فمینسیم اقتصادی به فمینیسم جنسیتی رسیدند و فاجعه ای که غرب را گرفت و الآن در جامعه ما هم عده ای در حال پی گیری ان هستند. تلقی اسلام ناب از زن کجا و تلقی زن به عنوان ابژه عمل جنسی، آشپبزخانه، مادربچه ها، منزل و… در سنت کجا؟ این جا انسان این روضه حضرت زهرا بر مظلومیت اسلام را می فهمد که می فرمایند و بکاک الاسلام اذ صار فی/ الناس غریبا من سائر الغرباء همان شعر مرحوم آقاسی که «بنویسید که اسلام غریب است هنوز…»
بعضی شاخص های جدی اسلام ناب: اجتهاد در مقابل تحجر و تجدد، جامعیت و در برگرفتن همه ساحت های وجودی انسان، تکلیف گرایی
همین جابخواهیم بایستیم چند شاخص جدی اسلام ناب مشخص می شود. اسلام ناب نگاه جامع به نیازها و آرمان های انسان دارد و همه ساحت های وجودی او را می پوشاند. از معنویت گرایی تا کنش سیاسی، بهترین جای دیدنش همین دو مسئله ای بود که در مورد زن مطرح شد، عدم اختلاط تا حد امکان از یک سو و از سوی دیگر ضرورت حضور اجتماعی که اساسا فلسفه حجاب تبدیل نگاه جنسی به زن و مرد به نگاه انسانی بین ان دو است.
شاخص دیگر اجتهاد در مقابل تحجر و تجدد است. دین یک سری ثابتات دارد که اصول کلی و اصلی ان است لایتغیر هم هست محکمات قرآنی و حدیثی مثل اصل نفی سبیل، لاضرر و لا ضرار، توحید، مقابله با ظلم و… یک سری متغیرات که مربوط به مقتضیات زمان است. تسلط بر متغیرات و ثابتات است که اجتهاد را با پایبندی بر متن بر اساس قواعد اصولی شکل می دهد. ماندن بر ثابتات بدون توجه به متغیرات به تحجر می رسد و ماندن بر متغیرات بدون توجه به ثابتات به تجدد و غرب زدگی و… مهم ترین دغدغه شهید مطهری که منجر به شهادت او شد نیز پاسداری از همین اصل اجتهاد مبتنی بر اصول و متوجه بر متغیرات زمان بود. حالا آن زمان گرایش به چپ مسئله بود و فرقان و ارمان مستضعفین و جاما و منافقین و امثالهم هسته مارکسیسم را پوسته دین می پوشاندند، امروز لیبرالیسم در چنین جایگاهی برای عده ای قرار گرفته است. حال که تئوریسین پایان تاریخ که لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ و مدینه ی فاضله بشری خوانده بود هم از پایان پایان تاریخ سخن گفته است. یک شبهه که این جا مطرح می کنند می گویند شما چه طور از یک اصل ثابت حرف می زنید همه چیز نسبی است این هم فتوای علمای شیعه و… باید به این افراد گفت که این همه چیز نسبی است یک نگاه برون دینی است. اصلا اعتقاد به قرآن به عنوان آخرین کتاب اسمانی بر همین اساس وجود موارد مطلق است(حال بماند که همین نسبی بودن همه چیز خودش از نظر فلسفی ممتنع است چون سوال مطرح می شود خود این فرضیه مطلق است یا نسبی؟) قرآن محکمات دارد و اصول کلی لا یتغیری در دین داریم که تغییر نمی کند. ازلا و ابدا ثابت اند مثل توحید، نفی سبیل و… اجتهاد علما هم شامل تغییر این امور نیست بر اساس این اصول تفریع فروع می کنند یا در موارد متغیر بر اساس زمان و مکان نظر می دهند. در مطالعه متون اسلامی هم این کار متد دارد و این که گفتیم هرمنوتیک دینی به اصول نزدیک می شود مادر اصول و به یک معنا در هرمنوتیک دینی همین کار را می کنیم تلاش می کنیم زمینه ای که متن در ان صادر شده درک شود. بر این اساس نوع نگاه اسلام ناب به دیگری های خویش نظیر تمدن غرب مشخص می شود. در این نگاه چه سنت چه مدرنیته گزینش می شود. آن بخش هایی که تکنولوژی مظاهری است که لا به شرط مبناست، را به کار می گیرد البته همین جا اخلاق را هم لحاظ می کند، از این توسعه، محیط زیست دچار مشکل نمی شود، چرا که نگاه دینی ما می گوید انتم مسئولون حتی تعن البقاع و البهائم، در این نگاه اینترنت و رسانه زندگی را به هم نمی رسد چون حقوق مشخص ثابت بین انسان ها و خانواده وجود دارد که تبیین شده مثلا در همین رساله حقوق امام سجاد، در سایر حوزه ها نیز به ویژه دستاوردهای علمی و فرهنگی ان جا که با فقه اصغر، اوسط و اکبر خواند که می اید و جذب می شود حتی به بعضی از سنن خوب برون دینی قامت دینی داده می شود و جهت می یابد. آن جایی که نمی خواند حذف می شود.
شاخصه مهم دیگر این تکلیف گرایی است که اسلام ناب و خط امام را از مسیرهای دیگر جدا می کند در این تفکر اسلام بنای زندگی است، درهر عرصه ای بسته به شرایط زمان و مکان یک تکلیف بار می شود. یک جا سکوت یک جا قیام یک جا دوری حد اکثری و عدم اختلاط جای دیگر حجاب می شود وسیله آدم بودن و جدا کردن زنانگی و مردانگی و تبدیل زنان و مردان به انسان هایی که در کنار هم دیگر و بدون تحریک های مضر در جامعه حاضر می شوند و کنش اجتماعی و سیاسی پیدا می کنند. در این نگاه حتی قیام و حضور در عرصه عمومی برای قدرت طلبی و شهرت و از سر عقده برای رهبر شدن و براندازی حکومت حقی که بیش از سیصد هزار شهید در راه تحقق اش داده شده نیست. اصل اهتمام به تعبد و عمل فردی و ایستادگی در برابر سلطه ی شیطان نفس و هوس های شیطانی است. حال از ان قیام بگیریم یا قعود به همین تعبد بر می گردد که ببینیم تکلیف چیست، نه کنش راحت طلبانه، فرصت طلبانه، شهرت طلبانه یا شهوت طلبانه.
دعوای اصلی سر یک فلسفه ی سیاسی است
مسئله فاطمیه صرف حمله و ظلم نبود و خطبه معروف فاطمیه که به غلط به فدکیه تعبیر شده سر فدک نبوده و نیست. و تقلیل قیام فاطمی به دفاع ازاموال شخصی غلط است، گرچه حفظ حیثیت مومن و کرامت انسانی ان قدر واجب است که در همان نامه امام رضا به مامون در مورد اسلام ناب حضرت اشاره می کند که و من قتل دون ماله فهو شهيد. این خیلی مهم است،همین نگاه دینی است که دیدگاه اسلامی را به ضرورت توحید می رساند که قائل شدن کرامت انسان احتیاج به مبنا و ضمانت اجرایی دارد که به تعبیر بونالد در قرن 19«اعلام حق انسان به اعلام حق خدا خواهد انجامید.» مسئله ای که حضرت زهرا را بیرون می کشد در قیام فاطمی، دفاع از همین فلسفه سیاسی و حق حاکمیت الهی بود نه فدک، فدک به عنوان یک نماد و سیله ای بود که حضرتا بتواند مسئله را باز کند. چنان که وقتی هارون خواست نمایش محب اهل بیت بودن بدهد و فضا را به نفع خویش تغییر دهد از امام کاظم در مورد محدوده فدک پرسید تا ان را باز پس بدهد، امام هم محدوده ای گفت که محدوده کل حاکمیت اسلامی ان روز بود. همین دعوایی که در سال های اخیر و مشخصا در طول 8 ماه فتنه از 22 خرداد تا 22 بهمن پی گیری شد. اصلا دعوا سر انتخابات نبود، دیدید در تهران از همان روز اول شعارها به مرگ بر اصل ولایت فقیه و حمله به فلسفه سیاسی اسلام آغاز شد و شعار داده شد دین از سیاست جداست! بسیاری از مسائل دیگر هم همین جا برمی گردد همان طور که در روایات دعائم الاسلام که بنای درگیری بسیاری از مذاهب و فرق دیگر اسلامی با ماست داریم که امام باقر (ع ) : بنی الاسلام علی خمس : الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایة و ما نودی بشیء کما نودی بالولایهتنظیم این مسئله خیلی چیزهای دیگر را تنظیم می کند.
یک شاخصه مهم دیگر اسلام ناب، در هم تنیدگی دین و سیاست و توجه همراه و هم پایه به معنویت، عقلانیت و عدالت و آرمان خواهی است. که بر اساس همان جامعیت و پوشاندن همه ساحات زندگی انسانی سامان می یابد. در این تفکر دین همه دین است، و مسائل اجتماعی و سیاسی، در کنار مسائل فردی مورد توجه است و بزرگ نمایی یک بخش بدون توجه به سایر بخش ها تعادل را از بین می برد. اسلام نه مسیحی – کاتلیک است که صرفا به بعد معنوی و شهودی توجه کند نه یهوی- پروتستان است که صرفا به بعد سیاسی- اجتماعی آن هم منهای اخلاق. همان امامی که صحیفه نور را می نوشت و آن سخنرانی های آتشین را می کرد. و شیر روز بود زاهد شب بود و اربعین و آداب الصلوه و سر الصلواه و از همه مهم تر مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه را که فحول علما از درک ان عاجز مانده اند را می نوشت. در این نگاه به تعبیر امام خمینی، اسلام احکام سیاسی اش بیش از احکام عبادی اش است، احکام عبادی اش هم سیاسی است مثل نماز جمعه و جماعت و زکات و… که ضرورت حکومت را می رساند.
در این نگاه دعوا بر سر حق حاکمیت خداست (ان الحکم الا لله) و اتفاقی که در سقیفه افتاد بدعت ابتنای فلسفه سیاسی بر غیر حکم خدا بود. بر رای اکثریت (که توکویل در مورد دموکراسی امریکا می گوید دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت) هم نه، بر اساس رای جمعی از نخبگان سیاسی یعنی یک نوع دموکراسی الیگارشیک. که اقلیت به صرف ادعای نخبگی می تواند نظرات خود را بر اکثر یت تحمیل کند. همین اتفاقی که بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری افتاد همین بود. اکثریتی رای داده بودند، اقلیت که بیش تر از این که بگویند ما اکثریتیم حرف شان این بود که ما نخبه ایم باید بر اساس نظر ما نظرات تنظیم شود. یعنی عدول از لیبرال دموکراسی به دموکراتیک لیبرالیسم. این جاست که حضرت زهرا به میدان می اید و در قیام فاطمی و در 3-4 خطبه و مشخصا خطبه فاطمیه به بازخوانی دوباره اصول اسلام ناب می پردازد که ما بخشی از شاخص هایش را بر می شماریم.
خطبه فاطمیه و اسلام ناب
حضرت بعد از سخن از توحید و ضرورت معرفت و شناخت و شکر و ارائه معارف متقن و غیر شکاکانه در این حوزه، فلسفه بعثت و ره اورد بعثت و فضائل قران و دفاع از آن به مثابه نقشه راه و نسخه آینده زندگی و ضرورت عدم التقاط و تحجر راطرح می کنند سپس به فلسفه احکام و امامت و ولایت می رسند.
عدالت و جایگاه آن در اسلام ناب
فَجَعَلَ اللَّهُ … الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ عدالت در تفکر شیعی موجب وحدت و نزدیکی دل ها می شود و نظم اجتماعی هم از همین جا می اید. یک بحث در مور دمفهوم عدالت است، یک بحث در مورد نسبت عدالت با سایر ارمان هاست.
در تاریخ تفکر بشری 5 مدل نظریه پردازی در مورد عدالت صورت گرفته است.
1- درک طبیعت گرایانه و ذات گرایانه، مبتنی بر نظم و تناسب و موزونیت(وضع کل شیء فی موضعه) یعنی به یک نوع کاست اجتماعی اعتقاد یافتند که به هر کس بر اساس شایستگی جایگاهی اعطا شده «برابری برای برابرها و نابرابری برای نابرابرها» که جنبه فرد گرایانه دراد. از افلاطون و ارسطو تا سنت اگوستین و اکویناس در این نحله اند.
2- مساوات طلبانه از سیسرون و روسو تا مارکس و انگلس. جمله معروف مارکس«از هرکس به اندازه توانایی و به هر کس به اندازه نیاز»
3- حق گرایانه(اعطاء کل ذی حق حقه)
4- شایسته گرایانه(هر دو این مفاهیم سرشار از ابهام است.)
5- روی کرد بی طرفی دولت(فرد گرایانه لیبرالی) از لاک، میل و پوپر تا راولز و رابرت نازیک.
در نگاه دینی عدالت با مفهوم حقیقت و فضیلت نسبت می یابد(ثم اعرف کل واحد منهم ما ابلا و لا تضمن بلاء امری و الی غیره) و عمومیت یافتن عدالت هم در ان مهم است.(و لیکن احب الامور الیک اوسطها فی العدل و اعمها فی العداو اجمعها لرضی الرعیه)
عدالت و آزادی
در جهان مدرن دو تلقی کلان به آزادی از سیر حدود 200 تعریف آن می توان دریافت که آزادی با دو معنای کلی و دو عرصه کلی درک می شود. آن چه آیزیا برلین از ان به آزادی منفی(freedom from) و ازادی مثبت که حامل غایات است(freedom for) تقسیم می کند. در نگاه ما تعریف دیگری هست و آن آزادی برای که است. که مقوله عدالت پی گرفته می شود. با این نگاه آزادی در چارچوب عدالت مطرح می شود. خود عدالت هم با وجود آن که غیت ارسال رسل است (لیقوم الناس بالقسط) هدف نهایی نیست (ما خلفت الجن و الانس الا لیعبدون) و یک هدف میانی نسبت به معرفت الله به حساب می اید. یعنیمعنویت و معرفت الله تقدم رتبی بر عدالت دارد و عدالت تقدم رتبی بر آزادی. در این تفکر ازادی اندیشه مطلق به جز افکار باطل اخلاقی وجود دارد(لا تقربو الزنی) حتی در این جا تفکر در خدا هم نفی نشده (از شک و تفکر در آن به محض الایمان یاد شده) در عرصه بیان در چارچوب منطق و اخلاق و عدم توطئه و تزویر و توهین و برهم زدن نظم عمومی و براندزای به رسمیت شناخته شده حتی در مورد مخالفین حکومت تا وقتی که به مرحله براندازی در نیامده اند. امام علی در زمانی که خوارج مدام علیه او حمله می کردند گفت ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم و ان افسدواقاتلناهم البته ایشان وقتی این آزادی به توطئه می کشید نه طرح مبانی خویش حتی به تبعید بعضی هم حکم کرده است.
عدالت و توسعه
دو تفکر در این حوزه وجود دارد، از سه رهیافت کلی رادیکال، لیبرال و مختلط، لیبرال ها به تقدم توسعه و تولید ثروت بر عدالت معتقدند و می گویند نظم خود جوش (catallaxy) ایجاد می شود و ثروت پراکنش(trickle down) می یابد. که اکثریت روشن فکران ما بر همین نسق می اندیشند. یک تفکر که ریشه حدیثی دارد که معتقد به تقدم رتبی عدالت بر توسعه است(ان فی العدل سعه، لو عدل بین الناس فاستغنوا) در این نگاه نمی شود بگوییم یک عده زیر چرخ های توسعه له شوند هر توسعه اگر به عدالت نینجامد چه در بعد عدالت توزیعی چه تخصیص منابع و…. رد شده است. ان چیزی که رهبری در نماززجمعه گفتند در روند اجرای عدالت آقای احمدی نژاد از هاشمی به ایشان نزدیک تر است به همین دو نگاه بر می گردد.
عدالت و وحدت
در اسلام ناب با لاپوشانی مسائل و پذیرش ظلم برای تحقق وحدت مسائل حل نمی شود. عدالت برقرار شود همه به وحدت می رسند (و لیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیة فان سخط العامة یجحف برضی الخاصة و ان سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامة)
وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ (در این جا باز به همان فلسفه سیاسی و اثرات آن را بر نظم امور و وحدت جامعه می بینیم) وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، و….(هم عزت مسلمین یک اصل است هم جهاد برای آزادی از جبرهای فیزیکی و غیر آن است) وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ (این که در اسلام ناب همه نسبت به هم مسئولند و این که اقامه حدود و حقوق در روایات به امر به معروف منوط شده است ریشه اش همین جاست شهید بهشتی میگفت جامعه اسلامی جامعه مردم فضول است نه بره ها) …قَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ … مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ،(ظلم و استکبار ستیزی به عنوان یک اصل بنیادین دینی در ادامه تولی و تبری همین جا معنامی یابد، لا یقیم هذا الامر الا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع، )… وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماص(اخلاص در جامعه به سبب مجاهدت و هزینه دادن عده ای از افراد پیش می اید نه بر اساس اعمال قاعدین)قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِيءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ. (مجاهده و مبارزه و اخلاص مسئله ای است که در همین چارچوب معنامی یابد.) وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ. (امام راحل می گفت مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست. این جا نسبت ولایت یافتن افراد هم مشخص می شود کسانی ولایت می یابند که در عرصه مبارزه هستند ) فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ. (درامدن و عقب گردها بعد از آغاز انقلاب و شروع کشمکش ها و قدرت طلبی ها بعد از رفتن رهبر انقلاب اغاز می شود)هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ. (به بهانه این که مسائل مملکت به هم می ریزد بر خلاف قانون به صحنه می ایند که ما می خواهیم کشور را از خطر نجات دهیم و کشور را ملتهب می کنند. به تحقیق در فتنه افتادند. یک شاخصه مهم خط امام و اسلام ناب همین پافشاری بر اصول و قانون است.)فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ.(قانون دین و خط انقلاب وبرنامه های غیر التقاطی و اجتهادی را رها می کنند و به سراغ برنامه های دیگر و تحجر و التقاط می روند. این اجتهاد ناب که مطرح شد به عنوان یک شاخص اسلام نای در همین جا پیاه دارد )ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا. (علیه انقلابیون اصلی برنامه می ریزند و فتنه آغاز می کنند) اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ… فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.
( برنامه های دین را کنار زدند برنامه های التقاطی را آوردند اول به بهانه تبیین انقلاب از رهبری کاریزمایی اغاز کردند بعد در دام نظریه های دیگر افتادند. ) سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ …. اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِكُمْ، وَ في مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرينَ». (رفتن بنیان گذار و برگشن مردم به ان چه قبل آن بودند) ايهاً بَنيقيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ. ….فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ. (مسئله نقش خواص در لحظه های تاریخ ساز مسئله مهمی است که باید به ان توجه جدی کرد. یک شاخص در اسلام ناب همین است که میزان حال افراد است، و ملاک ارزش گذاری ها پایبندی به این اصول در حال است نه صرف سوابق و…)….سُبْحانَاللَّهِ، ما كانَ اَبي رَسُولُاللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً (بهانه بودن با بنیان گذار کافی نیست، اصل پای بندی به ان اصول است و عدم آلودن ان به التقاط یا کم و زیاد کردن ان برای منافع)….مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ(قرآن ملاک تصمیم گیری ها و تعیین جبهه هاست نه نظرات فردی که در نهج البلاغه هم می گوید الا ان الحق لا یعرف باقدار الرجال و لکن اعرف حق تعرف اهله)
[…] […]