این نوشتار برآن است تا هرچند اجمالی به بررسی مولفههای سینمایی برای رسیدن به یک سینمای دینی دقیق و در «شان» بپردازد.
جلوههای ویژه
روشن است که پیدایش سینما نتیجهٔ تکمیل ابزارهایی مکانیکی است که در هیچ زمان دیگری غیر از حالا، نمیتوانست وجود داشته باشد اما این واقعیت، قابلیت بیانی سینما را مورد انکار قرار نمیدهد. تکنولوژی سینما هرگز از قابلیت بیانی آن قابل تفکیک نیست و امکان بیان در سینما تنها با مهارت یافتن در تکنیک آن میسر میشود.
بر هیچ کس پوشیده نیست که هر آنچه در تخیل بشر جای گیرد امروزه بر پرده سینما وتلویزیون نیز نقش میبندد و سینما این را مرهون جلوههای ویژه بصری است. هر اندازه قدرت جلوههای بصری بیشتر باشد درجه باور پذیری نیز بیشتر میشود. اگر امروزه آثاری چون «ماتریکس»، «ارباب حلقهها» و «هری پاتر» یکه تازی میکنند شاید تنها به دلیل برخورداری از این قدرت است و به ناچار ما هم برای داشتن سینمای دینی قدرتمند وارایه مفاهیمی انتزاعی نیازمند در خدمت گرفتن این جلوهها هستیم. جلوههای فیلمهای چون «ملک سلیمان» و «راه آبی ابریشم» در واقع گامهای اولیه سینمای ما در عرصه تسلط بر این تکنیک است.
طراحی صحنه وفضا سازی
در طراحی صحنه که امروزه به فضا سازیهای پر زرق و برق تبدیل شده گذارههای دیگری هم مطرح هست که برخی از آنها را باهم مرور میکنیم.
ـ رمز حسی: این رموز بایستی با توجه به روانشناسی ادراک حسی بررسی شوند. این کدها، امکان تأثیر پذیری حسی را همچون رنگها، اندازهها و در مواردی جنس اشیاء و یا میزان نور در یک تصویر به وجود میآورند
ـ رمز شناسایی: این رموز شماری از شرایط ادراک حسی را به واحدهای نشانهای تبدیل میکنند و همچون علامتی سفید بر لباسی مشکی هستند. این دسته از رمزها همواره از راه بازگشت به مجموعه شرایط ادارک حسی، دسته بندی میشوند و شناخت اینها به روانشناسی هوش و خاطره وابسته است. همچنین در چارچوب انسانشناسی فرهنگی، این رمزها را همچون دسته بندی انواع سیماچهها در میان اقوام (اقوام به اصطلاح ابتدایی)، میتوان بازیافت.
ـ رمز انتقالی: رموزی که شرایط اصلی را برای ادراک حسی تصویری فراهم میآورند (همچون نقطه چینهای تصویری چاپی در روزنامه یا خطوط تصویری تلویزیونی) بر کیفیت پیام اثر میگذارد و لحن را میآفریند. «اکو» در این مورد خاص از «رمز لحن»، همچون کدهای مزه و روش بیان، یاد کرده است.
– رمز لحن: این رمز آفریننده تصوّر است (تصویر سنگینی، تنش و نرمی و…) و در نظام دلالتهای ضمنی نیز جای میگیرد (دلالتهایی مانند احساس بخشندگی، مهربانی و…) همچنین این احساسها و تصویرها همچون پیوستها با اجزایی مکمل، به عناصر نشانههای شمایلی (و نمایهای) افزوده میشوند.
– رمز شمایلی: که بیشتر از راه رمزگان انتقالی یا احساس، درک شده و به دستههای شکلی، نشانهها و واحدهای نشانهای تقسیم میشوند
– رمز سلیقه و حساسیّت: این رمز تثبیت کننده آن دسته از دلالتهای ضمنی هستند که از واحدهای نشانهای پیشین به دست آمده است. مثلا دلالت ضمنی آرمان یونانی میتواند «معبد یونانی» و یا «باستانگرایی» باشد. پرچمی در باد، دلالتی ضمنی به معنای «میهن دوستی» و یا «جنگ» میتواند باشد. هر دلالت ضمنی، به موقعیت باز میگردد. گاهی اوقات دلالتهای ضمنی، خودزاده قراردادهایی هستند. کما اینکه نمادهای زیبایی زنانه در سدههای پیشین، امروزه دیگر به هیچ وجه زیبا نیست!
آنچه که درباره تصویر سینمایی گفته شد و برای گفتمان سینمای دینی جالب است، ظرفیت رمزها و تقسیم بندی آن در تأثیرگذاری حسی پیرامون انتقال مفاهیم دینی از خلال تصویر سینمایی است. تدوین، ترکیب بندی، میزانسن، حرکت دوربین، زاویه دوربین نقطه گذاریها، تقطیع پلانها، نحوه شکل دهی فصلها و صحنهها، نسبتهای درونی، و اصل شنیداری و دیداری در تصویر کدها، روش بیان اینها هستند که با نحوه کاربرد نوآورانه و هنرمندانهشان میتوانند انتقال دهنده احساسات ژرف دینی در جهان اندیشگونی باشند که محصول درگیری انسان با پرسشهای هستیشناسانه است.
اتحاد فرم ومحتوا
ویژگی مهمی که هنر از آن بهره میبرد، نوع شکل یا محتوا است. عنصر مهمی که اشعار حافظ از آن بهره میبرد، نحوه بیان لایههای فرمال در اثر اوست. باید با صراحت به این بیان استناد کرد که کار هنر با محتوا پایان نمیابد، قالب نیز ارزش بسیار دارد. ظرف نازیبا مظروف زیبا را زشت جلوه میدهد. بهره نجستن از فرم و عدم استفاده صحیح از آن برخی آثار دینی و حتی والاترین مفاهیم متعالی وبشری را به اندازهٔ صفحههای یک کتاب دینی دوران دبستان تنزل دهد. «فرم» تا حدی اهمیت دارد تا آنجا که ارسطو میگوید: آنچه در دنیای واقعی اسباب اکراه ونفرت ما میشود، اگر خوب تصویر شود موجب لذت ما خواهد شد.
باید توجه داشت فرم نباید غالب به محتوا شود یا از آن پیشی بگیرد که این مسئله آفتی برای هنر است، چه بسا در غرب این اتفاق نامیمون به عنوان مکتبی در هنر مدرن عرضه و پذیرفته شده است اما در سینمای ما نباید این طور باشد! آنچه بیشتر از هرچیز در سیر تاریخی هنر مدرن مشهود است، تلاشی است در جهت استغنای فرم وقالب از مضمون ومحتوا که البته این تلاش جز در برخی آثار متاخر که به فرمالیسم محض انجامیده است، هرگز در هیچ یک از هنرها به تمامی محقق نشده. فرمالیسم محض تئوری شانه خالی کردن از تعهد اجتماعی به دین را به ارمغان میٱورد که نتیجه منطقی تعابیری مانند هنر برای هنر است. هنر برای هنر با نفی التزام نسبت به معنی وپیام و تعهد، فرم پیدا میکند. از آن پس هنرمند، هنر را امری منتهی در خود فرض میکند ولاجرم به سوی فرمالیسم محض و انکارتعهد گرایش میابد.
پس از نظر ما، فقط، روشی که فرم ومحتوا را یکسان وبا هم در اثر خلق میکند روشی مقبول است. این تفکر رایج توهمی بیش نیست که هنر را چون ظرفی مینگرند که میتواند هر نوع مظروفی را قبول کند، یا قالبی که میتواند در خدمت هر نوع محتوای قرار بگیرد.
گروه همدل و حرفهای
سینما مقولهای تیمی است نه فردی. برای همین به دو ادبیات همزمان نیاز دارد. ادبیات حقوق محور، که در این مرحله کارگردان به عنوان مسئول فرهنگی و هنری فیلم مطرح است و لزوما بایستی هرگونه تغییری با تایید وی انجام گیرد یعنی نظام حقوقی که بین عوامل تولید فیلم مشخص است مورد احترام والتزام همه عوامل باشد وکسی خود را مستثنی نداند وهمچنین به ادبیات اخلاق محور نیاز دارد تا بتوانند با همدلی همه در خدمت تولید یک اثر ارزشمند باشند.
در پایان باید بگوییم، بسیاری از آثار ضعیف جدای از اینکه جزء سینمای دینی محسوب شوند یا خیر! در هر صورت از این ویژگیها محروم بودهاند. اما علت مطرح کردن این بحث در اینجا به خاطر ظرافت و دقتی است که سینمای دینی دارد. سینمای دینی چون سینمای متعهد ودر عین حال منعطف است باید همه مراحلش از پیش تولید تولید نهایی اثر با دقتی مضاعف پیموده شود تا حق سینمای دینی به خوبی ادا گردد.
Sorry. No data so far.