محمد ثقفی
یازدهم سپتامبر سالگرد کودتا علیه دولت مردمی آلنده در شیلی
آزادی هم لازمه ی پیشرفت است و هم لازمه ی تعالی. با این وجود چه آزادی را تنها بالابردن قدرت انتخاب و رفع محدودیت های انسان بدانیم و چه باز کردن راه تعالی انسان و جامعه ی انسانی ، ساده اندیشانه است که آزادی را همواره و هر چه بیشتر، مطلوب بدانیم. شاید در فتنه هشتاد و هشت تهران اختلاف نظر جدی باشد ولی شیلی سال 1973 شاهد مهمی بر این مدعاست که آزادی بی حد و حصر می تواند خود، آزادی را نابود کند.
استعمار نو در شیلی
شیلی کشوری کوچک بود که پس از رهایی از استعمار کم کم تحت استعمار نوی آمریکا در آمد. مالکیت شرکتهای آمریکایی و چندملیتی بر منابع راهبردی مس و نیترات شیلی و همچنین فاصله ی عمیق طبقاتی بین توده های مردم و کارگران با طبقه ی مرفه غربگرایی که هم حکومت و احزاب را در دست داشتند و هم بنگاه های اقتصادی را، باعث شد که توده های مردم در فضای آزاد سیاسی شیلی، کم کم به ایده های عدالتخواهانه گرایش پیدا کنند و احزاب مختلف چپ و اتحادیه های کارگری تأسیس شوند. دخالت های غرب و طبقه ی اشراف در شیلی باعث زد و بندهایی می شد که عمر دولت ها را بسیار کوتاه می کرد. کودتا در شیلی به روشی معمول برای انتقال قدرت بدل شده بود.
آلنده و ائتلاف توده ای
«سالوادور آلنده» فرزند خانواده ای نسبتاً مرفه بود که از زمان دانشجویی و التهابات سیاسی بین چپ و راست، وارد فعالیت های سیاسی عدالتخواهانه شد و بعدها در میان سالگی جدای از حزب کمونیست و حزب سوسیال مسیحی، حزب سوسیالیست را تاسیس کرد تا بدون خشونت (آرمانی که جان بر سر آن نهاد) و بدون وابستگی به شوروی، شیلی را به سمت جامعه ای سوسیالیستی حرکت دهد. وی پس از مدتی تجربه ی نمایندگی مردم و به وجود آوردن ارتباطات گسترده بین مستضعفین و سیاسیون و هنرمندانِ عدالتخواه و همچنین دو دوره شرکت نافرجام در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری، بالاخره در سال 1970 به ریاست جمهوری رسید. این پیروزی در اثر اتحاد احزاب چپ تحت عنوان «ائتلاف توده ای» میسر شد و تبلیغات و هزینه های هنگفت آمریکا و خشونت های شبه نظامیان راست مسیحی در شیلی را برای پیروزی دست راستی های غربگرا ناکام گذاشت.
جنگ فقر و غنا
در انتخابات سال 70 ریاست جمهوری شیلی و سال های پس از آن، تضاد فقر و غنا بر سیاست و اجتماع شیلی بیش از پیش سایه افکند. حضور آلنده و پیروزی او، بین مستضعفین برای احقاق حقوقشان امیدواری ایجاد کرده بود، دیوارهای زاغه نشین ها و محلات محروم پر شده بود از شعارهای عدالتخواهانه و تصاویر نقاشی شده ی مبارزان عدالتخواه. همچنین طبقه ی مرفه و اشراف غربگرا هم که با سیاست های آلنده (مثل ملی کردن معادن و بانکها و صنایع بزرگ و حمایت از محرومین در آموزش و بهداشت و …) موقعیت خود را در خطر می دیدند از آزادی سیاسی در شیلی استفاده کردند و در رسانه های متعددشان هر روز به سیاه نمایی درباره ی عملکرد دولت عدالت محور آلنده پرداختند. منزوی شدن در جهان، عقب ماندن و سیه روزی کشور، آلت دست شوروی بودن، در خطر بودن کشور، رعایت نشدن قانون اساسی و … از جمله سیاه نمایی های مستمر مخالفان بود. سیاه نمایی هایی که دو سال بعد به اعتصابات طبقه ی متوسط و اردوکشی های خیابانی مرفهین علیه نماینده ی توده های مردم انجامید.
با وجود سنگ اندازی های مخالفینِ سیاست های عدالتخواهانه ی آلنده، دولت در سال اول با اقداماتی چون ملی شدن صنایع بزرگ و معادن و بانک ها، تقسیم زمین های بزرگ بین کشاورزان، اصلاح مالیات ها، افزایش دست مزدها، تثبیت قیمت ها و… اقتصاد راکد شیلی را به حرکت در آورد و باعث کاهش چشمگیر بیکاری و افزایش رشد اقتصادی و به خصوص افزایش تولید شد.
شروع توطئه ها
طبیعی بود که اشراف شیلی و آمریکا در برابر این تحولات انقلابی آرام نماندند. پس از گذشت یک سال از عمر دولت آلنده، توطئه های داخلی و خارجی به صورت جدی آغاز شد. تحریم های خارجی به خصوص از طرف آمریکا و شرکتهای چند ملیتی و طرح «آشفته سازی اقتصادی» نیکسون به اقتصاد شیلی ضربه های جدی وارد کرد. به گفته «دیویس» سفیر آن زمان ایالات متحده در شیلی، آمریکا از سال 70 تا 73 به طور رسمی شش میلیون دلار برای عملیات پنهانی در شیلی خرج کرد. خرابکاری در صنایع، آتش زدن مزارع و از بین بردن دام ها، انفجار، خشونت های شبه نظامیان دست راستی و شروع احتکار کالاهای مورد نیاز مردم، اقتصاد شیلی را به سمت هرج و مرج می برد. کم کم طبقه ی متوسط که بسیاری از آنها پیش از این همراه آلنده بودند تحت تاثیر رسانه ها قرار می گرفتند؛ پیشگویی مشاور سیاسی آلنده تحقق یافته بود: «پیش از قدرتمند شدن مستضعفین، دولت با طبقات متوسط و مرفه به صورت جدی درگیر خواهد شد.»
فیدل کاسترو در شیلی و پیشنهاد تشکیل بسیج مردمی
کودتایی که قرار بود اوایل سال 72 به وقوع بپیوندد با سفر کاسترو به شیلی از دستور کار خارج شد. فیدل در سفرهایش به دورتادور شیلی و سخنرانی هایش نکات مهمی را متذکر می شد که از آن جمله آمادگی برای تقابل خشن و غیردموکراتیک راستگرایان بود: «در شیلی روندی کاملاً بی همتا در جریان است که طی آن انقلابیون می کوشند از راههای صلح آمیز جامعه را متحول کنند. اما مسأله این جاست که بر اساس اصول مسلم تاریخی، مقاومت و ابراز خشونت استثمارگران در این جا نیز رخ خواهد داد. علت آن این است که در طول تاریخ حتی یک مورد سراغ نداریم که استثمارگران، مرتجعین و نخبگان نظام اجتماعی خود را کنار بکشند و منفعلانه اجازه دهند تحول اجتماعی رخ دهد.» فیدل هشدار داد که سرمایه داریِ زخم خورده به وحشیانه ترین روش انتقام خواهد گرفت. فیدل چاره ی کار را مسلح کردن مستضعفین و تشکیل بسیجی شبه نظامی از آنها برای مقابله با خشونت های احتمالی دانست. پیشنهادی که آلنده هیچگاه آن را نپذیرفت، حتی دو سال بعد که زمزمه های کودتا جدی شده بود.
اعتصاب و اردوکشی خیابانی
کم کم مجلس شروع به مخالفت با لوایح دولتی کرد. رئیس جمهور تحت فشارها مجبور شد دوازده بار دولت ائتلافیاش را ترمیم کند. ائتلاف توده ای کمکم معنای خود را از دست میداد و احزاب به خوی اشرافی و خودخواهانه ی خود باز میگشتند. طبقهی متوسط و اعیان کم کم به خیابان ها می آمدند و با زدن قاشق به قابلمه مضحکانه خواستار سرنگونی دولت می شدند. تجمعات پر بازتاب مرفهین و طبقه ی متوسط به تدریج توده های مردم را هم برای دفاع از آلنده در برابر سیاسیون و اشراف و غرب به خیابان ها میکشاند. اعتصابات شروع میشود، رانندگان کامیون اعتصاب می کنند و جاده ها را مسدود می کنند و به پشتوانه ی دلارهای آمریکایی ادعا می کنند که تا قیامت هم می توانند به اعتصاب ادامه دهند. ارتش کودتایی نافرجام ترتیب می دهد. ولی باز هم آلنده توقع دارد بدون خشونت و با وجود آزادی سیاسی مطلق، دولتش را به پیش ببرد. آلنده از «نیروهایی بی نام و نشان که در تاریکی عمل می کنند و سلاح های پیشرفته ای از مراکز قدرت دریافت می کنند» و طرح شرکت های چندملیتیِ ذی نفع در مس و نیترات شیلی برای براندازی سخن میگفت. سال ها بعد این سخنان آلنده که آن زمان توسط هوچی های رسانهای هو می شد، با اسناد به دست آمده تصدیق شد.
زمزمه های کودتا
تجمعات وسیع هر روزه توده های مردم و همچنین تجمعات پرسروصدای مرفهین، تروریسم اقتصادی اشراف با حمایت غرب، فضای رسانهای سنگین علیه دولت آلنده و تکرار اتهام به نابودی کشاندن کشور و نقض گسترده ی قانون اساسی، در زمینه ی تاریخ پر از کودتای شیلی، افکار عمومی را برای کودتا آماده کرده بود. بسیاری از احزابِ عضو ائتلاف تودهای در جلسات با حضور رئیس جمهور شرکت نمی کردند و بسیاری شان مشغول برنامه ریزی برای بعد از کودتای احتمالی بودند. وضعیت ارتش مبهم بود و اعتماد کاملی به فرماندهان ظاهراً وفادار وجود نداشت. یک طرف درگیری، غرب و شرکت های چند ملیتی و سیاسیون و اشراف شیلی و لایه هایی از طبقات متوسط مردم بودند و یک طرف آلنده و توده های بی شمار مردم محروم که نه سرمایه دارند و نه رسانه و نه قدرت. آلنده هنوز هم بر وحدت ملی و جلوگیری از خشونت تکیه می کرد و تاکید داشت که هیچ گاه به سمت جنگ داخلی نخواهد رفت. فیدل کاسترو در پیامی ضمن تجلیل از اقدامات آلنده، بر قدرت کارگران و مستضعفین برای غلبه بر فتنه ها تاکید کرد و به دولت شیلی پیشنهاد اسلحه و مشاوره ی نظامی داد، پیشنهادی که آلنده هرگز نپذیرفت.
کودتای ژنرال پینوشه
بالاخره جمعی از فرماندهان ظاهراً وفادار ارتش با هماهنگی آمریکا و رهبری ژنرال «اگوستینو پینوشه» با ادعای حمایت از قانون اساسی و وطن پرستی در سحرگاه یازده سپتامبر 1973 کودتا کردند. نظامیان با محاصره ی کاخ ریاست جمهوری درخواست استعفا و خروج آلنده از کشور را کردند. اما آلنده هرگز از کاخ خارج نشد و در جواب گفت: «نمی توانید جلوی پیشرفت تاریخ را بگیرید.» آلنده در زمان محاصره ی کاخ، قبل از حمله ی نظامیان و بمباران آن و کشته شدنش، پیامی را برای توده های مردم قرائت کرد که تنها یک شبکه ی محدود رادیویی حاضر به پخشش شد. «استعفا نخواهم داد. حال که در این موقعیت خطیر تاریخی قرار گرفته ام، بهای وفاداری به مردم را با زندگی ام خواهم داد.» آلنده در پیامش مردم را از مقابله و درگیری با نظامیان بازداشت تا خونهای بیش تری ریخته نشود.
پس از کودتا، عملاً تمام آزادی های سیاسی حتی برای دست راستیها از بین رفت و شیلی برای هفده سال در یکی از وحشیانه ترین دیکتاتوری های قرن فرو رفت. دو هزار نفر در طول شش ماه کشته شدند و سی هزار نفر مجبور به ترک کشور شدند.
آزادی علیه آزادی
تجربه ی شیلی نشان می دهد که چگونه آزادی لیبرال در سیاست میتواند به دیکتاتوری منجر شود. دولت آلنده در بستر آزادیهای مخربی که برای رسانه های وابسته به غرب و اشرافیت شیلی قائل بود به بهانه ی حمایت از قانون اساسی سرنگون شد و با سرنگونی اش نه قانون اساسی برقرار شد و نه آزادی ها امتداد پیدا کرد. آنجا که عدالت نباشد و عده ای به پشتیبانی ثروت و موقعیت اجتماعی و پشتگرمی شان به غرب بتوانند بر رسانه ها و بنگاه های اقتصادی مسلط شوند، اعطای آزادی بی حد و حصر، سودی جز دادن قدرت بیشتر به این باندها ندارد، عدالت تنها قربانی این آزادی نیست، بلکه ممکن است آزادی نیز خود قربانی این آزادی شود.
از کودتای 73 تا فتنه 88
شاید اوضاع اجتماعی شیلی 73 شباهت هایی با ایران 88 داشته باشد. جایی که توده های مردم ساکت و تماشاگرند و تبعیض ها را می بینند ولی نه قدرت فعالیت دارند و نه رسانه برای بازتاب خواسته ها و تنها راهشان برای ابراز وجود رأی دادن به دولتی است که به آن ها بیش از طبقات متوسط و مرفه و اشراف و سیاسیون اهمیت می دهد. در چنین وضعیتی، آزادی حداکثری تنها به سود اشراف و سیاسیون خواهد بود، و به آن ها قدرت حمله به دولتِ نماینده ی توده های مردم و متهم کردنش به نقض قانون اساسی، نابود کردن اقتصاد کشور، دروغ گویی، جن گیری و رمالی و … را خواهد داد. غرب نیز زخم خورده از سیاست های مستقل و ضداستکباری این دولت (به خصوص حراست از انرژی هسته ای) به حمایت همه جانبه ی مالی و رسانه ای از این مخالفان روی می آورد. این پروپاگاندای رسانه ای بخش های مهمی از طبقه ی متوسط را علیه دولت مردمی بسیج میکند. جایی که توده های مستضعف مردم اصلاً دیده نمی شوند طبیعی است که طبقه ی متوسط و مرفه رأی شان را انکار یا تحقیر کنند و با پشتگرمی به غرب و موقعیت اجتماعی و سرمایه ی خود، برای سرنگونی دولت مردمی به شورش خیابانی دست بزنند.
اما جمهوری اسلامی ایران تفاوت هایی با شیلی سوسیالیستی آن زمان داشت. نیروهای مقاومت مردمی ای بودند که در برابر عرض اندام های خیابانی طبقات متوسط و مرفه و غربگراها مقاومت کنند: بسیج، و رهبریِ آگاهی بود که با نفوذش بتواند سیاسیون و سرمایه سالاران قدرت طلب را سر جایشان بنشاند و با روشنگری و به میدان آوردن مردم از رأی خود آنها حراست کند و نگذارد ظاهر قانون بهانه ای برای درگیری های سیاسی شود: ولایت فقیه.
واضح است که جامعه ای می تواند به رشد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برسد که آزاد باشد و قابل انکار نیست که آزادیِ واقعی بدون عدالت تنها آزادی طبقات ممتاز است. جمهوری اسلامی که برای اولین بار الگوی سیاست دینی را در جهان امروز عملی کرد و در رأس برنامه ها و شعارهایش عدالت علوی است گرچه باید زمینهی فعالیت های سیاسی آزاد و انتخابات رقابتی را فراهم کند، ولی هرگز نباید با دادن آزادی بی حد و حصر زمینه را برای وحشیگری های رسانه ایِ قبیله های سیاسی (که پایگاه مردمی جدی ای هم ندارند) فراهم کند. برای بازنده های جنگ توده های مردم و رهبرشان با اشراف زیاده خواه و پیاده نظامشان (چه در اول انقلاب و چه در سال هشتاد و هشت) به هم زدن امنیت کشور و ایجاد التهاب خود موهبت بزرگی است. در چنین شرایطی مسئولین نظام و نخبگان انقلابی به جای دلجویی از زیاده خواهان بازنده در نزدیکی های انتخابات باید به قدرتمند و متشکل کردن مستضعفینی که احمدی نژاد را بر صدر نشاندند و فتنه ی هشتاد و هشت را خاموش کردند بپردازند و برای آنها تریبون فراهم کنند. هر چه سیاست ما این گونه مردمی شود و هرچه رهبری ما و نیروهای مقاومت مردمی مان مثل قبل و بیش از پیش به جای در کنار اشراف بودن پشتگرم به توده های مستضعف مردم باشند راه پیش روی ما روشنتر خواهد بود.
منابع:
آلنده، روایت یک زندگی، فرناندو آلگریا، محسن اشرافی، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم 1385
دانشنامه آزاد ویکی پدیا، مدخل های: تاریخ شیلی، کودتای 1973 شیلی، سالوادور آلنده، آگوستینو پینوشه.
Sorry. No data so far.