صحبت درباره شبکهای اجتماعی، شاخههای متعددی را در بر میگیرد. از خاستگاه و کارکرد این شبکهها گرفته تا تأثیرگذاریشان بر جوامع و حتی نقش آنها در تحولات منطقه و تأثیرگذاریشان بر زندگی شخصی افراد. مسأله این است که شبکههای اجتماعی، بخش بزرگی از آینده جامعه ما و هر کشوری را به خود اختصاص داده است.
چراکه نوعی از ارتباط و تأثیرگذاری را به روی بشر گشوده که تا پیش از این، تجربه آن را نداشته است. ارتباطاتی که بهراحتی مرزهای زمان و مکان را در نوردیده و میتواند شما را بهعنوان یک شخصیت متفاوت در آینده مطرح کند. گفتوگو با «محمد صالح مفتاح»، عضو شورای مرکزی مجمع وبلاگ نویسان مسلمان و مدیر سایت تریبون مستضعفین و «علی فلاح»، مدیر شبکه اجتماعی نت ایران و دبیر شورای هماهنگی فعالین سایبری درباره شبکههای اجتماعی، تبدیل به یک میزگرد جذاب شد؛ گفتوگویی سه نفره که موضوعات متفاوت و دغدغههای متعددی را در بر میگرفت. البته هریک از آنها برای خودشان تجربیاتی داشتند که توانست به باز شدن هرچه موجزتر این موضوع کمک کند.
یوسفی: اولینبار شبکههای اجتماعی چگونه شکل گرفت؟ و چگونه استفاده از آن، این اندازه سریع در تمام فرهنگها و کشورهای مختلف جای خود را باز کرد؟
مفتاح: احتمالا این روزها؛ همه فیلم «شبکه اجتماعی» ساخته دیوید فینچر را دیدهاند. این فیلم بخشی از واقعیت ایجاد شبکه اجتماعی فیسبوک را نشان میدهد. اگر بخواهیم در این مورد جدیتر صحبت کنیم؛ باید عرض کنم که چرایی وجود شبکههای اجتماعی، از یک نیاز فطری انسانی بر گرفته شده و آن هم نیاز انسانها به ارتباط است. همه انسانها بر اساس قواعد اجتماعی موجود، نیازمند برقراری ارتباط با یکدیگر هستند. از زمانی که فضای مجازی به این شدت گسترش پیدا کرد، بخشی از زندگی حقیقی انسانها در فضای مجازی باز نمایی پیدا کرد. در این میان نیاز فطری انسان به اطلاع یافتن و داشتن ارتباط با سایرین، خودش را در قالب شبکههای اجتماعی بروز داد. همه ما در فضای مجازی حس کنجکاوی ویژهای نسبت به دیگران داریم، و علاقهمندیم درباره آنها انواع مختلف اطلاعات را کسب کنیم. از سوی دیگر، نیاز مبرمی به برقراری ارتباط با دیگران داریم. طبیعتا این نیازها در فضای مجازی مابهازای خودش را پیدا میکند؛ کما اینکه ما در سایر مسائل بیرونی نیز بهدنبال مابهازای مجازی میگردیم. مثلا برای تجارت، قوانین و مقررات قضایی، ارتباطات انسانی و همه و همه دارای یک مابهازای مجازی در فضای نت هستند.
فلاح: تاریخ پیدایش فیسبوک از سال 2004 است. همانطور که پیداست در آن زمان شبکههای اجتماعی دیگری نیز حضور داشتند و خیلی پیش از این فعالیت خود را آغاز کرده بودند؛ از جمله اورکات و مای اسپیس که شبکههای اجتماعی قدرتمندی هم هستند. به عقیده من، برگ برنده فیسبوک برای همه گیر شدن؛ ساده بودن و کاربر پسند بودن فضای فیسبوک است. از نظر فنی و تکنیکی هم دارای ویژگیهای منحصر به فردی بود. البته داشتن ویژگیهای فنی سطح بالا، تنها دلیل همهگیر شدن یک شبکه اجتماعی نیست. یقینا برای همه گیر شدن این شبکههای اجتماعی میبایست از آن حمایتهایی شود تا بتواند سریع رشد کند. غول شرکتهای کامپیوتری دنیا، شرکت مایکروسافت، در همان ابتدای کار از فیسبوک حمایت کرد. و مبالغ هنگفتی را در ازای تبلیغات آتی فیسبوک در اختیار او قرار داد. چراکه اطمینان داشت آینده روشنی برای فیسبوک متصور است و یقینا سرمایهگذاریاش با سود هنگفتی باز میگردد. بعد از آنهم رقابت بین مایکروسافت و یاهو برای خریدن فیسبوک بهوجود آمد که فیسبوک نهایتا راضی به فروش نشد و زیر چتر هیچکدام از این نامها نرفت. دومین مزیت نسبی فیسبوک نسبت به سایر شبکههای اجتماعی، داشتن یک دستهبندی بسیار خوب برای کاربرانش در سایت بود. اولین این دستهبندی، داشتن زبانهای متعدد بود. فیسبوک خیلی سریع توانست به 70 زبان برسد؛ و این موفقیت بسیار بزرگی برای یک شبکه اجتماعی است.
یوسفی: در میان صحبتها، به قابلیتهای فنی فیسبوک اشاره کردید؛ آنچنانکه کاربران فیسبوک از نظر فنی رغبت بیشتر بهکار کردن در فیسبوک دارند تا هر شبکه اجتماعی دیگری. بهطور مثال در فیسبوک، اعضا خیلی راحتتر از هرجای دیگری توانایی نگاه کردن و سرک کشیدن به فضاها و حریمهای خصوصی یکدیگر دارند. آنچنانکه در فیلم شبکه اجتماعی هم به آن اشاره شد؛ حتی مدیر فیسبوک بعد از شهرت نسبی و ثروت چشمگیری که بههم زده، در پلان آخر باز نشسته پشت لب تاپش و در حال رفرش کردن سایت است تا ببیند دختر مورد علاقهاش که قبلا با او دعوا کرده؛ درخواست دوستیاش را در فیسبوک قبول کرده است یا نه! من تصورم این است که پایه و اساس برنامهنویسی در فیسبوک بر مبنای همین وارد شدن به حریمهای خصوصی یکدیگر طراحی گشته است.
فلاح: ببینید این نکتهای که شما اشاره کردید؛ به نوعی کاربرد قابلیتهای فنی و برنامهنویسی فیسبوک است و من فقط از نظر فنی، داشتن چنین کارایی را برای یک شبکه اجتماعی یک حسن میبینم. چراکه فیسبوک دارای الگوریتمهایی است که هیچ شبکه اجتماعی قبل از آن نتوانسته آن را پیاده کند. الگوریتمهای شناسایی کاربران. مثلا در جستوجوی افرادی که در نوار بالای فیسبوک قرار دارد؛ هر اسمی را که سرچ کنید، در صورت عضویت آن فرد در شبکه؛ بهراحتی پروفایلاش را پیدا میکنید. در حالیکه اگر همین جستوجو را در گوگل انجام دهید، به این سهولت به نتیجه نمیرسید! فیسبوک با منطق جستوجو در میان دوستان و دوستان دوستان و دوستان دوستان دوستان؛ خیلی سریع میفهمد که شما دقیقا بهدنبال چهکسی هستید و این الگوریتمها نقطه قوت فیسبوک است. هرچند که کاربرد آن در فضای فعلی فیسبوک کاربرد مناسبی نیست اما بهلحاظ فنی و برنامهنویسی، گوی سبقت را از رقیبان خود بهسرعت ربوده است. همین الان در گوگل باز هم همین تکنولوژی و کارآیی برای جستوجوی افراد پیاده شده است.
مفتاح: سخن شما درست است؛ بر این اساس که فیسبوک اساس کار خود را بر مبنای حریم شخصی افراد بنا نهاد. اما لزوما این به این معنی نیست که کار فیسبوک مبتنی بر شکستن حریم خصوصی است. بهنظرم گذشت زمان توانسته است فیسبوک را به چیزی فراتر از آن ایده اولیه تبدیل کند. همین سیستم هوشمند جستوجوی افراد، خودش کاربرد و برگ برنده بسیار بزرگی در دست فیسبوک است. از طرفی امروز، آدمهای مختلف کارکردهای مختلفی را از فیسبوک میطلبند و استفاده میکنند. بهطور مثال در همین تحولات کشورهای عربی؛ فیسبوک بهعنوان یک ابزار بهشدت نقشآفرینی میکند. و این بدان معناست که آن ایده اولیه فیسبوک؛ امروز به چیزی فراتر از آن رشد پیدا کرده است. آنچنانکه همین امروز هم افراد کارکرد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی از فیسبوک میطلبند.
یوسفی: بهزعم برخی از تحلیلگران، در دو سه سال اخیر فیسبوک و سایر شبکههای اجتماعی حتی توانستهاند منجر به وقوع انقلابهای رنگی در برخی کشورها شوند و یا امروز توانسته بهعنوان اصلیترین وسیله ارتباطات مردمی به انقلابهای عربی در منطقه کمک کند. استفادهها و کارکردهای تعریف شده برای فیسبوک آنچنان جدید و عجیب است که میتواند بهعنوان افقی جدید برای نسل آینده شبکههای اجتماعی تلقی شود. فکر میکنید سازندگان فیسبوک در ابتدای کارشان به این تنوع کارکرد، چقدر فکر کرده بودند؟
مفتاح: ذات شبکه اجتماعی، بر اساس کاربر محوریشان است. کاربران هر شبکه اجتماعی بهوسیله استفادهای که از آن شبکه میکنند، محتوای غالب آن را شکل میدهند. البته ممکن است پشتوانههای فنی مهمی هم در این میان برای شبکههای اجتماعی وجود داشته باشد و بهطور مثال مشخص شود که فلان شبکه اجتماعی، متعلق به فلان گروه سیاسی یا فلان نهاد امنیتی در جهان است. بهطور مثال ابزار گفتوگوی مشهوری در جهان عرب وجود دارد به اسم بیروت، که بر اساس شنیدهها احتمال اینکه این سایت یک بدافزار باشد و اطلاعات کاربرانش را در اختیار صهیونیستها قرار دهد، خیلی زیاد است. اما در عینحال رادیویی مردمی در همین سایت راهاندازی شده است بهعنوان رادیو مقاومت که توانسته یک ساعت از روز را به انتشار اخبار و مطالب در جهت منافع مردم لبنان درشبکه بپردازد. بهنظرم کاربران در تغییر کارکرد یک شبکه اجتماعی بسیار مؤثرند.
فلاح: نسل اول وب در دنیا شبیه به مدرسهای بود که فقط توسط مدیرانش اداره میشد و دانشآموزان تنها حق داشتند در مدرسه حضور داشته باشند؛ اما در اداره آن نقشی نداشتند و نهایتا در حد یک نظر دادن ابراز عقیده میکردند. این مدل برمیگشت به زمان گذشته، زمانیکه ما پای اینترنت؛ مثل روزنامه فقط میتوانستیم مطالب سایتها را بخوانیم و از آنها عبور کنیم. و حتی چیزی بهعنوان کامنت هم نبود و جایی برای ابراز عقیده وجود نداشت. اما امروز کاربران اینترنتی حکم شاگردانی را دارند که با حضور مدیر و ناظم و معلمان، حق دارند تا حدودی در اداره این مدرسه نقش داشته باشند. بهراحتی ابراز عقیده کنند، مطالب را بپسندند و به یکدیگر پیشنهاد دهند. در این میان دو اتفاق توأمان میافتد. مطمئنا برخی از دانشآموزان برای مقاصد خودشان سعی دارند بهجایگاههایی برسند که بتوانند از آن استفاده کنند. و این ماجرا دقیقا در اینترنت اتفاق افتاده است. وقتی که رادیو مقاومت در یک شبکه صهیونیستی راه میافتد، مسلم است که رویکرد کاربران این شبکهها مقابل اهداف راهاندازندگان این شبکهها قرار دارد. اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که هنوز مدیر و ناظم و معلم سرجای خودشان هستند و مدیریت نهایی فضا دست آنهاست. بنابراین؛ آنها در مواقعی که موضوع حیثیتی شود و عملکرد کاربری با اهداف خودشان مغایرت داشته باشد؛ وارد میشوند و او را بهراحتی حذف میکنند. بهعنوان مثال فلان بازیکن معروف تیم رئال مادرید؛ صرفا بهخاطر اینکه از پیج غزه طرفداری کرده بود؛ بهسرعت صفحه این بازیکن از فیسبوک حذف شد. ولی با وجود این نظارت سخت، بازهم افرادی پیدا میشوند که زرنگ ترند و صفحاتی در فیسبوک راهاندازی میکنند که مثلا تمام هماهنگیهای انقلاب تونس در آن اتفاق میافتد. اساسا کارکردهای متفاوت و مهم شبکههای اجتماعی رو به افزایش است. مثلا همین چندی هفته پیش، رهبر کشورهای گروه جی 8 با حضور مدیران شبکههای اجتماعی تشکیل کنفرانس سیاسی دادند. اینکه زاکربرگ در جلسهای مینشیند که در آن رییسجمهوری و نخستوزیر کشورهای مهم و قدرتمند حضور دارند؛ نشاندهنده اهمیت فوقالعاده تأثیرگذاری این شبکههای اجتماعی است. از کنار این مسائل نمیتوان به سادگی گذشت، چراکه نشان میدهد؛ آنها حواسشان هست که در این شبکهها چه میکنند.
مفتاح: در مورد اینکه فیسبوک و کلا شبکههای اجتماعی چقدر در شکلگیری انقلابهای منطقه تأثیرگذار بودهاند باید بگویم؛ فیسبوک هیچوقت نمیتواند منجر به انقلاب شود. کما اینکه مسألهای که دو سال پیش در ایران اتفاق افتاد، اسمش یک انقلاب توییتری یا فیسبوکی نبود. بهنظرمن یک مقداری در مورد نقش شبکههای اجتماعی در ایجاد انقلابها بزرگ نمایی میشود. هرچند که ابزار شبکههای اجتماعی به ایجاد انقلابها کمک کرد؛ اما آماده بودن بسترهای اجتماعی این جوامع در بروز این انقلابها بسیار مهمتر و تأثیرگذارتر است. بهنظر من برخی مواقع درباره این موضوع یک سری شیطنتهای رسانهای هم اتفاق افتاده است. به اعتقاد من، اینگونه نیست که یک صفحه فیسبوک بهخاطر داشتن چند صد هزار نفر عضو، منجر به انقلاب شود؛ شبکههای اجتماعی صرفا ابزارهایی هستند در اختیار تحولات حقیقی.
یوسفی: بر این اساس چه بپسندیم و چه نپسندیم؛ ما هم اکنون در زمین و بازی از پیش تعریف شده حریف بازی میکنیم؛ حریفی که در بسیاری موارد اهداف و ساختارهای فکریاش مغایر اهداف و منافع ملی ماست. بر این اساس هیچوقت یک اجازه تمام و کمال برای فعالیت در اختیار کاربران شبکههای اجتماعی قرار نمیگیرد. با این حال، وقتگذاری و حضور گسترده نیروهای خودی در این شبکههای اجتماعی برای خلق این تحرکات اجتماعی و تأثیرگذاری بر جوامع چقدر میتواند قابلاعتنا و قابلاعتماد باشد؟
فلاح: یک اصل مهم در اینترنت وجود دارد؛ و آن این است که در اینترنت کسی برنده است که مخاطب دارد. اصلا دلیل این همه رقابت بین گوگل و یاهو و فیسبوک و توییتر چیزی جز این نیست. چرا سایتی مثل گوگل این همه امکانات سایبری را آنهم بهطور رایگان در اختیار کاربران قرار میدهد؟ برای اینکه مخاطب بیشتری داشته باشد. هر یک عضوی که به اعضایشان اضافه شود؛ درآمد جدیدی برایش رقم میخورد. حال اگر از این طرف به ماجرا نگاه کنیم؛ میبینیم که سایتی مثل فیسبوک بيش از ٧٠٠ میلیون نفر کاربر فعال دارد. و ما برای داشتن مخاطب پا به جفت و فعال، اگر بخواهیم، خودمان سایتی را راه اندازی کنیم و به مرور روی افزایش مخاطبش حساب کنیم؛ تعداد مخاطبانمان نهایتا بیشتر از 10 هزار نفر هم نمیشود. پس مجبوریم اول جایی برویم که مخاطب آمادهای وجود دارد و از آنجا فعالیت خودمان را آغاز کنیم و کمکم مخاطبمان رابهسمت سایت خودمان هدایت کنیم.
یوسفی: نگاه شما به پدیدهای مثل فیسبوک از چه جنسی است؟ آیا فیسبوک را در حد یک رسانه میدانید یا آن را تنها یک ابزار و حتی نخ تسبیحی برای تمام اتفاقات واقعی دنیای امروز تلقی میکنید؟
مفتاح: کارکرد شبکههای اجتماعی در حوزههای مختلف رسانهای و ارتباطات میان فردی که شما بهعنوان نخ تسبیح از آن یاد کردید؛ تعریف میشود. شما با نوشتن یک مطلب در شبکههای اجتماعی، هم اطلاعرسانی میکنید و هم میتوانید ارتباطات وسیعی بگیرید و دیگران را رصد کرده و با آنها ارتباط برقرار کنید. این دو حوزه از یکدیگر جدا نیستند. هر دوشان را میتوان برای شبکههای اجتماعی در نظر گرفت. ولی در عینحال نقش نخ تسبیح بودن و ارتباطات میان فردی برای شبکههای اجتماعی به مراتب مهمتر است. چراکه شما میتوانید همان مطلب را در یک وبلاگ منتشر کنید و طبیعتا حوزه مخاطبانتان به هیچ وجه بیشتر از یک حد مشخص نمیشود. به همین دلیل با تعریف رسانه گروهی که ترجمه شده است مغایرت دارد. شبکههای اجتماعی تنها میتوانند ارتباطات میان فردی خوبی را برای شما فراهم کنند.
یوسفی: هرکسی بعد از مدتی کارکردن با شبکههای اجتماعی دچار معضلاتی میشود که تقریبا غیرقابلاجتناب هستند. مثلا شما در پروفایل فیسبوکتان دارای دوستانی هستید که شامل فامیل، همکاران، دوستان، همکلاسیها و افراد خیلی زیادی میشوند. طبیعتا ادبیات و زبانی که شما با هریک از این دسته افراد بهکار میبرید مختص همان گروه و همان صنف است که در شبکه اجتماعی مثل فیسبوک قابلتفکیک نیستند، ممکن است دوستی از دوستان شما کامنتی پای پستی از شما بگذارد که خواندنش اصلا مناسب همکارتان یا خانمهای گروه دوستان شما نباشد. یا بهطور مثال افراد بهراحتی به گالریهای عکس دوستانشان مراجعه میکنند و عکسهای شخصی و حتی خانوادگیای را که آنها به اشتراک گذاشتهاند تماشا میکنند. همه اینها روی هم رفته به مرور باعث شکسته شدن حریمهای حیا میشود. کنترل چنین موضوعی چقدر امکانپذیر است؟
فلاح: ببینید؛ دو حالت متصور است. یا سخن شما درست است و در حال اتفاق افتادن است و یا خیر. اگر اینگونه باشد که شما اشاره کردید؛ ضعف را از جانب خودمان و سیاستگذاران امر میدانم. چراکه در زمانی در حال صحبت از این موضوع هستیم که نزدیک به هفت سال از فراگیر شدن این موضوع گذشته است. اما اگر اینطور نیست و اشکالی در این موضوع نمیبینیم؛ پس لااقل بایستی فتوایی از بزرگان و علما بگیریم در خصوص اشکال نداشتن این نوع روابط. چراکه هر روز داریم میبینیم انواع مختلف این مدل رابطهها را. پس اگر کسی مدعی است که اینگونه روابط، حیا را از بین نمیبرد، پس باید فتاوای علما و بزرگان، پشت این نظر باشد. اما من با حالت اول بیشتر موافقم؛ به این معنا که این اتفاق خارج از کنترل اتفاق افتاده است. متأسفانه ما در انتخاب دوستان مان تقسیمبندی درستی نداریم. مخاطب ما از خانم و آقا و سنین مختلف و حتی اقشار مختلف را یکجا شامل میشود. موقعی که ما مطلبی را منتشر میکنیم؛ طبیعتا برای همه این افراد قابلرؤیت است و وقتی این مطلب ادامه پیدا میکند و کامنتها بسط پیدا میکند؛ دیگر جلوی شوخی و جدیاش را نمیشود گرفت؛ طبیعتا بحث به شاخههای مختلفی بحث کشیده میشود که یقینا همه آنها مناسب همه افرادی که در حال خواندن این کامنت هستند؛ نیست. مدیر گوگل در یکی از مصاحبههای خود آماری داده که بر اساس آن اکثر نوجوانان آمریکایی بعد از اینکه به سن 30 سالگی رسیدند؛ تمام پروفایلهای اینترنتی خود را حذف میکنند. وقتی یک فرد در 30 سالگی مجبور به حذف پروفایلهایش میشود؛ معنایش این است که فهمیده ردپایی در فضای مجازی از خود بهجا گذاشته که امروز بهنفعاش نیست و ممکن است باعث ریختن آبرویش شود. حتی ممکن است بهعنوان یک سابقه بد و یا رزومه منفی برایش ثبت شود. ایران هم تا چند سال دیگر به همین ترتیب خواهد شد.
مفتاح: بخشی از موضوع حیازدایی که در شبکههای اجتماعی وجود دارد؛ به خود ما باز میگردد که در این شبکهها حضور داشته و اجازه دادهایم که تا این حد موضوع پیش برود. اما واقعیت این است که فضای مجازی با جامعه ما این کار را کرده است که بهطور مثال خانم و آقایی که در فضای حقیقی حریمهای بسیار جدی نسبت به هم داشتهاند؛ در فضای مجازی، رفته رفته این حریمها را کنار گذاشته و حیا را فراموش کردهاند. بهنظر میرسد که این حیایی که بین کاربران اجتماعی از بین رفته، در فضای حقیقی خیلی از بین نرفته است. و چهبسا وقتی جایی یکدیگر را میبینند؛ بهدلیل کامنتها و مطالبی که گذاشتهاند؛ خجالت هم بکشند. اما متأسفانه همه موضوع به این بازنمیگردد.
مثلا من در شبکه اجتماعی فرند فید ممکن است عکسی غیراخلاقی را ببینم؛ آن را حذف میکنم؛ برای دومینبار هم از فردی دیگر، عکسی شبیه این را میبینم، بازهم حذفش میکنم؛ اما به مرور زمان چشم من به این اتفاق عادت میکند. مسأله این است که این موضوع برای همه عادی میشود. یا بهطور مثال بسیاری از خانمها قبلا مایل نبودند که عکس واقعی خودشان را در پروفایلشان قرار دهند؛ اما امروز رفتهرفته این امر عادی شده است تا حدی که حتی خانمهای مذهبی هم عکس واقعی خودشان را روی پروفایل خودشان میگذارند.
خانمهای غیرمذهبی هم در سطحی دیگر این اتفاق برایشان افتاده است. مثلا اگر قبلا فقط یک عکس پرسنلی ساده از خودشان میگذاشتند؛ امروز بهراحتی عکسهای شخصی و مغایر با عرف عمومی جامعه از خودشان منتشر میکنند. حال قرار گرفتن در چنین جمع و فضایی، باعث میشود که همه حریمها برای همه شکسته شود و روند عادی شدن و بیتفاوت شدن، در بین افراد سریع اتفاق بیفتد
خیلی خوب برای فیس بوک تبلیغ کردید. هر کاری بکنن شما ایرانی ها باز هم غریب پرست هستید. ما سایت های ایرانی قوی وبرنامه نویسان قوی داریم که میتونن هزاران برابر قویتر از فیس بوک طراحی کنن به شرط این که مثل فیس بوک حمایت بشن!
مثل وب سایت فرندفا .
چرا ما ایرانی ها اینقدر سنگ فیس بوک رو به سینه میزنیم؟