وقتی از آزاداندیشی و آزادفكری صحبت می كنیم، بحث از آزادی منفی (freedom from) به معنای آزادی از موانع، كفایت نمی كند كه باید از غایت این مسئله صحبت كنیم (آزادی مثبت، freedom for)، تا حدود و دایره آزادی را بتوان بر این اساس سامان داد. و البته از آزادي براي كه هم سخن مي گوييم كه بر اين مبنا آزادي در چارچوب عدالت طرح مي گردد. آزادی اندیشه به معنای برداشتن موانع، برای دریافت حقایق و جولان اندیشه در موضوعات، برای بررسی شرایط، آثار، لوازم، شقوق مختلف و ابعاد آن موضوعِ مشخص است. در نگاه اسلامی در اندیشیدن در این موضوعات، در چارچوب عدم منتج شدن به فساد روح انسان و گناه آزادی مطلق به رسمیت شناخته شده است. اما كار به همین جا ختم نمی شود. هدف از آزاد اندیشی گستردن افق های نو برای زندگی انسانی در بعد علم و عمل است، اما عدم وجود رابطه بین اندیشه ها و عالم حقیقی و عدم مفاهمه با مردم، اندیشه را به انانیت (subjectivism) یا اشرافیت معرفتی و استعلا و تفكیك رابطه بین عین و ذهن می كشاند، لذا ضرورت برقراری مفاهمه و گفتگوی دو جانبه در این جا درك می شود. كه مفاهمه و تضارب آراء هم از خطای در فهم خواهد كاست «من استقبل وجوه الآراء عرف مواضع الخطأ» (امام علی علیه السلام)، هم بخشی از معرفت در این عرصه تولید می شود. «ان المومن یخالط الناس لیعلم و یناطق لیفهم» امام حسن علیه السلام و لذا اسلام نیز پیروانش را به تضارب اراء و موشكافي در بخش هاي مختلف آن با برخورد با باقي نظريات دعوت كرده است. «اضربوا بعض الرای ببعض الرای یتولد منه الصواب و امخضوا الرای مخض السقاء» (امام علی علیه السلام)
این عقلانیت ارتباطی و بین الاذهانی در جهان مدرن تا آن جا به رسمیت شناخته شده كه حقیقت منوط به آن چه از درون این گفتگو و كنش متقابل استخراج می شود گشته است و بر مبنای تكثر گرایی معرفتی (پلورالیسم)، نسبیت (Relativity) نگاه فردگرایانه و فلسفه نومینالیستی حقیقت نسبی است و در نهایت به غالب شدن یكی از اندیشه ها در یک گفتگوی گسترده منوط گشت و وجود هرگونه ملاك دیگر برای حقیقت را منکر شده اند. این مسئله، هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل به رسمیت شناخته شده و حتی درعرصه سیاست به دموكراسی مشورتی و گفتگویی نه مبنی بر آراء اكثریت كه بر اساس غالب كردن اندیشه خود در گفتگو انجامیده است. (نوصوفسطایی گری سیاسی) و هر گروه بر مبنای توانایی و امكانات (ثروت و قدرت) می تواند نظر خود را به كرسی بنشاند. و پر واضح است كه در این میدان كه حتی نظر اكثریت ملاك نیست تنها الحق لمن غلب است و هر اندیشه هرچند صحیح باید تسلیم این مدل شود. و آن كس می تواند نظر خویش را لباس حقیقت بپوشاند كه از ابزار قدرت چه سخت (ابزار مادی قدرت و ثروت)و چه نرم (رسانه و…) بهره مند باشد!
اما در نگاه دینی مسئله این نیست و حقیقت، قراردادی بین ذهن افراد نیست، لذا از ضرورت نقد و ارزیابی اندیشه ها بر اساس نگره های بنیادین بسیار گفته است. «كونوا نقاد الكلام» امام باقر به نقل از حضرت عیسی علیهما السلام، و توانایی تمییز و اتباع احسن نه حسن (نیكوترین نه صرف نیكویی) را شرط شنیدن نظریات مختلف قرار داده است «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیستبعون احسنه»
پس وصول به حقیقت ورای كرسی هاست و به شرط گفتگو نیست، و ما در کرسی ها در پی آنیم تا ضعف های اندیشه ها و خطاها را ارزیابی كنیم، و نیز در فضای مباحثه بسیاری از مرزهای موجود و سوء تفاهم های حاصل غبارآلوده بودن فضا از بین برود و دلیل مند بودن تفكر خویش را به نمایش بگذاریم. در این گفتگو ها دقیقا به دنبال جدل های بی حاصل، متقاعد كردن طرف مقابل یا به دنبال نفی قطعی وی نباید بود. «ادع الی سبیل ربك بالحمه الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» بلكه باید با حفظ مرز بندی ها به تبیین حق و باطل پرداخت كه یك جلوه از آزادی دینی بر اساس نگاه اسلام شیعی، اختیار (و نه انتخاب) بین این دو مسیر است «انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا» اما مسئله این قدر انتزاعی نیست.
موانع آزاد اندیشی و گفتگوی بی ستیز
در محیط دانشگاه و جامعه ما با معضلات متعدد مواجهیم، سیاست زدگی و گره خوردن منافع درون و بیرون دانشگاه با قدرت و ثروت و پیش فرض های حاصل از غرب زدگی و سنت زدگی و ساختار سكولار (اصالت دنیایی) دانشگاه كه بازتولید كننده ی منافع صاحبان ثروت و قدرت و اطلاعات است و اساتید خود فراموش كرده و غرب و شرق زده و تغییر هرم طبقاتی دانشجویان به سمت طبقات مرفه و شكاف فرهنگی شدید و تبلیغات منسجم رسانه هایی كه امروز سراسر هستی ما را پوشانده اند و واقعیت را در آن چه خود می سازند مستحیل کرده اند و به ویژه طبقه ی متوسط جدید را فراگرفته اند، چنان پیش فرض های لا یتغیری برای بسیاری از افراد فراهم ساخته كه از آزاد اندیشی و گفتگوی بی ستیز افسانه ساخته است.
در این فضا از همه مظلوم تر، اندیشه دینی است كه هیچ حامی ای ندارد، نه حوزه به وظیفه خویش در تبیین حقایق می پردازد و صدا و سیما نیز كه به باز تولید ارزش های طبقه متوسط جدید و سرمایه داری می پردازد و از سوی دیگر فروكاستن سطح تبلیغ دینی و نفوذ صوفیه، حتی تریبون بسیاری هیئات و مساجد را از علما به دست افراد فاقد صلاحیت داده است. در چنین فضایی بخش مهمی از اصل دعوت و امر و نهی به دانشگاه و فعالان اسلام گرا منوط می شود. و لذا کرسی ها به غیر از هدف گشودن افق های نو به عنوان ابزاری برای رساندن دعوت اسلامی است در حالی که این دعوت از هیچ تریبونی به مخاطب نمي رسد و شنيده نمی شود و شکست ارتباطی رخ می دهد. انقلاب اسلامی و انسان آن علاوه بر ضرورت آزادی و آزادفكری به دنبال گفتگو با «دیگری» های خویش است و او نه به دنبال صرف گفتگو كه با توجه به حرف های تازه ای كه برای دنیا دارد بیش از شنیدن به دنبال گفتن است – و این فرصت در هیچ کجا حتی صدا و سیما به او داده نمی شود – در این فضا کرسی ها یک راه شکستن این حصارهاست گرچه بسیاری از آن موانع و پیش فرض های ساخته تبلیغات رسانه ای و ساختار دانشگاه بر شانه کرسی ها نیز سنگینی می کند. و این تداخل کارکردها، کار را دشوار می کند. در حقیقت یک غایت مهم برای کرسی ها استفاده از فرصتی است که انسان انقلاب اسلامی فرصت شنیده شدن سخن خویش را – که از عهد تازه فراهم امده پس از انقلاب حکایت می کند- بیابد و نه صرف محیطی برای آزادی بیان که تمام رسانه ها و ساختارهای دانشگاهی این فرصت را به «دیگری» های آن داده است و این تنها اوست که فرصت سخن گفتن نمی یابد. ما انقلاب کرده ایم و حکومت تشکیل داده ایم و انسان انقلاب در دیوان سالاری ها و رسانه ها و دانشگاه های این انقلاب صدای اش شنیده نمی شود. کرسی ها بیش و پیش از آن که محمل باز کردن فضا برای سخن گفتن این «دیگری» ها باشد که لازم است و به تعبیر مرتضی مطهری پیش رفت های اسلام حاصل دوره هایی است که طرح این اندیشه ها موجب شده اندیشه ناب اسلامی به وسیله عده ای دوباره اندیشی شده و فرصت عرضه بیابد، باید محمل باز کردن فضا برای شنیده شدن سخن انسان انقلاب شود.
لكنت زبان انسان ایرانی در ارتباطات درونی و بیرونی و عدم مفاهمه حاصل از آن، نتیجه شكاف فرهنگی عمیق و تا حدی شكاف طبقاتی است، در نتیجه پیگیری پروژه دولت مدرن در طول دویست سال گذشته و حتی بعد از انقلاب یک فردگرایی افراطی را در نسل ما به ظهور رسانده و با حضور فعال تفكر انجمن حجتیه حتی دامن مذهبی ها را گرفته است، و مرز بندی هایی كه به تبع جناح بندی ها شكل گرفته و تبلیغات تفرقه افكنانه و… همه و همه راه برقراری ارتباط موثر و مفاهمه را بسته است.
زمانی یكی از اساتید، – كه دختر یكی از روشن فكران برجسته دوران انقلاب است- از نگارنده می خواست كه دست از نوشتن علیه انجمن حجتیه بردارد و می گفت زمانی كه در دوره انقلاب فرانسه دانشجو بودم در سوربون دو نفر ایرانی بودیم دو میز داشتیم میز من كه طرفدار انقلاب بودم و میز دیگر كه طرفدار ماركسیسم و من با یك بلندگو علیه او سخن می گفتم و او نیز چنین می کرد و كسی غیر از ما دو تن ایرانی نبود و چه بسا اگر گفتگو شكل گرفته بود كار ما به اینجا نمی رسید و… گرچه حرف او مبتنی بر همان نسبی كردن حقیقت و التقاط حق و باطل بود اما یك حقیقت را در بین خود داشت و آن این که «مفاهمه و گفتگوی موثر» برقرار نمی شود.
تجربه تاریخی ما نشان داده است كه می توان با سامان دهی یك گفتگوی گسترده حول مسائل بنیادی و درگیر كردن طرف ها بر مسائل اصلی پیله های تحجر و فردگرایی را شكست و طرفین را بر سر میز مفاهمه كشاند. بحث های اول انقلاب برای تعیین تكلیف حكومت آینده و بحث های ماقبل انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم بر اساس احساس یك ضرورت در مورد تعیین واقعی مسیر آینده به دور از هیاهوها و زد و خوردها شكل گرفته بود. (افسوس كه افسارگسیختگی گروه های روشن فكر چماق به دست در ابتدای انقلاب و سوء استفاده سیاسیون از آزادی در این انتخابات مسیر را به سمت دیگری برد.)
حدود آزادی بیان در کرسی ها
بر این اساس بیان در کرسی ها در چارچوب (اخلاق و منطق) عدم توهین، تمسخر، افترا، دروغ، تحریف، تهمت، غیبت، اغواگری، عدم دنبال کردن منافع بیگانگان، عدم افساد، عدم ایجاد مفسده و فتنه مطلقا آزاد است، گرچه اخلاقاً نباید منتهی به جدل های بی حاصل و مراء شود که این خود شدیدا مذموم است. و کسی حق ندارد در این چارچوب بیان را محدود کند که امام علی(ع) حتی در مقابل خوارج تا آنجا که به صف بندی مقابل حکومت نایستادند حتی اجازه محاجه علیه خویش را در تریبون های رسمی می داد (ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم وان فسدوا قاتلناهم) و از خشونت مقابل محاجه کننده در این چارچوب نهی می کرد (ان الطیش لا یقوم به حجج الله و لا تظهر به براهین الله… اسئل بکل لسانک و ما فی جوانحک) که جواب قلم قلم است!
در کرسی ها حتی می توان تا بحث درباره اصول بنیادین دینی پیش رفت و در اصالت آن ها تردید کرد (چنان که بسیاری بزرگان چنین می کردند و مانند یک ماتریالیست بحث می کردند) و از سوی دیگر حتی اگر مسیر مناظره به سمتی برود که کسی از مناظره کنندگان یا مخاطبین بر اساس شبهه نسبت به دین یا ضروریات آن مسئله پیدا کند این مصداق ارتداد نیست که شرط ضروری آن جحد و انکار با علم به لوازم آن است و بر اساس قاعده درء (الحدود ترتدء بالشبهات) چنین کسی مصداق مرتد نیست و باید مخاطب تبیین و امر به معروف قرار بگیرد (که لا اکراه فی الدین) مگر کار به جحد و انکار با علم بکشد که در آن مسیر هم روند مخصوص به خود دارد. از آزادی بیان و لوازم احتمالی آن نظیر بعضی از ریزش ها و رویش ها نباید ترسید که ای بسا ایمان بر اساس تقلید و عادت شکننده است و شاک متفحص (شک کننده در جستجوی حقیقت) راه در طریق ایمان دارد که پیامبر در پاسخ به فردی که از شک خود و تفکر در توحید بیمناک شده بود گفت ذلک محض الایمان.
ضمانت های اجرایی و گونه های داوری
از این حدود که صحبت می کنیم به دو معناست یکی این که الزامات حقوقی و عواقب این چنینی به دنبال دارد یکی هم آن چه که باید در روند مدیریت کرسی ها لحاظ شود، ضرورت منشور پذیرفته شده بین طرف های شرکت کننده که متضمن پذیرش اصول اخلاقی مناظره و پذیرفتن داوری بر اساس آن و رعایت اخلاق و منطق باشد در اینجا مطرح می شود. بر این اساس بخش عمده ای از این حدود باید به وسیله مدیران کرسی ها یا هیئت داوران کنترل شود، بر این حدود بی افزایید: از این شاخه به آن شاخه پریدن، مغالطه، بحث های بی مبنا گفتن، یا استنادات غیرقابل تحقیق با منابع بدون بنیاد مشخص، استادیومی کردن فضای کرسی ها و حل معضل ضعف مبنا و عدم استحکام اندیشه با هیاهوی مناظره کننده یا مخاطبین و تبدیل سالن مناظره به استادیوم فوتبال و … همه و همه مواردی است که احتیاج به رعایت طرف ها و داوری این رعایت و از همه مهم تر تعهد به پذیرش این داوری دارد.
داوری کرسی ها هم می تواند در قالب معرفی داور از طرفین و یک نفر مرضی الطرفین با تخصص در حوزه مربوطه و هم در قالب نظارت یک هیئت جوری نظیر هیئت های منصفه ی دادگاه باشد که می توانند به صورت تصادفی از میان مخاطبان برگزیده شوند و بر حسن اجرای منشور نظارت کنند یا هر جا که بحث از موضوع خارج شد یا اصول رعایت نگردید با رأی اکثریت گوینده را متوقف کند.
عنصر مهم دیگر برای استادیومی نشدن فضا این است که مناظره کنندگان باید مسئولیت طرفداران خویش و کنترل آن ها را چه هماهنگ با آن ها عمل کنند چه در ادعا یا واقعیت بعضی حرکت های خارج از چارچوب خودسرانه صورت بگیرد، برعهده بگیرند و این موضوع نیز در داروی ها لحاظ شود.
نفی سطحی شدن، اشرافی گری معرفتی و نخبه گرایی، سخنرانی های جداگانه و تشتت در کرسی ها
مناظرات «دانش گاه» ی باید متضمن چربیدن بخش علمی و فکری مناظرات به بخش سیاسی آن باشد. چرا که سیاست هم سطحی است هم متکثر و چون نسبت مستقیم با منافع دارد آن گاه که اخلاق ماکیاولسیتی بر آن حاکم شود حقیقت قربانی منافع و مغالطات و زبان بازی ها می گردد. مقایسه بحث های نازل مناظرات «رو به فردا» با مناظرات عمیق و گسترده «در جستجوی عدالت» که دو سال ادامه یافت و اکثر چهره های مهم تفکرات مختلف که در آن حضور یافتند، خود گویای این مطلب است. و گرنه صرف چند کد سیاسی دادن و متهم کردن یک دیگر و افشاگری های پالیزداری دردی از مسائل حل نمی کند چنان که مناظرات انتخابات ریاست جمهوری گذشته و مناظرات رایج دانشگاهی (بخوانید رینگ های بوکس آکادمیک! که بیش از جنبه حقیقت جویی ارضای هیجانات کاذب مخاطبین را بر عهده می گیرد) چنین کرد. مقام معظم رهبری نیز چهار عرصه مهم کرسی ها را نگرش های بنیادین (اساسىترین مسائل و دربارهى اصل توحید)، بینات انقلاب، مسائل اساسى نظام جمهورى اسلامى و مسائل علمی دانستند. البته باید این بحث های عینی باشد و صرف بحث های بی حاصل یا نظری بدون نتیجه ی عملی از سنخ سی نَما و سی نُما و سی نِما که دردی از امروز و فردای ما را دوا نخواهد کرد. بررسیهای موضوعی و مورد به مورد و نه صرف بحث های پراکنده و طرح پرسش در حوزههای مختلف، متشتت و متعارض نکته مهم دیگری است که باید در مناظره ها لحاظ شود. و گرنه در عصر انفجار اطلاعات، حقیقت بین ده ها و بعضا صدها گزاره و کد اکثراً غیر قابل ارزیابی فدا می گردد. باید موضوعات را مورد به مورد به نتیجه رساند و حتی المقدور مناظرات تا به نتیجه رسیدن موضوعات مورد مناظره ادامه بیابد، ولو با عوض شدن مناظره کنندگان که در تجربه های مناظرات دانشجویی آغاز انقلاب گاه 7-8 ساعت یک مناظره کننده مذهبی یک تنه با 5-6 طرفدار قوی اندیشه های الحادی به مناظره می پرداخت. انتشار متن، صوت یا تصویر دقیق طرفین مناظره به دور از دخل و تصرف در قالبهای دانشجویی مثل نشریه، برد و رسانههای خبری می تواند هم به این مسئله هم افزایش دقت مناظره ها بینجامد.
دست آخر این که نباید مناظرات نخبه گرایانه شود، البته کرسی های آزاداندیشی و ویژه تر، کرسی های نظریه پردازی، ذاتی نخبگانی و کانونی دارد، اما صرف محدود شدن کرسی ها در خواص اساتید یک حرکت دامنه دار ایجاد نخواهد کرد، برای فراگیر شدن آن و تحقق غایت اصلی کرسی ها از شکستن حصار تحجر و التقاط تا روشن کردن فضای غبارآلود و پیش فرض های فرا معرفتی و ایجاد روحیه ی حقیقت جویی و مطالعه و حرکت علمی در دانشگاه هاست، این کافی نیست شاید طرح کرسی آزاد فکری از جانب رهبری هم بر همین مبنا بود تا مناظرات در قالب های کلاسیک محدود نشود. حتی این که در این مناظرات هم یک سری آدم های ثابت همه مناظره ها و تریبون آزادها را بیابد هم مسئله ای را حل نمی کند. باید دانشجوی کف تشکل ها و کف دانشگاه درگیر این بحث شود. شاید تجربه بحث های خیابانی دوران تبلیغات ریاست جمهوری از همین سنخ بود که یادآور بحث های خیابانی و دانشگاهی اول انقلاب و علی الخصوص بحث های جنوب دانشگاه تهران بود. البته آن قالب مناظرات کلاسیک استادی و دانشجویی در جای خود لازم و مناسب است و فضا را رسانه ای و رسمی می کند. اما با صورت دوم همه ی دانشگاه درگیر می شود و علاوه بر پویایی محیط دانشگاه، اردوكشی و درگیری به گفتگو بدل می شود، بدنه ی عادی دانشجویی و کف تشکل ها هم انگیزه و دغدغه ی مطالعه پیدا می کنند. باید هم در قالب تریبون آزادها نو آوری کرد هم بحث های آزاد و گعده ای چند نفره راه انداخت این هم می تواند از قالب اعلام رسمی با موضوع مشخص، توزیع یک نشریه یا محصول فرهنگی و تشویق اعضا به حضور در کف دانشگاه و… انجام بپذیرد. در این فضا می توان گفتمان هایی را طرح و عمومی كرد و آدم های جدیدی یافت. گرچه ممكن است با خطر ریزش بعضی نیروهای ضعیف مواجه شود كه راه حلش هم برگزاری دوره های معرفتی و سیاسی است كه معطوف به این فضا از آن استقبال هم خواهد شد. حتی اگر استراتژی دوم به كار گرفته شود استراتژی و مدل اول ضروری است چرا كه هم فضا را رسمی و رسانه ای كرده و هدایت می كند هم برای بچه ها انگیزه ایجاد می كند، اما اگر به آن محدود شود ابتر خواهد ماند. ما مهم تر از همه چیز ما نیازمند تكان دادن فضای جبهه ی انقلاب برای ترك خمودی و ركود و شکستن روحیه فردگرایانه ی نسل خویش و این لکنت زبان تاریخی هستیم.
برای حسن ختام بد نیست پای صحبت یکی از بچه های اول انقلاب، مرتضی مصطفوی در این حوزه بنشینیم. «انقلاب كه شد من اول راهنمایی بودم. آن اوایل بحث و مناظره و جنگ و دعوا بین گروههای مختلف خیلی زیاد بود. یادم است روبروی دانشگاه تهران شده بود پاتوق گروهكها و دستهها برای بحث و مناظره. كار ما این شده بود كه هر روز حدود ساعت 4، 5 بعد از ظهر می رفتیم دم در دانشگاه و شروع می كردیم به بحث كردن با گروههای مختلف. بحث و حرف تا ساعت حدود ده شب. ساعت ده كه می شد می گفتیم خب، تا همینجا امشب كافیه و بر میگشتیم. وقتی كه بر میگشتیم تازه اول كار بود. بایستی برای اینكه در بحث ها كم نیاوریم كتابهای فكری خودمان را خوب می خواندیم، و برای اینكه طرف را خوب گیر بیاندازیم و محكومش كنیم بایستی كتابهای آن طرفیها را هم می خواندیم كه ببینیم چه می گویند. دوباره روز بعد ساعت 4 همین آش و همین كاسه. كار هر روزمان بود. ما آن زمان راهنمایی بودیم. و در همة بحث ها هم شركت می كردیم. فضای آن زمان آن گونه بود و فضا و جو حزب اللهیهای الآن هم اینگونه. الآن تشنگی نیست. امروز بچه هیئتی ها تعداد كتابهایشان ، از تعداد نوارها و برچسب ها و پوسترهایشان كمتر است.» (مصطفوی مرتضی، 1385،الان تشنگی نیست، ماهنامه حیات شماره2)
Sorry. No data so far.