حجت الاسلام محمد سروش محلاتی در سلسه مقالههایی با عنوان «با میراث شهید بهشتی چه کرده ایم ؟!»، منتشر شده در سایت کلمه، بر این ادعا است که قانون اساسی، نظام جمهوری اسلامی ایران پس از بازنگری از اندیشههای شهید بهشتی فاصله گرفته است!؟ در نوشتاری که پیش رو دارید، برآن هستیم به بررسی و نقد رویکردی مقالهی مذکور بپردازیم و پرداختن به تمامی زوایا و ابعاد بحث به صورت مصداقی را به فرصتی دیگر میگذاریم.
نویسنده محترم مدعی میشود که پس از شهید بهشتی، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با سه چالش موجه گردید؛ چالش در تفسیر قانون اساسی، چالش در تغییر قانون اساسی و چالش در تعطیلی قانون اساسی و در هر یک از این سه مرحله، بخشی از تفکر شهید بزرگوار بهشتی که پشتوانهی قانون اساسی بود، آسیب میبیند! وی سپس میکوشد شبهات و اشکالاتی را در قالب دو موضوع زیر مطرح کند:
1- در ابتدا معتقد است که در تغییر قانون اساسی درسال 1368، بسیاری از ایدهها و آرمانهای شهید بهشتی درج شده در قانون اساسی 1358، در موضوعات زیر نادیده گرفته شد و آسیب جدی دید:
حذف شورای رهبری، حذف شرط «پذیرش مردم» در انتخاب رهبری، حذف انتخاب مستقیم رهبری توسط مردم، توسعهی اختیارات رهبری، از بین رفتن استقلال قوّهی قضائیه، در اختیار رهبری قرار گرفتن مدیریت صدا و سیما و چگونگی تجدید نظر در قانون اساسی
2- سرانجام پس از نقد موضوعات مطرح شده در بالا، این نتیجه را میگیرد که، در بازنگری سال 1368، قانون اساسی از آنچه خواستهی امام بود فاصله گرفت، و موارد بسیاری تغییر یافت که جزء اهداف اولیه بازنگری نبود!
طبق آنچه آمد روشن میشود که شاکلهی اصلی بحث و شبههی مهم آقای محمد سروش محلاتی این است که در بازنگری قانون اساسی تغییراتی فراتر از مواردی که در حکم حضرت امام خمینی رحمه الله تعیین شده بود، اتفاق افتاد، به گونه ای که بسیاری از ایدهها و آرمانهای مورد نظر شهید بهشتی در قانون اساسی 1358، نادیده گرفته شد. از آنجایی که شیوهی بررسی نوشتار حاضر، نقد رویکردی است، براساس چند موضوع و نکتهی کلیدی که در زیر میآید خواهیم دید، در سنجه ی نقد و ارزیابی عقلانی ادعای ایشان دارای چه وزنی است.
1- تأملی در مفهوم بازنگری
بازنگری (بازبینی راه رفته)، یک فعل پسینی است؛ به این مفهوم که پس از تجربه و سپری کردن یک دورهی اجرایی، ما بر فراز تجربه های پیشین خود می نشینیم و کردهها، داشتهها و پنداشتههای خود را مورد بازنگری قرار میدهیم. به بیان دیگر، پسینی در اینجا بدین معناست که، پس از اجرای برنامه یا امری، بازنگری صورت میگیرد. بنابراین در خود مفهوم(concept) بازنگری ، این معنا نهفته است که ما میتوانیم با درس گرفتن از تجربههای گذشته، ضمن ارزیابی علل نقاط قوت و ضعف و با به کار بستن همهی محاسن، ضعف ها را به قوت تبدیل کنیم. پسینی در مقابل پیشینی قرار میگیرد، بازنگری به لفظ پیشینی متضمن ملحوظ کردن درسهایی است که از گذشته یاد گرفتهایم. حاصل سخن آنکه بازنگری یعنی ملحوظ کردن عبرت( نقاط گذشته) در حال. این روح و قلب تپنده ی بازنگری است.
2- فاصلهی قابل ملاحظهی تقریبا 10 سال بین قانون اساسی صدر انقلاب و بازنگری آن
قانون اساسی نخستین که در 12 آذر سال 1358 با حضور دکتر بهشتی و بزرگان دیگر بررسی و تصویب شده است، با قانون اساسی که در سال 1368 مورد بازنگری قرار گرفت یک فاصله دهساله پیموده است.
بازنگری به لفظ پیشینی متضمن ملحوظ کردن درسهایی است که از گذشته یاد گرفتهایم. حاصل سخن آنکه بازنگری یعنی ملحوظ کردن عبرت( نقاط گذشته) در حال. این روح و قلب تپنده ی بازنگری است.
حال با توجه به دو مقدمهی بالا (مفهوم بازنگری و ملحوظ کردن فاصلهی زمانی تصویب و بازنگری) نویسنده محترم را دعوت می کنم که به این مسئله توجه کنند که اولا، باید توجه داشت، اگر عمر با برکت دکتر بهشتی اجازه میداد تا این شهید بزرگوار این فاصله 10 ساله را نیز درک کنند، مگر میتوانستند به تجربههای نهفته در این یک دهه بی توجه باشند؟! ثانیا، اگر ایشان با آن ذهن روشن، نقاد و آزاد اندیش، الان در قید حیات بودند آیا تغییر و تحولات صورت گرفته در بازنگری را تایید نمیکردند؟! سوالی که اینجا به ذهن می رسد، این است که آیا دکتر بهشتی که قبل از انقلاب به عنوان یک نظریهپرداز و استاد بزرگ دانشگاه با توان مدیریتی قوی تشکیلاتی مطرح است، با دکتر بهشتی که بعد از انقلاب نزدیک به دو سال رییس قوه قضاییه بوده، از لحاظ تجربهی مدیریتی و اجرایی متفاوت نیست؟! و همچنین اگر شهید مظلوم بهشتی این فرصت را داشتند تا دورهی 32 ساله بعد انقلاب را درک کنند و تجارب کلان سیاسی، اجرایی و مدیریتی کشورداری بیشتری کسب می کردند، آیا علاوه بر تغییرات صورت گرفته، بیشتر از آن را نیز تایید نمیکردند؟ اگر شهید بزرگوار بهشتی بر فراز یک تجربهی 10 ساله میخواست محصول خودش را که قانون اساسی است بازنگری کند، بازنگری را تایید می کرد یا نه؟!
قطعا اگر ایشان هم نتایج ایدهها و نظرات خود را در عمل همانند مقام معظم رهبری و دیگر متفکران و بزرگان انقلاب اسلامی می دیدند، بر همهی مسایل مهر تایید میزدند.
3- ارزیابی قاعدهی مشهور حقوقی «البینه علی المدعی والیمین علی من انکر»
مسألهای دیگری که حجت الاسلام محمد سروش محلاتی باید بدان پاسخ دهند این است که آیا تا به امروز کسی در نظام جمهوری اسلامی ایران از مجامع و کانالهای رسمی سخنی و گفتهای مبنی بر اینکه مدل و الگوی ادارهی کشور؛ تنها، تاکید میکنم تنها، براساس دیدگاهها و ایدههای شهید بهشتی باشد، بیان کردهاست؟!آیا تا به حال کسی ادعا کرده که ما فقط با نظر شهید بهشتی حکومت میکنیم؛ که الان حضرتعالی می فرمایید از میراث شهید بهشتی منحرف شدهایم؟! چون روح یک نظام جمهوری این تک رایی را بر نمی تابد، و بر اساس قاعدهی مشهور حقوقی « البینه علی المدعی والیمین علی من انکر» اگر ادعایی در این زمینه وجود دارد، بهتر است نشان دهید و بفرمایید چه کسی؟ چه زمانی و کجا حرفی در این مورد بیان کرده است. شاید بفرمایید در مجامع علمی و گفتارهای پژوهشی به نقش برجستهی شهید بهشتی اشاره شده، سخن شما درست است ولی همان طور که بیان شد بحث ما حوزهی عمومی و رسمی و اعلام انحصار قانون اساسی به شخص ایشان است. البته لازم به ذکر است که ایدهها و نظرات شهید بهشتی هنوز هم رکن مهمی از منظومهی فکری جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می دهد، و مورد احترام مسئولین نظام و تمامی اقشار جامعه اسلامی است.
4- بررسی تفکر مطلق انگارانهی مقاله
نویسندهی محترم در سراسر مقاله خود بر این نظر است که مهمترین شاخص اندیشهی شهید بهشتی آزاداندیشی است ولی آنچه از این مقاله برداشت میشود، بیشتر ترویج تفکر مطلقانگاری است . نویسندهی محترم! با کدامین استدلال شهید بهشتی را درمنظومهی نظریهپردازی دربارهی نظام جمهوری اسلامی ایران، مطلق فرض میکنید؟حتی اگر بپذیریم که نظر آیت الله بهشتی آن بوده که شما میفرمایید (البته این گونه نیست)، و هم اکنون از نص گفتهی ایشان فاصله گرفته ایم، مگر آزاد اندیشی یکی از مولفههای فکری شهید بهشتی نیست؟ از این گذشته چگونه بر اساس استدلال عقلی، ایدهی شورایی بودن را در زمینه ی تصمیمگیری راهبردی کلان تایید میکنید ولی در مقابل از دیگر نظریهپردازان و متفکران انقلاب اسلامی نامی نمیبرید؟چرا به عنوان مثال سخنی از استاد بزرگ مطهری یا خود مقام معظم رهبری در این زمینه نمیزنید؟ ولی به نظر میرسد اتکا و اجرایی کردن نظرشخصی یک متفکر، نظام جمهوری اسلامی را از مجرای دموکراتیک خارج می کند.
برآیند سخن
شایان توجه است که یک تحلیل نباید در ذات خود حاوی تناقض باشد، به عبارت دیگر باید سازگاری داشته باشد، نه اینکه خود را نفی کند، به نظر میرسد این قائده در تحلیل حجت الاسلام محلاتی رعایت نشده است. در پایان باید گفت که قانون اساسی که سند مترقی جمهوری اسلامی ایران است، و براساس سیستم قانونگذاری اسلام تدوین شده است، دارای ظرفیت های بالایی است و می تواند در تمامی زمان ها پاسخ گوی مشکلات و نیازهای جامعه در حوزهی امور عمومی و حکومتی باشد.
جواب شما جواب به ایرادات جناب آقای محلاتی نبود. ایشان با توجه به نظرات شهید بهشتی دلایلی را ارائه کرده بودند که شما به آنها پاسخ ندادید و امروز شاهد آسیب های جدی از آن حوزه ها می باشیم. اصل بازنگری ایرادی ندارد اما نحوۀ آن مهم است که البته این را هم نباید از قلم انداخت که به همان قانون اساسی عمل نمی شود.