جمعه 28 اکتبر 11 | 11:00

روش‌های هم‌افزائی دانشجویان مذهبی هم‌دوره در دانشگاه- ۲

محمدصادق شهبازی

بايد براي آدم به آدم برنامه داشت؛ در جمع خود بچه‌هاي حزب اللهي بررسي کرد. هر کس که ظرفيتش را دارد روي طرف کار کند و اين گونه است که جبهة حق غالب مي‌شود. قرار هم نيست که همه را جذب کنيم. اساس تبليغ ديني ما اين نيست که با کارهاي جامعه شناختي و روان شناختي ملت جذب شوند.


تریبون مستضعفین- محمدصادق شهبازی

ادامه از قسمت اول

مديريت تفريحات دسته جمعي

يک راهش رفتن به کوه و تفريحات ديگر است، منتها به صورت مديريت شده و با تزريق محتوا. وگرنه بعد از مدتي صرفاً اردو و کوه برده‌اند و هيچ اتفاق ديگري نيفتاده است، حد ارتباطشان با اين آدم‌ها هم محدود مي‌شود به غذا خوردن و جوک گفتن و…؛ بايد بچه‌ها محور اين آدم‌ها باشند، فضا را دست بگيرند و حواسشان باشد در اقليت قرار نگيرند. يعني اين کارها را که مي‌کنند يا خودشان چند نفري باشند يا اين‌که از حضور ديگران استفاده کنند. بچه‌هاي يکي از دانشکده‌هاي تهران يک دوره‌اي‌شان مي‌رفتند کوه، همه تيپي آدم هم با خودشان مي‌بردند، کنارش يکي دو تا سال بالايي هم مي‌آوردند که با بچه‌ها صحبت کنند و در فضاي رفاقت و… اثر بگذارند. فضاهاي ورزشي هم جزو فضاهاي موثر است، بچه‌ها علم دست بگيرند مثلاً فوتبال و استخر رفتن جمعي و مانند آن را در دوره راه بيندازند و فضا را به اين صورت جلو ببرند. بايد اين اتفاق در جمع‌هاي بچه‌ها هم بيفتد در جمع‌هاي رفاقتي که بهترين محملش هم همين کارهاست.

در دست گرفتن فضاي کلاس

اين در دست گرفتن فضاي دوره و ديده شدن خيلي مهم است. بايد به جاي خودش هم بچه‌ها حرف بزنند. اين حرف زدن سر کلاس‌ها مهم است. دادن جواب اساتيد و يا حتي در بحثي علمي کشيدن بحث با مثال‌هايي به وضعيت کشور و دنيا و … داوطلب شدن براي ارائة بحث و به ويژه کلاس‌هايي مثل کلاس معارف در همة رشته‌ها و نيز اکثر درس‌هاي علوم انساني و مثل آن شدني است. بچه‌ها جاهاي مختلف کلاس بنشينند و جدا جدا بحث کنند. يکي بحث بيندازد وسط يا حرفي بزند بقيه هم به نوعي تأييدش کنند. يک موقعي آيت الله عميد زنجاني اسم مي‌برد از بعضي چهره‌هاي مهم که امروز اساتيد و مسئول مملکتي هستند، مي‌گفت: سال 60-62 در اوج دعوا و بحث با گروهک‌ها و منافقين اين‌ها جاهاي مختلف کلاس مي‌نشستند، يکي چيزي مي‌گفت آن يکي تاييد مي‌کرد و اين طور فضاي کلاس‌هاي حقوق را در دست مي‌گرفتند.

مديريت ارتباطات

غير از ارتباطات و تفريحات جمعي، به راه انداختن و مديريت کردن محيط‌هاي جمعي حقيقي و مجازي ديگر هم مهم است، مثلاً گروه دوره‌ها. خيلي مهم است که مدير و صاحب گروه که باشد، خيلي وقت‌ها اين گروه‌ها شکل نمي‌گيرد و اولين نفري که آن را تشکيل بدهد تا آخر صاحب آن است، گاهي هم بودن در مسئوليت‌هاي صنفي مي‌تواند اين فرصت را فراهم کند.

تقسيم نيرو

قرار هم نيست همة بچه‌ها با همه مرتبط باشند.يعني روابط عمومي يک بحث است، تقسيم کردن آدم‌ها يک بحث ديگر مثلاً در يک دورة 100 نفري اگر هستة اصلي بچه‌هاي حزب اللهي و بسيجي 5 نفر است، اين 5 نفر بايد ضمن رفاقت‌هاي سطحي‌تر عمومي، هر کدام حداقل با 3-4 نفر صميمي‌تر شوند، اين انتخاب هم با توجه به علاقه‌ها، نگاه‌ها، سوابق و امثال آن پيدا مي‌شود. مثلاً ما هم‌مدرسه‌اي بوده‌ايم يا هر دو به يک حوزة هنري يا ورزشي يا درسي علاقه داريم، يا به فلان تيپ فکري جذب مي‌شويم و چيزهائي مانند اين. خيلي وقت‌ها ممکن است شما يک حلقه تشکيل بدهيد، بعدش ببينيد اين آدم به فلاني بيشتر مي‌خورد، به آدم اصلي ديگر مي‌گوييد ارتباطش را با او بيشتر کند و در برنامه‌هايي که مي‌رود او را هم درگير کند.

و کم کم به صورت خودکار شخص جذب آن حلقه مي‌شود. لازم نيست کوه 50 نفري برگزار شود، البته آن هم خوب است، ولي ارتباطات عميق‌تر در حلقه‌هاي کوچک‌تر شکل مي گيرد، مثلاً کوه رفتن 6-10 نفري؛ ولي نبايد در اين برنامه‌ها بچه‌هاي اصلي اقليت باشند، به ويژه اگر بچه‌ها روحيه درون‌گرا داشته باشند، بايد چند نفر باشند وگرنه در آن فضا ممکن است منفعل شوند، و منزوي يا حتي منکري اتفاق بيفتد و نتوانند چيزي بگويند و حتي براي کار مستحب به گناه بيفتند. موثر هم هست که در اين فضاها الگوسازي کرد. يک موقعي سال 86 بچه‌هاي بسيج دانشکدة فني يک کوه عمومي گذاشتند در غرب تهران جمعيت هم همه حزب اللهي نبود همه‌اش محترمانه تذکر داده شد پاسور و اين‌ها را جمع کنند و با فضاي رفاقت بندگان خدا را هم جذب کردند. در وسط کوه، يک آبشار بود و دختر و پسر بدون حجاب مي‌لوليدند آن جا هم تذکر دادند و بعد تا پايين کوه بحث‌هاي چهره به چهره با همان کساني که مورد تذکر قرارگرفته بودند هم شکل گرفت. هم بچه‌ها ترسشان ريخت، هم غير حزب اللهي‌ها و حتي مردم عادي که داشتند در معرض کارهاي خلاف اخلاق و عرف قرار مي‌گرفتند نهي شدند و….

فعاليت‌هايي که جزء زندگي ما نيست…

يکي از مشکلات ما اين است که کارهاي ما همه اضافه بر زندگي‌مان است، يني زندگي مي‌کنيم، درس مي‌خوانيم، اما اضافه بر همة اين‌ها کارهاي انقلابي‌مان بار مي‌شود. اعلامية 11 يکي از سران فتنه يک نکتة کاملاً درس آموز داشت، گفته بود تشکيلات راه سبز اميد را بايد زندگي کرد. يعني کارهاي سياسي و اجتماعي را جوري تعريف کرد که با زندگي گره بخورد. انقلاب اسلامي هم اساساً همين جوري است، از روند شکل گيري‌اش تا جنگ تا حتي مناسبت‌هايش به عنوان نمونه مردمي و خانوادگي است، مناسبت‌هاي اصلي انقلاب، مثل راه‌پيمايي‌هاي پيروزي انقلاب و روز قدس، نماز جمعه‌هاي رهبري، سالگرد امام، انتخابات و مناسبت‌هاي ديني مثل اعتکاف و حتي شب‌هاي قدر و عاشورا و… همه جوري است که مي‌تواند خانوادگي شکل بگيرد، افراد ضمن کارهاي مشترک گروهي در نهايت خانوادگي و همگاني مي‌توانند شرکت کنند.

بچه‌هاي انجمن اصلا بخش عمدة جذب و کارهايشان در همين تيپ کارهاي رفاقتي شکل مي‌گيرد. با هم هستند، تفريح و بوفه رفتنشان با هم است، درسشان با هم، کارهاي غير اخلاقي و سياسي‌شان هم در همين مدل شکل مي‌گيرد، نه مسئلة جداي بر روابط و زندگي عادي. مارکسيست‌ها که از قديم همين جوري بودند؛ اصلا جذبشان بر اساس سلسله روابط اخلاقي پيش مي‌رود. 70 سال است اين‌ها هر کس را که مي‌خواهند جذب کنند او را سريع وارد يک شبکة ارتباطات غير اخلاقي مي‌کنند. جنوب دانشکدة حقوق دانشگاه تهران تا يک دانشجو را جذب کردند، جنس مخالف يکي را سريع مي‌فرستند سراغش و اين طور او را با خود همراه مي‌کنند. اين منطق فکري آن‌هاست، اما منطق ديني و فکري ما که اين نيست. دين به ماها نقشه داده است: شبکة روابط بين خودمان و شبکة روابط بيروني با اين آدم‌ها با اصل دعوت و امر به معروف و نهي از منکر.

تجربة سيد جمال، کار سياسي و اجتماعي و تشکيلاتي مبتني بر مستحبات و تکاليف شرعي

کار اصلي سيد جمال در مصر، همين گونه شکل گرفت. به کارگيري يک رشته از مستحبات و واجبات اين چنيني براي شبکه‌سازي و فعاليت ضد انگليسي. شهيد هاشمي‌نژاد با لحن داستان گونه‌اي در کتاب مناظرة دکتر و پير، بخشي از اين ماجرا را آورده است. ماجرا در کتاب از آن جا آغاز مي‌شود که سيد جمال به اتفاق شيخ محمد عبده از پاريس حرکت کرده و وارد مصر شدند. در آن‌جا جمعيتي را به نام «انجمن وطني» تشکيل داده و از مردم براي پيوستن به آن دعوت کردند.

از آن‌جا که اين انجمن بر خلاف تمام احزاب سياسي روز براي رسيدن به قدرت تأسيس نشده بود، از سرتاسر مصر تنها ۴۰ نفر به آن پيوستند… در جلسة پانزدهم انجمن وطني سيد جمال به ارائة بحث پرداخت و گفت: «…بارالها! گفتة تو راست است که «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» پروردگارا! گفتة تو حق است و اين انجمن مقدس به نام تو و براي ياري دين تو تشکيل يافته است… قرآني که در پرتو شعاع نوراني‌اش دنياي ديروز و امروز را با آن انحطاط به اين درجه از تمدن رسانيد امروز منحصر شده به: تلاوت در قبرستان‌ها! زينت قنداق بچه! مقدمة انتقال اسباب منزل! چشم زخم! قسم دروغ! مشغوليت روزه‌داران! زبالة مساجد! بازيچة مکتبخانه‌ها! سلاح جن‌زده‌ها! حمايل مسافرين! حرز زورخانه! سرماية کتاب‌فروشي‌ها!… خدايا تو گفتي و حق گفتي: «ان الله لا يغير ما به قوم حتي يغيروا ما بانفسهم».

آري، خداوندا! ما صورت دل‌هاي خود را از اطاعت تو برگردانديم، تو هم سعادت و شرافت ما را به ذلت و نکبت مبدل ساختي»! … از بدبختي‌هاي امت اسلامي مي‌گويد تا جايي که سيد جمال و 40 نفر به شدت گريه مي‌کنند و از حال مي‌روند… بعد همگي به اتفاق آرا به اين نتيجه رسيدند که تنها راه نجات، بازگشت به فرامين سعادت بخش اسلام است و بس.

از اين‌ برنامة ۱۷گانه اي براي عمل تنظيم کردند: «هر يک از اعضاي انجمن در هر شبانه روز لااقل۱ حزب از قرآن را با دقت و تأمل بخواند. به جماعت خواندن نمازهاي واجب، ترک نکردن امر به معروف و نهي از منکر، دعوت غير مسلمانان به اسلام، بحث به احسن شکل با مبلغين مسيحي، ياري به فقرا در حد امکان، کشف و برآوردن نيازهاي مشروع نيازمندان قبل از درخواست آنان، صلة رحم، عيادت بيماران، جويا شدن از حال مسلماني که در مسجد يا محل کار ديده نشده و کوشش براي رفع مشکل او، ديدار با کساني که از مسافرت‌هاي مشروع برمي‌گردند، پرداخت حقوق واجب مالي، کوتاهي نکردن از راهنمايي افراد ناآشنا با قوانين دين و يا ساير شئون سعادت بخش ديگر، دور کردن صفات رذيله از خود به ويژه تکبر و خودپسندي و جاه‌طلبي، گذشت از لغزش‌هاي برادران مسلمان خود، تندخو و غضبناک نبودن در رفتار با مردم، خودداري از انجام کاري يا گفتن سخني که نفعي (مادي يا معنوي) براي آنان يا ديگر مسلمانان ندارد».

هر يک از اعضاء موظف شدند دفترچة کوچکي به همراه خود داشته باشند تا به هر يک از مواد هفده‌گانه که عمل کردند آن را يادداشت کنند. تا در دفتر انجمن ثبت شود و چون بعضي از اين مواد هفده‌گانه احتياج به امکانات مالي داشت، همة ۴۰ نفر در مرحلة اول تصميم گرفتند که تجملات زندگي خود را بفروشند و با حداقل ضروريات زندگي به سر ببرند و باقي درآمد خود را در اختيار صندوق انجمن قرار دهند…

کارنامة ۱ ماهه: عيادت ۱۵۰۰ مريض، برآوردن احتياج ۱۲۰۰۰ محتاج، توبة ۸۰۰ معتاد به مشروبات الکلي، نماز خواندن ۱۳۰۰ مسلمان که نماز نمي‌خواندند، توبة ۴۰۰ زن منحرف، استعفاي ۸۰ نفر از مستخدمين ادارات انگليسي، خودداري ۵۰۰ نفر از ثروتمندان مصر از خريد کالاهاي لوکس از ممالک بيگانه به ويژه انگلستان، سرمايه دادن به ۷۵ نفر ورشکسته، تأمين يک سالة ۲۰۶ نفر از نيازمندان واقعي، برقراري ۴۴ مجلس بحث با مبلغين مسيحي و وارد کردن ۱۲۰ اشکال که از دادن پاسخ به آن‌ها عاجز شدند!… «لرد کرومر» مستشار مالي دولت انگلستان در مصر، يکباره مشاهده کرد که امور تجاري انگليس در مصر ۳۵٪ تنزل کرده است! و ۸۰ نفر از مأمورين مجرب مسلمان استعفا دادند و نمايندگان کمپاني‌هاي انگليسي و مخصوصاً نمايندگان فروش اشياي تجملي از عدم مراجعة مشتريان فريادشان بلند است که «به اندازة مخارج مغازه و حقوق کارکنان هم فروش نداريم».

آن عده از مأمورين دولت مصر که مأمور وصول ماليات مشروبات الکلي و فواحش بودند از شغل خود استعفا دادند. فعاليت‌هاي ۳۵ سالة مبلغان مسيحيت نسبت به فعاليت يک ماهة انجمن وطني مصر رنگ باخت. او در اولين گزارش خود چنين نوشت: «بدين وسيله به زمامداران انگلستان اعلام خطر مي‌کنم که اگر يک سال ديگر انجمن وطني مصر تحت رهبري سيد جمال الدين اسدآبادي ادامه پيدا کند، نه تنها سياست و تجارت دولت انگليس در آسيا و آفريقا يکسره نابود خواهد شد، بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهاي اروپايي يکباره در سراسر جهان به خطر افتد». و در گزارش دوم خود نيز هشدار مي‌دهد: «انجمن وطني مصر بدترين صاعقه‌ايست که براي پيشرفت ما تصور شود و بايد با کمال سرعت براي تفرق آنان دستور صادر شود». کرومر در سومين گزارش معترف است: «انجمن وطني مصر بهترين شاهد است بر استيلاي محيرالعقول مسلمين در سيزده قرن قبل که در مدت کوتاهي بر ثلث کشورهاي جهان تسلط يافتند»…

يکي از مبلغين مسيحي در گزارشي که به کليساي سنت پل (بزرگ‌ترين کليساي آن وقت) ارائه کرد، آورده است: «هيچ امري عجيب‌تر از اين واقعه نيست که 700 ميليون مسيحي در مقابل 40 نفر مسلمان که در واقع روح يک سيد روحاني در کالبد آن‌ها بيش نيست، اين‌گونه مقهور گردند»! و رئيس بانک انگلستان در مصر نيز نوشت: «از غرائب روزگار اين که امروز سياست اروپا در مصر و فردا در سراسر دنيا پايمال فعاليت 40 نفر مسلمان خواهد شد که سلاحشان فقط ديانت است». (به نقل از کتاب «مناظرة دکتر و پير» نوشتة شهيد هاشمي نژاد) درسي که از اين قصه مي‌شود گرفت همين اثر انجام يک سري وظايف ديني و ارتباطات ديني براي فعاليت‌هاي انقلابي است. اين همه روايت که دستورات خاص مربوط به ارتباطات مؤمنين با همديگر است، يا مي گويد به ديدار هم برويد و امر ما را احيا کنيد براي همين چيزهاست…

ضرورت نمايش وجود و حضور جبهة حق

بسياري مسائل با همين ديده شدن‌ها حل مي‌شود، بچه‌ها که منزوي شدند، ديگر خيلي کارها نمي‌شود کرد، سال 83 زماني يک تعدادي از بچه‌ها از حسن عباسي پرسيدند که براي حجاب دانشگاه چه کنيم، خيلي جواب مهمي داد. حرفش اين بود که به جاي اين که در مربع کلاس، مسجد، کتابخانه، خانه محصور شويد در دانشگاه جوري رفتار کنيد که ديده بشويد. در صحن دانشگاه اصلا باشيد، خواهرها قربتاً الي الله چند نفره با هم در دانشگاه رژه برويد که فضاي عمومي دانشگاه تغيير کند. همان موقع‌ها يک آماري دادند گفته بودند براي خراب کردن دانشگاه‌ها و شهرک شهيد محلاتي فاحشه‌ها را ول مي‌کردند، روزي 50 هزار تومان هم بهشان مي‌دادند که فقط فضا و جو عمومي تغيير کند.

يک موقعي در دانشکدة فني تمام دعوا اين بود که بچه‌هاي بسيج دفتر بسيج را پاتوق نکنند از کف دانشکده بمانند. يعني اين آدم‌ها زنگ تفريح‌ها از کلاس و محيط کف دانشکده فرار کنند دفتر بسيج بدون بازخورد بيروني. يک بار داشتم مي‌رفتم دانشکدة حقوق بچه‌هاي حزب اللهي دورة 83 شان را ديدم يک گوشه‌اي بيرون دانشکده خيلي در غربت نشسته بودند؛ اعصابم خورد شد گفتم: چرا اين جاييد، گفتند: کف دانشکده خراب است، آمديم اين جا، خب بايد مي‌رفتند جو دانشکده را در دست مي‌گرفتند. يک موقعي اواسط دهة هفتاد بعد از درگيري‌هاي مربوط به حجاب يک عقلانيتي در يک بخش دانشجويي حزب اللهي‌ها به وجود آمد که بسيجي دانشگاه امام صادق چند جا را فهميده بود. مثلاً يک نمايشگاهي يا يک مراسمي که خيلي وضع خراب است بدون هيچ کار اضافه‌اي به يک باره مثلاً 500 تا بچة مؤمن با ريش و پيراهن روي شلوار آن جا حاضر شده بودند، اصلاً مسئله جمع شده بود رفته بود. خيلي وقت‌ها ما بايد کارهايي از اين دست انجام بدهيم.

مرحله‌بندي نهي از منکر

نهي از منکر بچه‌ها و نگه داشتنشان از روابط فاسد مرحله بندي دارد و براي تيپ‌هاي مختلف متفاوت است، اولين مرحلة امر به معروف و نهي از منکر ارشاد و تعليم آدمي است که نمي‌داند. خيلي وقت‌ها وقتي شما روابط عمومي و مرجعيت داريد و رفاقت ايجاد شده اعراض و قطع ارتباط، آن جاست که جواب مي‌دهد. وگرنه جايي که طرف آدم سستي است و رفيق ناباب او را مي‌کشد، قطع ارتباط شما بيشتر او را به سمت طرف مقابل مي‌کشد. اين را بايد در صحنه و لحظه بفهميد. بايد جو را در دست گرفت، يعني همين که دارد بحث مي‌شود طرف از دوست دختر و حرف‌هاي غير شرعي مي‌زند، بحث را بايد در دست گرفت و موضع را عوض کرد.

گاهي هم مستقيم بايد گفت اين بحث چيپ است و يا فضاي عمومي را طوري کرد که به تمسخر و خلاف عرف بودن رفتار فرد بينجامد. در جبهه معروف بود هر موقع کسي مي‌خواست غيبت يا تمسخر کند با انجام کاري مثلاً صلوات دسته جمعي جلوي طرف را مي‌گرفتند. اقليتي از همان معاندين و مفسدين و نه فاسد شده‌ها هستند که ديگر نمي‌شود کاري‌شان کرد و دعاوي ما با آن‌ها سر اصل دين است و احکام مقابله با منافقين و کافرين دارد و موضع ما با آن‌ها جهاد و مقابله با اهل بغي است. اين يک درصد تا دو درصد را بايد کنار گذاشت، با بقيه که قرار نيست اين جوري باشيم. همين‌ها را هم ما بايد منزوي کرد.

بحث صنفي

از چيزهاي مهم بحث‌هاي صنفي و بحث‌هايي است که با نفع عمومي افراد درگير است، اين از جاهايي است که موجب درخشيدن و ديده شدن آدم مي‌شود. همين شهيد رجب بيگي‌ و بعضي شهداي دانشجوي ديگر، جزو پاکارترين آدم‌ها براي مسائل صنفي بودند، غير از بحث عدالتخواهي موجود در آن، اين ظرفيت را هم فعال مي‌کردند. يک وقت با اقدامات و پيش قدم شدن‌هاي حساب شده بايد اين کارها را کرد، يک وقت هم نمايندة دوره شدن يا شوراي صنفي رفتن مي‌تواند، کمک کند. البته بايد مواظب بود که اگر حساب شده عمل نشود، يک سري کارهاي اجرايي اضافة بي‌خود به بچه‌ها بار مي‌شود، در همکاري‌هاي اين چنيني به ويژه وقتي قرار است با ديگراني که همفکر نيستند همکاري شود، نبايد جوري تقسيم کار شود که کارهاي اجرايي و به تعبير دانشجويي «خرکاري» بر آدم‌هاي اصلي بار شود، نيز نبايد اين مسئوليت‌ها موجب کنده شدن بچه‌ها از کف دوره و گروه شود.

نمود بيروني جامعيت جبهه

اصل مسئله اين است بچه‌ها از مجموعة حزب اللهي‌ها فضاي يک آدم جامع را ببينند که هم آدم اخلاقي است، هم علمي است، هم سياسي است، هم فرهنگي ، هم پي‌گير مسائل صنفي، هم عدالتخواهي مي‌کند هم مسائل جهان اسلام را حواسش هست. حالا همة ما که همة اين کارها را نمي‌کنيم و اصلاً شايد نتوانيم بکنيم که اکثر موارد هم همين است و اساساً براي همه هم مطلوب نيست که اين گونه باشند، اما بايد وجهة کل جبهه اين باشد.

به دنبال هدايت به هر قيمت نيستيم!

بايد براي آدم به آدم برنامه داشت؛ در جمع خود بچه‌هاي حزب اللهي بررسي کرد. هر کس که ظرفيتش را دارد روي طرف کار کند و اين گونه است که جبهة حق غالب مي‌شود. قرار هم نيست که همه را جذب کنيم. اساس تبليغ ديني ما اين نيست که با کارهاي جامعه شناختي و روان شناختي ملت جذب شوند. البته بايد شرايط تأليف قلوب اين‌ها را با کارهايي فراهم کرد، اين الْمُؤَلَّفَة قُلُوبُهُمْ که در قرآن هم آمده که حتي مي‌شود از صدقات خرجشان کرد همين را نشان مي‌دهد؛ اما اساس مسئله با اين مدل نيست.

اساس مسئلة هدايت مشخص کردن راه مقابل طرف است و مخير کردنش که بيايد يا نه، بپذيرد يا خير. «إِنَّا هَدَيناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (3 الانسان) ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاسي پيشه کند» اصل همين است که طرف اين دو مدل و راه را ببيند اين دو قله را درک کند. «وَ هَدَيناهُ النَّجْدَينِ (10البلد) و او را به راه خير و شرّ (تفاوت و آثار و نتايج اين‌ها)هدايت کرديم»!

البته اقدام در قالب دفتر دانشکده‌اي يک تشکل و يا مسئوليت دانشکده‌اي فراتر از يک دورة خاص در يک رشته ملزومات تشکيلاتي ديگري را نيز علاوه بر اين ملاحظات چهره به چهرة دوره‌اي به همراه دارد، که بايد جداگانه از آن سخن گفت.

  1. محمد
    29 اکتبر 2011

    احسنت. این‌طور مطالب را باید با تیراژ بالا بین دانشجوهای به خصوص سال پایینی پخش کرد.
    در کل چند تا آفت بزرگ هست که باعث انفعال ما شده:
    ۱. دلخوش بودن به نهادهای دولتی و حکومتی
    ۲. عدم اهتمام به کار تشکیلاتی بین نیروهای انقلابی. کارهای معمولاً غیرسیستماتیک و تک‌نفری است و دوام ندارد.
    ۳. عدم اهتمام به تقسیم کار: قرار نیست همه فرضاً وارد کار سیاسی شوند یا وقتشان را روی درس بگذارند. هر کسی در هر موضعی که هست و با علائقی که دارد در قبال اسلام وظیفه دارد. حال ممکن است کار فرهنگی باشد یا سیاسی یا علمی یا اجرایی یا غیره.
    ۴. محدود بودن دید به برخی کارها یا موضوعات خاص و به کار نگرفتن خلاقیت و رصد نکردن شرایط به قدر کافی. مثلاً تا دلتان بخواهد گروه داریم که در زمینه‌ی مبارزه با شیطان‌پرستی و فراماسونری کار می‌کنند. اما برای مبارزه با سکولاریسم و لیبرالیسم کمتر کسی کار فرهنگی می‌کند (کار سیاسی منظورم نیست‌ها). همچنین برای چشم‌اندازسازی و چارچوب‌سازی برای آینده‌ی انقلاب، که همه ظاهراً منتظرند ببینند در وزارت علوم یا شورای عالی انقلاب فرهنگی اتفاقی بیفتد و خرق عادتی (!) شود.

    مثال سید جمال عالی بود. مثال نزدیک‌ترش همین کارهایی است که قبل از انقلاب می‌کردیم و منجر به پیروزی انقلاب شد. این نشان می‌دهد که توانایی‌اش را داریم فقط به خاطر دلخوش بودن به دولت، منفعل شده‌ایم. در زمان حاضر مثال‌های همین سایت تریبون، جنبش عدالتخواهی، اتحادیه‌ی امت واحده، اردوهای جهادی و غیره مثال‌هایی عالی هستند که می‌شود ازشان الگو گرفت.

    و در ضمن هیچ وقت دیر نیست. حتی فارغ‌التحصیلان مذهبی می‌توانند (و وظیفه دارند) با یکدیگر و با دانشجوها تماس بگیرند و شروع به کار کنند. بجنبیم که وقت تنگ است و امواج سهمگین غربی‌سازی فرهنگ در حال پیشروی.

  2. عمارها...
    29 اکتبر 2011

    ابراهیم حاتمی کیا ی عزیز سال های سال با فیلم هایت زندگی کردیم
    با هر یک از فیلم هایت معنای جسارت و شجاعت برایمان پررنگ تر شد
    و حال که تو دلت ازایستادگان در صف سفارت خرس نشان گرفته است
    این طرح را تقدیم به تو می کنیم تا شایداندکی از دینی که به گردن ما داری ادا شود+پوستر
    http://ammarha.hamweblogi.com/1390/08/07/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85/

  3. مدیریت فضای هر دوره ی رشته های مختلف دانشگاه | قیام لله
    27 می 2012

    […] همین مطلب در تریبون مستضعفین(۱و۲) […]

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.