سه‌شنبه 01 نوامبر 11 | 14:36

آقا مجتبای تهرانی‌ها

حامد هادیان

نزدیک اذان پای پیاده از کوچه‌های تنگ وارد راسته بازار می‌شود. عده‌ای که می‌شناسندشان سلام و اظهار ارادت می‌کنند. و نشناس‌ها گاهی بدون قصد تنه‌ای می‌زنند. تا سریع‌تر رد شوند. و به فکرشان نمی‌رسد که شاید این روحانی سالخورده یکی از مراجع اعظم تقلید باشد.


حامد هادیان- در شبکه اینترنت درباره مسجد جامع بازار و امام جماعتش آمده است که: «قدیمی‌ترین مسجد جامع تهران، بیش از ۷۰۰سال عمر دارد و امام جماعت آن آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی از حدود۴۰سال پیش تاکنون به این مهم پرداخته است. و معمولا نماز ظهر، عصر و مراسم مذهبی را در این مسجد به جا می‌آورد» نزدیک اذان پای پیاده از کوچه‌های تنگ وارد راسته بازار می‌شود. عده‌ای که می‌شناسندشان سلام و اظهار ارادت می‌کنند. و نشناس‌ها گاهی بدون قصد تنه‌ای می‌زنند. تا سریع‌تر رد شوند. و به فکرشان نمی‌رسد که شاید این روحانی سالخورده یکی از مراجع اعظم تقلید باشد. ورودی مسجد در دل بازار است. رو به حیاطی بزرگ که حوضی در میانش به چشم می‌آید. درخت انجیر کوچکی کنار حوض است و کارگرهای خسته از کار روزانه، زیر آن خستگی در می‌کنند. متولیان مسجد وقت اذان درب‌های آهنی را باز می‌کنند. مردم از حیاط وارد رواق زیرگنبد می‌شوند. تا موذن، اذان بگوید، سلانه سلانه از راه می‌رسد. مسیر طولانی رواق تا محراب را کفش در دست طی می‌کند. به سلام‌های نمازگذاران آرام جواب می‌دهد. سرش پائین است و همچنان ذکر هم می‌گوید. وقتی به محراب می‌رسد عبایش را عوض ‌می‌کند. و یک پره از عمامه‌اش را مانند استادش امام خمینی باز می‌کند. صف‌های فشرده پشت سرش تا معمولا تا شانزده ردیف ادامه دارد.

بین دو نماز برمی‌گردد به سمت نمازگزارانی که اکثرا از کسبه بازار و جوان هستند و برایشان از مسئله‌ای فقهی درباره خرید فروش در بازار می‌گوید. و دوباره به نماز می‌ایستد. نماز دوم که تمام شد. صف اول خالی می‌شود و عده‌ای دوره‌اش می‌کنند. حاج آقا روی صندلی کنار سجاده رو به محراب می‌نشیند که پنجره‌ای به بیرون دارد. مردم برای گرفتن استخاره و حل مشکل می‌آیند. گاهی اگر کسی برای ازدواج آمده باشد می‌خندند. کارش که تمام شد بدون هیچ تشریفاتی از راهروی مسجد خارج می‌شود. درحیاط مسجد چای دارچینی می‌دهند و بویش همه جا را گرفته است. چای فروش‌های دوره گرد هم می‌نشینند و چای می‌خورند. زیر درخت انجیر کارگر‌ها نان و ماست می‌خورند. آیت الله رفته است. شاید این روال هر روزه این مرد دین‌دار باشد.

***

امام جماعت مسجدجامع تهران فرزند آقامیرزاعبدالعلی تهرانی عالم برجسته تهران قدیم است. که بدون هیچ واسطه و محافظی با مردم زندگی می‌کند. آیت الله شیخ مجتبی تهرانی جایگاهی ویژه درمیان طلاب، بازاریان وجوانان دارد؛ کرسی دروس فقه واصولش، در سطوح عالی حوزه علمیهٔ تهران برگزار می‌شود. و هر صبحدم طلاب در محضر دروس استاد خود، سیراب می‌شوند. جلسات دروس تفسیرش نیز، جوانان تحصیل کرده و مشتاق معارف قرآن را برگرد خود فراگرفته است. علل الخصوص از دیرباز، محفل دروس اخلاق و عرفان چهارشنبه‌ها در خیابان ایران، کانون تجمع مشتاقان بوده است. نحوه بیان مطالب توسط ایشان از طبقه بندی و اسلوب خاصی برخوردار است. ایشان هر چند وقت یک بار با تمرکز بر روی مشکلات جامعه و غور در آیات و احادیث سلسله بحث‌هایی را در این دوره‌های اخلاقی انجام می‌ دهند. از نکات جالب این بحث‌ها این است که مباحث اخلاقی را براساس سوال‌های که مردم از دفترشان می‌کنند انتخاب می‌شود. پیشنهاد‌های اخلاقی ایشان به شدت عملی است. و جدا از ارزش علمی به راحتی می‌تواند مورد استفاده عوام قرار گیرد. آیت الله مجتبی تهرانی از شاگردان برجستهٔ امام خمینی است که با امام الفت و موانست بسیار داشته است. یک نمونه برجسته ازشاگردان اخلاقی ایشان شهیدصیاد شیرازی است.

***

جلسه اخلاق چهارشنبه‌های آیت الله نیز برای عموم است. چهارشنبه نزدیک غروب خیابان ایران، کوچه ملکی انتهای کوچه میزبان جوانان پی جوی اخلاق است. حیاط بوی چایی دارچینی می‌دهد. و میهمانانی با تیپ‌های مختلف از نقطه‌ای از شهر به آنجا آمده‌اند. بعد از وضو همه وارد زیرزمین می‌شوند. زیرزمینی هزارمتری که کم بیش پر است. خیلی‌ها همدیگر را می‌شناسند. و یا حداقل گروهی آمده‌اند. بعد از لمحه‌ای حاج آقا مجتبی با سری پائین و ذکرگو وارد می‌شود. عبا را عوض می‌کند و به نماز می‌ایستد. تعدادی از حاضران نماز را شکسته می‌خوانند. بعد اتمام نماز همه به گوشه دیگر سالن متمایل می‌شوند. جایی که قرار است از اخلاق گفته شود. قرآن خوانده می‌شود. و بعد چند نفری استخاره می‌گیرند. آیت‌الله روی صندلی می‌نشیند. بحث آن چهارشنبه، تربیت است:

می‌گوید: بنده گناهکار همیشه روش زشت، به میراث می‌گذارد. اینقدر این روش بد می‌دهد و آن‌ها هم یاد می‌گیرند، که همه آن‌ها را به جهنم می‌برد. «حَتَّی لا یَفقِدَ فی‌ها مِنهُم صَغیراً و لا کَبیراً و لا خادِماً و لا جاراً» تا آنجا که هیچ یک از خانواده و عیال و همسایگانش را مفقود نمی‌یابد. آنقدر روی خانواده‌اش، خدمتکارش و همسایه‌اش اثر سوء و زشت می‌گذارد که همشان وارد جهنم می‌شوند.

می‌گوید: اصلاً تربیت و روش دادن‌ها و روش گرفتن‌ها، برای این بود که یک نفر، انسان بشود. یعنی عقل عملی او به فعلیت برسد. این‌‌ همان تعبیری است که می‌گویم باید اسکلت انسانی‌اش درست بشود و شاکله پیدا کند. باید در درون خودش و در بعد معنوی‌اش هم همین طور، شکل پیدا کند. حالا من دو روایت بخوانم. روایت از امام صادق (ع) «دَعْ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ» بچه‌ات را ر‌هایش کن تا هفت‌سالگی، بازی کند. ما هم همینطور هستیم که از هفت‌سال به بعد او را به مدرسه می‌بریم. یعنی این مقتضای سنی اوست که در آیه هم دارد «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ» همانا زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی و زینت و فخرفروشی و… است. آیه شریفه هم اول از لعب شروع می‌کند که ظاهراً همین است. این مسائل وجودی است و تمام معارف ما هم سو با آن‌هاست. چرا؟ چون دستورات خالق ماست. آنکه سازنده من است، خودش خوب بلد بوده است که راه را به من نشان دهد.

می‌گوید: هفت سال دوم، زمان تربیت و یادگیری است «وَ یُؤَدَّبْ سَبْعاً» از آن سن به بعد، دیگر قوه تمییز پیدا می‌کند. یادش بده! به او روش بده! تا اینجا او از نظر دیداری، شنیداری و رفتاری از شما یاد می‌گیرد و هیچ احتیاجی نیست که تو بخواهی او را ادب کنی. یادگیری‌اش خواه ناخواه و خودکار است. می‌گوید از هفت سال به بالا آرام‌آرام قوه تمییز او به کار می‌افتد و می‌توانی به او بفهمانی. «وَ یُؤَدَّب سَبعاً» تا به چهارده سال برسد، می‌توانی به او بگویی: باباجان این کار به این دلیل درست است! پسرم این کار غلط است! دخترم…! امثال این حرف‌ها.

صحبت‌ها مبتنی بر روایات و احادیث است و درعین حال علمی. در حین صحبت‌ها وقتی از جوان‌ها صحبتی می‌آید با خنده به حاضران نگاه می‌کند. هنگام خواندن روایات عینکش را در می‌آورد. تا زیر وزبری اشتباه نشود. و در همین حین‌ها چشم‌های همیشه مخفی آیت‌الله را می‌شود دید. سخنرانی خیلی طولانی نیست تا کسی خسته شود. بسیاری فرزندان خود را همراه آورده‌اند. سخنرانی که تمام می‌شود. برای همه دعایی می‌کنند و می‌روند. با این‌که تا سالن خالی شود کمی طول می‌کشد ولی آیت‌الله خیلی‌تر و فرز سالن را ترک می‌کند. جوان‌هایی هم که در هنگام صحبت‌ها کاغذ و قلم دستشان است همه چیز رادرون کیف‌ می‌گذارند و به طرف‌های مختلف خیابان می‌روند. هر کس از جایی آمده است. وحالا به جایی می‌آید.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.