امروز كشورهای منطقه كه در معرض بیداری اسلامی قرار گرفتهاند، بهتدریج وارد مرحلهی نظامسازی و نهادسازی میشوند. با توجه به فرآیند نظامسازی پس از سقوط نظامهای دیكتاتوری و نیز تلاش نظام سلطه برای تحمیل الگوهای خود، معرفی الگوی مناسب «مردمسالاری اسلامی» ضروری به نظر میرسد. اما این كار بیشتر از آنكه متوجه سیاسیون باشد، تلاش محافل علمی و پژوهشی ما را طلب میكند تا تجربهی جمهوری اسلامی را بهدرستی برای ملتهای مسلمان منطقه معرفی و تبیین كنند. حجتالاسلاموالمسلمین احمد مبلغی، رئیس پژوهشگاه مطالعات تقریبی در این گفتوگو به بررسی این موضوع پرداخته است:
با توجه به فرایند نظامسازی در برخی كشورهای منطقه، چطور میتوان تجارب انقلاب اسلامی را به مردم این كشورها منتقل كرد؟
به نظر من، نزدیك شدن به این ملتها نیاز به كار كارشناسی دارد. امروز رقابت بر سر انتقال حداكثری تجربهها است. البته جمهوری اسلامی در حوزهی انتقال تجارب خود ملاحظاتی نیز دارد. اینكه ما صرفاً تجربهها را منتقل كنیم یا اینكه مانند غربیها كاملاً بیپرده و طوری عمل كنیم كه با ادبیات این ملتها همخوانی نداشته باشد، راه به جایی نخواهد برد. این شیوهی انتقال تجارب باعث میشود كه گاهی دستاویزها و بهانههایی را برای رقبا فراهم كنیم و موفق نشویم.
بهترین راه برای انتقال تجارب مشمول دو اصل است: اول اینكه انتقال تجارب باید با ادبیات و فضای حاكم بر این كشورها سازگار باشد، زیرا مردم در جریان این انقلابها یكدست نیستند و سطح یكسانی از علایق را ندارند، بلكه مجموعههای مختلفی هستند. از طرف دیگر ما باید به گونهای تجارب خود را منتقل كنیم كه به دستگاههای تبلیغاتی غرب بهانه ندهیم، زیرا در این صورت به هدف نهایی ما كه همانا عزت اسلام و وحدت مسلمین است، ضربه وارد میشود؛ چرا كه تبلیغات مؤثر علیه ما وجود دارد. در این وضعیت مهمترین خواستهی ملتها تشكیل یك امت اسلامی است. امت اسلامی راه را برای اقتدار اسلام و شكلگیری نهادهای اسلامی باز میكند.
مردمسالاری اسلامی از آموزههای اسلامی برخاسته است. مردم مسلمان از آنجا كه دنبال اسلام هستند، از مردمسالاری اسلامی استقبال خواهند كرد. بنابراین هوشمندانهترین روش آن است كه ما میانگین مطالبات ملتهای بهپاخاسته را كارشناسی و تدوین كنیم و از طریق آن به ملتها نزدیك شویم تا آنها در مقابل ما موضع نگیرند.
شرایط انقلابها، شرایط جغرافیایی، شرایط منطقهای، دشواریهای فراروی انقلابها و دهها مؤلفه و متغیر دیگر باعث میشود كه این ملتها شعارها و ادبیاتی را بروز دهند. ادبیات یك تحول، امری فرمایشی نیست و كسی نمیتواند ادبیاتی را در این زمان تحمیل كند. لذا ما باید برای انتقال تجربههای خود، ادبیات این انقلابها را آنگونه كه هست، ببینیم.
نكتهی دوم «مشاركتجویانه بودن این انقلابها» است. ما باید از این فرصت برای معرفی كردن الگو استفاده كنیم. اصل سوم این است كه این ملتها یك دروننهفتههایی دارند كه ارتباط بسیاری با اسلام و عزت اسلامی و هویت اسلامی دارد. بنابراین ما باید زمینهی بروز و ظهور این مسائل را از رهگذر مشاركتجویی ایجاد كنیم.
در این مقطع باید در ارتباطات خود با دولتهای جدید، خط قرمزها را به حداقل برسانیم و اگر برای این ارتباطات یك فرصت قائل هستیم، باید بدانیم كه این مقطع، هنگامه و زمانهی دیپلماسی و فعال كردن آن است. این كافی نیست كه ما از دور بنشینیم و به طرح دعاوی بپردازیم، بلكه باید نزدیك شویم و با این انقلابها ارتباط برقرار كنیم.
از سوی دیگر شاهدیم كه الگوهای مرسوم در بحث نظامسازی نیز حداكثر تلاش خود را برای نفوذ در این كشورها به كار بستهاند. به نظر شما اصلیترین رقبای اسلامخواهی مردم منطقه كدامند؟
دو رقیب برای جریان اسلامخواهی وجود دارد. البته رقابت در اینجا به معنی بهرهگیری از فرصتها است. رقیب اول كشورهای غربی هستند. بدیهی است كه غربیها با پوشش حداكثری رسانهها و با امكانات نظامی و سیاسی و دیگر امكانات خود، توانستهاند در مواردی كسانی را به جای دیكتاتورهای سرنگون شده به ملتها معرفی كنند. به هر حال كشورهای غربی حداكثر توان خود را برای بهرهگیری از فرصتها به كار میگیرند.
یكی از خواستههای غربیها این است كه تا سرحد امكان رنگ و بوی اسلامخواهی در آیندهی كشورهای منطقه به حداقل برسد. آنها میخواهند دیدگاههای خودشان را در قالب اسلام غیر اجتماعی و فردی و خصوصیشده تقویت كنند و غرب در افق این نگاه حركت میكند.
یكی از ابزارهای غرب برای تحقق این هدف، استفاده از برخی كشورهای منطقه و دخالت و ایفای نقش این كشورها است. غرب در این وضعیت كه دامنهی این انقلابها رو به گسترش است، قصد دارد تا حدود این انقلابها را مشخص كند و اجازهی سرایت این انقلابها به دیگر كشورهای منطقه را ندهد. ابزار دیگر غرب هم معرفی الگوهای حكومتی سكولار یا حتی اسلام سكولار است كه میكوشند آن را در نقطهی مقابل روح بیداری اسلامی قرار دهند.
رقیب دوم وهابیت است. وهابیت را باید فراتر از كشور سعودی در نظر گرفت و مجموعههای وهابی دیگر را نیز كه در پارهای كشورها در حال فعالیت هستند، به آن اضافه نمود. سؤال این است كه آیا وهابیت در مواجهه با این انقلابها از فرصت برخوردار شده یا این كه تهدید شده است؟ از آنجا كه اصل وقوع این انقلابها خارج از گفتمان جمودگرایانه و یكسونگرانه و قرائتهای خشك و غیر اجتماعی و مرتجعانهی وهابیت است، به نظر میرسد كه وهابیت در مواجهه با این انقلابها با چالش گستردهای روبهرو شده است. مقاومت حكومت سعودی در برابر این انقلابها و فعالیتهای گستردهی این رژیم برای پیشگیری از سرایت آن به دیگر كشورهای عربی -بهویژه دخالت نظامی آنان در بحرین- به دلیل هراس از به خطر افتادن حكومت سعودی و تفكر وهابیت در منطقه است. بنابراین اصل وقوع این انقلابها برای وهابیت چالشآور و نقدكننده است.
این در حالی است كه هماكنون ما شاهدیم كه زمینههای شكلگیری وحدت اسلامی در سطحی وسیع فراهم آمده است؛ وحدتی كه به عنوان یك آرزوی دیرینه و زمانبر و تاریخی برای بسیاری از مصلحان جامعه مطرح بوده است. این انقلابها هم به چیزی جز وحدت اسلامی نخواهد رسید؛ وحدت اسلامی پایدار و پویا كه احترام ملتها و مذاهب در آن حفظ شود و كشورهای منطقه در آن به سطح مشتركی از مطالبات اسلامی و از جمله مطالبات فرهنگی اقتصادی و سیاسی دست یابند. اما وهابیت با وحدت اسلامی مشكل اساسی دارد. اصولاً رویكردها و جهتگیریهای وهابیت به سمت چندپاره كردن و رویارویی ملتها با یكدیگر است. بنابراین وهابیون تلاش میكنند تا این وحدت محقق نشود.
مسألهی مغفولمانده در زمینهی انتقال تجربهها، عدم همراهی و مشاركت درخور توجه قشر دانشگاهی و حوزوی كشور ما در انتقال تجربههای انقلاب اسلامی است. به نظر میرسد كه هنوز محافل علمی و پژوهشی ما درگیر این مسأله نشده باشند. استفاده از این ظرفیت چه كمكی به روند انتقال تجربه دارد؟
اول اینكه انتقال تجربه اگر لباس علمی و دانشگاهی و فقهی و حوزوی بپوشد، حساسیت بسیار پایینتری به خود میگیرد و زمینه فراهم میشود تا تجارب جمهوری اسلامی بهتر منتقل شود. دلیل دوم این است كه در فضاهای آكادمیك تحمیل وجود ندارد، بلكه مسائل در بحث و گفتوگوهای علمی پیش میرود. ما باید قواعد گفتوگوی علمی را همانند ائمه علیهمالسلام رعایت كنیم. در این صورت فضای آكادمیك، فرصتهای پربار و سرشار از ظرفیتی را فراروی ما میگشاید. ما در این فضا بیش از دیگران امكان تلاش و ارتباط و گفتوگو داریم، در حالی كه رقبای ما در این زمینه روشهای برملا شده و نخنما شدهای دارند. اگر ما این مباحث آكادمیك را رها كنیم و بیداری اسلامی را صرفاً محدود به مباحث سیاسی ببینیم، نهتنها از آن فرصتها استفادهای نكردهایم، حتی آنها را از دست خواهیم داد.
به نظر میرسد زمینهها و علایق فرهنگی، هم كاربرد بیشتر و هم تناسب بیشتری با انتقال پیامها و بحث و گفتوگو بین شیعه و سنی دارد. هیچگاه نباید این نكته را در مورد ملتهای مسلمان غیر شیعه فراموش كنیم كه ما مشتركاتی داریم و هر مقدار از سقف مشتركات ما تأمین شود، میتواند در خلق یك حركت امتمحور اسلامی معجزه بیافریند. یك عالم حوزوی در ایران هیچگاه نباید تصور كند كه آنها هم باید همانند ما بیندیشند، بلكه باید به نقاط مشترك در مردمسالاری اسلامی توجه كرد كه البته بسیار هم فراوان است.
هدف ما از حضور در فضای بینالمللی اسلامی باید چندسویه باشد. یعنی هم از یك طرف شیعه از این حضور ما منتفع شود و هم دیگر مذاهب اسلامی احساس انتفاع كنند. این هدف قابل تحقق نیست، مگر اینكه ما نقاط مشترك مذاهب را شناسایی كنیم.
حوزههای علمیه بهطور خاص چه وظایفی را در این خصوص بر عهده دارند؟
حوزه باید با توجه به اقتضائات آینده و نیز شناخت و استخراج ابعاد بینالمللی اسلام، برنامهریزی كند. البته صرف برنامهریزی و اجرا كافی نیست، بلكه باید نهاد یا نهادهایی را ایجاد كرد كه دائماً در حال رصد واقعیتها و اطلاعات و تحولات عرصهی بینالملل باشند. این رصد باید مستمر باشد. دستگاه رصدكننده هم باید آنقدر مجهز به عناصر لازم و آگاهی و هوشمندی لازم باشد تا بتواند واقعیت در حال تحول در فضای بینالملل و نو شدن آن را رصد كند.
رهبر معظم انقلاب حضور در فراگیرترین فضاهای اسلامی را توصیه میكنند و این به عنوان یك تحول، قابل بررسی و قابل مداقّه و مطالعه است. نكتهی جالبتر و مهمتر، توجه به اقتضائات این حضور است. حضور در یك فضای فراگیر، اقتضائاتی دارد. یعنی ما وقتی در یك فضای عام قرار میگیریم، باید مدل تعاملی قابل تحقق میان شیعه و سنی را ارائه كنیم. برای این مهم لازم است كه ما هدف خود از حضور در فضاهای بینالمللی را مشخص كنیم. هدف ما از حضور در فضای بینالمللی اسلامی باید چندسویه باشد. یعنی هم از یك طرف شیعه از این حضور ما منتفع شود و هم دیگر مذاهب اسلامی احساس انتفاع كنند. این هدف قابل تحقق نیست، مگر اینكه ما نقاط مشترك مذاهب را شناسایی كنیم كه همانا اسلام و پیامبر اكرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و قرآن است؛ یعنی حضور ما باید در جهت بالاترین خدمت به اسلام، قرآن و پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم باشد. باید این خدمت را به گونهای حداكثری ارائه كنیم تا اهل سنت احساس كنند اسلامشان تعالی پیدا كرده است. بنابراین باید قاعدهی «الإسلامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلی عَلَیْهِ» را هدف قرار دهیم.
برای حضور و اثرگذاری حداكثری حوزهی علمیه، چه برنامهریزی باید صورت گیرد؟
حوزههای علمیه وظیفهی تبیین اندیشههای اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را بر عهده دارند. همچنین امكانات و فرصتها و ظرفیتهای تاریخی بسیاری برای دستیابی به شناخت هرچه عمیقتر از این آموزهها را در اختیار دارند. البته این نهاد باید در خود دو تحول ایجاد كند. تحول حوزهها در ساز و كارها و شیوهها و هزینهها و بودجهها و برنامهریزیهای لازم برای شناخت عمیق و مناسب وضعیت بینالمللی لازم است. داشتن فرصت و توان و ظرفیت، گام نخست است. گام دوم نیز این است كه متناسب با نیازهای جامعهی امروز -بهخصوص نیازهای منطقه- مطالعات عمیق خود را سامان دهد.
تحول دومی كه باید در حوزه رخ دهد، تحول معطوف به عرضهی این خروجیها و نتایج معطوف به شناخت آموزههای اسلامی و اهلبیتی علیهمالسلام است. ما در زمینهی عرضه با كاستیهای بسیاری مواجه هستیم. این عرصه شامل یك مقولهی وسیع از ارتباط گیری، نوع ارتباطگیری، حجم ارتباطگیری و كیفیت برقراری ارتباط داخل با خارج است.
ما نه امكان شناخت كافی را فراهم كردهایم و نه توانستهایم در زمینهی عرضهی فعالیتها، برنامهای حسابشده و تعریفشده و فراگیر را تهیه كنیم. از این جهت بسیاری از آنچه كه در نزد ما به عنوان مكتب اهل بیت علیهمالسلام وجود دارد، همچنان ناشناخته مانده و گرد و غبار میخورد. نباید بگذاریم فرصتهای فراروی ما، بدون آن كه از این فرصتها استفادهای برده باشیم از دست برود.
Sorry. No data so far.