چهارشنبه 16 نوامبر 11 | 10:19

تقدس هنر و دو راهی سیاست

علی سلیمانیان

اندیشه تفکیک هنر از سیاست هم، سیاسی‌ترین موضعی است که می‌شود نسبت به هنر ابراز داشت. در این‌جا نیز منظور معتقدان به جدایی هنر و سیاست، سیاستی نیست که در غرب و دنیای سکولار رواج دارد، بلکه منظور، همین سیاستی است که عین دیانت است. و تنها هدف این تفکر از طرح چنین مساله‌ای، تخلیه هنر از تعهد و التزام به توحید و کمال، و اجبار او به طغیان است


«ساحت هنر، مقدس‌تر است از آن‌که وارد سیاست شود.» این تفکر رایج که در میان اغلب هنرمندان سکولار و انتلکتوئل* روایج یافته است، سیاسی‌ترین حرفی است که می‌شود درباره هنر زد و این تفکر که نباید هنر به عرصه سیاست ورود کند، منشای کاملاً سیاسی دارد.

***

البته این‌جا بحث دیگری هم وجود دارد -که اصلاً آیا این تفکیک صورت پذیرفته، میان افعال که آن‌ها را به سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و … تقسیم کرده است، واقعی است یا نه؟- که از آن می‌گذریم و وارد آن نمی‌شویم، اما به همین مقدار بسنده کنیم که به هیچ وجه، این تقسیم‌بندی را معتبر و مبتنی بر واقع نمی‌دانم، لکن برای پاسخ به این مساله هنر و سیاست، مجبور به، به رسمیت شناختن این تقسیم‌بندی که از منشئات تفکر تمدن مدرن است، هستیم.

***

«هنر» و «سیاست». این‌ها چه فرقی با هم دارند و منظور آن‌ها که صاحت هنر را، اجل از آن می‌دانند که وارد سیاست شود چیست؟ شک ندارم این حرف را تنها آن‌هایی که در فضای انتلکتوئلی غرب‌زده خارج از سیطره تمدنی غرب، تنفس می‌کنند و تا مراتبی نیز در آرزوی رسیدن به غرب بوده و دل به آن گره زده‌اند، خواهند زد؛ وگر نه، هنر در غرب، با سیاست، دو حرف جدا از هم نیستند و هرگز از هم جدا نشده‌اند.

این طرز تفکر درباره رابطه «هنر» و «سیاست»، مورد مشابه دیگری هم دارد: «صاحت دین مقدس‌تر است از آن‌که وارد سیاست شود.» و این دو عبارت، تنها در یک کلمه تفاوت دارند: «دین» و «هنر». و آیا فکر نمی‌کنید که منشا این دو فکر، یکی باشد؟

مگر سیاست چه دارد که تقدس هنر و یا دین، مانع از آن است که به سیاست ورود کند؟ البته اگر منظور از سیاست، سیاست فریب، استثمار و استحمار باشد، این طرز فکر، بسیار تلقی صحیحی است اما آیا در غرب هم چنین تفکری درباره تفکیک هنر و سیاست رایج است؟ در غرب، که خود منشا این تفکیک هنر از سیاست است، این اندیشه هیچ محلی از اعراب ندارد و هیچ نمونه‌ای –حتی یک نمونه- از هنر و سیاست نمی‌توان پیدا کرد که کاملاً مجزای از هم باشند و حتی مصداقی نمی‌شود یافت که در آن، سیاست مرکوب هنر نباشد.

پارادوکس سکولاریسم که منادی اندیشه جدایی دین از سیاست است، خود در عین حال که سیاسی‌ترین موضع را اتخاذ کرده، تعهد و التزام مطلقی نیز به یک مذهب به همان میزان محکمی، دارد و آن التزام به مذهب لامذهبی و دین کفر است و من می‌دانم چگونه می‌شود این تناقض را باور کرد؟!

اندیشه تفکیک هنر از سیاست هم، سیاسی‌ترین موضعی است که می‌شود نسبت به هنر ابراز داشت. در این‌جا نیز منظور معتقدان به جدایی هنر و سیاست، سیاستی نیست که در غرب و دنیای سکولار رواج دارد، بلکه منظور، همین سیاستی است که عین دیانت است. و تنها هدف این تفکر از طرح چنین مساله‌ای، تخلیه هنر از تعهد و التزام به توحید و کمال، و اجبار او به طغیان است. برای اثبات این گفته، نه فقط چندین هزار نمونه، که هر آن‌چه که در دنیای هنری غرب و هم در عالم سیاست در غرب می‌گذرد، مصداقی است از این در اختیار گرفتن هنر برای سیاست.

هنر در غرب یا ابزاری است در یدان قدرت و رسانه برای به بند کشیدن بشریت و یا حدیث نفس است که به خدمت شیاطین درآمده است. هنر غرب، نه هنری برای بشریت که هنر برای هنر است و این تمثیل خودپرستی است که در آن اثرِ هنری، حتی هویتی مستقل از جهان پیرامونی خود و از خالق اثرش نیز دارد و هیچ تعهدی نسبت به وقایعی که در عالم واقع می‌گذرد برای خودش قایل نیست. هدف از شعار جدایی هنر و سیاست، تنها گرفتن تعهد از هنر است و آیا این عدم تعهد هنر، خود یک تعهد به بی‌تعهدی نیست؟

روح خدا می‌گفت: «سرمايه زوال‌ناپذير آن گونه هنري است كه بايد، به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيباپسند طالبان جمال حق را معطر كند. تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي – صلي الله عليه و آله و سلم – اسلام ائمه هدي – عليهم السلام – اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه‌خوردگان تاريخ تلخ و شرم‌آور محروميت‌ها باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‌داري مدرن و كمونيسم خون‌آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي‌درد، و در يك كلمه «اسلام آمريكايي» باشد.

هنر در مدرسه عشق نشان‌دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي است. هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا، لذت مي‌برند. تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهان‌خواران شرق و غرب، و در راس آنان آمريكا و شوروي، را بياموزد. هنرمندان ما تنها زماني مي‌توانند بي‌دغدغه كوله بار مسووليت و امانتشان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردمشان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چهارچوب مكتبشان، به حيات جاويدان رسيده‌اند.»

آیا تقدس هنر تنها در گرو تعهد او نیست؟

پی‌نوشت‌ها:

1. Intellectual همان کلمه‌ای است که در فارسی به غلط به «روشن‌فکر» ترجمه شده است و حال آن‌که این ترجمه نه سنخیتی با معنای تحت اللفظی انتلکتوئل دارد و نه گویای محتوا و مفهومی است که ویژگی فرد مورد خطاب را شرح دهد. شاید واژه «نخبه» قدری نزدیک به معنای لغوی باشد، اما من‌باب عدم اشتباه در این‌باره و عدم تکرار این مصیبت تاریخی ترجمه غلط، از همان واژه اصلی استفاده شده است تا ذهن خواننده با توجه به بار مثبتی که عبارت «روشن‌فکر» دارد منحرف نشود.

2. فرازهایی از پیام حضرت امام روح الله خمینی(ره)،30/6/67

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.