چهارشنبه 16 نوامبر 11 | 11:27

تربیت نفس سخت‌تر از فتح شهر است

من در روایتی دیدم که از حضرت سلیمان نقل می‎کردند که دارد: «إن الغالب لهواه أشد من الذی یفتح المدینة وحده» آن کسی که بخواهد با هوای نفس مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، کارش سخت‎تر است از کسی که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند.


مراحل تربیت نفس از منظر آیت‌الله مجتبی تهرانی:

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ والحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطّیّبین الطّاهرین ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین؛

«روی عن علی(علیه‎السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[1]
بحث راجع به مربّیان است، یعنی کسانی که می‎خواهند زمام تربیتی دیگران را به دست بگیرند و به آنها روش گفتاری و کرداری دهند و در این روش دادن به دیگران، قاصِد هستند، من در جلسات گذشته عرض کردم که اگر این روش دادن بخواهد مفید بوده و ضرر نداشته باشد، کار هر کسی نیست و کسانی که می‌خواهند مربّی باشند، باید دارای شرایطی باشند.

اوّلین شرط و سرآمد شرایط مربی تربیتی بودن، این است که فرد باید «خود ساخته» باشد؛ البته ان­شاءالله اگر برسم عرض می‎کنم که در حدّی که خود ساخته شده است، می‌تواند، مربّی باشد، خود ساختگی در ابعاد گوناگون مطرح است، یکی از این ابعاد، مسأله نفس است، یعنی شخصی که می‌خواهد مربّی باشد، باید نفس خود را چه در بُعد شهوی، چه غضبی و چه وهمی‎اش تربیت کرده باشد، سرآمد دعوت انبیا نسبت به ابنای بشر نیز همین «تأدیب نفوس» است؛ یعنی اگر مربّی خود ساخته نباشد، تربیت بی‎فایده است، لذا انبیا سراغ تأدیب نفوس می­رفتند.

تقدم تربیت خود بر تربیت دیگران

من در جلسات گذشته بعضی از معارف‌ را در این رابطه مطرح کردم و در این جلسه، جملاتی را از علی(علیه‎السلام) برای تتمیم آنها عرض می‎کنم. در نهج‌البلاغه است که حضرت علی(علیه‎السلام) فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ» هر کس بخواهد خود را زمام‎دار دیگری قرار دهد، باید پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد؛ تعلیم همان تأدیب است.

تقدّم تربیت با رفتار بر تربیت با زبان

«وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ» و بعد که خودش را تربیت کرد و می­خواهد مردم را تربیت کند، باید اوّل آنها را با کردار خویش تأدیب کند، نه با زبان؛ یعنی قبل از اینکه بخواهد دیگران را با زبان خود تربیت کند، باید آنها را با عمل خود تربیت کند. همین اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آن که بخواهد دهان باز کند و به زبان بیاورد روش می‎دهد.

ارزشمندی و برتری «انسان خودساخته» بر «مربّی دیگران»

«وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»[2] و آن کسی که دارد خود را می‎سازد و تربیت می‎کند، نسبت به کسی که می‎خواهد مردم را تأدیب کند، برای تجلیل سزاوارتر است، حتی اگر شخصی که می­خواهد دیگری را تربیت کند خودش هم تربیت کرده باشد، باز آن کسی که دارد خودش را تربیت می‌کند برای تجلیل سزاوارتر است، چون خودسازی این‎قدر ارزش‎مند است.

خود را ادب کنید!

اصلاً مکتب انبیا و اولیا همین است، سرلوحه دعوت آنها همین مسأله تأدیب نفوس است.

علی(علیه‎السلام) در نهج البلاغه می­فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا» ای مردم، تربیت خود را به دست بگیرید! خودتان را تربیت و ادب کنید! «وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا»[3] و نفس را از گستاخیِ پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده روی‎گردان سازید؛ لذا در روایتی دیگر از علی(علیه السلام) دارد که فرمود: «الاشتغال بتهذیب النفس أصلح»[4]

«نفس» انسان را به بی‏بندوباری دعوت می‌کند

عرض کردم مسأله، مسأله تأدیب نفس است؛ انسانی که می‎خواهد مربّی باشد، باید ابتدا خودش را در رابطه با نفسش بسازد. دلیلش را هم در جلسه گذشته گفتم که نفس، یعنی شهوت، غضب و وهم، مرز نشناس است. شهوت همین­طور بی­پروا انسان را به شهوت­رانی دعوت می­کند، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»[5] نفس می‎آید انسان را به بی‎بند و باری، شهوت‎رانی، خشم وهم و شیطنت دعوت می‎کند. نفس این است لذا من عرض کردم به تعبیر اهلش باید جلوی این اطلاق مطلق را گرفت.

برخی بزرگان: «نفس انسان، لجام می‏خواهد»!

من خودم از بعضی بزرگان شنیدم که می­فرمودند: «جلوی این یابوی چموشِ نفست را بگیر»! ما باید دهنه‌ای از شرع و عقل به آن بزنیم و آن را به آداب الهیه مؤدب کنیم. چون من جلسه گذشته توضیح دادم الآن فقط اشاره کردم و رد شدم.

نگو: «دلم می‏خواهد»؛ بگو: «شهوتم می‏خواهد»، «غضبم می‏خواهد»!

کسی که در زندگی‎اش از نظر شهوت، غضب و وهم نه شرع سرش می‎شود و نه عقل، هر کاری بگویی می‏کند! وقتی هم که بگوییم: ‎چرا این کارها را می‎کنی؟ می‎گوید: دلم می‎خواهد! این دل نیست؛ بلکه شهوت تو است و اسمش را عوض کرده‏ای! «قلب» خانه خدا است و تو به شهوت و غضب خود می‎گویی «دل»؟

تربیت یعنی اینکه دیگر نگویی: «دلم می‏خواهد»

این شخص اگر بخواهد نفسش تربیت کند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من مراجعات زیادی داشتم که برخی به من می‎گویند: «من نمی‎توانم گناه نکنم!»، من به آنها می‎گویم: «نه! به من دروغ نگو! نگو: نمی‎توانم؛ بگو: نمی‎خواهم!». «نمی‎توانم» یعنی خدا قدرتش را به من نداده است، نخیر خدا قدرت را داده است و تو می‎توانی؛ ولی نمی‎خواهی! چون مخالفت با نفس فشار دارد و سخت است.

«جهاد اکبر» یعنی «تربیت نفس»

تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار دارد و فشارش هم آنقدر زیاد است که از آن به جهاد اکبر تعبیر کرده­اند. در اصطلاح به «مقابله کردن با نفس و مهار کردن آن» غلبه بر هوای نفسانی می­گویند. هوا یعنی خواسته‎ها، چه در بُعد شهوت باشد، چه غضب و چه وهم. چون نفس به معنای خاصّش از این قوا تشکیل می‎شود. این تعلیم به تعبیر علی(علیه‎السلام) و این تأدیب، ابتدا مشکل است و از غلبه کردن بر این نفس به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. این که می‎گویند جهاد اکبر همین تربیت نفس و غلبه بر هوای نفس است. روایتی از علی(علیه‎السلام) است که می‎فرماید: «ردع النفس عن الهوى الجهاد الأکبر»[6] اگر بخواهی نفست را از خواسته‏های گسترده‎اش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اکبر کرده­ای.

«تربیت نفس» سخت‌تر از «فتح شهر»

در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمین به جبهه رفته بودند. وقتی نزد پیامبر برگشتند و از سختی­های زیاد جنگ بحث کردند، پیامبر فرمودند: این جهاد و جنگ و کشتن دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده است؛ آن جنگ داخلی است، غلبه بر هوای نفس است، این مشکل‎تر است.

من در روایتی دیدم که از حضرت سلیمان نقل می‎کردند که دارد: «إن الغالب لهواه أشد من الذی یفتح المدینة وحده»[7] آن کسی که بخواهد با هوای نفس مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، کارش سخت‎تر است از کسی که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند. یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسان‎تر از جنگ و غلبه بر هوای نفس است.

«تربیت کردن» کم کم آسان می‏شود

در ابتدا مشکل است و فشار دارد، امّا گام اوّل را که برداشتی، گام دوم فشارش شاید نصف گام اوّل باشد، گام سوم نصفِ نصف است. همین‎طور که انسان جلو برود فشار کم می­شود تا جایی که غلبه بر هوای نفس بسیار ساده می‎شود. ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد و ما فقط اصل قضیه را مطرح کردیم؛ کسانی که می‎خواهند مربّی دیگران شوند باید اوّل خودشان را در بُعد نفسانی تربیت کنند که تربیت در بُعد نفسانی فشار دارد، ولی بعد فشارش کم می‎شود. البته شیطان در اینجا هم شیطنت می‎کند، ان شاء الله اگر توانستم در بحث بعدی این مطلب را توضیح می­دهم.

حیات معنوی در گرو تربیت نفس است

این مطلب به خصوص در مورد کسانی است که معتقد به نشئه دیگر هستند، چون سرّ کار را من جلسه گذشته گفتم که شکوفا کردن آن بُعد معنوی است. انبیا هم که آمدند، سرلوحه دعوتشان تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است، آن بُعد سرنوشت‎ساز که برای ما حیات جاودانه خوب می‎آورد تا از آن لذت ببریم، با جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل می‎شود.

انسان بی‏تربیت، کر و کور است

اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونی‎اش که در ارتباط با امور انسانی و معنوی‎اش هست، از بین خواهد رفت و به تعبیری در روایات داریم که کر و کور می‎شود؛ نه آهنگ معنویت را می‎شنود و نه ماورای ماده را می‎تواند شهود کند. اگر در آن بُعد معرفتی‎اش برویم، انسان اگر بخواهد نفس را رها کند آن بعد معنوی­اش کر و کور می‎شود.

در روایتی دارد که علی(علیه‎السلام) فرمود: «إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ هَوَاکَ أَصَمَّکَ وَ أَعْمَاکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ أَوْدَاکَ»[8] اگر تو بخواهی تحت فرمان خواسته‎های نفسانی‎ات عمل کنی کر و کور می‎شوی و این خواسته­ها در عاقبت تو را به وادی هلاکت می‎کشاند. عرض کردم تعبیرات مختلفه است و چه بسا می‎شود گفت که عقل را از انسان زائل می‎کند، چون کار عقل روشن‎گری است و تبعیت از هوای نفسانی چراغ عقل را در درون انسان خاموش می‎کند.

«عاقل» خود را تربیت می‏کند

لذا ما در روایات‎مان می‎بینیم که وقتی می‎خواهند عاقل را تعریف کنند می‎گویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم یبع آخرته بدنیاه»[9] در روایت دیگر دارد: «العاقل من عصى هواه فی طاعة ربه»[10] روایات متعدده داریم که من نمی‎خواهم وارد شوم. انسان عاقل همین روشی را که انبیا به آن دعوت کرده‎اند در تربیت خودش می‎گیرد، تا صلاحیت تربیت نسبت به غیر خودش را پیدا کند.

اوّلین و سخت‏ترین گام تربیت

«روی عن علی(علیه‎السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[11]
بحث ما راجع به کسانی بود که قصد دارند دیگران را تربیت کنند؛ یعنی روش گفتاری و رفتاری به دیگران بدهند، که از آنها به «مربی» تعبیر می‎شود. عرض کردم اوّلین شرط برای شخص مربی که نقش اساسی و زیربنایی دارد، این است که ابتدا خود را در ابعاد گوناگون وجودی‎اش، مثل عقل، قلب و نفس تربیت کند. در این ارتباط نیز عرض کردم انبیای عظام ما هم بر روی آن چیزی که تکیه ‎کرده‏اند، مسأله تربیت نفوس است و نفس هم مجموعه‎ای از قوای سه گانه شهوت، غضب و وهم است.

«تربیت خیال و اوهام» اوّلین مرحله تربیت نفس

در جلسه گذشته عرض کردم که تربیت نفس روش دارد، از کجا شروع کنیم؟ چون ما قوای سه گانه را مطرح کردیم و گفتیم که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص است، می‎گویند ابتدا باید انسان به سراغ قوه خیال و واهمه برود[12] که آن دستاویز شیطان است، یعنی شیطان آنچه را که می‎خواهد اِعمال کند، ابتدا سراغ خیال و واهمه انسان می‎رود.

لذا از واهمه به شیطان درونی انسان تعبیر می‎کنند. حتی در مباحث اخلاقی هم این مسأله را مطرح می‎کنند که انسان ابتدا باید سراغ ضبط خیال برود. خیال و واهمه در انسان مثل پرنده‎ای است که هر لحظه روی یک شاخه است و آرام و قرار هم ندارد، اگر آن را از روی یک شاخه بپرانی، می‏رود و فوراً روی شاخه دیگری می‎نشیند. قوه خیال است که در انسان معصیت، مسائل شهویه و مسائل غضبی را جلوه می‎دهد. لذا می‎فرمایند مهم‎ترین چیز در انسان ضبط خیال است که انسان بتواند آن را مهار کند. روش مهار کردن را بعد عرض می‎کنم.

قدرتمند، بر خیالات خود چیره می‏شود

چه بسا بعضی از این روایاتی که تعبیرات خیلی شدیدی نسبت به مسأله نفس دارند، ناظر به همین معنا باشد. جلسه گذشته روایتی را مطرح کردم، حالا روایت دیگری را از پیغمبر اکرم می­گویم، دارد که حضرت فرمودند: «قال رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم): إِنَّ الشَّدِیدَ لَیْسَ مَنْ غَلَبَ النَّاسَ وَ لَکِنَّ الشَّدِیدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ»[13] انسان قوی کسی نیست که بر مردم چیره شود و سلطه پیدا کند، آن کسی قوی است که چیره بر نفسش شود و بتواند این قوای سه گانه‎ شهوت، غضب و وهم را که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص هستند، مهار کند. این قوه شیطانی وهم در رأسش است. اگر بتوانی جلوی این خیالات باطله را بگیری و نگذاری این قوه هرزه‎گری کند، قوی و نیرومند هستی. این مهم است.

اوّلین و سخت‏ترین گام تربیت

در باب تربیت نفس اولین گام و به تعبیری سخت‎ترین گام، ضبط خیال است که البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که می‎آید برخلاف رضای خدا و عقل است و هم‎سو با خواسته­های شیطان است، جلوی این اوهام را در درون خودت بگیر. ما از این به سنگری بسیار مهم تعبیر می‎کنیم، خط اوّل است، به تعبیری باید گفت خط شکن باش، این خط اوّل است.

«خیال پیغمبر» در حال سجده بود

ما این تعبیر را از پیغمبر اکرم داریم که فرمود: «سَجَدَ لَکَ خیَالِی»[14] پیغمبر اکرم در بین همه چیزهای درونی‎شان سراغ خیالشان رفتند و می­فرماید: من خیالم را ‎طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی این‎طور تسلیم من شده است. من نمی­خواهم وارد مسائلی که مربوط به پیغمبر است بشوم. حتّی حضرت در جایی روشن‎تر فرمود: «قد اسلم شیطانی بیدی» این تعبیر را دیگر هیچ کاری نمی‎توانی بکنی. عجب! معلوم می‎شود پیغمبر اکرم هم شیطان داشته است، ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است.

«قوه واهمه» شیطان درونی است

شیطان من و تو همین قوه واهمه و خیال است که معاصی را جلوه می‎دهد، چه در ارتباط با شهوت باشد، چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که مربوط به خود خیال و واهمه است. ابتدا باید این را مؤدب به آداب الله کنی.

کار واهمه حقّه‏ بازی است

ابتدا همین خبیث است که این مسأله را بزرگ جلوه می‎دهد، از حقه بازی‎هایش واهمه است که می­گوید: «مؤدّب شدن، مشکل است؛ مگر می‎شود آدم جلوی خیالش را بگیرد». ما طلبه‎ها راجع به احتمالات که غیر تخیلات است، می‎گوییم: «احتمال بی‌عار است» یعنی همین‏طور خودش به ذهن می‏آید. توهّمات هم همین‎طور است. یکی از دستاویزهای شیطان که مهم‎ترینش هم هست خیال است که شیطان به وسیله همین خیال انسان را به شقاوت، بی‎دینی و بیچارگی می‏کشاند.

تفکّر، اوّلین راه ضبط خیال

در اینجا بحث این طوری مطرح می‎شود که چطوری من این را که گاهی به این شاخه و گاهی به آن شاخه می‎پرد مهار کنم؟ راهش چیست؟ راهی که بزرگان ما مطرح کردند می‎گویند: اولین راه تفکر است، امّا خود تفکر روش دارد. انسان می‎تواند فکر خودش را مشغول کند، الآن ذهنم سراغ چیزی رفته است، می‎توانم آن را برگردانم، در این اختیار دارم. حالا ذهن را در چه وادی بیاورم؟ در وادی ابعاد نعمت‎هایی که خداوند به تو عنایت کرده است بیاور. یک؛ نعمت‎های مادّی، دو؛ نعمت‎های معنوی‎.

به نعمت‏ها و وظایفت فکر کن!

از این به منزل تفکر تعبیر می‎کنند، من نمی‎خواهم وارد مسائل معرفتی شوم، این منزل تفکر است بعضی‎ها می‎گویند اوّلین منزل است و بعضی‎ها می‎گویند پنجمی است. ذهن را در این وادی بیاور و بایندیش که خدا این همه نعمت‎های مادّی و معنوی در اختیار تو قرار داده است، این همه پیامبر مبعوث کرده­است که را‎ه‎های معنویت را در اختیار تو قرار دهند. سراغ این نعمت­ها برو! حالا از خودت سؤال کن که آیا من نسبت به این خدایی که این همه به من نعمت مادّی و معنوی داده است، وظیفه‎ای دارم یا نه؟

با فکر کردن خیالت را کنترل کن!

اگر من به خانه شما بیایم و در بزنم و هدیه­ ای برای شما بیاورم، به ذهنتان نمی‎آید که این را تلافی کنید؟ ظاهراً شکر مُنعم جزو فطریات بشر است. آیا من نسبت به مولایم وظیفه‎ای دارم یا نه؟ برای این که جلوی این خیال را بگیری و سرگرمش کنی بیا شروع به فکر کردن کن. این همه بساط نعمت آیا فقط برای زندگی حیوانی من است؟ به تعبیر اهلش اینها فقط برای اداره کردن شهوت و غضب من است یا نه یک مقصود دیگری هم در کار است؟

سرنخ­های تفکر، مهارکننده خیال

اینها سرنخ تفکر است. فرق من با حیوانات دیگر چیست؟ فکر کن آیا این همه انبیا که آمدند و ما را به قانون عقل و شرع دعوت کردند، اینها با ابنای بشر دشمن بودند؟ می‎خواستند دشمنی کنند یا اینها آمده بودند و صلاح و سعادت ما را می‎خواستند؟ همه اینها روش تفکری است. اینها با من دشمنی نداشتند، می‎گفتند این زندگی زود گذر است، زندگی دیگری هست که جاودانه است. تو یک التذاذات دیگری داری، تو خلق نشدی برای این چمن‎زار طبیعت که مثل حیوانات مشغول دنیا باشی؛ مدام بخوری و دفع کنی. محصول تو، سه نجاست عینیه، یعنی بول و غائط و منی نیست. نباید محصول تو این باشد.

تو برای خدا خلق شده ‏ای!

بله، تمام اینها را برای من خلق کرده است، بشر بر همه اینها سلطه دارد، اینها را برای من خلق کرده است امّا من را برای چه خلق کرده است؟ آیا نشستید این فکرها را بکنید؟ این نعمت­ها برای تو است، حالا بگو ببینم تو را برای چه خلق کرده است؟ «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی» همه اینها را خلق کردم برای تو امّا تو را برای خودم خلق کردم. من تو را خلق کردم برای این که جاودانه بمانی، جاودانگی که در این نشئه نیست.

«خلقتم للبقاء لا للفنا»[15] اینها روایت است. در این نشئه که از بقا خبری نیست. اینها سرنخ‎هایی برای تفکر است که انسان خودش را از چنگ واهمه­های شیطانی نجات دهد. می­گویی چه کار کنم که نجات پیدا کنم؟ می‎گویم در وادی تفکر بیا و بعد می‎بینی که از آن هرزه‎گری خیال جلوگیری کردی و رفته رفته آن را ضبطش می‎کنی.

پی‌نوشت‌ها:
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[2] . نهج‌البلاغة، ص480
[3] . نهج‌البلاغة، ص537
[4] . غررالحکم، ص239
[5] . سوره یوسف، آیه 53
[6] . غررالحکم، ص241
[7] . مجموعةورام، ج1، ص60
[8] . مستدرک‌الوسائل، ج12، ص114
[9] . غررالحکم، ص54
[10] . غررالحکم، ص54
[۱1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[۱2]. حضرت استاد در این مباحث در صدد بیان وجوه افتراق قوه واهمه و خیال نیستند.
[۱3] . مستدرک‏الوسائل، ج11، ص13
[۱4] . بحارالأنوار، ج22، ص245
[15] . غررالحکم، ص133

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.