تریبون مستضعفین – هادی آگاهی
انقلابی در کار نبود؛ آنچه در سال ۸۸ بر ما رفت، یک انقلاب رنگی نبود! یک تجربه ی بیبدیل از تعامل نهادهای قانونی و شبه قانونی بود.
قبل از هر چیز باید گفت؛ قدرتی که در متن جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، در هیچ رسانهای بروز و ظهور نداشته و ندارد. این قدرت از دو بدنه مجزا و به ظاهر در هم تنیده تشکیل یافته است که سازوکار قدرت را تا حدود قابل توجهی دچار «بحرانِ روش» کرده است.
اولین قدرت ناشی از نگاه ماکیاولیستی به قدرت است. او میگوید: «اصلاح وضع سیاسی هر کشور نیازمند انسانی نیکگهر است، در حالی که روشن است که هرکسی بخواهد از راه خشونت به مقام شهریاری کشوری برسد باید بدگهر باشد، ولی به ندرت انسانی نیکگهر یافت میشود که بخواهد برای شهریار شدن روش هایی رذیلانه را به کار گیرد.» و بارها تاکید میکند که هدف (اصلاح وضع سیاسی کشورها) وسیله را توجیه میکند و اصالت در حفظ بروکراسی خواهد بود و نه تامین منابع قدرت، مستقل از سازوکار بروز آن! این افراد به راحتی بر ضد یک «ساختار شکن» با هم متحد میشوند و حتی سعی میکنند قدرت را در چنبره بروکراسی حفظ کنند (بیشتر احزاب بر همین روش روزگار می گذرانند) این امر باعث خواهد شد که چرخش نخبگان به سمت قدرتمندان فعلی در جریان باشد و قدرت از مبادی اراده ی ایشان نمود و ظهور داشته باشد.
اما قدرت دوم را باید قدرت مردم نامید. قدرت مردم، غیر از شبکههای اجتماعیست. قدرت در این سازوکار، خالص است ولی برای بروز خود در عرصه های گوناگون، به واسطه ای نیاز دارد. چرایی این بحث را در اینجا بررسی نمیکنیم و به اجمال بیان می داریم که این اشکال ناشی از ذات قانون و نهادهای آن است و تا هنگامی که قانون به معنای غربی آن و مستقل از عوامل تکوینی در عالم تبیین گردد، ما را دچار همین نوع بحران خواهد کرد و این قدرت را برای تاثیر در ساختار بروکراتیک، نیازمند واسطه هایی میکند. دو رهبر انقلاب اسلامی (امام خمینی و آیتاللهالعظمی خامنهای) توانسته اند قدرتی از مردم را تحت عنوان «امت» بسیج کنند و در برهههای خاص تاریخی از آن استفاده کنند. ارتباط امام و امت، از نوع رسانههای مادی نیست و کسی که نگاه بشری را به عقل ابزاری و ادراک حسی محدود میکند، از کشف و انتقال آن عاجز است. به هرحال این دو قدرت وجود دارند و در عرصههای گوناگون انقلاب به تقابل با یکدیگر پرداختهاند.
انقلاب رنگی یک مجموعه هدفمند و سازوکاری سامان یافته است که سعی میکند از طریق دولتهای خارجی، نظام قانونی را دچار بحران کند و نیروهای مورد حمایت را در یک کشورِ ضعیف، به قدرت برساند. در این مسیر، ثروتهای تزریق شده کلان از خارج، سامان دهی گسترده خارجی و حتی مدیران سرسپرده از اولویتهای اصلی محسوب میگردد اما آنچه در ایران واقع شد، در واقع یک انقلاب رنگی نبود، چون هیچ یک از سه گزینه بالا در آن وجود نداشت.
۱.مدیریت بحران از داخل و حتی از سوی بزرگان نظام انجام میشد.
۲. پول کلانی خارجی در شبکههای خرد (مردم تظاهراتکننده و یا اعتصابکننده) تزریق نشد بلکه تنها به دست سران تشکیلات رسید.
۳. مدیران برای مبارزه با احمدینژاد با هم اجماع کرده بودند اما درباره نوع رفتار با کشورهای خارجی هیچ توافقی درکار نبود.
اما بیایید از زاویهای دیگر هم به ماجرا نگاه کنیم. چرا میگویند این یک انقلاب رنگی بود؟ آیا یکسره مهملات میبافند؟ آنچه در ایران واقع شد، مدیریت ابزارهای جنگ نرم از سوی قدرتهای بروکراتیک بر علیه یکدیگر بود. رنگ سبز-پرچم ایران ، بیبیسی فارسی و شبکههای خارجی-متهم کردن مخالفان به نوکری اجانب و تغییر رفتار شبکههای خبری، راهپیماییهایی اعتراضی-راهپیماییهای حمایتی و البته به این لیست می توان موارد بسیاری را اضافه کرد که بنده از شرح آنها خودداری میکنم. ابزارهای استفاده شده یکسان بود اما یک طرف به انقلاب رنگی متهم شد و دیگری به حمایت از اسلام افتخار میکرد. اینجا دو قدرت بروکراتیک بر علیه یکدیگر شوریدند ولی آنچه این جنگ را مدیریت کرد، قدرت مردم و اشتباه مسلم مخالفان در روز عاشورا بود. تا قبل از ورود این نیروی بزرگ به صحنه و هدایت آن از سوی امام خامنهای، قدرت در یک شاکلهی تعریف شده ی امنیتی عمل میکرد، تک و پاتک بود که نثار یکدیگر میکردند اما بعد از ۹ دی و مخصوصا ۲۲ بهمن، قدرت ثانویهای پا به عرصه گذاشت که جنس آن از انواع قبلی نبود. این همان قدرت نوع دوم است. جالب اینجاست که قدرت نوع دوم، هیچ رسانه ای برای معرفی خود ندارد اما ظهور قابل توجهی در مناقشات سیاسی در ایران داشته است.
آنچه واقع شد، یک جنگ در دو سطح بود. سطح اول٬ جنگ نظام بروکراتیک (احمدی نژاد، دولت، جمهوریت نظام) بر علیه شبهبروکراتیکها (مافیای قدرت و ثروت)، جنگ جمهوریخواهان (که عموما در دسته امت هستند اما ابزارهای مادی را بکار گرفتهاند) علیه آریستوکراتهای خودبزرگبین (که امت را توده نادان تلقی میکنند و میگویند «أنؤمن کما آمن السفهاء؟» و حتی سعی میکنند حکم حکومتی امام را هم علیه «جمهور مردم» بکار بندند) و سطح دوم قیام «امامت و امت» بر علیه خروج بروکراسی (که وعده همراهی با مردم را سرداده بود) از مسیر مردم. جالب است که تا قبل از ۹ دی ۸۸، تنشهای مردمی رو به ازدیاد بود اما بعد از حضور قدرت دوم در صحنه، همه چیز دچار نوعی توقف شد. باید نگاه خود را عوض کنیم.
اینجا اشرافیت علیه جمهوریت نشورید (هرچند که با تعاریف غربیان چنین شد). جمهوری اسلامی، حاکمیت امت اسلام است، به امامت ولی امر مسلمین جهان و به قول شهید بهشتی، بهترین نام برای آن، حکومت «امامت و امت» است. تا وقتی تفاوت این دو عبارت را درک نکنیم، از فهم سازوکار قدرت در انقلاب اسلامی عاجز خواهیم بود.
جنگ شمال شهر با جنوب شهر، جنگ سرمایهدارن با فقرا، جنگ شمال-جنوب فوکویاماییست، نه جهاد اسلامی.
خیلی زور زدی تا فتنه گران را تطهیر کنی اما من از
ضد و نقیض های خودت استفاده میکنم تا بهت ثابت کنم که فتنه
۸۸ یک انقلاب مخملی حساب شده بر علیه نظام جمهوری اسلامی بود
و یک هدف هم داشت سرنگونی نظام و روی کار آوردن عمله های
امریکا و صهیونیسم . پا ر اگراف زیر را دوباره خودت خوب بخوان
حرف خودته :
((انقلاب رنگی یک مجموعه هدفمند و سازوکاری سامان یافته است که سعی
میکند از طریق دولتهای خارجی، نظام قانونی را دچار بحران کند و نیروهای
مورد حمایت را در یک کشورِ ضعیف، به قدرت برساند. در این مسیر، ثروتهای
تزریق شده کلان از خارج، سامان دهی گسترده خارجی و حتی مدیران سرسپرده
از اولویتهای اصلی محسوب میگردد اما آنچه در ایران واقع شد، در واقع یک
انقلاب رنگی نبود، چون هیچ یک از سه گزینه بالا در آن وجود نداشت.))
ثروتهای تزریق شده از خارج که یک رقم آنطوری که در جایی خوندم بیست
و پنج میلیون یورو بود در ثانی این روزها به دلیل ورشکستگی استکبار
سعی میکنه مخارج انقلاب ها را هم از جیب خود فریب خوردگان هزینه کنه
سامان دهی گسترده خارجی از ملاقات ها با جرج سوروس تا اختصاص بیست و
چها ر ساعته شبکه های پر قدرت صهیونیستی “سی ان ان ” فاکس نیوز و بی بی سی
به اخبار ایران در جریا ن لشکر کشی های خیابانی و بیشتر از صد بار تماس
پایگاه انتخاباتی موسوی با سفارت انگلیس و هزاران نمونه دیگه اگه دلیل بر سامان دهی
گسترده خارجی نیست دلیل چیه ؟
و اما مدیران سر سپرده اوه مثل این که شما در ایران زندگی نمیکنی یا حتی در جریان
هیچ خبری نیستی شاید هم از مریخ اومدی . خاتمی رفسنجانی کروبی موسوی مگه همگی
یک روزی مدیر نبوده اند . پس طبق تعریف خودت فتنه ۸۸ یک انقلاب ناکام مخملی بود.