دوشنبه 26 دسامبر 11 | 10:25
فردای دیگر- قسمت پنجم

طلوع تمدن در شرق، غروب تمدن در غرب

رضا پیامی گلهین

نگ‌های دیروز و اتحاد امروز هر دو منبعث از یك حقیقت و آن «منفعت» است. پس با از دور خارج شدن قدرت برتر (آمریكا) باید منتظر دریدن‌های گرگ‌های به رو به هم خفته‌ی اروپایی بود. چه، فی‌الحال هم ساركوزی و مركل با چنگ و دندان نشان دادن‌های دیپلماتیك سعی در اثبات خود به عنوان قدرت برتر اروپا را دارند و به نوعی سعی می‌كنند دیگران را زیر پرچم خود بیاورند.


رضا پیامی گلهین

فردای دیگر۱: اصالت انسانی که دیگر انسان نیست

فردای دیگر۲: لختگی پول در رگ‌های سرمایه‌داری

فردای دیگر۳: امپراطوری سرمایه‌‌داری و دولت‌های فرومانده

فردای دیگر۴: بحران‌های اجتماعی غرب٬ تفریق جمع

ناگفته پیداست كه اگر بنایی بر مبنای نادرست استوار شود، محكوم به نابودیست. این گزاره در مورد تمدن غرب با جهان بینی و انسان‌شناسی (به عنوان مبانی) نیز صادق است. پس از تفصیل این واقعیت در قسمت اول، به سراغ سه ستون تمدنی غرب یعنی اقتصاد (سرمایه‌داری)، سیاست و اجتماع رفتیم و صفیر خرد شدن این استخوان‌ها را به وضح دریافتیم.

تلازم اضمحلال ستون‌های تمدنی غرب با نابودی كلیت لیبرال سرمایه‌داری

پس از نمایاندن پوسیدگی اقتصاد، سیاست و اجتماع غرب سؤال این است كه:«آیا امكان دارد هر یك از این ستون‌های تمدنی جدا جدا مرمّت شده و بنای تمدنی غرب پا برجا بماند؟» در پاسخ باید گفت: خیر. چرا كه اولاً این بحران‌ها مشكلاتی خرد نیست كه با خوددرمانی یا كج‌كردن مسیر بتوان از آن‌ها عبور كرد. (راهی كه سكولاریسم پیش پای انسان می‌گذارد جواب نمی‌دهد) بلكه امروز غرب به بن بست كامل رسیده و راهی جز چرخش صدوهشتاد درجه‌ای ندارد. در غالب بحران‌های اشاره شده در قسمت‌های قبلی، باید انسان‌شناسی و جهان بینی غرب تغییر كند و این بیشتر به یك جراحی عمیق و دردآور می‌ماند تا یك پانسمان جزیی! در ثانی علاوه بر لزوم عمقی بودن تغییر در هر یك از بخش‌های سه‌گانه (اقتصاد، سیاست، اجتماع) باید توجه داشت كه این سه حوزه بر خلاف ظاهر كه جدا از هم به نظر می‌رسند، دارای سر منشأت مشترك فلسفی هستند و هر حوزه به شدت متأثّر از سایر حوزه‌هاست. بهترین شاهد مثال هم مشكلات سیاسی-اجتماعی یا اقتصادی-اجتماعی‌ای است كه سابقاً به آن‌ها اشاره رفت.

نابودی سرمایه‌داری جهانی نتیجه نابودی سرمایه‌داری آمریكا

سؤال دیگر این است كه «عمده بحران‌های اشاره شده، مربوط به آمریكاست و نه تمام كشورهای غربی. چطور می‌توان از شكست لیبرال‌ سرمایه‌داری در آمریكا، شكست آن را در تمام جهان نتیجه گرفت؟»

اولاً قریب به اتفاق بحران‌های آمریكا -با شدت و ضعف متفاوت- در سایر كشورهای لیبرال هم وجود دارد. مثلاً شكاف طبقاتی یا مشاركت سیاسی اندك درد مشترك همه كشورهای زیر سلطه‌ی سرمایه‌داری است. (در واقع نظایر این مشكل در ذات لیبرالیزم بوده و تفاوت دارند با مشكلی مثل جدایی طلبان باسك در اسپانیا كه عرضی می‌باشد).

ثانیاً آمریكا كشور پیشتاز و بهشت موعود لیبرالیزم است. بسیاری از اتفاقات آمریكا (ورای ارزش‌گذاری‌های آن) با اندك فاصله‌ای در اروپا تكرار می‌شوند(به علت همان پیشتازی). پس محتمل‌ترین اتفاق پس از شكست سلطه كاپیتالیزم در آمریكا، تكرار این اتفاق در اروپاست.

ثالتاً از وزن ایالات متحده نباید غفلت كرد. در اثرگذاری این ابرقدرت همین بس كه ۲۸ كشور اتحادیه اروپا را تشكیل می‌دهند تا وزنی در برابر آمریكا داشته باشند(تولید ناخالص داخلی آمریکا حدوداً برابری می کند با همین شاخص در اتحادیه اروپا). سیاست‌های كلان چندین كشور (به مانند كانادا، استرالیا، نیوزیلند و …) به شدت مطابق خواست آمریكاست. به طوری كه نمی‌توان برای این نوچه‌ها هویت مستقلی متصور بود. با نابودی سرمایه‌داری آمریكایی این اقمار هم دچار سرنوشت خورشید هویت‌بخش خود خواهند شد. در این میان راهبری و پیشتازی به قدرت دوم(اتحادیه اروپا) خواهد رسید. البته با فرض اینكه تا آن زمان دچار سرنوشت سرمایه‌داری آمریكا نشده باشد. امّا آیا تا آن زمان اروپای واحد وجود خواهد داشت؟ با وجود كشمكش و چالش‌های اعضا(نظیر انگلیس، یونان، آلمان، فرانسه و…) تصور بقای اروپای واحد دشوار است. علی ای حال مشكل اصلی نه در اینجا، كه در گرگ‌صفتی دولت‌های اروپایی است.

فراموش نكنیم آلمان، ایتالیا، انگلیس، فرانسه و… كه امروز زیر یك پرچم ظاهراً اتحاد كرده‌اند، همان كشورهایی هستند كه در دو جنگ جهانی ده‌ها میلیون كشته به بار آوردند. جنگ‌های دیروز و اتحاد امروز هر دو منبعث از یك حقیقت و آن «منفعت» است. پس با از دور خارج شدن قدرت برتر (آمریكا) باید منتظر دریدن‌های گرگ‌های به رو به هم خفته‌ی اروپایی بود. چه، فی‌الحال هم ساركوزی و مركل با چنگ و دندان نشان دادن‌های دیپلماتیك سعی در اثبات خود به عنوان قدرت برتر اروپا را دارند و به نوعی سعی می‌كنند دیگران را زیر پرچم خود بیاورند.

رابعاً نظر كنیم به آنچه بر سر كمونیزم آمد. عده‌ای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پایان كار كمونیزم می‌دانستند و برخی دیگر به چین، كوبا، كره‌شمالی و… دلخوش ماندند. امّا به واقع با سقوط شوروی كمونیزم دیگر ابرفدرت جهانی نبود و این موجب دور شدن كشورهای كمونیستی از نبردگاه امپریالیزم شد.

روشن است كه با دور شدن از نبرد عینی و كم‌رنگ شدن خطوط قرمز احتمال انحراف و سازش بیشتر می‌شود تا اینكه امروز و پس از پنجاه سال خرید و فروش مسكن در كوبا آزاد شده. بماند كه روسیه هم مدل بومی شده دموكراسی را در پیش گرفته و حزب كمونیزم آن در انتخابات‌های اخیر شكست خورده است. در این میان تنها راه برای جلوگیری از استحاله، راهی است که کره شمالی انتخاب کرده. متشابهاً با نابودی سلطه سرمایه‌داری آمریكا، ابر قدرت غرب تضعیف شده و اثر آن در معادلات جهانی كم‌رنگ می‌شود (همین اندازه موجب ارضای مدعای نگارنده است). از آن پس باید انحلال كشور‌های لیبرال در سیاست‌های قدرت جهانی آینده را به نظاره ایستاد. قدرتی كه چیزی غیر از كمونیزم و لیبرالیزم خواهد بود!

اسلام و فشار خارجی بر سرمایه‌داری

تمام آنچه كه تاكنون به آن اشاره رفته تنها ناظر بر بحران‌های درونی تمدن غرب است. به این فشارهای داخلی باید اضافه كرد فشارهای خارجی اسلام را، كه از سه جهت بر غرب وارد می‌شوند.

۱. با گسترش بیداری اسلامی و قیام مستضعفین علیه مستكبرین، دست دول غربی از منابع كشورهای اسلامی كوتاه می‌شود. كشورهای غربی كه سال‌ها عادت به مكیدن شیره جان كشورهای مستضعف كرده بودند و بودجه جاری خود را بر اساس عواید حاصل از استعمار می‌بستند. روزهای سختی را تجربه می‌كنند. دیگر گذشت دورانی كه انگلیس از حق خود در نفت ایران دم می‌زد و اسرائیل گاز را به یك سوم قیمت از دولت مبارك می‌خرید. دست ایتالیا و فرانسه از لیبی، تونس، و الجزایر كوتاه می‌شود. هرچند هنوز به جای پرتغال و هلند، آمریكا در خلیج فارس جولان می‌دهد. دیگر منابع زیرزمینی مسلمین جبران كننده كسری بودجه دولت‌های غربی نخواهد بود. همزمان با بحران اقتصادی، غرب باید كاهش عواید حاصل از دیار مسلمین را هم تحمّل كند.

۲. اما قطع ید ظالمین حداقل نتیجه بیداری اسلامی است. در مرحله بعد با اتحاد مسلمین حول روبوبیت پروردگار و نبوت محمد(ص) و قرآن و شكل‌گیری یك مجموعه قدرتمند اسلامی، قاعدین حرف شنو و سربه زیر، تبدیل به قائمین آرمانخواه می‌شوند. از اتحاد ملت‌های مسلمان است كه سرمایه‌داری صهیونیزم به محاق می‌رود. از دیگر ظرفیت‌های این هم‌افزایی تبدیل شدن نفت به عنوان سلاح استراتژیك و اهرم فشار متقابل به دول زورگو است.

۳. در داخل مرزهای سرمایه‌داری هم اسلام پیشروی می‌كند. در حال حاضر بیشترین رشد در میان ادیان را اسلام داراست. [1] این علی رغم مساعی موجود برای انزوا و خدشه‌دار كردن چهره دلربای اسلام است. از فیلم‌های ضد اسلامی و كاریكاتورهای موهن و آتش زدن قرآن تا میدان‌دهی به گروه‌های سلفی؛ و اگر با تمام این تلاش ها کسی به اسلام مشرّف شود به حذف و ترور او روی می آورند. تنها در یك مورد توجه كنید به شهید ادواردو آنیلی.[2]
از طرفی دیگر برای رفع هریك از آسیب‌های لیبرال سرمایه‌داری تلاش‌ها و البته جنبش‌هایی شكل گرفته (مثل جنبش فتح وال استریت) تا ناپاكی موضعی جامعه را بشویند. این جنبش‌ها در حال به هم پیوستن و در بستری مشترك دریا شدن هستند. بارزترین ویژگی این بستر آن است كه می‌تواند به نسخه‌ای حكیمانه دردهای گوناگون در زمینه‌های مختلف را درمان كند. مهم‌ترین كاندیدا برای این عنوان شریعت مقدس اسلام است. مصلحین اجتماعی گرد این شجره طیبه حلقه زده و میوه‌های مد نظر خود را از آن می‌چینند. توجه شود كه اسلام خواهی غرب یك حركت با شتاب بالا خواهد بود نه یك جنبش با سرعتی ثابت. چرا كه بعد از نفوذ دشوار و زمان‌بر به جامعه غربی و گذشتن از دژ مستحكم رسانه‌ای و رساندن اولین كلید به مردم( مثلاً در حوزه اقتصاد) بلافاصله عوام و نخبگان برای سایر درهای بسته( مثلاً سازوكار سیاسی یا مناسبات جنسی)به سراغ اسلام خواهند رفت و با هر كلید شتابی چندین برابر خواهند گرفت. این فرایند به قدری سریع است كه اگر دیر بجنبیم فرزندان معنوی اسمیت و فروید از «قال صادق(ع) و قال باقر(ع)»های ما اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی و… خواهند ساخت تا حوزه و دانشگاهی كه بیش از سه دهه در مسائل مهم‌تری چون دماء‌ثلاثه و ISI متوقف مانده‌اند همچنان فارغ از نیازهای روز در خواب خوش بمانند. چندان بعید نیست كه در نظم آینده جهانی بازهم مصرف كننده باشیم، امّا این بار مصرف كننده علم اسلامی غرب!

تاریخ دقیق سقوط لیبرال‌ سرمایه‌داری

با توجه به شتاب‌دار بودن این حركت و تأثیر مؤلفه‌های پر شمار دیگر در سرعت این فرایند، اعلام زمان دقیق برای سقوط امپریالیزم قریب به محال است. آنچه كه مسلّم است لیبرالیزم در سراشیبی انحطاط قرار گرفته است. در هر حال حتی دانستن زمان دقیق هم تأثیری در موضوع ندارد. چرا كه برای نگارنده و سایر مسلمین اصل بر ادای تكلیف است. روشنگری، عدالتخواهی و تلاش برای سقوط طواغیت تكلیف الهی است و رسیدن به نتیجه تأثیری در جزای عمل ما ندارد. چه، در غیر این صورت غالب انبیاء به دلیل شكست در تشكیل حكومت و هدایت قوم خود باید به آتش دوزخ دچار شوند! ما در «تلاش برای اقامه قسط» است كه به كمال می‌رسیم. مهم دل كندن و رفتن است، نه رسیدن. چرا كه خداوند جهت است نه مقصد!

آنچه كه تا اینجا گفتیم بر پایه علم احقر مادی بود تا نشان دهیم كه ساختمان با شكوه استكبار جهانی نه به وسیله سپاهی از ملائك آسمانی یا عذابی ألیم، كه با همین اسباب مادی نابود می‌شود تا باز هم پروردگار عالم قدرت و حكمت خود را توامان بنمایاند.

پی‌نوشت‌ها:

۱. روبرت اسپنسر به نقل از برنارد لویس (محقق آمریکایی ضد اسلام) می گوید:” در پایان این قرن- قرن21- اروپا مسلمان خواهد شد.”

۲. «ادواردو (مهدی) آنیلی تك پسر جیووانی آنیلی بود. خاندان آنیلی بیش از یك قرن پیش كارخانه فیات را تأسیس كردند. اما این تنها گوشه‌ای از ثروت این خاندان است! آن‌ها شركت‌های بزرگ خودروسازی چون فراری، لامبورگینی، آلفا رومئو، ایوكو و… باشگاه فوتبال یوونتوس، روزنامه‌های لاستامپا و كوریره دلاسرا را در تملك خود دارند و چندین شركت راه و ساختمان، هلی‌كوپتر سازی، پزشكی، مد و طراحی لباس و چندین بانك و مؤسسه بیمه و … نیز وجود دارند كمه یا متعلق به خانواده آنیلی است یا آنیلی‌ها از سهامداران اصلی آن هستند.. این مجموعه عظیم سالانه حدود شصت میلیارد دلار(حدود3درصد تولید ناخالص داخلی ایتالیا!) درآمد نصیب آن‌ها می‌كند. قدرت اقتصادی و نفوذ آنیلی‌ها در ایتالیا به قدری است كه آن‌ها را به عنوان خانواده پادشاهی ایتالیا می‌شناسند. روزی رئیس جمهور ایتالیا از جیووانی آنیلی وقتی برای ملاقات خواست، اما پدرش به بهانه سفر مهمی كه در پیش داشت با درخواست او موافقت نكرد. رئیس جمهور اصرار كرد تا در حین سفر كه به صورت زمینی و با اتومبیل انجام می‌شد در خدمت او باشد. بنابراین سناتور آنیلی او را در اتومبیل خود به حضور پذیرفت و خودروی رئیس جمهور به صورت اسكورت پشت سر خودروی آنیلی كه حالا میزبان رئیس جمهور بود حركت می‌كرد. در میان راه سناتور از رئیس جمهور به دلیلی رنجور و عصبانی شد و او را از اتومبیل خود پیاده كرد!»هدیه مسیح، مصطفی غفاری ساروی، مركز اسناد انقلاب، صفحات26و27
ادواردو كه یك دانشجو بود که در كتابخانه دانشگاه پرینستون با مشاهده و مطالعه قرآن به آن علاقمند شده و با تحقیق بیشتر به اسلام عزیز مشرّف شد. علی رغم اصرار پدر كاتولیك و مادر یهودی‌اش بر مذهب شیعه پایدار می‌ماند و حتی برای دیدار امام(ره) به ایران سفر می‌كند. در عكس‌های یكی از نمازجمعه‌های تهران در صف اول و پشت سر آیت الله خامنه‌ای ایستاده است. با باقیماندن او بر شریعت اسلام پدرش وی را از ارث محروم می‌كند و دارایی‌های او به نوه‌ی دختری‌اش كه زاده پدری صهیونیست بود به ارث می‌رسد. نهایتاً این مجاهد وارسته در 15نوامبر2000 ترور شده و به فیض شهادت نائل آمد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.