اوایل انقلاب مرحوم خلخالی به اتفاق یکی از اعضای اصلی فدائیان اسلام به سوریه می روند. در طی دیداری با یاسر عرفات مرحوم خلخالی این عضو فدائیان اسلام را به یاسر عرفات معرفی کرده و می گوید ایشان جزو معدود بازماندگاه هسته اولیه دوازده نفره فدائیان اسلام و از یاران نزدیک شهید نواب صفوی می باشد. این فرد خودش برایم تعریف می کند که وقتی اسم نواب صفوی آمد اشک در چشمان یاسر عرفات حلقه زد و بلند شد و من را در آغوش کشید و گفت:
من جوان که بودم در الازهر مصر مشغول به تحصیل بودم .شنیدم طلبه ای ایرانی به مصر آمده و در همایشی شرکت کرده است. (در این همایش معمولا آقای فلسفی شرکت می کرد که آن سال و بعد از اعدام کسروی ورحوم فلسفی خود از شهید نواب می خواهد تا به این همایش برود.یکی از مراجع هم هزینه این سفر را به مرحوم نواب می دهد) در این همایش معمولا هر سخنرانی ده دقیقه صحبت می کرد اما نواب چهل و پنج دقیقه چنان سخن گفت و همه را مجذوب خود کرد که کسی پلک نمی زد. بعد از همایش نواب را برای بازدید به کتابخانه بردند و من چنان شیفته او شده بودم که در کتابخانه نا غافل جلوی او رفتم و با او دیده بوسی کردم. نواب از من اسم و ملیت ام را پرسید .من هم گفتم فلسطینی هستم .تا شنید فلسطینی هستم برق از چشمانش پرید و گفت پس اینجا چه می کنی؟
گفتم آمده ام درس طلبگی بخوانم. غیضی کرد و گفت خواهر و مادران شما را به تاراج می برند آن وقت تو آمده ای درس ضرب ضربا بخوانی. چنان این جمله را با تحکم گفت که مرا منقلب کرد. بعد از این دیدار مرا پلیس امنیت مصر شش ماه زندانی کرد تا ببیند من با اخوان المسلمین یا نواب چه ارتباطی دارم ولی وقتی آزاد شدم به جای مدرسه اسلحه در دست گرفتم و شدم یاسر عرفات
Sorry. No data so far.