پنج‌شنبه 12 ژانویه 12 | 15:00

کدام بخش از C.I.A دانشمندان ایرانی را ترور می‏کند؟

در حالی بخشی از «C.I.A» به اتهام تحقیق در زمینه‏ی ساخت بمب‏اتمی اقدام به ترور دانشمندان ایرانی می‌نمایدکه بخش دیگر همین سازمان تأکید می‌کند، چنین پروژه‏ای اساساً وجود خارجی ندارد. با این اوصاف علت تناقض موجود میان گزارش‏ها و عمل‏کردهای ایالات‏متحده چیست؟


پروفسور لورنس دیویدس(Lawrence Davidson)، مستشرق و استاد دانشگاه وست چستر در پنسیلوانیا است که تألیفات متعددی در خصوص روابط خارجه ایالات متحده و خاورمیانه به رشته تحریر در آورده است. آن‏چه می‏خوانید ترجمه‌ی مقاله‏ی اخیر او است که درخصوص ترور داریوش رضایی‏نژاد با عنوان «مرگ و تناقض» در پایگاه «آپینین میکر» منتشر شده است. این مقاله به مناسبت ترور شهید مصطفی احمدی روشن بازنشر شده است:

در تاریخ یکم مرداد 1390 اعلام شد که «داریوش رضایی‌نژاد» توسط دو مرد موتور سوار در تهران به ضرب گلوله به قتل رسید. موتور سواران هم‌چنین همسر وی را دنبال کرده و با شلیک گلوله او را نیز مورد اصابت قرار دادند. «الجزیره» می‌گوید: «رضایی‌نژاد در زمینه‌ی الکترونیک تحقیقات می‌کرد و با وزارت دفاع نیز در ارتباط بود اما ارتباط او با برنامه‌ی هسته‌ای ایران مشخص نیست.»

چنین حملاتی برضد دانشمندان ایران چیز تازه‌ای نیست و در گذشته نیز سابقه داشته است. در آبان ماه 1389 نیز ماشین دو دانشمند دیگر ایرانی که به شکل قطعی با برنامه‌ی هسته‌ای این کشور در ارتباط بودند بمب گذاری شدند. یکی از آن‌ها دکتر «مجید شهریاری» بود که بلافاصله پس از انفجار بمب کشته شد و دیگری، «فریدون عباسی» بود که به همراه همسر خویش زخمی شدند.

گمانه زنی‌ها در این زمینه بسیار است که چه کسی مسؤول تمام این حملات می‌باشد؟ یکی از تئوری‌های مورد علاقه‌ی غربی‌ها این است که کشور ایران عمداً دانشمندان هسته‌ای خود را به قتل می‌رساند زیرا آن‌ها تهدید می‌کنند که کشور را ترک کرده و به دشمن خواهند پیوست. البته تنها دانشمند شناخته شده‌ی ایرانی که ممکن است دست به این کار زده باشد «شهرام امیری»است. او ادعا می‌کند در سال 1387 هنگامی که به زیارت مکه رفته بود توسط مأموران سعودی ربوده شده و با زور به آمریکا منتقل شده است. او بعدها به ایران بازگشت.

این فکر که دولت ایران در حال حاضر مشغول به کشتن دانشمندان خود است تابا توسل به این کار وفاداری دیگر دانشمندان را کسب کند بسیار دور از عقل بوده و بعید به نظر می‌رسد. برای رسیدن به این هدف راه‌های بسیار دیگری وجود دارد. تقریباً تمام منابعی که این مسأله را تحلیل می‌کنند معتقدند که جنایت‌کاران واقعی قتل‌های زنجیره‌ای دانشمندان ایرانی، ایالات متحده و اسراییل، به همراه حمایت احتمالی انگلستان هستند. از جمله‌ی این منابع، خبرنگار ارشد نظامی اسراییل، «یوسی ملمن» است.او یک بار به روزنامه‌ی انگلیسی «ایندیپندنت» گفت: «سیستم اطلاعاتی اسراییل به همراه همتایان غربی خود، «ام.آی.6» انگلیس و «سیا» تلاش‌های بی‌پایانی می‌کنند تا در دست‌یابی ایران به اولین بمب اتمی خود ایجاد اخلال کرده، آن را به تأخیر بیاندازند و یا درصورت امکان آن را متوقف کنند.» کشتن دانشمندان هسته‌ای ایران بخشی از این تلاش‌هامی‌باشد.

گزارش‌های مشابه‏ی نیز از آژانس‌های خبری «فیگارو» فرانسه، «شین هوا» چین و «اورشلیم پست» ارایه شده است. بیشتر آمریکایی‌هایی که از بدو تولد تا لحظه‌ی مرگ واشنگتن برایشان به عنوان هدیه‌ی خداوند به یک دولت خوب تعریف شده است؛ ممکن است دست داشتن واشنگتن در کشتار «رسمی» را اقدامی اشتباه تلقی کنند. اگرچه با نگاهی به گذشته مشخص می‌شود که کارهایی از این دست، چندان عجیب نبوده و در مورد واشنگتن هنجار محسوب می‌شود. به عنوان مثال در طول جنگ ویتنام، سیا برنامه‌ی فونیکس (ققنوس) را کلید زد که هدف آن ترور 26369 عضو مشکوک «ویت کانگ» (و یا همان جبهه‌ی آزادی ملی) بود. این برنامه از سال 1967 تا 1972 ادامه داشت تا این‌که به دلیل تبلیغات منفی متوقف شد. به فاصله‌ی ناچیزی از آن، عملیات مخفی دیگری اما مشابه با نام رمزی «F-6» جایگزین شد.

در طی سال‌های 1950 تا 1970 سیا اقدام به ترور هزاران نفر در آمریکای مرکزی و جنوبی کرد. گزارش‌ها حاکی از آن است که این گروه 100 بار تلاش کرد «فیدل کاسترو» را به قتل برساند. در دولت «بوش» پسر، ربایش، شکنجه و قتل از معیارهای استاندارد شیوه‌های عملیاتی محسوب می‌شد و سرانجام معلوم شد که هنوز این گونه عملیات‌های کثیف تروریستی از تاکتیک‌های محبوب «جنگ برضدتروریسم» امروز به شمار می‌آید.

امروزه ایالات متحده از هواپیماهای بدون سرنشینی استفاده می‌کند که نه تنها هدف را نابود بلکه هر جنبنده‌ای که کاملاً اتفاقی درمحدوده‌ی هدف باشد، قلع و قم می‌کند. این سابقه‌ی کوتاه نشان می‌دهد که گزارش‌های ایالات متحده مبنی بر دخالت آن‌ها در حملات فراوان برضد دانشمندان ایرانی با گذشته‌ی آمریکا هماهنگ است. به طور کلی شاید وقتی حرف از واشنگتن و استفاده‌ی او از قتل به عنوان یکی از راهبردهای سیاست خارجی به میان بیاید کسی احساس «رنجش اخلاقی» نکند.

در مقاله ای که با عنوان «ایران و مسأله‌ی سلاح‌های اتمی»در تاریخ دهم ژوئن 2011 میلادی توسط بنده منتشر شد شواهد مستحکمی مبنی بر این‌که که برنامه‌ی هسته‌ای ایران در جهت ساخت سلاح‌های اتمی نیست ارایه شد. یاد آور می‌شوم که این دیدگاه نتیجه‌ی نهایی بیش از 16 آژانس اطلاعاتی ایالات متحده (از جمله سیا) بوده وهم‌چنان نیز می‌باشد. چنان‌چه در برآورد اطلاعات ملی نیز به آن اشاره شد. به عبارت دیگر بخشی از دولت آمریکا اقدام به کشتن دانشمندان ایرانی‏ای می‌کند که معتقد است بر روی پروژه‌ی ساخت بمب اتمی کار می‌کنند. این در حالی است که بخش دیگر دولت ایالات متحده، تأیید کرده است که چنین پروژه‌ای وجودخارجی ندارد. با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت بخشی از «C.I.A»در حمله به این دانشمندان دست دارد با این توجیه که آن‌ها در زمینه‌ی ساخت بمب اتمی تحقیق می‌کنند. در حالی که بخش دیگر همین سازمان اظهار می‌کند که چنین چیزی حقیقت ندارد. این چه مدل بازی اسکیزوفرنی توهم محوری است؟

بخشی از دولت آمریکا اقدام به کشتن دانشمندان ایرانی ای می‌کند که معتقد است بر روی پروژه‌ی ساخت بمب اتمی کار می‌کنند. این در حالی است که بخش دیگر دولت ایالات متحده، تأیید کرده است که چنین پروژه‌ای وجودخارجی ندارد.

هم‌دستی در این جنایت تروریستی بخشی از سیاستی است که برخاسته از نوعی جهان‌بینی خاص می‌باشد. این جهان‌بینی، ضدایرانی (کهبه انقلاب سال‌های 1356 الی1357 ایران و گرفتن گروگان‌های آمریکایی باز می‌گردد)،ضد-اسلامی (با فرض «برخورد تمدن‌ها») و طرف‌دار اسراییل (تحکیم یافته توسط قدرت لابی صهیونیست) است. زنان و مردانی که در جایگاه‌های کلیدی مجلس و شاخه‌های اجرایی دولت قرار دارند این خط مشی را دنبال می‌کنند و تصمیم‌های آن‌ها برای دنبال کردن این‌گونه جهان‌بینی جنبه‌ی سیاسی دارد. این افراد هرگونه گمانه زنی درباره‌ی ایران را که با این‌گونه جهان‌بینی هم‌خوانی داشته باشد، قبول دارند و به آن تن می‌دهند. بنابراین فرض می‌شود که ایران امروز برضد منافع آمریکا و اسراییل پرخاشگر، جاه طلب و فی نفسه خصمانه است؛ تفاوت نمی‌کند که نتیجه‌ی تحقیقات در زمینه‌ی فعالیت هسته‌ای ایران چه باشد، در هر صورت این نتیجه تحت الشعاع خواسته‌های جهان‌بینی یاد شده و پیش داوری‌های آن، تبدیل به پدیده‌ای ناگوار می‌شود. این جهان‌بینی هم‌چنین حملاتی را که برضد دانشمندان هسته‌ای ایران رخ می‌دهد، توجیه می‌کند.

در عین حال، کسانی که تحلیل‌های اطلاعاتی پیشرفته راانجام می‌دهند، هم‌چون برآوردهای اطلاعات ملی، تحت تأثیر این‌گونه جهان‌بینی‌ها قرارندارند و پیش داوری نمی‌کنند. این افراد تحلیل‌گرانی حرفه‌ای تلقی می‌شوند زیراتوانایی تحلیل اطلاعات با ذهن باز را دارند. بدین سبب هوشمندانه به اطلاعات می‌نگرند وبه شکل هدفمند و بر اساس حقایقی که وجود دارد تصمیم‌گیری کرده و گزارش می‌دهند. واضح است که چنین تحلیل‌هایی نتایجی را در بر خواهد داشت که در مقایسه با پیش داوری‌های عده‌ای که بر اساس مفروضات بی‌شمار صورت می‌گیرد، بسیار دقیق‌تر و صادقانه‌تر خواهد بود.

نتیجه گیری

سیاست‌گذاران اولویت‌هایی دارند که برخاسته از جهان‌بینی یاد شده و مفروضات خود و دیگران می‌باشد و متأسفانه صداقت و دقت از جمله مواردی هستند که در میان اولویت‌ها دیده نمی‌شوند. چه جنگ سرد باشد چه جنگ برضد تروریسم،این ایدئولوژی است که حقیقت و واقعیت را تعریف می‌کند. برآوردهای اطلاعاتی که تصویری متفاوت ترسیم می‌کنند بیشتر به لحاظ سیاسی قابل قبول واقع نمی‌شوند. بنابراین آشکار کردن تناقض میان خط‌ مشی که توسط مفروضات منحرف ترسیم می‌شود و نمونه‌ای که براساس تحقیقات هدفمند می‌باشد، می‌تواند نقایص، معایب و مشکل سیاست خارجی آمریکا رامشخص کند. با تمام این وجود سیاست‌گذاران ما گوش شنیدن این‌گونه پیام‌ها را ندارند. جهان‌بینی که در بالا ذکر شد گوش آن‌ها را پر کرده است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.