به گزار ش تریبون مستضعفین سایت مطالبه با انتشار گزارشی از برگزاری جشنواره مردمی عمار در ایذه می نویسد:
همزمان با برگزاری جشنواره فیلم عمار در تهران وسایر شهرستانها فیلمهای این جشنواره -به واقع مردمی– در شهرستان ایذه نیز به نمایش در آمد. گذشته از استقبال کم سابقه مردم و محتوای فیلمها، این حرکت این پیام را برای مدیریت ناکارآمد فرهنگی جمهوری اسلامی داشت که نیروهای انقلاب اسلامی در کوچه پس کوچه های انقلاب منتظر ابلاغیه و بخشنامه های این مدیریت فشل و سست نمی مانند!
آنچه در ادامه آمده است یادداشتهای بچه هایی است که هر کدام به نوعی در اکران فیلمهای جشنواره عمار در ایذه درگیر بوده اند.
جمعه 9 دی ماه…تبلیغات!
امین خدابخشی:
تبلیغاتی که بچه ها از سوم دی ماه با پیامک و نقل سینه به سینه شروع کرده بودند با رسیدن و دیدن فیلمها و مشخص شدن نام آنها بطور کاملتر و گستردهتری پیگیری شد.
نمایش فیلم در روزهای شنبه و یکشنبه 10 و11 دی ماه در سالن کانون شهید مطهری ایذه که در مرکز شهر قرار داشت انجام می شد.
جمعه روز بصیرت، هم قبل از شروع نماز جمعه و هم بعد از راهپیمایی، مکان و زمان نمایش فیلم به نمازگزاران اعلام شد.
در سطح شهر 3 بنر بزرگ در میادین پر رفت و آمد نصب شد. پخش تراکت و بروشور تا موقع نماز مغرب و عشاء ادامه داشت، بعد از نماز نیز مسجد به عنوان نقطه شروع انتخاب شد، از مسجد جامع تا استادیوم، سینما، بیمارستان، هلال احمر، حافظ جنوبی، میدان ولایت، تپه شهدا، بهشت زهرا، سرقنات، گنجشگیر،میدان امام علی، میدان امام خمینی و …انجام شد.
شنبه 10 دی ماه…حمایت از عمار
صبح شنبه برگه های تبلیغاتیA4 با مضمون دعوت به “حمایت از جشنواره عمار” نیز در سطح شهر توزیع شد.
کارهای تبلیغاتی سطح شهر تمام شده حالا مانده تزئینات داخلی،آماده کردن و فضا سازی سالن نمایش.
بعد از نماز ظهروعصر ساعت 12:45 فضا سازی سالن شروع شد.
سالنی با حدود 200 صندلی(که به علت استقبال مردم بالاجبار دوباره صندلی اضافه شد)
تقسیم کار که شد بچه ها شروع کردند:
یکی بنر نصب می کرد یکی پوستر می چسباند یکی A4 می زد یکی A3می زد یکی پرده نمایش را آویزان می کرد، یکی سیستم صوتی را امتحان می کرد، یکی کف سالن را تمیز می کرد، یکی عکس می گرفت و … یکی هم از خستگی زیاد و گرسنگی روی صندلی افتاده بود.
“تیم شهید علی قاسم پور آماده مسابقه است” از مکتب ملکوتی جمع!
وحشت کفر از سردار سپاه خامنه ای!
شعر از محمد حسین جعفریان
کاریکاتور فتنه!
تبلیغ و معرفی کتاب
و…
همه و همه بر دیوار سالن به حمایت از عمار آمده بودند!
ساعت تقریباً 16 بود که راه اندازی سالن تمام شده بود. دکور را که نگاه می کردی بیشتر از هر چیز تندیس عمار بود که خیلی زیبا و شکیل به چشم می آمد. تندیس عمار را سجاد شریفی و اسماعیل نوروزی آماده کرده بودند.
برای امتحان سیستم صوتی، کیفیت صدا، کیفیت تصویر فیلم آژانس شیشه ای نمایش داده شد. همین حوالی بود که ناهار رسید!
ساعت 4بعد از ظهر! نفری یک ساندویچ !
ساعت 17:10 بود که جمعیت یکی یکی، دوتا دوتا… وارد سالن نمایش می شدند.
مجری برنامه با مسئول برگزاری برنامه نزدیک میزیکه روی آن چن تا کتاب از دیار حبیب و براده ها و یک مجله ای که عکس حاج احمد متوسلیان روی آن جلب توجه می کرد، مشغول گپ و گفت بودند.
ساعت 17:30 نمایش آژانس قطع شد. قرآن تلاوت شد.بعد از تلاوت قرآن مجری شروع به توضیح دادن درباره ی جشنواره کرد. چراغ ها خاموش شدند.سالنی پر از جمعیت ، سکوتی که بر سالن حاکم بود و چشم هایی که به پرده نمایش دوخته شده بود.
پرده ی نمایش دوپینگی ها را نمایش می داد. در بین نمایش اگر کسی به هر دلیلی از روی صندلی بر می خواست بلا فاصله دیگری می نشست در گوشه کنار سالن افرادی به علت تکمیل ظرفیت سالن، ایستاده فیلم را تماشا می کردند.
بعد از نمایش دوپینگی ها چراغ ها روشن شد. از حضار پذیرایی شد و در همین حین نیز صندلی هایی به سالن اضافه شدند.
بعد از پذیرایی دوباره چراغ ها خاموش شد و دوباره سکوت و چشمها و پرده!
این بار مستند بی قرارگاه روی پرده نمایش بود.
شیخ فرج و بچه هایش! حاجاقا اکبریان و بچه های مسجد امام علی، محمد قربانی و بچه های مسجد ابالفضل، حسن اورکی وبچه های مسجد امام موسی کاظم، مسجدیهای باب الحوائج، مسجد صاحب الزمان گنجشگیر، صاحب الزمان حافظ جنوبی… فی الجمله مسجدیها و غیر مسجدیها همه بودند، همه وهمه ! باور کنید حتی در و دیوار هم به کمک جشنواره عمار آمده بودند. هیچ ظرفیتی مغفول و هیچ امکانی بر زمین نمانده بود!
میدان ولایت، سرما..و نبود پله ی 5متری!
میلاد خادم زاده :
ساعت ده یازده جمعه شب بود، دیر شده بود، ولی هر جوری بود بچه ها صاحب مغازه بنری را راضی کردند بیاد مغازه و طرح بنرها رو چاپ کنه. تا بنر آماده بشه ساعت از یک شب گذشته بود.
از بین 3تا بنر مشکل چسباندن یکی از بنرها بود، می گفتند که برای نصب باید پله ی 5متری بیارید! رفتیم میدان ولایت، تابلو رو ورانداز کردیم، هوا خیلی سرد بود، دست و پنجه ها رو از کار انداخته بود، ولی مرتضی و حسن هر شکلی بود از تابلو تبلیغاتی بالا رفتند و دو گوشه ی بالای بنر رو صاف و خوب چسبوندند.
حالا مونده بودیم چطور گوشه ها ی پایین بنر رو ثابت کنیم. پایین بنر چون جا پا نداشت سخت تر بود. سیم اتصال هم تموم شده بود. توی اون سرما نمیدونستیم چیکار کنیم. با هزار زحمت و این ور و اون ور کردن نیم متر سیم پیدا کردیم. موتور روی دو جک، مرتضی روی موتور، حمید هم با پاهاش روی دوتا شونه های مرتضی سوار شد، منم موتور رو گرفته بودم که در نره. سه متر ازسطح زمین فاصله گرفته بودیم.بالاخره اون گوشه هم زده شد. تصویر خوبی از بی بضاعتی و نبود امکانت بود. جشنواره هم به خوبی و با همدلی عالی بچه ها تموم شد. از فیلم برداره خوبه جشنواره هم تشکر میکنیم!!!
مسئولیت چسباندن پوستر!
محمد جمشیدی:
قرار بر این بود در شهر ایذه فیلمهای جشنواره عمار به نمایش گذاشته شود. بچه ها همه مشغول کاری بودند. در سالن چند تا از بچه ها مشغول چسباندن کاریکاتور و نوشته هایی در بورد بودند، چند نفر هم صندلی ها را مرتب و پرده را صاف می کردند. ما هم مسئولیت چسباندن پوستر در یکی از خیابان ها را داشتیم. فردا وقتی برای سر زدن به سالن نمایش فیلم آمدم، دیوار ها پر از پوستر و کاریکاتور بود. در گوشه ی سالن یکی از بچه ها کتاب های کار فرهنگی را توزیع می کرد.
داخل سالن مردم منتظرند تا فیلم به نمایش گذاشته شود. کلیپ نمایش داده می شود و مردم ساکت به آن نگاه میکنند.
مساجد، خواربار فروشی ها، تعمیرگاه ها… محل تبلیغات جشنواره عماردر ایذه!
مازیار زمزم:
روز شنبه جشنواره ی فیلم های عمار در شهرستان ایذه برگزار شد. بین بچه های مسجد هیاهوی زیادی برای برگزاری این جشنواره بود. شاید به جرات بگویم که اصلا نمیدانستم که اصل این جشنواره به چه چیزی ربط دارد. برنامه ساعت17:30 شروع می شد. بچه ها از روزهای قبل برای تبلیغ شروع به کار کردند، هر جا که فکرش را بکنی مانند مساجد، مصلی، خواربار فروشی ها، تعمیرگاه ها، داخل ماشین ها و جاهای دیگر که فقط خودشان میدانستند ولی در کل فکر من این بود که چرا بچه ها دست به چنین کاری می زنند مگر چه چیزی در این فیلم ها نهفته که بچه ها تلاش میکنند تا مردم شهرستان به این جشنواره بیایند. طوری بود که من همان شب با پسر عمویم قرار داشتم و قرارم را به هم زدم تا به این جشنواره بیایم. خلاصه ساعت 16 بود که به کانون آمدم. قرار بود جشنواره در کانون شهید مطهری برگزار شود.
هر کس مشغول کاری بود، حبیب و محسن مسئول کارهای کامپیوتری بودند، فرشاد و مسعود با ماشین بلند گو دار سطح شهر اعلام می کردند.
خلاصه یک هم بستگی بین بچه ها وجود داشت. ساعت 17:30 فیلم را گذاشتند. سالن شلوغ شد، تعداد زیادی از مردم را به دلیل پر بودن سالن روانه خانه شان کردیم. خلاصه فیلم ها را نگاه کردیم. حالا متوجه شدم که چرا بچه ها این قدر خودشان را به آب و آتش میزدند که مردم برای دیدن این جشنواره بیایند. یعنی کل تلاش بچه ها این بود که فقط مردم را بیدار کنند که چه چیزهایی در کشور میگذرد و ما در خاموشی کامل به سر می بریم. حالا فهمیدم که چقدر خرج کردند و از وقتشان زدند تا این جشنواره برگزار شود. در کل اگر اسم این جشنواره را هم بصیرت میگذاشتند شاید به جرات بگویم حق بود.
دوپینگی ها عالی!
محمد رضا محمودی:
جشنواره عمار که در سالن اجتماعات شهید مطهری برگزار شد. از کیفیت نسبتاً خوبی برخوردار بود. از لحاظ فیلم هایی که روی پرده نمایش داده شده اند مستند دوپینگی ها چون بنظر من هم حالت خبری داشت هم حالت شرح وقایعی که برای دو تا از پر فروش ترین فیلم های امسال رخ داده بود را به تصویر کشیده بود، جذابیت خاصی داشت.
خود جشنواره و کارهای اجرایی آن هم از لحاظ اطلاع رسانی و پخش پوستر و معرفی جشنواره درسطح شهر خوب بود.
خیلی از کسانی که آمده بودند یا سر پا ایستاده بودند یا به دلیل نبود جا محل جشنواره را ترک می کردند. از لحاظ تغذیه ای که در جشنواره پخش شد هم خوب بود.*
پیک جشنواره!
حمید نوروزی:
شده بود پیک جشنواره !
خسته از موتورسواری روزانه و این طرف آن طرف شدن ساعت یازده دوازده شب رفته بود که بخوابد، رفت! دقایقی بعد برگشت!
گفتم چیه چرا نخوابیدی! مگه فردا پست نداری!؟
{راستش سرباز هم بود. هم مجبور بود جور نظام را بکشد و هم جور انقلاب را! }
4 تا 7 صبح پست داشت، خسته هم بود! اما گفت: خواب تو چشام نمیاد!
اومد و مشغول کپی و برش تراکتها و بروشورها شد.
این چند روز جشنواره به معنی واقعی کلمه بچه ها خواب و خوراک نداشتند، طرف سه شبانه روز فقط 6 یا 7 ساعت خوابیده بود. دو سه شبانه روز می گذشت می دیدی فقط دو سه وعده غذا…
نه که وقت و فرصت خورد و خوراک نبود، وقت هم اگر بود، حوصله خورد و خوراک نبود. فکر و ذکر بچه ها شده بود کار جشنواره!
خشمواره ای علیه جشنواره
محمد محمودی
سی سال است از انقلاب می گذرد و سی جشنواره که مردمی را نشان می دهد که نسبتی با انقلاب ندارند ، مردمی که بارز ترین مثالش 8 ماه کذایی است که شورش کردند علیه مردمی که دلشان با انقلاب بود ، مردمی که نه صدایشان شنیده شد و خواسته هایشان دیده . از دل این دادها و صداها خشم واره ای ترتیب داده شد که صدای مردمی باشد علیه جشنواره ای که صدای مردمی بود از نوع شمال شهری اش . خشم واره ای که تولیدش همین مردم و توزیعش نیز ، و مخاطب و بیننده اش که بی شک در دل همین مردم بود . مردمی که هم شمال داشت هم جنوب ، هم شرق داشت و هم غرب ، مردمی که مرکز امورش و مرکز قلبش انقلاب است و خشم واره ای که همه ی این جهات را می دید و بی هیچ سانسوری نشان می داد . خشم واره ای که هیچ صدایی (آمریکا ) و هیچ شبکه ای (بی بی سی ) تبلیغاتش را نمی کرد و بیلبوردی آن را نشان نمی داد و هیچ سینمایی در هیچ سانسی آن را اکران نمی کرد . الغرض از بحث ، حشنواره ای راه افتاده که تولید و توزیع و بیلبورد و سینمایش مردمی هستند که می خوا هند دیده و صدایشان شنیده شود . جشنواره ای که به مخاطبش توهین نمی کند و ادا در نمی آورد و مخاطبش را به عام و خاص تقسیم نمی کند و الخ … جشنواره ای است به نام جشنواره ی عمار.
فوق العاده زیبا و جالب راستش امیدوار شدم
انقلاب هنوز نفس میکشد در تپش پر تلاطم شهر
سلام.اگه امكانش هست يه پيامي هم از حاج حسن بزاريد.
مممممممممممممنننننننننننووووووووووووونم.