روحالله رشیدی- چند سال پیش، انتقادها نسبت به انتصاب یکی از مدیران فرهنگی استان بالا گرفت و برخی مطبوعات به صورت مکرر، هم آن مدیر و هم باعث و بانی اصلی انتصابش را به باد انتقاد میگرفتند. در آن زمان، مشهور شده بود که یکی دو نفر از نمایندگان استان در مجلس، نقش اصلی را در انتصاب آن مدیر داشتهاند. این ذهنیت، البته قریب به واقعیت بود، چرا که نه آن مدیر و نه نمایندگان مذکور، هیچگاه این شائبه را تکذیب نکردند.
در یک مقطعی که انتقادها پررنگتر و دامنهدارتر شد، یکی از آن نمایندگان تماس گرفت که «آقا جان حرف حساب شما چیست و چرا مدام از ارتباط من با انتصاب فلانی مینویسید؟» گفتم: «مگر اینگونه نیست؟ آیا شما نمیپذیرید که در نصب فلانی نقش داشتهاید؟ مگر نمیبینید که مدیر کل محبوب شما چه فرصتهایی را دارد به باد میدهد؟»
پاسخش از آنچه فکر میکردیم جالب تر بود. تصور ما این بود که او شروع به برشمردن فضائل و مزایای مدیر کل منصوبش خواهد کرد. اما اتفاقاً او به تنها چیزی که اشاره نکرد همین بود. منطقش چنین بود: «اصلاً شما میدانید که در آن زمان چه کسانی کاندیدای مدیر کلی بودند؟ اگر آنها را میشناختید به من ایراد نمیگرفتید. اگر فلانی یا فلانی مدیر کل میشدند میدانید چه میشد؟ آنها مشکل داشتند برادر من. ما فشار آوردیم که این آقا مدیر کل شود تا آنها نیایند. وگرنه من خودم هم میدانم که این آقا ایرادات اساسی دارد»! و در ادامه هم همان منطق ویرانگر قدیمی را یادآوری کرد: «ما بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردیم».
و این شد تمام منطق آقای نماینده در انتصاب یک مدیر فرهنگی در حساسترین برههی زمانی. سایر انتصابات آقایان هم با همین استدلال اتفاق افتاده بود. آنها با این روند، دهها مدیر را گمارده بودند که تنها هنرشان در «بدتر» نبودنشان بود!
همهی ما با این منطق آشناییم کمابیش. یعنی جایی نیست که این نگاه حاکم نباشد. صاحبان این منطق را ما در اینجا «تهدید مسلکان» مینامیم.
تهدیدمسلکان، در سالهای حیات انقلاب اسلامی، همواره بیشترین هزینه را برای مردم و انقلاب به بار آورده اند؛ آنها با بزرگنمایی تهدیدها، عملاً به تخفیف مزیتها و تحقیر فرصتها دست میزنند. اینها، ظرفیتهای فراوان انقلاب اسلامی را قربانی مصلحتاندیشیهای غیرموجه خود میکنند.
هر جا که جمهوری اسلامی در موضع انفعال است، حتماً آنجا را تهدید مسلکان مدیریت میکنند. بر عکس این مدعا نیز صادق است؛ در عرصههای مختلفی که کشور به توفیقات چشمگیری دست یافته، شک نکنید که تهدیدمسلکان را به آن عرصهها راه ندادهاند.
اینکه میبینیم عیار مدیریتها روز به روز پایین میآید، ثمرهی اعمال نظر تهدیدمسلکان است. چون آنها وقتی میخواهند کسی را مدیر کنند، به این نمیاندیشند که چه کسی باید انتخاب شود بلکه اصل اساسیشان این است که چه کسی نباید انتخاب شود! و تازه در این «نباید» هم به دنبال مصلحتهای مردم و انقلاب نیستند. بلکه، بزرگترین مصلحت برایشان، عدم فروپاشی زنجیرهی امتیازطلبی خودشان است. ثمرهی عینی قرار گرفتن تهدیدمسلکان در مصادر امور، حذف شایستگان و سربرآوردن کوتولههاست.
در آستانهی انتخابات مجلس هم، تهدیدمسلکان حضور فعالی در عرصه دارند.
آنها در ایام انتخابات، شروع میکنند به تهدید مردم که «اگر به فلانیها رای بدهید، چنین و چنان خواهد شد». معنای اصلی این تعبیر این است که «به ما رای بدهید». اما چون روح تهدید در اینها ریشه دوانده و نمیتوانند خود را اثبات کنند، اقدام به تهدید مردم میکنند. اگر اینها، از مرام تهدید توبه کنند قاعدتاً باید بگویند: «اگر به ما رای بدهید چنین میکنیم و چنان».
جالب است که برخی داوطلبان نمایندگی، در مواجهه با پرسش از دلایل شایستگی خود، میگویند که ما فقط میخواهیم کفهی ترازو را به نفع نیروهای انقلاب در مجلس پایین بیاوریم و اجازه ندهیم عوامل دشمن یا معارضان نظام به مجلس راه یابند! خب؛ معلوم است که با چنین رویکردی، نباید به شکلگیری مجلسی فعال، هوشمند، موثر، صاحب فکر، مطالبهگر و در یک کلام انقلابی امید بست؛ چون نمایندگانش تنها با این انگیزه وارد مجلس شدهاند که عدهای دیگر نتوانند به مجلس بروند.
شک نکنیم که نتیجهی چنین انتخابی، تن دادن به نمایندگی کسانی خواهد بود که حتی خود نیز میدانند که اصلح نیستند. قرار گرفتن این افراد در جایگاه مهمی مانند نمایندگی مردم، مجلسی بیکیفیت را رقم خواهد زد که نه تنها نخواهد توانست گرهی از جامعه بگشاید، بلکه خود، وبال گردن مردم و نظام خواهد بود.
مجلسی که قرار است «عصارهی فضائل ملت» باشد، با چنین نمایندگانی، از سطح ملت پایینتر خواهد بود؛ بنابراین توان راهبری امور را نخواهد داشت.
این روش که به مردم بگوییم «به ما رای بدهید تا فلانیها بالا نیایند» یعنی «خودکشی از ترس مرگ». و ما نباید خودکشی کنیم.
Sorry. No data so far.