تریبون مستضعفین- محمد تفرشی
پایگاه کانادایی گلوبال ریسرچ ، در مقاله ای به قلم فینان کانینگهام و میشل شوسودوفسکی با عنوان «دروغ را کنار بگذارید و حقیقت پنهان پشت تجاوز غرب به منطقه خلیج فارس را بگویید» (+) به بررسی برنامه و انگیزه های رویارویی ایالات متحده با ایران پرداخته است.
کانینگهام سال 2012 را سالی می داند که در آن قدرتهای نظامی درخصوص بن بست دراز مدت بین ایالات متحده و ایران راجع به خلیج فارس همگرا شده اند . وی می نویسد: «در جبهه ایالات متحده ، همپیمانان اروپاییاش در ناتو – و در صدر آنها انگلستان – و نیز دولتهای دستنشانده آمریکا در خاورمیانه شامل اسرائیل و پادشاهی های عرب حاشیه خلیجفارس قرار دارند که جملگی آماده جنگ با استفاده از سلاح های کشتار جمعی اند. از طرفی، مانور دریایی اخیر ایران در تنگه هرمز قابلیتهای نظامی و توان موشکی قدرتمند ایران را نشان داد، کشوری که با روسیه و چین پیوندهای استراتژیکی دارد و هیچ یک از آنها در صورت حمله به شریک ایرانیشان بی تفاوت نخواهند نشست.»
در ادامه مقاله، به ارتباط ناآرامیهای سوریه و طرح براندازی جمهوری اسلامی ایران اشاره میشود: «مهندسی تحولات سیاسی و اجتماعی جهان عرب را به منظور ترسیم مجدد منطقه بر اساس علائق استراتژیک ایالات متحده، جزء لاینفک طرحهای واشنگتن است. تصادفی نیست که با وجود پیروزی تازه به ثمر رسیده ناتو و تغییر رژیم در لیبی، کانون توجه رسانهها به سرعت به سوریه، متحد منطقه ای ایران، انتقال یافت. آنگونه که میشل شوسودوفسکی خاطر نشان میسازد: «راه تهران از دمشق میگذرد». تغییر رژیم در سوریه منجر به قرنطینه شدن ایران خواهد شد. مطیع ساختن ایران و تحت قیمومت غرب در آوردن آن غنیمتی است که واشنگتن و هم پیماناناش در طول 33 سال گذشته ، یعنی از زمانی که انقلاب اسلامی ، شاه دستنشانده شان محمدرضا پهلوی را سرنگون ساخت، همواره به دنبال آن بودهاند»
سپس نویسندگان مقاله، با مقایسه ذخایر نفتی ایران و آمریکا و جایگاه ایران در میان سه اقتصاد بزرگ نفتی در کنار دولت های دستنشانده عربستان سعودی و عراق، تسلط بر ذخایر نفت ایران را نیروی محرکه حمله نظامی آمریکا به ایران می دانند و در ادامه به سایر اقدامات آمریکا در جهت تسلط بر منابع نفتی منطقه اشاره می کنند : « فتح عراق توسط آمریکا – که با هزینه قربانی کردن بیش از یک میلیون انسان در طول اشغال 9 ساله این کشورحاصل شد – بخشی از برنامه دراز مدت واشنگتن برای سلطه بر منافع نفتی عظیم منطقه خلیج فارس و آسیای مرکزی است. جنگ ده ساله در افغانستان روی دیگری از طرح ایالات متحده در جهت هژمونی بر سوخت به نفع اقتصاد سرمایه داری جهان است. برای نزدیک به 3 دهه، جهان سرمایه داری به رهبری آمریکا، از استثمار ثروت انرژی ایران محروم بوده و جمهوری اسلامی به طرز جسورانهای نه تنها از نظر ذخایر نفتی، بلکه به لحاظ سیاسی نیز مستقل از نظارت واشنگتن بوده است. ایران دیگر بدان شکلی که سابقاً تحت حکومت محمدرضا پهلوی بود، عروسک خیمه شب بازی غرب نیست.»
در بخش بعدی مقاله ، سود کلان حاصل از تجارت اسلحه از دیگر انگیزه های ایالات متحده در تغییر حاکمیت ایران معرفی شده است: «خاستگاه مهم دیگر دشمنی غرب نسبت به ایران، و تمایل عمیق به تغییر رژیم، ضرری است که انقلاب ایران متوجه صنایع نظامی پرسود آمریکا، انگلیس و فرانسه نمود. محمدرضا پهلوی در فوریه 1979 در حالی سرنگون شد که ایران بازار عظیمی برای دلالان اسلحه غرب بود. قرارداد اخیرفروش سلاح به عربستان سعودی به ارزش 50 بیلیون دلار– که بزرگترین معامله در تاریخ تجارت اسلحه است – در صورتی که رژیمی دستنشانده در ایران بر سر کار آید، به راحتی میتواند تکرار شود.»
در ادامه مقاله، محدود ساختن رشد اقتصادی چین از دیگر دلایل فشارهای آمریکا بر ایران، به عنوان یکی از تأمین کنندگان منابع انرژی مورد نیاز چین، اشاره شده است: «از نظرگاه قدرت های غربی، ایران غنیمتی گریزان و در عین حال مانعی ناامیدکننده است. بازگرداندن ایران به مدار نظارت سرمایهداری غرب و در نتیجه آن، محروم ساختن قدرتهای رقیب به ویژه چین و روسیه از منابع انرژی و سایر مزایای ژئوپولتیک دیگر ، اهمیتی مضاعف دارد. اوایل این ماه در یک بررسی استراتژیک ، واشنگتن چین را به عنوان برترین رقیباش در جهان در طی دهه های آینده مشخص ساخت. همچنین باراک اوباما در اواخر سال 2011 در جریان سفرش به کشورهای جنوب شرق آسیا و اقیانوسیه ، از دستورکار نظامی نسبت به چین خبر داد. چین به شدت به نفت ایران وابسته است و حدود 20 درصد از نفت خام ایران به چین صادر می شود. مورد بعد ، بهرهمندی ایران از بیلیونها دلار سرمایهگذاری چین در بخش انرژی این کشور به ویژه گاز طبیعی است که تحلیلگران انرژی بر این باورند در دهههای آتی اصلیترین سوخت خواهد بود.بدین ترتیب انگیزه دیگر سیاست های خصمانه واشنگتن نسبت به ایران و تلاش برای تغییر رژیم این کشور و پیشبرد سلطهاش بر این منطقه حیاتی، کنترل قدرت رقبایش، یعنی چین و روسیه است. عاملی که هنگام افول قدرت اقتصادی آمریکا، اهمیتی مضاعف می یابد.»
موضوع اتهامات غرب به برنامه هسته ای ایران ، بخش دیگری از این مقاله است : «مبنای کار محوری قدرت های غربی در خلیج فارس ، ترسیم چهره ایران به عنوان تهدیدی برای صلح جهان ، به ویژه با متهم ساختن آن به توسعه سلاح های هستهای است.عبارت «جاه طلبی های هستهای» که در مورد برنامه های هستهای ایران به کار میرود و اغلب بار منفی دارد، چیزی جز گسترش انرژی هسته ای غیرنظامی و تواناییهای پزشکی نیست که البته به طور کامل در چهارچوب قوانین و حقوق پیمان منع تکثیر صورت میگیرد. تاکنون از بازرسیهای بیشمار سازمان ملل و آژانس انرژی اتمی از تاسیسات هستهای ایران، هیچ مدرکی که ادعاهای غرب را تایید نماید به دست نیامده است. با این وجود این ادعاهای مستعمل و پوچ، همچنان از سوی جریان رسانهای غرب تکرار میشود. آژانس انرژی اتمی نیز نشان داده که با در افکندن شک و تردیدهای غیر مستند، به ابزار سیاسی دولت های غربی و سرویسهای اطلاعاتی آنها تبدیل شده است. در حقیقت، هراس غرب از برنامه هستهای ایران، دستاویز فریبنده ای برای تجاوز جنایتکارانه به ایران و 80 میلیون ایرانی است.»
کانینگهام و شوسودوفسکی در پایان با هشدار به غرب در خصوص پافشاری دولتهای غربی بر کوبیدن طبل جنگ در خلیج فارس ، چنین نتیجه می گیرند که هرگونه حمله نظامی به ایران آغازگر جنگ جهانی سوم خواهد بود. زیرا روسیه و چین به خوبی آگاهند که جنگ با ایران، سنگ زیربنای جنگی گسترده تر است. دولت روسیه، اخیراً به آمریکا و ناتو هشدار داده «کشاندن ایران به هر درگیری نظامی یا سیاسی ، تهدید مستقیمی علیه امنیت ملی ما خواهد بود.»
Sorry. No data so far.