مریم حیدر زاده- یک حقیقت تلخ
یه نفر خوابش میاد و واسه خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون ٬ برای فردا نداره
یه نفر میشینه و اسكاناساشو میشمره
میخواد امتحان كنه كه تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون٬ گم میشه توش
اون یكی٬ اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا میخواد واسه دخترش عروسك بخره
انتخاب هم میكنه ٬ پولشو اما نداره
یكی دفترش پر از خط خطی و نقاشی
اون یكی مداد برای آب و بابا نداره
یكی ویلای كنار دریاشون قصره ولی
اون یكی حتی تو فكرش آب دریا نداره
یكی بعد مدرسه توپ چهل تیكه میخواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه همه میان
یكی تقویم واسه خط زدن رو، ر وزا نداره
یكی هر هفته پزشكشون میاد خونش
یكی داره میمیره خرج مداوا نداره
یكی انشاشو میده توی خونه صحیح كنن
یكی ازبر شده درد رو، دیگه انشا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یكی بعد عمری رنج وزحمت امضا نداره
تو كلاس صحبت چیزی میشه كه همه دارن
یكی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
یكی دوست داره كه كارتون ببینه ٬ اما كجا؟
یكی انقدر دیده كه میل تماشا نداره
یكی از واحدای بالای برجشون میگه
یكی اما خونشون اتاق بالا نداره
یكی جای خاله بازی كلاس شنا میره
یكی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یكی پول نداره تا دوروز به شهرشون بره
یكی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه٬ می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دستاش ها نداره
دخترک میگه خدا چرا ما …؟ مادرش میگه:
عوضش دخترکم اون خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر٬ رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
یکی آزمایش نوشتن براش اما نمیره
میگه نزدیکیای ما آزمایشگاه نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا میفروشه گل
مگه درس و مشق و شور و شوق و رویا نداره ؟!
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره !
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
آدما از یه جا اومدن ٬ همه میرن یه جا
اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت
با نمیشه ٬ با نمی خوام ٬ با نشد با نداره
Sorry. No data so far.