سجاد صفارهرندی- صحنه کنونی سیاست در دیار ما شدیداً مبتنی بر مناسبات قبیلگی است و این را آدم وقتی میفهمد که با هیچ یک از قبایل موجود نتواند به طور جدی همدلی و همفکری احساس کند. چند وقتی است که چنین احوالی دارم.
برای چون منی، تکلیف با فتنه و اصلاح طلبها و انحرافیها و رفسنجانیستها و حتی با راستیها مشخص است. با بچههای جبهه پایداری تا حد زیادی همدلم ولی وقتی حرفهایشان را (مثلاً همین جزوهای که اخیراً صدا کرده است) میخوانم، میبینم که همفکر نیستم. حرفهایشان درست و غلط و مشکوک و افراط و تفریط و… را در هم پیچیده و معجونی است که آدم در مقابلش میماند چه باید بکند! بعضی کسانی که در رأس هستۀ تصمیمگیر پایداری قرار گرفتهاند، نه اینکه آدمهای بدی باشند! نه! ولی فاقد عنصر مهمی به نام «تعادل» هستند. اشکال کوچکی نیست. حقیقتاً آدم دلش نمیآید که سکان هدایت جریانی به عظمت و عمق «جریان سوم تیر» در دست این برادران باشد با این مشی و خصلتها و سلیقهها! زمانی نوشته بودم که احمدینژاد دیگر نمایندۀ سیاسی ما نیست و ما باید به دنبال نماینده سیاسی جدیدی بگردیم. جبهه پایداری میتوانست این نماینده باشد. امّا… جبهه پایداری جبهه نشد، محفل شد. سوم تیر بزرگتر از آن است که زمامش به دست یک محفل بیافتد. و البته تنها نقطۀ روشن حضور علامه مصباح است که طبیعتاً حضوری است نظارتی و ارشادی. خطر این است که هزینه این سلیقه و منش از سرمایۀ اعتبار ایشان پرداخته شود و…
از سوی دیگر، به نظرم میرسد رفقای رهپویانی-ایثارگرانی الان مواضع عمدتاً درستی دارند. شاید بتوانم بگویم با آنها همفکرترم ولی… خب! همدل نیستم. بیتعارف چون «سوم تیری» نیستند. این اشکال کوچکی نیست.
هر دو گروه به شیوهای که فقط تداعیگر عصبیتهای قبیلگی است، با یکدیگر خصومت دارند. خصومتی به شدت ناموجّه و بیمعنا. و این خصومت را به شیوهای مشابه اعمال میکنند. متلکهای متقابل جهان و رجا به هم را ببینید! این آن را متهم میکند به توهین به ایت الله مهدوی کنی و درباره اخلاق سیاسی خطابه میدهد، در حالی که جزوۀ کذایی حرف بیربط کم ندارد ولی هیچ جایش توهین به آقای مهدوی نیست. آن این را متهم میکند به توهین به علامه مصباح. در حالی که نامۀ کذایی هم با اینکه نوع انتشارش در رسانههای دوستان صادقانه نیست و پنهان شدن در پشت نام دانشجویان دانشگاههای تهران خیلی بیمزه است (در حالی که اظهر من الشمس است که فضای دانشجوهای حزب اللهی با جبهه متحد سازگاری ندارد و بیشتر گرایشش به پایداری است)، اما به هیچ وجه توهین به استاد مصباح نیست.
…
ممکن است کسی بگوید: حالا که چی؟ خب با هیچ کدام همدل و همفکر نباش! چه مرگت است؟!
شاید دوستمان راست میگوید. اتفاقاً چنین موضعی در عرصه سیاسی داشتن خیلی باکلاس است: با هیچکس نبودن و از یک نقطه برج عاج همه را «نقد درون گفتمانی» کردن! ولی بدبختی اینجاست که من اصلاً به ایفای نقش روشنفکری و –به اصطلاح- نقد درون گفتمانی معتقد نیستم. کاری که باید کرد «عمل سیاسی انقلابی» است. عمل سیاسی انقلابی را از برج عاج نمیتوان انجام داد. باید درون جریان بود.
…
من اینجا کاری به این ندارم که حرفهای آقای افروغ در آن برنامه تلویزیونی درست بود یا نه؟ و نیز به اینکه اگر مشکلی در کار بود به محتوای حرفها بر میگشت یا به لحن و شیوۀ بیان آنها یا به سوابق و مواضع گوینده؟ من فقط میخواهم از برادران جهان نیوزی که راه به راه مطلب زدند در ستایش از سوابق افروغ و درستی و صحت مواضع او و اینکه چقدر آزاد اندیشی خوب است و…، یک سؤال بپرسم. سؤال را برای این نمیپرسم که جواب بدهند، برای این مینویسم که اگر احیاناً اینجا را میخوانند فقط به آن فکر کنند.
اگر همین مواضع، با همین لحن و در همین برنامۀ تلویزیونی، نه توسط آقای دکتر عماد افروغ که توسط… (حالا نمیگویم علی اکبر جوانفکر که کلاً آدم بیربطی است!) مثلاً استاد خوب مردمشناس ما، آقای دکتر ابراهیم فیّاض گفته شده بود، رفقا با آنچه معاملهای میکردند؟ آیا باز هم بحث آزاد اندیشی به میان میآمد؟ و سوابق انقلابی و بچه رزمنده بودن دکتر فیاض را یاد آوری میکردند؟ یا خوراکش تیترهایی از قبیل «اهانت یکی از منسوبین جریان انحرافی به ولایت فقیه» و «تئوریسین جریان انحرافی در سیمای ملّی چه میکند» و امثال اینها بود؟ آیا تا فیهاخالدون یکی دو مصاحبهای که او در حمایت از احمدینژاد و مشایی کرده است، را در نمیآوردید؟ آیا…
من قصد ایراد اتهام ندارم. سؤالی کردم. امیدوارم اگر این سؤال متضمن چنین چیزی بود، به بزرگواری ببخشید. اما اگر امکانی برای تأمل فراهم کرد، ما را از دعای خیر فراموش نفرمایید.
قبیله گرایی، اصولگرایان را به زمین خواهد زد.
حقیقتش این است که بی تقوایی در هر لباسی، صاحبانش را به زمین می زند.
همین خصوصیات اصولگرایان باثع انتشار اخبار وسیع و عجیب و غریب علیه دولت مظلومی شده است که همبستگی قدرت با اصولگرایان را قبول نکرده است.
همه حرف دل من رو زدید
خدا خیرتون بده
نمينويسم كه جواب بگيرم ميخوام فقط خودت بخوني وفكر كنى. وقتي با چوب تكفير وفتنه ديگران رو ميزنى،كمترين حقت همينه كه با چوب انحرافى جواب بگيري. جمله حقيه.نه؟؟
خدا با علامه مصباح محشورت كنه
دريغ از يك أرزن عقل وانديشه در شما
غرض دعاي خيري براي شما بود
خدا خیرت بده، لااقل یکی پیدا شد حرف دل ما رو بزنه.