خب همايون اسعديان با كاري كه در جشنواره بيست و هشتم ارائه داده بود خيلي توقعات را بالا برده بود و ما علاقهمند بوديم كه او را در همين فضا نگه داريم و شايد مثلا او را ادامهدهنده مجيد مجيدي و ميركريمي تلقي ميكرديم. در آن ژانر ميديدمش. فيلم بوسيدن روي ماه به فضاي طلا و مس وفادار مانده در ايراني بودن و اخلاقي بودنش و در عمقبخشي به احساسات در روابط ميانفردي كاملا ايرانياش. از آن جهت ما موفق هستيم. منتهي نكات خيلي ظريفي در آن است كه آن را از يك جهاتي مشابه ميكند به زندگي خصوصي آقاي فرحبخش یعنی همان سياه ديدن فضاي فعلي كشور و منزوي شدن خانوادههاي شهدا و حاميان انقلاب اسلامي و جدايي و انفكاك حاميان هميشگي انقلاب اسلامي از انقلاب اسلامي . من اسم اين تم را گذاشتهام تم انقلاب بهدست نااهلان و نامحرمان افتاد. امام در يك جملهاي ميفرمايند كه نگذاريد انقلاب شما به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد؛ وقتي كه سعيد نيكپور در نقش يك رزمنده خسته به جمهوري اسلامي و به كشور اعتراض ميكند و ابراز نااميدي ميكند نسبت به آينده و يك مادر شهيد و يك مسئول قديمي بنياد شهيد ابراز ميكنند كه ما ديگر به درد اين كشور نميخوريم و اين كشور هم به درد ما نميخورد و استعارههايي كه همايون اسعديان ميكند مثل نفستنگي مادر شهيد در شهر و يا تبعيد شدن يك مسئول قديمي بنياد شهيد به يك قبرستان و ماشين فرسوده اينها همين تم را بازسازي ميكند.
راجع به همين بحث نامه انقلاب به دست نااهلان و…
بله اين تم در فيلم همايون اسعديان هم آمده و اين اتفاق بهنظرم مورد خطرناكي است براي سينماي ما. وقتي در سينماي روشنفكري و سينماي جشنوارهپسند، اپوزيسيون و روشنفكران را اپوزيسيون و مخالف با جمهوري اسلامي نشان ميداديم، خيلي براي ما ناراحتكننده نبود چون وجه نگرشي اينها براي ما معلوم بود، ولي اينكه شما بياييد جديترين حاميان انقلاب اسلامي را ببريد در دايره مخالفان آن و با استعاره بگوييد كه كشور امروز ما و آينده ما ديگر تناسبي با روحيات اينها و نگرش اينها ندارد، اين اتفاق خطرناكي است و حتي وجهي از واقعيت هم ندارد يعني اين تصور كساني است كه احتمالا بر سر مسائل صنفي و سياسي مشكلي پيدا كردهاند.
نظرتان درباره تصویری که این فیلم ها از روحانیت نشان میدهند،چیست؟به خصوص در مفایسه با تصویر روحانیت در فیلم طلا و مس…
ببينيد نسبت به طلا و مس يكسري انتقاداتي بود كه بايد شنيده شود و مهم هم هست. آنهم اينكه روحاني طلا و مس، يك انسان خوب و صبور با اخلاق اسلامي است كه در خانواده او اخلاق تجلي پيدا ميكند؛ در اين حد فيلم خوبي است. ولي اگر ما بخواهيم اين روحاني را يك روحاني موفق ايدهآل و مطلوب معرفي كنيم خيلي كمبود دارد. مهمترينش اينكه از مسئوليتهاي انقلابي و سياسي و دغدغههاي اجتماعي هيچ اثري در اين زندگي نيست. يك روحاني كه نمازشب بخواند و قرآن بخواند و به همسرش احترام كند، يك روحاني خوب است ولي اين محصول جمهوري اسلامي نيست و براي انقلاب اسلامي نيست و ما ميخواهيم آن مفهوم روحاني انقلابي را همنشين كنيم با آخوند دولتي يا آخوند درباري؛ اين اتفاق بدي است. برخيها اين انتقاد را به طلا و مس داشتندزیرا اين رگه ادامه پيدا ميكند در فيلم بوسيدن روي ماه .منتهي از طلا و مس ميشود دفاع كرد. خب يك فيلم در پي نشان دادن همه جنبههاي زندگي يك شخصيت نيست. البته او موفقتر بود اگر شخصيتپردازياش كاملتر بود. ولي در بوسيدن روي ماه نميشود اشكالات را انكار كرد يعني واقعا شخصيتپردازيها و ديالوگها بهطور پربسامدي اين معنا را دارند توليد ميكنند. حتي در ديالوگها بر این معنا تأكيد ميشود. ديالوگهای پایانی فیلم تأكيد دارند روي اين چيزها كه ما مثل ماشينهاي كارخانه شما اسقاطي هستيم يا اينكه ما ديگر براي اين دوره و زمانه نيستيم و به درد اين دوره و زمانه نميخوريم. اينها تأكيدات فيلمساز است براي ارائه آن نظري كه دارد.
با توجه به فیلم هایی که تا امروز اکران شده،کمی در مورد ارتباطات انسانی در سينما صحبت کنید.
اين فيلم نمونه خوبي براي صحبت كردن در اين رابطه نيست. چون به آن نپرداخته. بله يك دختر شوخ و شنگی در خانه، در قصه این فیلم يك اثر جزيي دارد. اما همان ابتدا همايون اسعديان دارد از ساز و كار خانواده ايراني حمايت و دفاع ميكند. از همان سكانسهاي ابتدايي فيلم ما شاهد نوعي صميميت و ارتباط چندطرفه و چندجانبه همراه با احترام و محبت هستيم. شاهد هيچنوع جنجال و رابطه مخدوشي نيستيم. اين فيلم داعيه صحبتكردن در اينباره ندارد. خيلي نميخواهد شكاف بين نسلها را فرياد كند. بيشتر ميخواهد به شكاف ميان حاكميت و حاميان حاكميت اشاره كند. ولي آنهم يك تم تكرار شونده و پربسامد در سينماي جمهوري اسلامي است و حتي بيشتر در تلويزيون قابل مشاهده است كه ما جوانانمان بيشتر جواناني هستند كه نسبت متعادل و نرمالي با نسلهاي گذشته خودشان و پدر و مادرهايشان ندارند. تربيت شده انقلاب هستند ولي تربيت شده اخلاق اسلامي و ايراني نيستند. جمهوري اسلامي بهعنوان ساز و كار سياسي و پدر و مادر بهعنوان ساز و كار اجتماعي و مدرسه و دانشگاه بهعنوان نهادهاي اجتماعي در متقاعد كردن فرزندان موفق نيستند. اين نوعي بحران مشروعيت را فرياد ميكند كه فرزندان درباره ساز و كار فعلي سياسي کشور و درباره چهارچوبهاي سنتي خانوادگيشان مجاب نميشوند و اينها در فيلمهاي مختلف ما تكرار ميشود و بيش از سينما در تلويزيون تكرار ميشود. در سريالهاي مختلف شما ميبينيد، که كودكان و فرزندان خانواده، آدمهايي طغيانگر بيمنطق و پر از شبهه و پر از سؤالهاي بيپاسخ در برابر پدر و مادر خودشان هستند بنابراين رابطه درست هيچوقت شكل نميگيرد و دست آخر كارگردان براي سرهم آوردن كار دست به دامن احساسات ميشود يعني بهجاي اينكه اين مسأله را به صورت منطقي و عقلاني حل كند دست به دامن احساسات ميشود. اين بهنظر من بهرهاي از واقعيت ندارد. ما به اين شدت كه در فضاي سينما و رسانهمان وانمود می شود، مبتلا به شكاف نسلي نيستيم و اساسا تعریف شكاف نسلي اين نيست. اين يك تعريف كاريكاتوري از شكاف نسلي است. اگر اينطور بود بيش از 20 سال است كه به موضع شكاف نسلي داريم ميپردازيم. يعني ما يك نسل هستيم كه داريم ميگوييم دچار شكاف نسلي هستيم ولي دچار فروپاشي فرهنگي نشدهايم. خب معلوم است كه اين حرف بهرهاي از واقعيت ندارد.
حالا ممكن است خيلي از شخصيت خانواده شهيد و شخصيت خود شهيد ارجاع بدهد كه از ديد من خيلي بد بود .
در اين فيلم اصلا چيزي درباره شهيد گفته نشد. فقط دو نكته درباره شهيد گفته شد كه يكي گوش كردن به موسيقيهاي خلاف عرف بود. گوش كردن به نوارهاي كاست فرهاد و داريوش آنهم در دهه 60 ولي چهبسا منظور فيلمساز سبك زندگي آنها قبل از انقلاب بوده باشد. نميدانم شايد منظورش اين بوده باشد. يكي هم عاشق شدن. يعني تهي كردن مفهوم شهيد و شهادت از انگارههاي حماسي و يا خصلتهاي سياسي. ما نميفهميم چرا يك جواني كه داريوش گوش ميدهد و عاشق ميشود، رها ميكند و ميرود جبهه. در فيلم هيچچيزي در اينباره گفته نميشود. هيچ نسبتي بين شهيد و امام و بین شهيد و انقلاب اسلامي در این فیلم بازتاب ندارد. حتي در قالب بازگشت آن اشيائي كه از او بهجا مانده و آنها را به مادرش نشان ميدهند این نسبت دیده نمی شود؛ در آن شانه هست، پول هست، ساعت مچي هست ولي در آن قرآن و مهر نيست. فقط يك انگشتر عقيق بهعنوان نماد بود كه مادر در دستش ميكند.
يك قرآن هم فكر كنم بود.
پس من حضور ذهن ندارم. اصلا كارگردان هيچ زحمتي به خودش نداده براي شخصيتپردازي از شهيد قصه.
آن پيرمرد را هم آدم نميفهمد اصلاً چه هست؟
بله. اتفاقاتِ اينها مخصوص فيلمنامه است. حالا بايد آدم يكی دو سه بار فيلم را ببيند بعد يك چيزهايي از داخل فيلم در ميآيد كه آن بازيگر و آن آدمهايي كه دور سفره هستند و آن بازيگر طنز كه داشت به بچهاش غذا ميداد،چه جایگاهی در فیلم دارند. این بازیگر طنز فقط در ابتدای فيلم بود و بعدش اصلا در ادامه فيلم نبود. اصلا هيچ اثري از او در فيلم نبود و معلوم نبود كه در اين قصه چهكار ميكند. يا آنيكي دخترش هيچ نقشي در قصه نداشت. يا حتي فيلمنامه نسبت به حضور آن دختر جوان در خانه مادر شهيد بلاتكليف بود و نميدانست اين آدم را براي چه آورده اينجا؛ فقط براي اين بود كه به او بگويند برو به خاله فروغ سر بزن و يا گاهي فقط صداي خندههايش بيايد. اينها بحثهاي فني فيلمنامه است كه بايد يك مقداري جزييتر فيلم را تماشا كرد و دربارهاش گفتوگو كرد. من بيشتر متمركز شده بودم روي پيام فيلم و من داشتم پيام را نقد ميكردم.
در همين بحث آخر، شخصيت آن جواني كه مسئول بنياد شده بود، نماينده كليت قضيه حاكم بود يا جريان خاصي داشت.
ببينيد يك اتفاق كاملا روشن در آنجا ميافتد. در سكانس اولي كه مادر شهيد به ستاد ميرود ميبيند كه ستاد دارد نونوار ميشود و در و ديوار را دارند رنگ ميكنند و اين يعني اينكه دارد تحولاتي در دايره سياسي و اداري نظام رخ ميدهد و بعد سراغ آقاي مصطفوي و ديگران را ميگيرد و ميبیند که اينها یا بازنشست شدهاند و يا منتقل شدهاند. يعني اين دو تعبير به كار برده ميشود و يك عده ديگري آمدهاند جاي آنها نشستهاند. اين ها يك عده جوان هستند كه حرفهاي مادر شهيد را درك نميكنند و حوصله ندارند و هميشه عجله دارند كه بروند به جاي ديگري برسند و دست آخر قطب شرع همينها هستند. قطب شرع مرد جواني است كه به سبك حزباللهيها آرايش ظاهري دارد و زير عكس رهبري و امام مينشيند و چايياش را با آرامش هم ميزند بدون اينكه توجهي به دغدغه خانواده شهدا بكند . حتي اگر در ديالوگ مسعود رايگان نميآمد كه من را تبديل كردهاند به كارخانه اسقاط ماشين ،كاملا استعارهها و روايت داستان نشان ميداد كه فيلمساز دارد يك اعتراضي ميكند نسبت به تغيير فضاي حاكميتي نظام و آن جوان صابر عرب در قالب نماينده حاكميت نظام به مخاطب معرفي ميشود.
آیا اين حرف و حدیث ها درباره سرمايهگذاريهايي كه از اينطور فيلمها حمايت ميكند، اينها واقعيت دارد يا نه؟
بله اصلا خيلي جالب است كه زندگي خصوصي را بنياد فارابي ساخته و اين را شهرداري ساخته مثلا. اين موضوع در حوزه مديريت هنر و… در كشور ما خيلي تكاندهنده است . البته در غالب نهادهاي اداره فرهنگ و هنر در كشور ما از اين خبط و خطاها زياد ميكنند. نمونه اعلايش صدا و سيماي جمهوري اسلامي است كه رسما دارد با پول بيتالمال سريالهاي ضددين و ضد انقلاب و پر از ايراد و اشكال و خسارت ميسازد. اينكه ديگر روشن است. خيلي ناراحتكننده است كه ما بهعنوان جمهوري اسلامي هزينه ميكنيم تا كسي جمهوري اسلامي را تضعيف كند. حتي اجازه ميدهيم كه اين آزادانه بيايد و اگر ميتواند فروش كند. يعني روز به روز دارد اين ايده منطقيتر جلوه ميكند كه وقتي دولت در يك حوزه خاص سفارشي ندارد بهتر است اجازه بدهد كه فيلمها را مردم انتخاب كنند و حمايت كنند .این گونه است که فيلمساز به دنبال این است كه چه بسازد براي اينكه فيلمش فروش بيشتري كند .این خوب نیست که دست آخر بعضی ها دلخوشند به این که نظام احساس خسران نميكند از اينكه پولي داده و خلاف آن نتيجه گرفته!
Sorry. No data so far.