دوشنبه 06 فوریه 12 | 18:18

تم انقلاب به‎دست نا اهلان

ما به اين شدت كه در فضاي سينما و رسانه‎مان وانمود می شود، مبتلا به شكاف نسلي نيستيم و اساسا تعریف شكاف نسلي اين نيست. اين يك تعريف كاريكاتوري از شكاف نسلي است. اگر اين‎طور بود بيش از 20 سال است كه به موضع شكاف نسلي داريم مي‎پردازيم. يعني ما يك نسل هستيم كه داريم مي‎گوييم دچار شكاف نسلي هستيم ولي دچار فروپاشي فرهنگي نشده‎ايم. خب معلوم است كه اين حرف بهره‎اي از واقعيت ندارد.


خب همايون اسعديان با كاري كه در جشنواره بيست و هشتم ارائه داده بود خيلي توقعات را بالا برده بود و ما علاقه‎مند بوديم كه او را در همين فضا نگه داريم و شايد مثلا او را ادامه‎دهنده مجيد مجيدي و ميركريمي تلقي مي‎كرديم. در آن ژانر مي‎ديدمش. فيلم بوسيدن روي ماه به فضاي طلا و مس وفادار مانده در ايراني بودن و اخلاقي بودنش و در عمق‎بخشي به احساسات در روابط ميان‎فردي كاملا ايراني‎اش. از آن جهت ما موفق هستيم. منتهي نكات خيلي ظريفي در آن است كه آن را از يك جهاتي مشابه مي‎كند به زندگي خصوصي آقاي فرحبخش یعنی همان سياه ديدن فضاي فعلي كشور و منزوي شدن خانواده‎هاي شهدا و حاميان انقلاب اسلامي و جدايي و انفكاك حاميان هميشگي انقلاب اسلامي از انقلاب اسلامي . من اسم اين تم را گذاشته‎ام تم انقلاب به‎دست نااهلان و نامحرمان افتاد. امام در يك جمله‎اي مي‎فرمايند كه نگذاريد انقلاب شما به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد؛ وقتي كه سعيد نيك‎پور در نقش يك رزمنده خسته به جمهوري اسلامي و به كشور اعتراض مي‎كند و ابراز نااميدي مي‎كند نسبت به آينده و يك مادر شهيد و يك مسئول قديمي بنياد شهيد ابراز مي‎كنند كه ما ديگر به درد اين كشور نمي‎خوريم و اين كشور هم به درد ما نمي‎خورد و استعاره‎هايي كه همايون اسعديان مي‎كند مثل نفس‎تنگي مادر شهيد در شهر و يا تبعيد شدن يك مسئول قديمي بنياد شهيد به يك قبرستان و ماشين فرسوده اين‎ها همين تم را بازسازي مي‎كند.

راجع به همين بحث نامه انقلاب به دست نااهلان و…

بله اين تم در فيلم همايون اسعديان هم آمده و اين اتفاق به‎نظرم مورد خطرناكي است براي سينماي ما. وقتي در سينماي روشنفكري و سينماي جشنواره‎پسند، اپوزيسيون و روشن‎فكران را اپوزيسيون و مخالف با جمهوري اسلامي نشان مي‎داديم، خيلي براي ما ناراحت‎كننده نبود چون وجه نگرشي اين‎ها براي ما معلوم بود، ولي اين‎كه شما بياييد جدي‎ترين حاميان انقلاب اسلامي را ببريد در دايره مخالفان آن و با استعاره بگوييد كه كشور امروز ما و آينده ما ديگر تناسبي با روحيات اين‎ها و نگرش اين‎ها ندارد، اين اتفاق خطرناكي است و حتي وجهي از واقعيت هم ندارد يعني اين تصور كساني است كه احتمالا بر سر مسائل صنفي و سياسي مشكلي پيدا كرده‎اند.

نظرتان درباره تصویری که این فیلم ها از روحانیت نشان میدهند،چیست؟به خصوص در مفایسه با تصویر روحانیت در فیلم طلا و مس…

ببينيد نسبت به طلا و مس يك‎سري انتقاداتي بود كه بايد شنيده شود و مهم هم هست. آن‎هم اين‎كه روحاني طلا و مس، يك انسان خوب و صبور با اخلاق اسلامي است كه در خانواده او اخلاق تجلي پيدا مي‎كند؛ در اين حد فيلم خوبي است. ولي اگر ما بخواهيم اين روحاني را يك روحاني موفق ايده‎آل و مطلوب معرفي كنيم خيلي كمبود دارد. مهم‎ترينش اين‎كه از مسئوليت‎هاي انقلابي و سياسي و دغدغه‎هاي اجتماعي هيچ اثري در اين زندگي نيست. يك روحاني كه نمازشب بخواند و قرآن بخواند و به همسرش احترام كند، يك روحاني خوب است ولي اين محصول جمهوري اسلامي نيست و براي انقلاب اسلامي نيست و ما مي‎خواهيم آن مفهوم روحاني انقلابي را همنشين كنيم با آخوند دولتي يا آخوند درباري؛ اين اتفاق بدي است. برخي‎ها اين انتقاد را به طلا و مس داشتندزیرا اين رگه ادامه پيدا مي‎كند در فيلم بوسيدن روي ماه .منتهي از طلا و مس مي‎شود دفاع كرد. خب يك فيلم در پي نشان دادن همه جنبه‎هاي زندگي يك شخصيت نيست. البته او موفق‎تر بود اگر شخصيت‎پردازي‎اش كامل‎تر بود. ولي در بوسيدن روي ماه نمي‎شود اشكالات را انكار كرد يعني واقعا شخصيت‎پردازي‎ها و ديالوگ‎ها به‎طور پربسامدي اين معنا را دارند توليد مي‎كنند. حتي در ديالوگ‎ها بر این معنا تأكيد مي‎شود. ديالوگ‎های پایانی فیلم تأكيد دارند روي اين چيزها كه ما مثل ماشين‎هاي كارخانه‎ شما اسقاطي هستيم يا اين‎كه ما ديگر براي اين دوره و زمانه نيستيم و به درد اين دوره و زمانه نمي‎خوريم. اين‎ها تأكيدات فيلم‎ساز است براي ارائه آن نظري كه دارد.

با توجه به فیلم هایی که تا امروز اکران شده،کمی در مورد ارتباطات انسانی در سينما صحبت کنید.

اين فيلم نمونه خوبي براي صحبت كردن در اين رابطه نيست. چون به آن نپرداخته. بله يك دختر شوخ و شنگی در خانه، در قصه این فیلم يك اثر جزيي دارد. اما همان ابتدا همايون اسعديان دارد از ساز و كار خانواده ايراني حمايت و دفاع مي‎كند. از همان سكانس‎هاي ابتدايي فيلم ما شاهد نوعي صميميت و ارتباط چندطرفه و چندجانبه همراه با احترام و محبت هستيم. شاهد هيچ‎نوع جنجال و رابطه مخدوشي نيستيم. اين فيلم داعيه صحبت‎كردن در اين‎باره ندارد. خيلي نمي‎خواهد شكاف بين نسل‎ها را فرياد كند. بيشتر مي‎خواهد به شكاف ميان حاكميت و حاميان حاكميت اشاره كند. ولي آن‎هم يك تم تكرار شونده و پربسامد در سينماي جمهوري اسلامي است و حتي بيشتر در تلويزيون قابل مشاهده است كه ما جوانان‎مان بيشتر جواناني هستند كه نسبت متعادل و نرمالي با نسل‎هاي گذشته خودشان و پدر و مادرهاي‎شان ندارند. تربيت شده انقلاب هستند ولي تربيت شده اخلاق اسلامي و ايراني نيستند. جمهوري اسلامي به‎عنوان ساز و كار سياسي و پدر و مادر به‎عنوان ساز و كار اجتماعي و مدرسه و دانشگاه به‎عنوان نهادهاي اجتماعي در متقاعد كردن فرزندان موفق نيستند. اين نوعي بحران مشروعيت را فرياد مي‎كند كه فرزندان درباره ساز و كار فعلي سياسي کشور و درباره چهارچوب‎هاي سنتي خانوادگي‎شان مجاب نمي‎شوند و اين‎ها در فيلم‎هاي مختلف ما تكرار مي‎شود و بيش از سينما در تلويزيون تكرار مي‎شود. در سريال‎هاي مختلف شما مي‎بينيد، که كودكان و فرزندان خانواده، آدم‎هايي طغيان‎گر بي‎منطق و پر از شبهه و پر از سؤال‎هاي بي‎پاسخ در برابر پدر و مادر خودشان هستند بنابراين رابطه درست هيچ‎وقت شكل نمي‎گيرد و دست آخر كارگردان براي سرهم آوردن كار دست به دامن احساسات مي‎شود يعني به‎جاي اين‎كه اين مسأله را به صورت منطقي و عقلاني حل كند دست به دامن احساسات مي‎شود. اين به‎نظر من بهره‎اي از واقعيت ندارد. ما به اين شدت كه در فضاي سينما و رسانه‎مان وانمود می شود، مبتلا به شكاف نسلي نيستيم و اساسا تعریف شكاف نسلي اين نيست. اين يك تعريف كاريكاتوري از شكاف نسلي است. اگر اين‎طور بود بيش از 20 سال است كه به موضع شكاف نسلي داريم مي‎پردازيم. يعني ما يك نسل هستيم كه داريم مي‎گوييم دچار شكاف نسلي هستيم ولي دچار فروپاشي فرهنگي نشده‎ايم. خب معلوم است كه اين حرف بهره‎اي از واقعيت ندارد.

حالا ممكن است خيلي از شخصيت خانواده شهيد و شخصيت خود شهيد ارجاع بدهد كه از ديد من خيلي بد بود .

در اين فيلم اصلا چيزي درباره شهيد گفته نشد. فقط دو نكته درباره شهيد گفته شد كه يكي گوش كردن به موسيقي‎هاي خلاف عرف بود. گوش كردن به نوارهاي كاست فرهاد و داريوش آن‎هم در دهه 60 ولي چه‎بسا منظور فيلم‎ساز سبك زندگي آن‎ها قبل از انقلاب بوده باشد. نمي‎دانم شايد منظورش اين بوده باشد. يكي هم عاشق شدن. يعني تهي كردن مفهوم شهيد و شهادت از انگاره‎هاي حماسي و يا خصلت‎هاي سياسي. ما نمي‎فهميم چرا يك جواني كه داريوش گوش مي‎دهد و عاشق مي‎شود، رها مي‎كند و مي‎رود جبهه. در فيلم هيچ‎چيزي در اين‎باره گفته نمي‎شود. هيچ نسبتي بين شهيد و امام و بین شهيد و انقلاب اسلامي در این فیلم بازتاب ندارد. حتي در قالب بازگشت آن اشيائي كه از او به‎جا مانده و آن‎ها را به مادرش نشان مي‎دهند این نسبت دیده نمی شود؛ در آن شانه هست، پول هست، ساعت مچي هست ولي در آن قرآن و مهر نيست. فقط يك انگشتر عقيق به‎عنوان نماد بود كه مادر در دستش مي‎كند.

يك قرآن هم فكر كنم بود.

پس من حضور ذهن ندارم. اصلا كارگردان هيچ زحمتي به خودش نداده براي شخصيت‎پردازي از شهيد قصه.

آن پيرمرد را هم آدم نمي‎فهمد اصلاً چه هست؟

بله. اتفاقاتِ اين‎ها مخصوص فيلم‎نامه است. حالا بايد آدم يكی دو سه بار فيلم را ببيند بعد يك چيزهايي از داخل فيلم در مي‎آيد كه آن بازيگر و آن آدم‎هايي كه دور سفره هستند و آن بازيگر طنز كه داشت به بچه‎اش غذا مي‎داد،چه جایگاهی در فیلم دارند. این بازیگر طنز فقط در ابتدای فيلم بود و بعدش اصلا در ادامه فيلم نبود. اصلا هيچ اثري از او در فيلم نبود و معلوم نبود كه در اين قصه چه‎كار مي‎كند. يا آن‎يكي دخترش هيچ نقشي در قصه نداشت. يا حتي فيلم‎نامه نسبت به حضور آن دختر جوان در خانه مادر شهيد بلاتكليف بود و نمي‎دانست اين آدم را براي چه آورده اين‎جا؛ فقط براي اين‎ بود كه به او بگويند برو به خاله فروغ سر بزن و يا گاهي فقط صداي خنده‎هايش بيايد. اين‎ها بحث‎هاي فني فيلم‎نامه است كه بايد يك مقداري جزيي‎تر فيلم را تماشا كرد و درباره‎اش گفت‎وگو كرد. من بيشتر متمركز شده بودم روي پيام فيلم و من داشتم پيام را نقد مي‎كردم.

در همين بحث آخر، شخصيت آن جواني كه مسئول بنياد شده بود، نماينده كليت قضيه حاكم بود يا جريان خاصي داشت.

ببينيد يك اتفاق كاملا روشن در آن‎جا مي‎افتد. در سكانس اولي كه مادر شهيد به ستاد مي‎رود مي‎بيند كه ستاد دارد نونوار مي‎شود و در و ديوار را دارند رنگ مي‎كنند و اين يعني اين‎كه دارد تحولاتي در دايره سياسي و اداري نظام رخ مي‎دهد و بعد سراغ آقاي مصطفوي و ديگران را مي‎گيرد و مي‎بیند که اين‎ها یا بازنشست شده‎اند و يا منتقل شده‎اند. يعني اين دو تعبير به كار برده مي‎شود و يك عده‎ ديگري آمده‎اند جاي آن‎ها نشسته‎اند. اين ها يك عده جوان هستند كه حرف‎هاي مادر شهيد را درك نمي‎كنند و حوصله ندارند و هميشه عجله دارند كه بروند به جاي ديگري برسند و دست آخر قطب شرع همين‎ها هستند. قطب شرع مرد جواني است كه به سبك حزب‎اللهي‎ها آرايش ظاهري دارد و زير عكس رهبري و امام مي‎نشيند و چايي‎اش را با آرامش هم مي‎زند بدون اين‎كه توجهي به دغدغه خانواده شهدا بكند . حتي اگر در ديالوگ مسعود رايگان نمي‎آمد كه من را تبديل كرده‎اند به كارخانه اسقاط ماشين ،كاملا استعاره‎ها و روايت داستان نشان مي‎داد كه فيلم‎ساز دارد يك اعتراضي مي‎كند نسبت به تغيير فضاي حاكميتي نظام و آن جوان صابر عرب در قالب نماينده حاكميت نظام به مخاطب معرفي مي‎شود.

آیا اين حرف و حدیث ها درباره سرمايه‎گذاري‎هايي كه از اين‎طور فيلم‎ها حمايت مي‎كند، اين‎ها واقعيت دارد يا نه؟

بله اصلا خيلي جالب است كه زندگي خصوصي را بنياد فارابي ساخته و اين را شهرداري ساخته مثلا. اين موضوع در حوزه مديريت هنر و… در كشور ما خيلي تكان‎دهنده است . البته در غالب نهادهاي اداره فرهنگ و هنر در كشور ما از اين خبط و خطاها زياد مي‎كنند. نمونه اعلايش صدا و سيماي جمهوري اسلامي است كه رسما دارد با پول بيت‎المال سريال‎هاي ضددين و ضد انقلاب و پر از ايراد و اشكال و خسارت مي‎سازد. اين‎كه ديگر روشن است. خيلي ناراحت‎كننده است كه ما به‎عنوان جمهوري اسلامي هزينه مي‎كنيم تا كسي جمهوري اسلامي را تضعيف كند. حتي اجازه مي‎دهيم كه اين آزادانه بيايد و اگر مي‎تواند فروش كند. يعني روز به روز دارد اين ايده منطقي‎تر جلوه مي‎كند كه وقتي دولت در يك حوزه‎ خاص سفارشي ندارد بهتر است اجازه بدهد كه فيلم‎ها را مردم انتخاب كنند و حمايت كنند .این گونه است که فيلم‎ساز به دنبال این است كه چه بسازد براي اين‎كه فيلمش فروش بيشتري كند .این خوب نیست که دست آخر بعضی ها دلخوشند به این که نظام احساس خسران نمي‎كند از اين‎كه پولي داده و خلاف آن نتيجه گرفته!

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.