حجت الاسلام و المسلمین قاسم روانبخش درباره ساختار ویژه نظام جمهوری اسلامی گفت: به نظر من، شاهکار امام در عرصه سیاسی، مدل جمهوری اسلامی بود، مدل قانون اساسی بود. قبل از اینکه این مدل طراحی شود، بیش از دو نوع مدل در ذهن دیگران نبود. یا میگفتند حکومت، حکومت سلطنتی است یا حکومت، حکومت جمهوری است. از این دو حال با انواع و اقسامی که دارد، خارج نبود ولذا همه تحلیلگران غربی و حتی تحلیلگران داخلی، وقتی میخواستند نظامی را که تأسیس میشود، تبیین کنند، در یکی از این دو قالب تبیین میکردند و میگفتند ما نمیفهمیم که آیا این سلطنتی است؟ دیکتاتوری است؟ یا دموکراسی است؟ جمهوری است؟ چیست؟ امام مدل جدیدی ارائه کرد که در این مدل جدید، هم مردم نقش دارند و مردم واقعاً در سرنوشت خودشان مؤثرند، یعنی از شوراهای محلی گرفته تا شوراهای شهر و از مجلس شورای اسلامی که مجلس قانونگذاری است گرفته تا ریاست جمهوری که مردم مستقیماً رأی میدهند و حتی خبرگانی که رهبری را انتخاب میکنند، در همه جا مردم حضور دارند و در فرآیند انتخابات شرکت میکنند. بعضیها فکر میکردند نمیشود نظام اسلامی داشت، ولی آرای مردم را هم مد نظر قرار داد، چون این مدل در ذهنشان بود که یک نفر ولیفقیه مینشیند و دستور میدهد و به عنوان نماینده امامزمان (عج) افراد را تعیین میکند و میگوید این کار را انجام بدهید.
وی افزود: اتفاقاً در آن شرایط از یکی از بزرگان، شنیدم حضرت آیتالله سیدمحمدباقر صدر پیام داده بودند. بعضی از بزرگان دیگر هم به امام پیام داده بودند که شما انقلاب که شد، خیلی به دنبال رأیگیری و آرای مردم و نظامهایی از نوع جمهوری نباشید. خود شما ۲۰ نفر را به عنوان وزیر تعیین کنید و کار را شروع کنند. باید کار زودتر شود و زیر نظر خود شما وزرا انتخاب بشوند. آن روز بهرغم اینکه افرادی که این پیشنهاد را داده بودند، افراد خیرخواهی هم بودند، امام این نظریه را نپذیرفتند و فرمودند: «من با مردم انقلاب کردم و تا آخر هم ادامه میدهم». مدل امام.
این استاد دانشگاه در ادامه ویژگی دوم نظام جمهوری اسلامی را این گونه برشمرد: ویژگی دوم این است که این نظام یک نظام الهی است. اینطور نیست که مثل کشورهایی که دارای جمهوری هستند و جمهوریت دارند، فقط صِرف نقش مردم کفایت کند، بلکه ویژگی دیگری دارد که این نظام مردمیـالهی است. باید به خدا پیوند بخورد و اتفاقاً رمز مردمی ماندن این انقلاب هم الهی بودن آن است. بسیاری از نظامها هستند که به حسب ظاهر، مردمی هستند و شعار مردمی هم میدهند، ولی مردمی نمانده و به مرور زمان به دیکتاتوری کشیده شدهاند. بالاخره شعار مردم و پُز مردم میدهند، ولی از مردم خبری نیست، ولی هم دوست میداند، هم دشمن میداند که این نظام، نظامی است که در طی ۳۲ سالی که شکل گرفته، کاملاً مردمی مانده. رمز مردمی ماندن آن هم ولیفقیه است.
وی در ادامه گفت: بنابراین امام در عرصه سیاسی شاهکار کرد و همینطور بود که هم جمهوریت نظام را حفظ کرد، هم اسلامیت نظام را. اگر امام روی اصل پنجم قانون اساسی که بحث ولایتفقیه هست، اصرار نمیورزید، دولت موقت حتی میخواست مجلس خبرگان را منحل کند. روی اصل چهارم قانون اساسی که اسلامیت نظام هست، حساسیتی نشان ندادند، اما اصل پنجم که بحث ولایتفقیه بود، در آن زمان روزنامههای قارچگونهای که روییده بودند، همراه با غربزدههایی که در داخل بودند، فشار آوردند که این اصل نباید در قانون اساسی باشد، چرا؟ میگفتند این بوی دیکتاتوری میدهد که امام رحمةاللهعلیه فرمودند دیکتاتور شمایید که مقابل رأی ملت ایستادهاید. ملت به خبرگان رأی دادهاند. شما که میخواهید خبرگان را منحل کنید، دیکتاتور هستید.
روانبخش در ادامه به بیان برخی شاهد مثالهای استفاده رئیسان جمهور از اختیارات مطلقه ولایت فقیه پرداخت و گفت: دولت آقای خاتمی است که وقتی ۲۰ میلیون رأی آورد، آمد خدمت مقام معظم رهبری و آقای منتظری هم در ۱۳ رجب ۱۳۷۶ که در حسینیهاش سخنرانی کرد، به او توصیه کرد که برو پیش آقا و بگو بالاخره من ۲۰ میلیون رأی آوردهام و نمیخواهم شما به من دستور بدهید و امر و نهی کنید و بگذارید من کارم را بکنم. ایشان وقتی رفت خدمت مقام معظم رهبری، خود حضرت آقا یک بار به این نکته اشاره کردند که آقای خاتمی آمد و گفت: «من ولایتفقیه را قبول دارم در چهارچوب قانون اساسی. همان مقداری که در قانون اساسی اختیارات دارد، بیشتر از آن را قبول ندارم». حضرت آقا فرمودند: «من هم بیش از این از شما انتظار ندارم. همانی که در قانون اساسی هست، بپذیر، با هم کار میکنیم، بیشتر نمیخواهم». بعد حضرت آقا فرمودند: «یک وقتی یک لیستی آورد که شما اینها را تأیید و امضا کن. گفتم: اینها که خارج از چهارچوب قانون اساسی است که با هم قرار گذاشتیم». گفت: «غیر از این باشد نمیشود مملکتداری کرد. اینجا از ولایت مطلقهتان استفاده کنید» و اصرار آقای خاتمی در مواردی مثل قضیه کرباسچی که به رهبری نامه نوشت که در تلویزیون هم خوانده شد. وقتی کرباسچی دستگیر شد، در وزارت کشور اتاق بحران تشکیل شد، آقای خاتمی رسماً به حضرت آقا نامه نوشت که از ولایتتان استفاده کنید و دستور بدهید که آقای کرباسچی از زندان آزاد بشود تا در فضای آرامتری به محاکمه پرداخته شود. طبق قانون دستگاه قضایی، اگر کسی بیشتر از ۱۰ هزار تومان متهم به اختلاس میشد، باید بازداشت میشد. آقای کرباسچی به مبالغ میلیاردی متهم بود و طبق قانون نمیشد آزادش کرد. حضرت آقا در جواب آقای خاتمی مرقوم داشتند که بر اساس درخواست رئیس محترم موافقت میشود. آقای کرباسچی آزاد شد و بعد در فضای آرامتری محاکمه شد.
این استاد حوزه و دانشگاه همچنین به بیان مثالی درباره حفظ جمهوریت نظام در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی توسط رهبر انقلاب اسلامی پرداخت و گفت: آقای هاشمی برای انتخابات دوم خرداد ۷۶، بعد از دو دوره انتخابات طبق اصل ۱۱۴ قانون اساسی حق نداشت بیش از دو دوره متوالی برای ریاست جمهوری انتخاب شود. در آن شرایط آقای هاشمی دو دورهاش را گذرانده بود. برای دوره سوم، کارگزاران میخواست هاشمی را بیاورد. هاشمی هم بدش نمیآمد که بیاید. تنها راهی که میدانستند تغییر قانون اساسی بود، یعنی اصل ۱۱۴ باید تغییر میکرد و شرط توالی دو بار برداشته میشد. آقای مهاجرانی مطلب نوشت که قانون اساسی را اصلاح کنید. خیلی از کارگزاران هم آمدند و در این قضیه کمک کردند و آقای هاشمی هم سکوت کرد، با اینکه قسم خورده بود که حافظ قانون اساسی باشد، اما دم برنیاورد. فضاسازی کردند که قانون اساسی باید تغییر کند تا آقای هاشمی برای سومین بار انتخاب بشود. چه کسی مقابل این جریان ایستاد؟ شخص مقام معظم رهبری فرمودند: «قانون اساسی را به خاطر یک فرد عوض نمیکنند.»
این عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی همچنین درباره اینکه چرا مسئولین ارشد اجرایی معمولا دچار انحراف میشوند، اظهار داشت: عمدتاً کسانی که مسئولیتهای اجرایی را به عهده گرفتند، شأن خود را گم کردند که مثلاً شأن ما شأن اجراست. طرف رئیسجمهور میشود و تصور میکند نظریهپرداز هم هست. خودش باید نظریهپردازی و این مشکلات را حل کند. نظام هم در سال جنگ و ترورها و بحرانهایی که برایش پیش میآوردند، دچار مشکلات فراوانی بود و شاید کمتر توانست به کارهای ریشهای و اساسی بپردازد. آنهایی هم که کار اساسی میکردند، شاید تخطئه میشدند.
وی همچنین درباره فعالیتهای علمی مؤسسه امام خمینی و موانعی که در پیش روی حرکت است، گفت: حرکتهایی را که حضرت آیتالله مصباح کردند، بهجای اینکه بیایند و از آنها استفاده کنند، در وسط راه متوقف کردند. بهجای اینکه بیایند بگویند دستتان درد نکند که دارید این کار مهم را انجام میدهید، بیایند و کلاً آن را متوقف کنند. خود حضرت آقا در سفر اخیرشان در فیضیه به این نکته مهم اشاره کردند. طبیعتاً اگر دولتها به سراغ علما میآمدند، علمایی که در علم روز کار کردهاند و اسلام را بهروز میشناسند، وضع فرق میکرد. الان مثلاً مؤسسه امامخمینی گروه اقتصاد دارد. بخشی از برنامه پنجم توسعه را دوستان ما در این مؤسسه همکاری کردهاند. در بحث بانکداری حرف دارند، در بحث بیمه حرف دارند.
روانبخش درباره عمق اعتقادات هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی نیز ناگفته مهمی داشت: تنها مکتب رایجی که اینها معتبر میدانستند، مکتب لیبرالـدموکرسی بود. سخنگوی حزب کارگزاران که مال آقای هاشمی است، رسماً اعلام کرد که حزب ما یک حزب لیبرالـدموکرات است. آقای خاتمی رسماً میگوید تنها مکتب معتبر و رایج امروز دنیا مکتب لیبرالیسم است. به آقای رحیمپورازغدی گفته بود: «شما چرا سوسیالیسم را تبلیغ میکنید؟» گفته بود: «من از سوسیالیسم تبلیغ نمیکنم». گفته بود: «چرا، این کار را دارید میکنید». فکر میکرد در دنیا دو مکتب وجود دارد، سوسیالیسم، لیبرالیسم که با هم در تقابل هستند. مکتب معتبر و رایج امروز دنیا مکتب لیبرالیسم است. تفکر آنها اینگونه بود، بنابراین چون اعتقاد را داشتند و باورهای دینیشان ضعیف بود، لذا در بنبستها که گرفتار میشدند، بلافاصله به سراغ آن مکتب خاص میرفتند. موقعی که آقای خاتمی میخواست به خارج از کشور برود، شهید مطهری به او اجازه نمیداد و میگفت: «مایه علمی و ایمانی تو قوی نیست و میروی و تحت تأثیر قرار میگیری». این را فرزندش نقل میکرد که وقتی هم رفت، بدون اجازه شهید مطهری رفت و این شد. شهید مطهری پیشبینی میکرد که ایشان توانمندی ندارد و نباید به آنجا برود. انحرافی را که از اصول اصیل اسلام در اینها حاصل میشود و به سراغ نسخههای غربی میروند، به خاطر دو چیز است. یکی اینکه مبانی فکری اینها ضعیف بوده و دوم چون در حکومت قرار گرفتند. غالباً اینها در حکومت بودند و با مشکلاتی برخورد میکردند و میخواستند هرجوری که شده مشکلاتشان را حل کنند و برای حل مشکل به سراغ نسخههای آماده میرفتند، نسخههای آمادهای که قبول داشتند، غالباً تفکرات لیبرالیستی بود و به سمت غرب میرفتند.
وی در بیان مثالهای دیدگاه اشتباه مسئولین کلان کشور افزود: حضرت آیتالله مصباح فرمودند که یکی از مسئولین بلندپایه کشور، روزی آمد و به من گفت: «یکی از مشکلاتی که الان داریم این است که جوانان ما به بعضی از کشورهای اطراف میروند و کارهای ناهنجاری را میکردند و این اتفاق میافتد. خود ما هم خبر داریم که اینها چرا به آنجا میروند و چگونه برمیگردند. پیشنهاد من این است که ما در یکی از جزایر خودمان ـ مثل کیشـ مرکز فساد رسمی درست کنیم که کسانی که میخواهند برای کارهای فاسد به کشورهای مجاور بروند، حداقل ارز مملکت را بیرون نبرند»! بهجای اینکه ارز مملکت برود در آنجا مصرف شود، بروند کیش و ارز در همینجا مصرف شود. وقتی مدل ما مدل توسعه محض شد، غیر از اینها چیزی نمیبیند و فکر میکند که ارز از مملکت بیرون میرود، ما آن ارز را در اینجا جمعآوری میکنیم و با آن پل میسازیم، جاده میسازیم و کشور توسعه پیدا میکند. در این مدل، حتی ممکن است سفر حج و عمره را هم بگویند چون ارز خارج میشود، باید محدود کرد. یعنی همه چیز را در مدل توسعه محض دیدن و لذا خود حضرت آقا فرمودند: «پیشرفت بدون عدالت مورد قبول ما نیست. پیشرفت باید با عدالت همراه باشد». ایشان میفرمودند: «پیشرفت و توسعه شربت آبلیمو نیست که شکر و آب را مخلوط کنید و آخر سر چند قطره آبلیمو در آن بریزید». عدالت را نمیشود به پیشرفت اضافه کرد، بهطوری که اول پیشرفت و بعد عدالت را به آن ضمیمه کنیم. وقتی که پیشرفت بدون عدالت حاصل شد، به این سادگیها نمیشود آن را به عدالت برگرداند. بر اساس آن مدل، بعضی از شهرهای ما خیلی گسترش پیدا کردند و دیگر شهرها و استانهای ما در فقر و فلاکت باقی ماندند.
وی افزود: یادم هست که در زمان آقای هاشمی حتی صندوقهای قرضالحسنه را بستند. اینها یک شاهی صناری به مردم وام میدادند و کارشان را راه میانداختند. آنها میگفتند وامی که صندوقهای قرضالحسنه به مردم میدهند، اقتصاد مملکت را به هم میریزد. خیلی حرف مسخرهای بود. آن روزها صندوقهای قرضالحسنه اگر خیلی به مردم وام میدادند، ۱۰۰ هزار تومان بود. مگر از طریق این صندوقها چقدر پول به دست مردم میرسید که روی نقدینگی کل کشور تأثیر بگذارد؟ ولی آنها تحمل نمیکردند. میگفتند این پولها موجب افزایش نقدینگی در بازار میشود و تورم بالا میرود. این حرف موقعی زده میشد که تورم ۴۹. ۵ درصدی را تجربه کرده بودیم! و ربطی به این نداشت، ولی این صندوقها را هم بستند. فقرا غالباً زیر چرخ توسعه اقتصادیای که آقای هاشمی راه انداخت، له شدند. حرکتهایی که در اکبرآباد، اسلامشهر، کوی طلاب در قزوین اتفاق افتادند، به همین دلایل بود.
این استاد حوزه و دانشگاه در بیان آنچه در سالهای دوره سازندگی در اسلام شهر رخ داد، گفت: اسلامشهر و اکبرآباد و… از بخشهای مهاجرنشین هستند و بعد از انقلاب بود که توسعه پیدا کردند. به علت فقر و فلاکتی که در شهرهای دورافتاده وجود داشت، اینها آمدند و در این مناطق مستقر شدند. اگر به شهرهای دورافتاده میرسیدند، شاید این مهاجرتها شکل نمیگرفت. چه کسی دلش میخواهد از شهر و فرهنگ و اقوام خود جدا شود و به شهر دیگری برود و اجارهنشینی یا کاری را بکند که خودش هم نمیداند چیست؟ این مهاجرتها متأسفانه باعث شد که شهرهای اطراف تهران توسعه پیدا کنند. به بعضی از این شهرکها که میرفتم، اینها در خانههای بسیار کوچک بدون امکانات زندگی میکردند. فشارهای سنگین اقتصادی که آمد و تورمهای ۴۹. ۵ درصدی و ۵۰ درصدی، خانوادههایی که در این مناطق زندگی میکردند، به تنگ آمدند و در بعضی جاها فقط یک جرقه کافی بود تا به صورت شورش و اعتراض بروز کند. مثلاً در قزوین بهانهشان استان نشدن بود. اصل بهانه آن حرکت این بود. بهانه اسلامشهر را یادم نیست که چه بود، ولی مهم نوع برخورد اینها بود. آقای دکتر داوودی معاون اول سابق رئیسجمهور میگفت اسنادی داریم که سفارش ابزار سرکوب شورشها را به خارج داده بودند که چقدر باتوم و وسایل بیاورند که بتوانیم این شورشها را سرکوب کنیم. ایشان میگفت اسنادش هست که مبالغ کلانی را اختصاص دادند که لوازم سرکوب شورشها را وارد کنند. یعنی بهجای اینکه بیایند ریشهیابی کنند که این مردمی که انقلاب کردهاند، دردشان چیست و حرفشان را بشنوند، میگفتند این مسیری است که ما تعیین کردهایم و به هر قیمتی ادامه میدهیم.
وی افزود: یادم هست که حضرت آیتالله مشکینی در مدرسه فیضیه در زیرزمین دارالشفاء در حضور آقای هاشمی سخنرانی و به چند نکته اشاره فرمودند که یکی از آنها این بود: «آقای هاشمی! این ماشینی که تو راه انداختهای، اگر به قله برسد خوب است، ولی اگر این ماشینی را که دارند هُل میدهند که به سمت قله برود، نتوانی به قله برسانی، برمیگردد و تمام مردمی را که دارند آن را هُل میدهند، میکشد. یکخرده ملاحظه این مردم را بکن». ایشان برگشت و گفت: «بگذارید کسی که دستش در اجراست، کارش را بکند. او میفهمد دارد چه کار میکند». بعد مثال زد که ما یک کوپن را حذف کردیم و پالایشگاه آبادان را ساختیم و تعمیر کردیم. این نمیارزید؟ کوپن روغن این بندگان خدا را حذف کردید، ماجرای اسلامشهر را برایت رقم زد. او در عالم خودش مدل توسعه را در نظر گرفته بود و همان را میخواست جلو ببرد. کارشناسانی هم که به او مشاوره میدادند، عمدتاً همین تفکر را داشتند، درحالی که اسلام این مدل را نمیپسندد. باید در کنار توسعه به مباحث عدالت بپردازید، توسعه همراه با عدالت باید جلو برود و همراه با ارزشهای دینی باشد.
Sorry. No data so far.