مقدمه: اینکه توقیف هابیل سر در آخور کدام بهانه و علت دارد مهمتر از فرداروز پس از توقیف هابیل نباشد، کم اهمیتتر هم نیست. ما چه میکنیم؟ این مهمترین و اولین سوالی بود که به محض دیدن بیانیه شوراهای سردبیری و سیاستگذاری هابیل به ذهنم خطور کرد و تنها پاسخ کف خیابان بود! بعد از فتنه ۸۸ و ۸ ماه دفاع مقدس باید به خانه برمی گشتیم و در قامتی آرام با روحی انقلابی بنا بر شرایط قدم برمی داشتیم ولی با شتاب زدگی و هیجانی که ناشی از روزهای پر التهاب گذشته بود گمان کردیم در صحنه بودن و مراقبت از نظام همان حاضر شدن در خیابان و پاسخ گویی هیجانی و سلبی است. جامعهای که ابوذر دارد؛ علی و سلمان و بلال و عمار هم دارد و هیچ کدام از اینها به تنهایی قادر به اداره جامعه نیستند و نکته این است که عمار زمان پیغمبر با عمار زمان علی فرق میکند؛ نه در استراتژی که در تاکتیک. اما ما خواستیم همگی همیشه عمار باشیم آن هم با یک تاکتیک. همیشه عمار بودن اشتباه نیست؛ اشتباه در تاکتیک واحد است.
آیا وحید یامینپور یک موج بود؟
دیروز امروز فردای یامینپور در قامت برنامهای چالشی جهت به عرصه آوردن بخشی از گفتمان مغفول مانده حزب الله، بعد از انتخابات ۸۸ در فضای رسانه ملی عملکرد قابل قبولی داشت؛ اما این مقبولیت زمانی دچار خدشه میشود که وحید یامینپور با نگاههای سطحی و مقطعی در پی روشن شدن ابعاد آن فتنه عظیم برمی آید. اشارههای بیش از حد به نامها و افراد و تمرکز فراوان بر آنها از ویژگی بحثهای یامینپور بود که کوچکترین نتیجه آن محدود کردن فتنه عظیم فکری فرهنگی به حرکتی مقطعی از سوی مهرههای شاخص سیاسی بود. از دیگر سو وی با ایجاد مرزهایی تغییر ناپذیر فضا را برای برچسب سازی و انگ زدنهای بیجا و به جا مهیا میکرد. (شاهد آنکه شب مصاحبه ایشان با استاد میرباقری در حالیکه مجری تمام تلاش خود را میکرد تا به سیاق شبهای گذشته به بحثی سطحی درباره افراد و وقایع اخیر و گذشته بپردازد استاد میرباقری مرتب بر لزوم واکاوی عمیق فتنه از منظر فرهنگی تاکید میکردند.) نکته اما بخشی از جامعه حزب الله است که با مفید دانستن برنامه دیروز امروز فردا خود را با موجی مواجه میدید که او را با شیوه بحث یامینپور پیوندی عمیق میداد. شیوهای که تنها ظواهر را میدید و با خط کشیهایی مبتنی بر هیجانات پررنگ و به دور از تمرکز و تفکر که به تندرویهای غیر عقلانی منجر میشد، آماده بود تا هرکسی را از خانه خود بیرون ببیند. حال آنکه پس از فتنه، حزب الله بیش از هرچیز به آرامش و تانی همراه با تفکر نیاز داشت تا با پر کردن خلاهای موجود به جلو پیش برود. خلاهایی که طی روزهای اخیر سخنهای فراوان از آنها بر سر زبانها جاری است؛ دانشگاه اسلامی، تحول در علوم انسانی و…! سرفصلهایی از این دست نه آنگونهاند که با هیجان پر شوند و نه با بخشنامه رفو میشوند. اما وحید یامینپور کار خودش را کرده بود. او به یک موج تبدیل شد؛ موجی رو، زود بازده و سطحی که قادر نبود هیچ خلایی را پر کند و تنها به کانالیزه شدن هیجانات جوانان حزب الله در جهت برخوردهای سلبی، سطحی و سخت با مباحث عمیق فکری و نرم کمک میکرد. پر روشن است که گسترش برخوردهایی از این دست موجب ضعف فکری جبهه و دفع حداکثری نیروهای خاکستری و حتی خودی خواهد شد.
چرا هابیل توقیف شد؟
سن کم و تجربه محدود هابیل و گردانندگانش مانع از ورود آنها به عرصههای تجربه نشده جامعهشناسی انقلاب و جنگ نشد؛ چه اینکه جسارت، جوانی و پویایی و در عین حال علاقه به انقلاب اسلامی محرکهایی قوی بودند جهت تقویت این تیم جوان برای ورود به هابیلگاه. عرصهای برای زورآزمایی فکری با مسائلی که یا مهجور بودند و یا در گوشههایی محدود و خاص به بحث گذاشته میشدند. هرچند این قلم در مواردی که کم هم نبودند موافق برخی نگاههای نویسندهها و مقالات هابیل در برخی موضوعات نبود ولی در اکثر موارد موضوعات هابیل را نه تنها لازم بلکه ضروری میپنداشت؛ چه اینکه آن موضوعات فتح بابی بودند برای ورود جدی به بسیاری از کلافهای ذهنی و زندگی جوانان و حتی دیگر اقشار و سنین جامعه. اما اینکه هابیل در اوج، آن هم زمانی که بسیاری انتظار تمدید شمارههای انتشارش را داشتند متوقف میشود نشان از چیست؟ چرا درست زمانی که مباحث مربوط به آزاداندیشی، علوم انسانی، دانشگاه اسلامی، تحولات خاورمیانه و… اوج میگیرند خبر توقیف هابیل منتشر میشود؟ البته باید دانست که بحث بر سر هابیل به ما هو هابیل نیست (هرچند خود هابیل را هم میتوان مسئله دانست) مسئله حرکتی است که در قبال هابیل صورت گرفته و نگرانی از نگاه خفته در پشت این حرکت و ریشهای است که دوانده؛ مسئله خاک این ریشه است.
ریشهای که تیشه میشود
کدام خاک این ریشه را در دل خود پرورانده؟ دقتی کم کافی است تا این ریشه را در دل مسائل اخیر و الگوهای رفتاری دیروز امروز فردای یامین پوریافت کند. موج شدن این مرد به موجی شدن جوانانی منجر شد که پس از فتنه در پی بررسیهای سطحی برای تشخیص خطوط انحراف، رگههای سبز فتنه، سایههای اشباح، چشمهای جهان بین و… برآمدند. این همه در حالی است که پس از فتنه نیاز اساسی جامعه اسلامی بصیرت برای تشخیص ضرورتهای زمانه و ورود حزب الله به مسائل عمیق و خلاهای جدی و علمی بود که در کنار کار اساسی دیگر که همان تاریخ نگاری فتنه ۸۸، بررسی ابعاد جدی و فرهنگی آن، شخصیتشناسی دقیق و صحیح و در عین حال پیگیری مجازات عاملین فتنه معنا مییافت. (نگاهی کوتاه به نشریات دگر اندیشان پس از انتخابات، ورود آنها را به مسائل فکری فرهنگی پس از ناکامی در سال ۸۸ نشان میدهد و ما فقط فرهنگ عمومی و سوره را منتشر کردیم!!!) حال آنکه پس از اتمام ماجرا اکثر بچههای حزب الله تنها در پی فتنه روانه شده و ذهن، فکر، خلاقیت و توانایی خود را در این حوزه محدود کرده وگاه که تنوعی ایجاد میشد پای انحرافیها به میدان میآمد. نتیجه رایج شدن سکه انگ و برچسب و برخوردهای سلبی به دور از تفکر و تعقل بوده و هست. حاشیههای اخیر پارک ملت (ضمن وارد دانستن برخی انتقادات به شیوه کلام و قسمتهایی از بحث دکتر افروغ) نیز گویای ابعاد همین ماجراست که ضمن پهن کردن بساط انگ و برچسب مانع از ایجاد فضایی مناسب جهت بحث و تبادل نظر در زمینههای مختلف فکری و حتی پاسخگویی مستدل به مباحث مطروحه گشت، حال آنکه در صورت هوشیاری، آن برنامه فرصتی بود جهت گسترش فضای آزاد اندیشی و مباحثه در سطح جامعه که با عکس العمل شدید و سخت خودیها حتی مجال فکر کردن به بحثهای مطرح شده هم از بین رفت؛ فراموش نکنیم که در فضای نقد و نقادی است که فرصتهای رشد فراهم میشوند. البته استدلال دوستی که میگفت رسانه در اختیار نداریم پس به خیابان میآئیم هم محترم ولی علی رغم اینکه شبهه پراکنی در خیابان صورت میگیرد اندیشه ورزی و شبهه زدایی در کف خیابان ممکن نیست. در همین فضا هابیلی که پیش از این تحسین میشد و جایزه میگرفت توقیف میشود! و هزار و یک سوال را با خود به همراه میآورد. هزار و یک سوالی که نشان میدهند این روزها دایره انقلابی بودن مدام در حال تنگ شدن است و توان شنیدن حرفهای مخالف و حتی جدید به شدت کاهش یافته است. اینها همه حکایت از اندیشههایی دارد که تلخ اندیشانه کف خیابان رها شدهاند و به راحتی میتوان فهمید باید به فکر چارهای دیگر بود.
Sorry. No data so far.